شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سید جمال الدین و وحدت اسلامی


سید جمال الدین و وحدت اسلامی
دین در مسیر زندگانی بسیار دور و دراز انسانی عامل بسیار مؤثر و نیرومندی برای تهیه موجبات تحول و تکامل آدمی از راه تعلیم و تربیت بوده است. در عین حال خود دین هم از وقوع در حوزه تحول و تکامل بی نصیب نبوده و به تدریج فاصله میان زمین و آسمان را پیموده تا آنکه از عالم محسوس و مرئی به جهانی ناپیدا و برتر از دسترس عقل رسیده است.
خدائی که همه معتقدات دینی به وجود او باز می گردد و دیر زمانی بر آدمیان در جهان محسوس، از خلال مواد و قوای طبیعی تجلّی می کرد و احیاناً درون ابرها و موجها و ستونهای دود پیشاپیش پیروان و رهبران دینی حرکت می نمود و در صدای رعد با آنان سخن می گفت و در صورت نیازمندی به افراد و مظاهر متعدّد تجزیه می گشت، سرانجام از دسترس و چشمرس آدمیان خارج گردید و جای خود را به خدای یکتائی پرداخت که وجود او برتر از حد تصوّر و ادراک همه بود. موضوع ارتباط خدائی یا خدایانی به شهرها و کشورها و قبیله ها و طایفه ها و حتی خانواده های معینی منتفی گردید و دیگر اور و بابل و آشور تِب و ممفیس و آتن و صور و صیدا و مکّه و صنعا و ابراهیم و اسماعیل و اسرائیل از داشتن خدایان جداگانه و مختص به خود محروم شدند و همه افراد و طوایف مختلف در سراسر جهان از فیض نعمت وجود خدای یکتائی برخوردار گردیدند که از خزانه غیب خویش به گفته سعدی، گبر و ترسا و صابی و مسلمان را همچون مشرک و یهودی محروم نمی کرد. و دیگر وجود خدا در آب و آتش و گل و ابر و موج و ستون دود، تصویر نمی شد. بلکه در همه جا و پیش همه کس و دور از همگنان در مقامی برتر از درجه قدرت عقلی انسانی قرار گرفت.
آخرین ضربتی که بر آن اساس کهنه و فرسوده وارد آمد و جهان را به حلول وضع و کیفیت تازه ای در امر دین بشارت داد، روزی بود که علی (ع ) به امر محمد (ص ) کعبه ابراهیم را از وجود بتهای طوایف عرب بپرداخت و سازش و آشتی با کسانی که در یگانگی خدا تردید داشتند محظور گردید. در نتیجه دوران چند خدائی و ویژه خدائی و خود خدائی و بی خدائی به پایان رسید و بیان الهکم اله واحدٌ لا اله الا هو، پروردگار آدمیان را از همه اوصاف مادی و صوری متصور که در نظر پیروان ادیان سلف داشت مبرّا ساخت و در سوره توحید از قرآن، او را از تعلّقات جانبداری از قومی و بستگی به زن و فرزندی برتر معرفی کرد. در پی اثبات این توحید دینی که بنیانگذار و علمدار و رهنمای توحید الهی بود خود دین از پیوستگی به محل و قوم و طایفه و نژاد و زبان خاصی آزاد ماند و همه کس را در همه جا به سوی خود و خدا دعوت کرد و فضیلت را در علم و تقوی ـ نه اصل و نسَب و جاه و اعتبارات صوری ـ دانست.
بنابراین خطاب اِنَّ هذه اُمَّتُکُم اُمَّهًٔ واحِدَهًٔ همه پیروان این دین جدید را امّت و ملت واحدی شناخت که در آن شبهه اختلاف و امتیاز عنصری را مجال تفرقه افکنی باز نماند. بدیهی است چنین دینی که جهانیان را به صلح و سلامت و همزیستی و هماهنگی در راه تقوی و علم دعوت می کرد بایستی به نام شایسته ای همچون اسلام خوانده شود که از لفظ آن همان معنی و مقصد عالی انسانی مفهوم گردد.
مشیّت الهی برای سدّ راه هر گونه دخالت آیندگان به عذر نیازمندی و کم و کاستی با نزول آیته اَلْیَوم اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیت لَکُمُ اْلاسلا&#۰۳۹;م دیناً، دین کامل اسلام را از آنِ مردم دانست و این تکمیل دین را اتمام نعمت الهی بر مردم محسوب داشت و در عین حال امکان تردید و شبهه وجود کم و کاست را در این دین زایل کرد و مژده اتمام نعمت، همه را از وعده انتظار نزول نعمت جدید بی نیاز معرفی نمود و در نتیجه مسلمانان از هر گونه دغدغه ای راجع به سرنوشت آینده اسلام آسوده شدند.
جمع آوری قرآن در فاصله بسیار کوتاهی از رحلت پیغمبر در مجموعه واحدی با نظارت دقیق نویسندگان وحی و یاران همدم و همنشین پیغامبر و حفظ آن به صورت مدوّن در پیش خلیفه وقت، اسلام را از آنچه پیروان دینهای سلف درباره کتابهای دینی خود بدان مبتلی شده بودند حفظ کرد، چنانکه امروز بدون تردیدی می توان گفت این قرآنی که امروز در دست من و شما است از حیث صورت لفظی همان قرآنی است که در خلافت حضرت علی خوانده می شد و یا همان قرآنی است که در عهد خلافت ابوبکر مدوّن گردید و عثمان نسخه اصلی آن را از حفصه زن پیغمبر به امانت گرفت و از روی آن نسخه های متعدد استنساخ کرد و به نواحی مختلف از قلمرو مسلمانی فرستاد تا مرجع حافظان قرآن هنگام اختلاف قرائت قرار گیرد.
قید تعلیم و تعلّم قرآن از راه حفظ یا سینه به سینه سبب شد که فقدان نقطه و حرکت و حروف در نسخه های اساسی صدر اسلام تأثیری در درست خواندن و آموختن آن نداشته باشد و اختلاف قرائت از حدّ معین لهجه ای تجاوز نکند. این یگانگی در خدا و دین و رسول و کتاب، سنگ بنیان اسلام بوده که توانست در طی قریب به هزار و چهار صد سال آن را از تأثیر نفوذ عوامل بنیان شکن نگاه دارد.
گسترش اسلام در طی مدت کوتاهی، آن هم در عرصه بسیار وسیعی از جهان، حادثه بی نظیر تاریخی بود. گرایش اقوام و طوایف و پیروان ادیان گوناگونی در نواحی مختلف شر ق که هر یک دارای مایه های مختلف و مشخص عقلی و عقیده ای بودند، به جای آنکه در دین اسلام ایجاد تفرقه ای بکند همه را در این قالب روحی تازه ریخت و تفاهم بی سابقه ای میان اقوام مختلف شر ق و غرب به وجود آورد. این تفاهم روحی مشترک و دریافت متحد دسته جمعی از دین و کتاب، طوری رشته اتّحاد کلمه و عقیده را در طیّ قرنها استوار نگه داشت که هم اینک حضور ذهنی همه مسلمانان روی زمین برای ادراک کنه این وحدت از هزار سال پیش قویتر است.
سابقه اختلاف خانوادگی بنی هاشم با بنی امیه در دوران جاهلیّت که زیر حجاب وحدت عقیده و ایمان مستور شده بود، بعد از قتل عثمان، معاویه پسر ابوسفیان را برانگیخت تا این یادگار جاهلیّت طایفه ای خود را در قلمرو دین به کار اندازد و در نتیجه خلافت را از جنبه دمکراسی انتخابی به صورت امری توارثی و انتصابی درآورد. امری که بنی هاشم نیز پس از غلبه نتوانستند آن را به صورت اصلی برگردانند و ششصد و بیست سال به طور مستقیم و مستقل در بین النهرین و دویست و هشتاد سال به طور وابسته غیرمستقل در مصر آن را نگاه داشتند.
دوام این سنت غلط از سده دهم هجری به اولاد عثمان ترک نژاد مجال آن را داد که مدت چهارصد سال با عنوان خلافت بر مسلمانان فرمان برانند.
اما تفاوت سلیقه و طریقه ای که علماء در کار استنباط احکام از کتاب و سنّت داشته اند در صدور آراء فقهی اختلاف نظری را از سده سوم و چهارم به وجود آورد که با همه گسترش حوزه شمول آن و تحولاتی که در طی هزار سال پذیرفته هم اکنون از دو صورت کلی سنی و شیعه و هفت عنوان فقهی جعفری و زیدی و اسماعیلی و مالکی و حنفی و شافعی و حنبلی نمی گذرد با این اختلاف عنوانی توجّه به حقیقت امر می نماید که همگنان در مسیر دین بدون توجه به اختلاف ظاهری به روش واحدی حرکت می کنند و اجتماع سالیانه مسلمانان پراکنده در اقطار و اکناف به روز عید اضحی در محل واحدی (مکّه ) برای برگزاری عمل واحدی با سنّت واحدی گواهی می دهد که مسلمانان جهان بدون توجه به اختلاف اسمی و عنوانی در همه جا معتقد به خدای یگانه و کتاب واحد و دین واحد هستند.
سقوط خلافت یا به عبارت رساتر ریاست مذهبی سلاطین عثمانی چیزی را که قرنها سلسله جنبان اختلاف میان شیعه و سنی بود از میان برداشت و راه را جهت اجرای آرزوی مقدسی گشود که همواره متفکران مسلمان را از بابت تأمین یگانگی و برادری و همکاری میان قاطبه مسلمانان به خود مشغول می داشت.
این آزادی اندیشه از قید تعلق به امر خلافت و ریاست عامه فردی به محمد علی جناح و دنباله روان او در شبه قاره هند و به سران استقلال طلب و آزادیخواه مصر و سودان و به احمد سوکارنو در جاوه و سوماترا مجال آن را بخشید که مسلمانان را از قید فرمانبرداری نامسلمانان اروپائی رهائی بخشند و به آنان درس آزادگی و توحید عقاید و همزیستی مسلمانی بیاموزند.
وجود چنین محیط مساعد و زمینه آزاد و آماده ای به طرفداران نهضت برادری و همکاری میان عموم مسلمانان مجال داد که در قاهره پس از زوال آرزوی تجدید و انتقال خلافت به احفاد محمد علی شاه، زیر عنوان التقریب بین المذاهب الاسلامیّه یک قسم فعالیت فکری ثمربخشی را آغاز کنند.
نکته مهمی که در این تمایل به وحدت و قرابت به نظر می رسد توجه دیرینه پیروان مذهب جعفری به امر تقریب و تألیف و توحید مساعی است. ممکن است این شبهه به نظر برسد که وجود مرکز سیاسی مذهب مقتدری در دسترس اهل سنت و محرومیّت شیعیان از اتکاء به چنین مرکزی، آنان را به درخواست قبول همزیستی مسالمت آمیز از طرف عنصر غالب و حاکم وادار کرده است در صورتی که توجه به یک واقعیت تاریخی چنین شبهه ای را از میان برمی دارد. وقتی مُعِزُّالدوله، احمد بویه بر بغداد مستولی شد و خلیفه عباسی را مطیع خود ساخت و او را دستگیر کرد، برای او سهل بود که محلّ اقامت مرکز امامت زیدیه را از طبرستان و یا یمن به بین النهرین منتقل سازد و همانطور که بغدادیان را به رعایت جانب شیعه و اشتراک در تشریفات عزاداری عاشورا و برگزاری مراسم عید غدیر وادار کرده بود می توانست آنان را مانند جوهر سردار فاطمیان مصر وادار به اطاعت از امامت و بیعت به خلیفه ای علوی نژاد بسازد. اما او به چنین کاری دست نزد و با حفظ عقیده تشیّع خانوادگی خود با خلیفه دیگر عباسی که به جای خلیفه مخلوع نشانده بود، بیعت کرد.
شیعیان این سنّت حفظ جانب وحدت اسلامی و ایثار کلّ بر جزء را از امام المتقین علی بن ابی طالب علیه السلام آموخته بودند که مصلحت عام مسلمانان را برای بقاء و پیشرفت دین و پیروان آن بر جانب خاص به خود ترجیح دهند. و از بیم غلبه رومیان بر سواحل شرقی دریای مدیترانه که از طرف عناصر همکیش خود در سوریه پشتیبانی و رهنمائی می شدند با استقرار ریاست بنی امیه در دمشق به روزگار معاویه موافقت کنند.
رعایت این امر اختصاص به امیر و وزیر و عامل سیاسی شیعه نداشت بلکه بزرگان روحانی و فقهای نامداری همچون شیخ مفید یا شیخ طوسی و یا سیّد مرتضی هم با آن دمساز بودند. حوزه درس شیخ مفید و یا شیخ طوسی در کرخ بغداد طوری ناظر به جمع کلمه توحید و اتفاق ق نظر مسلمانان بود که شافعیان بدان مردان بزرگ همچون فقیه شافعی می نگریستند. کتاب خلاف شیخ طوسی گواه پایدار نحوه تفکر پیشوایان بزرگ شیعه در سده چهارم و پنجم هجری به موضوع اختلافات مذهبی میان ائمه شیعه و سنت است و آن را در قالب اختلاف رأی و روش فقهی در استنباط احکام محدود می سازد. این روش اساسی بی نظیر از زمان شیخ طوسی تا عهد حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی همواره مورد نظر و توجّه پیشوایان مذهبی شیعه جعفری بوده است که بعداً شیعه زیدی نیز از آن پیروی کرده بودند.
وقتی سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی بر آن شد که از مراکز خلافت آل عثمان برای تجدید وحدت مسلمانان استفاده کند با وجودی که عمری را در مصر و ایران و هند و اردن بر ضد استبداد و حکومت مطلقه سخن گفته و قلم زده بود باز رعایت مصالح عمومی مسلمانان را در قالب وضع ممکن بر طرح نقشه های اصلاحی سریع و انقلابی مقدّم داشت و می پنداشت با استفاده از اوضاع و وسایل موجود درک شکل منظور آسانتر است و پس از تأمین وحدت، تغییر آحاد و وسائل کار دشواری خواهد بود. بر این اساس نه تنها خود از این اندیشه که تأیید فکری عبدالحمید باشد پیروی کرد، بلکه علمای بزرگ شیعه را بدین کار فرا خواند. از آن میان برخی با اندیشه او همراه شدند و جانب مصلحت مشترک عامه مسلمانان را بر تمایلات و توجهات خاصه خود به طور موقت ترجیح دادند.
در ضبط راکد وزارت خارجه سی سال پیش از این عین بیعت نامه حاج میرزا ابوطالب زنجانی از فقهای عهد مظفری و ناصری را به نام سلطان عبدالحمید دیدم و این نکته آنچه را که از بابت شیخ الرئیس قاجار و شیخ علی کاشف الغطا و میرزا آقا خان کرمانی شنیده و خوانده بودم تائید کرد.
بزرگترین قدمی که در راه تقریب بلکه تألیف و توحید برداشته شده و در صفحات تاریخ ایران و عثمانی منعکس است ابتکار نادر در دشت مغان بود که متن وثیقه نامه او در موزه تهران و اسناد متبادله آن در خزینه اسناد ملی اسلامبول عیناً موجود است.
نادر به راهنمائی شیخ علی اکبر خراسانی که او را در مکاتیب رسمی امام نماز خود معرفی می کند منکر وجود اختلاف اصولی میان شیعه و سنی شد و همه اختلافات موجود را نتیجه القائات شاه اسماعیل معرفی کرد و برای تجدید وحدت از دست رفته، از کلّیه نتایج سیاسی مترتّب بر غلبه خود در جنگها چشم پوشید و در مقابل از سلطان محمود خان خواست که مذهب جعفری را یکی از مذاهب رسمی و مورد قبول دستگاه خلافت بشمرد و برای تأمین این معنی کاروان حجّ سالیانه ایران را با امیرالحاج و تشریفات مربوط به حاجیان مصر و شام بپذیرند و در ارکان کعبه رکنی را به شیعیان اختصاص بدهند. در ضمن برای اطمینان خاطر قبول خلافت سلطان را خود می پذیرفت.
در مجموعه مشتمل بر مدارک و مذاکرات که همان زمان تألیف و تدوین شده حسن نیت و صراحت و صفا و صداقت جانب ایرانی مسلّم است ولی بدگمانی بابعالی نسبت به حقیقت منظور نادر، جانب عثمانی را محتاط و متردد و اشکالتراش، نشان می دهد. این امر داستانی دراز و جانگداز دارد و نشان می دهد که نادر افشار قزلباش زاده شیعه و شیعه زاده در راه تأمین و تحقق هدف مقدس تقویت و تألیف شیعه و سنی از حاصل فتوحات حیرت انگیز خود چشم پوشید و به جای استفاده از سلاح و مبارزه برای غلبه سیاسی می کوشید قدرت نظامی خود را در مرزهای شمالی و شرقی ایران به عثمانیها از راه دور نشان بدهد ولی از نزدیک تنها راه مذاکره و مباحثه و مناقشه اصولی را جهت وصول بدین مقصد اختیار کرده بود. مطالعه نامه هائی که خود و پسرش و شیخ علی اکبر و میرزا مهدی خان منشی الممالک او در این باب نوشته اند نشان می دهد که جز جو نیت خیر و هدف تألیف و تقریب و خیرخواهی هیچ عامل دیگری سلسله جنبان این اقدام نبوده است همانطور که اوضاع و احوال تاریخی از روی اسناد زمان می نماید که ترکها در این تردید و عدم قبول و طفره زدن ابداً درد دین و مذهب نداشتند بلکه عوامل سیاسی و ریاست طلبی و بیم از قدرت و شخصیت نادر آنان را به دوروئی و تأخیر و طفره زنی وادار می کرده است و درصدد آن وقت می گذرانیدند که خنجری از پشت بر نادر بزنند. نادر برای اینکه صداقت خود را در این طرح اتحاد و تقریب ثابت کند در وضع ظاهری که متداول بود تغییراتی داد و در دشت مغان از سران سیاسی و نظامی و مذهبی حاضر قول گرفت که به کاری دست نزنند و سخنی نگویند که طرف اهل سنت را بیازارد و علی الظاهر خود را پیرو اهل سنت شمرد و پیش خود می اندیشید چیزی که عثمانیان را وادار به مخالفت بلکه دشمنی با ایرانیان می کند همین اختلاف مذهبی است. در صورتی که توجه به سلوک دولت عثمانی با شاه طهماسب و اشرف افغان و شرکت در تقسیم ایران با روسیه بایستی به او خاطرنشان کرده باشد سابقه کدورت و رقابتهای سیاسی دیرینه بوده که در لباس بهانه های مذهبی خود را مستور داشته است.
اگر جز این بود ضرورت داشت که دست رد بر سینه اشرف حنفی مذهب نزنند که حاضر به قبول خلافت سلطان عثمانی شده بود و ایران را تخلیه کنند و اسراء ایرانی را آزاد کنند. در صورتی که بابعالی درد دین نداشت بلکه می خواست سیاست محمد خان فاتح را نسبت به آق قویونلوها و سیاست رومیها را نسبت به آلب ارسلان و خسرو پرویز و اردوان در مورد اشرف اجرا بکند و ایران را وابسته به حکومتی سازد که از مغرب آناتولی بر دامنه های کوه زاگرس نظر طمع می افکند.
نادر از این اندیشه طرفی نبست، بلکه دوازده سال وقت و قدرت و مال و فرصتهای گرانبها را در این راه از دست داد، ولی سابقه ای بزرگ و بی نظیر و معتبر در تاریخ روابط میان ایران و عثمانی و شیعه و سنی بر جای گذاشت. سابقه ای که ثابت می کند شیعه همواره در این تمایل شدید به استقرار روابط مذهبی و پیوستن رشته های از هم گسسته دینی صمیمی و خیرخواه است. آثار این تمایل بعد از نادر هم در تاریخ روابط ایران و عثمانی منشاء آثار جالبی شده است. کریم خان بر همین اساس بصره را تخلیه کرد و عباس میرزا به قبول عهدنامه ارزروم تن در داد. دولت ایران در جنگ روس و عثمانی دهه آخر سده سیزدهم هجری از ورود در توطئه با روسیه برای استفاده از موقع شکست عثمانی به عذر همدینی خودداری کرد.
برخی تصور می کنند که این سوابق طولانی و مکرر جنبه اتحاد سیاسی و دسته بندی ملکی داشته و به امر توحید و تقریب مذهبی ناظر نبوده است. در صورتی که مطالعه اسناد متبادله میان ایران و بابعالی ثابت می کند که طرف ایرانی می کوشیده است روح مخالفت و ستیزه جوئی را که از اختلاف مذهبی ناشی می شده و نیرو می گرفته است از میان بردارد. وثیقه دشت مغان و احکام صادر از طرف نادر بر عهده والیان و حکام ایران و تشکیل مجالس مناظره در نجف و قفقاز میان علماء شیعه و سنی، برای این بوده که اختلاف مذهبی را از میان بردارند و چنین می اندیشید که اگر این اختلاف نباشد موجب دیگری برای تجدید کشمکشها و زد و خوردها در کار نخواهد بود.
وضع اصطلاح مذهب جعفری و قرار دادن آن در مقام مذهب پنجم، نشان می دهد که نادر به نزدیک ساختن مذاهب به یکدیگر بیش از اتحاد سیاسی توجه داشته است. چنین اتّحادی عملاً بعد از عهد سلطنت شاه صفی به وجود آمده بود و تا روزگار شاه سلطان حسین ادامه داشت. دولت ایران در عهد شاه سلیمان به سلاطین اروپائی که طالب همکاری و همدستی با ایران در زدن عثمانی بودند جواب منفی داد و ایران حاضر به این نبود که این حالت آرامش و همزیستی را به امید سود سیاسی بر هم بزند. باید دریغ نورزید و گفت که ایران همواره بر تعهد مذهبی خود پایدار بود و این ترکها بودند که به محض بروز آثار ضعف در حکومت مرکزی ایران درّی افندی را برای تجسّس اوضاع و احوال به ایران فرستادند و براساس مطالعات او در موقع حدوث بدبختی از پشت خنجر زدند و با روسها قرار تقسیم ایران را گذاردند، آنگاه برای تهیّه مجوّز عهدشکنی و همدستی با یک حکومت نامسلمان برای اشغال سرزمین مسلمانان، فتوی صادر کردند و خون و مال و ناموس ایرانی را به گناه تشیّع مُباح شناختند و بر این اساس بود که در همدان و کرمانشاهان و تبریز، جنایاتی مرتکب شدند که در شأن یک مسلمان حتی نسبت به یک نامسلمان نبود و ذکر آن غم به خاطر می آورد.
مطالعه اسناد مربوط به فعالیّت سید جمال الدین اسدآبادی و یاران او برای تعمیم بیعت عبدالحمید نشان می دهد که امر از زاویه مذهبی نگریسته می شد و زمینه را برای اجرای طرح نادری فراهم می آورد در صورتی که عثمانیها می خواستند استفاده سیاسی از این برداشت مذهبی بکنند.
همینکه قتل ناصرالدین شاه وضع تازه ای در افق روابط ایران و عثمانی پدید آورد عثمانیها در ازای تأمین برخی منافع سرحدی حاضر شدند یاران سید جمال الدین را که هیچ گناهی جز فعالیت برای اتحاد اسلام نداشتند دستگیر کنند و دست بسته تحویل ایران بدهند، تا خون آنان در تبریز ریخته شود. اگر مراعات نسبت افغانی نبود که سیّد آن را از ابتدای کار خویشتن سپر دفاعی خود در برابر اقدامات ترک و ایران ساخته بود، سیّد هم تحویل مقامات ایرانی داده می شد و به سرنوشت یارانش ملحق می گردید.
سید همینکه احساس بروز عهدشکنی از ناحیه بابعالی کرد عبدالحمید را به استفاده از سابقه نسبت افغانی و تبعیت از حمایت دولتی کرد که در خارج، حامی منافع افغانستان بود و ناگزیر از تحویل دادن او به علاءالملک سفیر ایران خودداری کردند.
در نامه های متبادله میان ایران و عثمانی که متأسّفانه اصل آنها را کسی در اسلامبول از پرونده مربوط ربوده است ولی رونوشت آنها را پیش خان ملک ساسانی دیدم، از مضامین آنها مفهوم می گردد که مقدمه تسلیم سیّد فراهم بوده ولی به سببی که حتّی بر سفارت ایران در اسلامبول هم درست معلوم نبوده است از اجرای آن صرفنظر شده بود ولی مرحوم امیر شکیب ارسلان از ارادتمندان سید به ذکر سبب آن چنانکه اشاره شد پرداخته است. نکته ای که باید به یاد آورد این است که اگر سیّد پیش از مرحله تهدید عبدالحمید به جنبه اجرائی پرداخته بود و از سفارت بریتانیا در اسلامبول درخواست حمایت می کرد، بنا بدانچه از پیش معهود و معلوم بود او را زودتر به مقامات ترک و ایران تسلیم می کردند تا از دغدغه تحریکهای نهفته او در مصر و هند رهائی یابند. قضا را پیک اجل زودتر به سراغ سیّد آمد و هر سه کشور ذینفع را از ابتلا به مشکلات مترتب بر وجود او خلاصی داد.
اینجا است که حدس و نقل برخی از نویسندگان دایر بر مسموم کردن فکّ سید در ضمن عمل جراحی فک و دهان به نظر قابل قبول جلوه می کند. زیرا این پیشامد تنها توانست مشکل دو پهلو را از پیش پای سیاست عبدالحمید بردارد.
در جنگ اول جهانی با وجودی که ترکهای جوان اسلامبول سرمست از باده اتّحاد تورانی خود بودند و عملاً می خواستند از عربهای سوریه و مارونیها و درزیهای لبنان و ارمنیهای مشر ق آناتولی و کردهای کردستان غربی ترکهای تازه ای در دشت و کوه و هامون بسازند، وقتی خود را در برابر خسارات و مصایب نامحدود جنگ ناتوان دیدند به رهنمائی مُتّحدان آلمانی و اتریشی خود درصدد استفاده از سیاست متروک مذهبی اتحاد اسلام برآمدند و خواستند با اعلان جهاد مسلمانان هند را بر ضد انگلیس که رکن استوار مخالفت با عثمانی بود به شورش وادار کنند. اما دیر شده بود و کسانی هم که در ایران و برخی نقاط دیگر به دام همکیشی ایشان درافتادند به زودی ملتفت شدند که موضوع در حقیقت یک صحنه سازی سیاسی است. مهاجرین ایرانی که در نتیجه فشار نظامی روسها در غرب ایران و انگلیسیها در عراق ق، ناگزیر از عقب نشینی به سوی شمال غربی شده بودند وقتی به اسلامبول رسیدند از حرکات و وجنات میزبانان خود دریافتند که زیر نقاب اتّحاد اسم ایشان، سیاست ترکسازی و تورانپرستی عامل مؤثّر فعالیتهای گروه ترکان جوان است.
پاسخی که مرحوم سید حسن مدرّس به سلطان محمد رشاد خلیفه عثمانی درباره عمل ایرانیان در قبال اتحاد اسلامی داده بود، ناشی از همین ادراک تازه بود که گفت: هر کس از مرزهای ایران تجاوز کند او را می کشیم و سپس رسیدگی می کنیم، اگر آثار مسلمانی در پیکر بی جان او مشهود باشد بر او نماز می گذاریم و بر رسم مسلمانی دفن می کنیم.
سید جمال الدین اندیشه اتحاد اسلام را بعد از تبعید از مصر به ایران که در بمبئی از کشتی پیاده شد و به حیدرآباد رفت، از وضع نابسامان مسلمانان هندوستان الهام گرفت. دوره اقامت او در کلکته که پس از شورش عراق بی پاشا در مصر آغاز گشت گرچه چندان به طول نینجامید ولی این اندیشه را طوری در دماغ او به صورت یک طرح سیاسی مؤثّر درآورد، طرح سیاسی که شامل تشکیل جمعیت و مجله عروه الوثقی با وعده مساعدت مسلمانان هند گردید.
جمعیت عروه الوثقی که اسناد تشکیلاتی آن بعد از وفات شیخ محمّد عبده دبیر جمعیت، در اختیار سید رشید رضا مدیر مجله المنار مصر قرار گرفت و انتشار یافت، در طول عمر چند ساله خود طوری مکتوم و بی نشان مانده بود که حتی بعد از انتقال سیّد از ایران به روسیه و تلاش در راه برانگیختن روسها به مبارزه با انگلیسها و انتشار مقالات متعدد در جراید اروپا راجع به هدفهای سیاسی سید، از آن نامی برده نمی شد و همینقدر سخن از وجود طرفداران سیّد در هند می رفت، طرفدارانی که به چاپ و انتشار عروه الوثقی از تهیه وسایل مادی و معنوی چاپ و توزیع مجله کمک مؤثری می کردند. خدمت مجله به نشر فکر نزدیکی و همدردی و همکاری میان مسلمانان جهان از حیث مسائل مربوط به دین و زندگانی و سیاست کمک فو ق العاده کرد.
گمان نمی کنم بعد از گلستان، نوشته ای که مانند کاغذ زر دست به دست برند در عالم اسلام همانند مقالات عروه الوثقی بتوان سراغ کرد، مقالاتی که در طیّ چند ماه محدود از کنار اقیانوس اطلس تا سواحل اقیانوس هند در قلوب طبقه جوان و روشنفکر و متفکر اسلامی اخگری برافروخت، اخگری که متدرجاً آتش انقلاب را از هندوستان تا ترکیه و مصر و تونس و الجزایر برافروخت و ریشه استعمار غربی را بسوزانید.
کسی که به دقّت ریشه های جنبش فکری را در سیاست اجتماع و دین اسلام از ۱۳۰۰ هجری بدین طرف در کلیه کشورهای اسلامی بجوید، درمی یابد که بُنِ اَصلیِ همگی به سید و عروه الوثقی می پیوندد. عبدالقادر مغربی، لُغوی معروف سوریه که درک حضور سید را در سالهای ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ کرده بود و پیش از آن هم به وسیله شیخ حسین جسر ق طرابلسی از علمای شام به حلقه ارادتمندان غیابی سید در آمده بود، می گفت نسخه ای که از عروه الوثقی به طرابلس شام می رسید از روی همان یک نسخه نسخه های متعدّدی استنساخ کرده بودند و دست به دست می گشت. خود عبدالقادر صورتی از مقالات عروه الوثقی را داشت که به خط دست خودش استنساخ کرده بود.
ترجمه های اردو فارسی و ترکی مقاله ها در جراید محلّی از اصفهان و تهران و کلکته و لکنهو تا غازان انتشار می یافت.
از مردان بزرگی که در این مکتب تربیت شدند، یکی سید عبدالرحمن کواکبی حلبی از احفاد علی سیاه پوش صفوی بود که بعد از مرگ سید و تغییر روش شیخ محمد عبده (پس از بازگشت به مصر) با نشر کتاب سِجِلِّ جمعیّت ام القری بدون ذکر مأخذ، آن هم برای رعایت موقع و مکان قاهره که عبده را ملزم به سکوت و سعد زغلول و ابراهیم لقانی را ناگزیر به اختفاء درزّیِ قضاوت و وکالت دعاوی کرده بود، همان هدفهای جمعیت عروه الوثقی را تعقیب و تبلیغ می کرد. بدیهی است مخالفت سید فراتی، یعنی کواکبی با سیاست مطلقه عبدالحمید به او مجال برخورداری از موافقت انگلیسیها را با اقامت او در مصر و فعالیّت قلمی می داد ولی اگر خود را دنباله رو سید جمال الدین معرفی می کرد؛ به طور مسلّم دشمن قدیمی سید که اینک با نام لرد کرومر، صاحب اختیار حقیقی خدیو مصر بود او را هم در پی سیّد از قاهره به خارج گسیل می داشت.
شاگردان و ارادتمندان سیّد در هند که از حیدرآباد و کلکته حوزه ترویج عقاید او را به دهلی و لاهور و لکنهو گسترش داده بودند در میان نسل جوان هندی، افرادی همچون دکتر انصاری و محمّد علی و شوکت علی و ابوالکلام و محمد اقبال و محمد علی جناح را تربیت کردند که مبارزات آنان در تاریخ استقلال هند و پاکستان اظهر من الشمس است. محمد اقبال شاعر که از راه سخن خویش در اندیشه مسلمانان هند و افغانستان اثر فو ق العاده ای بجا گذاشت و از راه ترجمه آثارش به زبانهای خارجی، در دنیای غرب هم مقام یک پیشوای متفکر اسلامی را پیدا کرده است، یکی از برجسته ترین تربیت شدگان مکتب عروه الوثقی در هند است که خود نیز در پرورش طبقات بعدی اثر پایداری داشته است.
شیخ محمد عبده که بعد از بازگشت به مصر، مانند میله موازنه ای در میان قصر الدّوباره و قصر عابدین قرار گرفته بود، توجه خود را از مسائل کلّی اسلامی به قضایای خاص اجتماعی و فرهنگی مصر معطوف داشت و همان راهی را در پیش گرفت که بارها در انتقاد از سید احمد خان ضمن مقالات عروه الوثقی با القاء و املایِ سید جمال الدین نکوهش کرده بود.
سکوت او را درباره فعالیتهای بعدی سیّد و حتی بعد از اعلام خبر مرگ سید، حمل بر رعایت حال بابعالی و مقام خلافت عثمانی می کردند ولی او که بهتر از هر کسی می دانست هدف اصلی سید در فعالیتهای اساسی چه و که بوده، باطناً مراعات حال سرپرست قصر دوباره را بر رعایت جانب خلیفه اسلامبول یا خدیو قصر عابدین قاهره مقدم می داشت.
بعد از تعطیل مجلّه وقتی سید از اروپا مجبور شد به مشر ق زمین برگردد و در هند برای او امکان ورود و نزول از کشتی نبود ناگزیر در پی کتابهای خود به بندر بوشهر آمد و به دام فریب رجال ایران افتاد، شیخ محمد عبده نیز به بیروت بازگشت و مشغول فعالیت ادبی و اجتماعی شد. در این اثناء ابوتراب ساوجی خادم سید، که در مصر نام عارف گرفته بود به عبده ملحق شد و کتاب نیچریه فارسی سیّد را که در هند به چاپ رسیده بود به همدستی یکدیگر به زبان عربی ترجمه کردند و در بیروت با مقدمه ای در ترجمه حال او انتشار دادند.
در ۱۳۰۳ وقتی سید به تهران رسید نسخه هائی از آن را دریافت کرده بود و به اشخاص اهدا می کرد. در همان اثناء میرزا محمد باقر بوّاناتی مترجم انگلیسی عروه الوثقی هم به بیروت آمد و رخت اقامت افکند. اینان که در دستگاه عروه الوثقی کاملاً وارد بودند هسته مرکزی جمعیت تازه ای را نهادند به نام جمعیت «التقریب بین اهل الاسلام و اهل الکتاب » که بعدها چند تن ایرانی دیگر مانند مؤیِّدالملک قوامی شیرازی و حاجی پیرزاده نائینی و میرزا حسن خان خبیرالملک از کارمندان وزارت امور خارجه ایران و جمال نامی از مامورین عالیمقام عثمانی و یک فرهنگی بازنشسته انگلیسی از حکومت هندوستان به نام لینتز و یک کشیش مصلح انگلیسی به اسم اسحق تیلر، بدان ملحق شدند. این جمعیت پیرو مبادی سیاسی عروه الوثقی نبود و در جهت دیگری که با وضع زندگانی ایشان در بیروت و لبنان مناسب بود عمل می کرد.
بازگشت شیخ محمّد عبده به مصر و انتقال عارف به ایران و تجدید زندگانی خانوادگی برای میرزا محمد باقر در بیروت، وجود این جمعیت را به صورت خاطره ای درآورد که انتشار عکسی از اعضای آن در تاریخ ادبیّات ایران براون و نشر برخی از اسناد و سِجّلات آن در تاریخ زندگانی عبده، نام و نشان آن را پایدار کرده است.
تهییج و تحریک دولت عثمانی در صورت تشبّث به اندیشه اتّحاد اسلام و صدور فرمان جهادی که حتّی در اتباع عرب دولت عثمانی هم اثر مستقیم نبخشید، تا چه رسد به سربازان هندی که به جنوب بین النهرین آمده بودند و به سوی بغداد پیش می رفتند، در تغییر اوضاع و احوال تأثیر پایداری نداشت. وقتی کمیته خلافت در تعقیب شکست عثمانی در هند برای نگهداری وضع ظاهری عثمانی تشکیل شد دیگر نمی توانست بیش از یک اسم از وجود خود نشانه ای بر جا بگذارد.
موضوع وعده بلفور وزیر امور خارجه انگلیس به حائیم وایزمن پیشوای صهیونیستهای انگلیس به منزله جوابی بود که از طرف سیاستمداران بریتانیای کبیر به حکم جهاد خلیفه و نهضت اتحاد اسلام متحدین عثمانی داده شد. غلبه سربازان هندی در جنگ کانال سوئز بر عثمانیها و اشغال فلسطین بنا به گفته لرد آلنبی به جنگ صلیبی مستقیم میان عیسویت و اسلام خاتمه بخشید و زمینه همدردی و همکاری آینده را برای عیسویان و مسلمانان عرب در فلسطین به نحوی فراهم آورد که حتی در روزهای آوارگی و پراکندگی هم اینان از یکدیگر دور نشدند و در برابر دشمن مشترکی قرار گرفتند که هر گونه امکان جنبش را از هر دو طرف سلب می کرد.
با این پیشامد نقطه عطف تازه ای در تاریخ مشر ق به وجود آمد و از قدرتی در جهت مخالف اتحادها و اتفاق قهای مذهبی و سیاسی استفاده کرد که متّکی به میلیاردها سرمایه اندوخته رُچیلدها و میلیونها مرد و زن روسی و آلمانی دانا و توانا و کارشناس بود که از ادامه زندگانی در زیر یوغ تزاری و قیصری به تنگ آمده و جویای سرزمینی در خاور میانه بودند تا بدان نقل مکان کنند. در نتیجه، نهضتی و مسأله ای و واقعیتی در قلب عالم اسلام به وجود آمد که در آغاز کار ابداً اهمیّت آینده آن معلوم نبود. به همین نظر کسانی که در بیت المقدس در موتمر اسلامی از همه ممالک اسلامی گرد آمدند تا از همکاری و همدردی و همدینی مسلمانان برای جلوگیری از رشد و نموّ خطر جدید جلوگیری کنند، در عمل کار را از مسیر حقیقی خود دور کردند و شد آنچه نباید بشود. یعنی قبله نخستین مسلمانان در تیررس گلوله هائی قرار گرفت که هر وقت اراده می شد از فراز برج داود ممکن بود بدانجا پرتاب گردد.
در چنین موقعیت تیره و تاریکی بود که جمعیت تقریب بین المذاهب به مساعی خستگی ناپذیر دانشمند ارجمند جناب آقای محمد تقی قمی در قاهره تشکیل شد که تجربه های کافی در پشت سر اطلاعات جامع و لازم خود اندوخته بود. این جمعیت چنانکه از روی مقالات همین مجموعه که به قلم اعضای برجسته مصری و ایرانی آن درباره تاریخ و اهداف آن نوشته شده است بهتر از هر نوشته دیگری معلوم می دارد که در مدتی کوتاه توفیق پیشرفت و گسترش مهمی یافته و در طریق استقرار روابط برادری اسلامی قدمهای استواری برداشته است.
در آن قسمت از این مجموعه که شیخ بزرگوار محمود شلتوت سرگذشت مختصر تقریب را می نویسد، با وجود ابراز دلگیری از اینکه خود نمی تواند همه چیزهای لازم را از دیده ها و شنیده ها به واسطه کثرت گرفتاری بنویسد، در ضمن همین مقاله موجز و مفید ارزنده ترین سند تاریخی مربوط به جمعیت تقریب را به بایگانی تاریخ عالم اسلام سپرده، سندی که ارزش واقعی آن از هر کتاب مفصل و قطور دیگری برای محققان بیشتر است.
این عبارت آن مرحوم که می گوید: «آرزو داشتم می توانستم از اجتماعاتی که در دارالتقریب برپا می شود تعریف کنم که در آن مصری در کنار ایرانی، لبنانی، عراق قی، پاکستانی و غیره قرار می گیرد و حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی با امامی و زیدی دور یک میز می نشینند.» مرا به یاد روزی می افکند که در اوایل فروردین ۱۳۳۵ هنگام مسافرت به قاهره برای مراجعه به اسناد تاریخی محفوظ در گنجینه قلعه محمد علی که از سوریه به مصر رفته بودم، بنا به دعوت جناب آقای قمی در یکی از این جلسه ها حضور یافتم و شاهد فعالیّت عناصر علاقه مند و فاضلی بودم که به پیشرفت آینده جمعیت و گسترش حوزه عمل آن می اندیشیدند و سخن می گفتند. حضور بیش از یک ساعت در آن مجمع و برخورداری از مراتب فضیلت صاحبان فضیلتی که در آن شرکت داشتند، یکی از غنایم بی نظیر سفر تحقیقی قاهره بود، سفری که پس از شش سال تجدید دیدار از بانی خیر و مؤسس محترم این اساس خیر، مرا متوجه به لیاقت و کفایت و کاردانی عنصر هموطنی می کرد، عنصری که اگر مورد تشویق و تأیید قرار گیرد می تواند در قاهره، شیخ بزرگ ازهر شریف و مفتی کشور مصر و یا پیشوای شیعیان صور و صیدا را با رایزن فرهنگی ایران در سفارتهای دمشق و بیروت، بر سر میز مودّت و اخوت مسلمانی، پهلوی یکدیگر بنشاند.
اینک دعای خیر من این است که خداوند تبارک و تعالی خود پاداش عمل نیک همه کسانی را که در بنیانگذاری این اساس برادری، از ایرانی و مصری، منشأ اثری قرار گرفته اند از خزینه کرم و عزت بی کران خود ببخشد و روح مرحوم شیخ محمد مدنی را که بیش از یک نوبت دیدار او مرا نصیب نشد و در همان یک جلسه به مزایای روحی و فکری او واقف و معتقد شدم، در پناه غفران و رحمت بی دریغ خویش از اجر معنوی زحماتی که نمونه آخرش انتشار متن عربی این مجموعه مقالات است، برخوردار سازد.
دوام توفیق دوست دانشمند و شخصیت ارجمند هموطن و صاحب فضل و فضیلت آقای قمی را از حق تعالی آرزو دارم. انتظار همگی این است که بار دیگر با ظهور فرج عظیم در افق اسلامی فلسطین که سلسله جنبان روح امید و نشاط در همه کشورهای اسلامی خواهد بود این مرکز فعالیت دینی بتواند در دوران جدید خدمات تازه تری در مقیاسهای تازه و روحنواز به اسلام و مسلمین تقدیم دارد.
به امید روزگار بهتر و خوشتر سخن خود را به پایان می آوریم و گفتار خود را به این آیه کریمه خاتمه می دهیم رَبّنا و آتِنا ما وعدتَنا علی رُسلک و لا تُخزِنا یومَ القیمه انّک لا تخلف المیعاد.
نویسنده: سید محمد - محیط طباطبائی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید