شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


طلاق خاموش


طلاق خاموش
طلاق خاموش ، جدایی اعلام نشده میان زن و شوهری است که زیر یک سقف زندگی می کنند، خانواده اند ، اما باهم اما بیگانه ا ز هم اند و حتی وجود فرزندان هم این جدایی و بیگانگی را زایل نمی کند چرا ؟ موضوع ساده است در شرایط بیگانگی زن و شوهر در زیریک سقف خانه محیطی ناآرام است و د ر وضعیت خانه خاکستری بچه ها به علت تنش حاکم بر مناسبات خانوادگی جدایی خاموش پدر و مادر نه آرام هستند و نه آرامش دارند
بچه های پدر و مادرانی که تن به بیگانگی در زیر یک سقف داده اند بچه های فردا نخواهند بود آنان فردایی مکدر متلاطم و دور از امید دارند .
چرا چنین می شود چرا سکوت مانند مرگ در خانواده قدم می زند آیا مردان مقصرند که با خودخواهی توجهی به نیازها و انتظارات مادر خانواده یعنی هسته اصلی خانواده ندارند ؟ آیا پدران اگر خودخواه می نمایند در حقیقت خسته از کار بسیار و شرایط نامساعد اجتماعی و محیط کار خود هستند ؟ آیا زنان مقصرند که تصوری غیرواقعی از جایگاه مرد دارند و بر این باورند که گره همه مشکلات زندگی باید به دست مرد خانواده گشوده شود غافل از آن که عوامل بیرونی اجتماعی در روند جایگاه پدر نقش تعیین کننده دارد ؟
آیا هر دو مقصرند زن و شوهر چون نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند کنش متقابل آنها روندی دوجانبه است
غفلت یکی مهر یکی خشم یکی بضاعت فکری و جسمی یکی بردیگری هم تأثیر دارد . طلاق خاموش شرایط غم انگیز حاکم بربخشی از مناسبات خانوادگی به ویژه در زوج های تحصیل کرده است آنان پس از چند سال زندگی زیر یک سقف و حتی با وجود داشتن فرزند و یا فرزندانی با هم بیگانه اند به گونه ای که حتی سکوت همدیگر را تاب نمی آورند .
اتفاقی که این روزها در گوشه و کنار شهر رخ می دهد زنگ خطری است برای نهاد خانواده اگر چه جامعه شناسان طلاق را از عمده ترین عواملی می دانند که نهاد خانواده را برهم می زند ولی گویا این روزها حادثه ای دیگر در حال وقوع است حادثه ای که نام آن را جدایی خاموش گذشته اند .
طلاق خاموش همان جدایی زن و مرد است با این تفاوت که آنان در یک خانه زندگی می کنند و از یک غذا می خورند ولی هیچ گونه تعهدی نسبت به یکدیگر ندارند در این میان ممکن است فرزندانی هم در خانه باشند ولی آنان می آموزند
که مشکلاتشان را جداگانه برای پدر و مادر مطرح کنند . یکی از پیچیده ترین سؤال هایی که در باره طلاق خاموش مطرح می شود
این است که چرا بسیاری از افراد در آغاز زندگی تفاهم کامل دارند اما پس از چند سال در لاک خود می روند و دیگر کاری به یکدیگر ندارند و یا چه عواملی باعث می شود که کانون یک خانواده به سوی تنهایی و بی تفاوتی سوق داده شود و اثرات منفی این گونه رفتارها بر فرزندان چیست ؟
کارشناسان و جامعه شناسان برای چنین رفتارهایی در خانواده عوامل گوناگونی را بیان می کنند و معتقدند چند عامل مشترک با هم می توانند میان یک رابطه سالم و مثبت جدایی افکند یک مشاوره خانواده دلایل خاصی را مطرح می کند و می گوید شاید بتوان گفت اولین جدا سری ها از خود زن و شوهر شروع می شود برای روشن شدن این موضوع می توان گفت وقتی شما عاشقید همیشه به طرف مقابل انرژی می دهد و او را سرشار از احساس خوب بودن می کنید در نتیجه او هم مستعد انرژی دادن می شود طرفین آماده بخشش تسلیم گذشت و فداکاری می شوند ولی اگر پس از مدتی یکی در لاک خودخواهی و خودشیفتگی برود و مداوم از دیگری انرژی بگیرد طرف مقابل که پس از مدتی از انرژی تهی می شود دیگر تن به فداکار نمی دهد .
از دیگر عوامل جدایی عاطفی میان زن و مرد عدم مسؤولیت پذیری است بدین معنا که زن و شوهر هرکدام در حیطه وظایف خود مسؤولیتی دارند و وقتی به مسؤولیت های محوله تن درندهند . یقیناً پس از کشمش ها و رودرروی هم ایستادن ها به سکوتی کشنده می رسند غیر از این وقتی زن و شوهر از هم رنجش پیدا می کنند و درصدد رفع آن بر نمی آیند باید انتظار داشته باشند که به زودی رابطه ناخوشایندی پیدا کنند . شاید از همان اول اشتباه کردم تردید در ازدواج توجه به مادیات و اصرار اطرافیان مرا به سوی ازدواج سوق داد و از همان ابتدا نتوانستم رابطه عاطفی عمیقی با همسرم ایجاد کنم و همین باعث شد همیشه زندگی پرتنشی داشته باشیم و حالا بعد از ۱۲ سال زندگی نسبت به هم بی تفاوت هستیم و هرکدام برای خودمان زندگی می کنیم ولی در یک خانه ازدواج غلط ازدواجی است که زندگی را به سوی طلاق سوق می دهد و با درنهایت اگر به طلاق منتهی نشود به جدایی خاموش می رسد . بالاترین دلیل ازدواج انگیزه است بدین معنا که اگر زن و مرد تمایلات خود را در نظر نگیرند و تن به ازدواج دهند . سرانجام جز سردی و بی تفاوتی نخواهند دید ازدواج هایی که انگیزه آنان سالم نیست عبارتند از :
۱) گریز از تنهایی بدین معنی که زن یا مرد فقط برای رفع تنهایی تن به ازدواج می دهند .
۲) حرف مردم دیگران از آنان می پرسند چرا ازدواج نمی کنید .
۳) ازدواج هایی که برای مادیات و نیازمالی صورت می گیرد .
۴) ازدواج هایی که برای چشم و هم چشمی با فامیل و دوستان صورت گرفته است .
۵) ازدواج هایی که برا غریزه مادیات یا به جای ماندن نسل صورت می گیرد .
۶) ازدواج های تحمیلی که زیر نفوذ پدر و مادر صورت می گیرد و در آن خواستن نقشی ندارد .
ازدواجی موفق است که زن و مرد به روان شناسی شخصیتی خود آگاه باشند ویژگی های همسر خود را بدانند و بپذیرند و در آخر این که با شناخت و آگاهی ازدواج کنند .
● نقش مهم اقتصاد
اقتصاد در خانواده ها دو نقش متفاوت را بازی می کند نقش متفاوت از آن نظر که گروهی به علت مسایل مادی تن به ازدواج می دهند و گروه دیگر به علت شرایط اقتصادی نامناسب میانشان فاصله ایجاد می شود جامعه شناسان معتقدند گروهی که برای مسایل مادی تن به ازدواج می دهند کسانی هستند که با انگیزه های ناسالم ازدواج می کنند زیرا رفاه و آسایش برای آنان حکم همه چیز را دارد ازدواج بر پایه پول هرچند می توان آنان را به خواسته های مادی شان برساند ولی پس از مدتی که خواسته ها در چشمان عادی شد دیگر نمی توان انتظار تحمل و صبر را از آنان داشت ، همیشه خواهان همسری پولدار بودم و آخرسر هم با یکی از همین افراد ازدواج کردم ولی پیش بینی نکرده بودم یک آدم پولدار می تواند این قدر خسیس باشد که تعداد تخم مرغ های توی یخچال را هم بداند بین ما هیچ چیز وجود ندارد .
گروه دوم افرادی هستند که شرایط سخت اقتصادی را پیش رو دارند در این صورت زن به علت نداشتن شغل و یا حرفه ای به مرد وابسته است چنین زنی به علت نداشتن استقلال مالی مجبور می شود برای ادامه زندگی شرایط سخت مالی و حتی نامطلوب خانوادگی را نیز تحمل کند و از سوی دیگر وقتی خواسته ها و نیازهایش را بدون پاسخ می بیند تصور می کند در حق او اجحاف شده است مرد نیز به علت شرایط سنگین مالی تصور می کند بارسنگینی را به تنهایی بر دوش می کشد وزن یا خانواده اش نمی توانند او را درک کنند و به همین علت ناسازگاری ها شروع می شود .
دو تا بچه داریم یکی از آنها مریض است همه اش دوا و دکتر زنم هم نمی خواهد درک کند با این شغل کارمندی توان بیشتر از این را ندارم عصرها غیر از مسافرکشی راننده آژانس هستم ولی هیچ کدام از توقعات همسرم را نمی توانم اجابت کنم اوایل دعوا و جر و بحث داشتیم ولی حالا سکوتی مرگبار بین ماست .
هرچند این روزها ، آمار طلاق بالا رفته است و طبق آخرین آمار ارائه شده ازدواج دائم یک درصد و طلاق ۱۷ % افزایش داشته است ، اما طلاق همچنان در عرف و جامعه پذیرفته نشده باقی مانده است . دراین میان زن که خود را در برابر پرسش ها و چراهای زیاد می بیند و یا به علت وابستگی مالی و یا شرایط جامعه و فردی ، ترجیح می دهد به زندگی ادامه دهد ، اما در برخی موارد جدایی برخی از این خانواده ها نه تنها به نفع خود و فرزندانشان است بلکه بسیاری از مشکلاتشان را نیز رفع می کند
آسیب شناسان اجتماعی ، ۴ عامل عمده را علت های اتفاق نیفتادن جدایی در این خانواده ها می دانند دلایل جدا نشدن زن و شوهر بسیار زیاد است که به چند مورد آن اشاره می کنیم :
۱) طلاق در جوامع سنتی مذموم است بنابر این اکثر خانواده ها تلاش می کنند این اتفاق نیفتدد ولی چون در فرآیند توسعه، معمولاً سنت ها شکسته می شوند بنابراین هرچه جوامع به طرف پیشرفت برود ، قبح طلاق هم از میان می رود .
۲) زن و مرد نیاز به پشتوانه عاطفی دارند به خصوص زنان از این نظر تمایل بیشتری دارند که حامی و پشتیبان عاطفی داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است درون خود این ترس را دارد که مبادا پس از طلاق تنها بماند ، سومین عامل که متأسفانه به ضرر زنان تمام می شود این است که زنان پس از جدایی از سوی جامعه و برخی افراد مورد بی حرمتی قرار می گیرند و همین عوامل است که زن برای ترس از روبه رو شدن با چنین حوادثی سعی می کند .
به زندگی ادامه دهد و جدا نشود و دلیل آخر نیز اهمیت دادن به حرف ها و سخنان اطرافیان است زن و مرد هرچه شناختشان نسبت به هم بیشتر باشد به نسخه هایی که دیگران می پیچند ، کمتر اهمیت می دهند.
غیر از این هستند خانواده هایی که از مهمترین عوامل جدا نشدنشان وجود فرزندان است
چنین والدینی از اثرات منفی این شیوه زندگی بر فرزندانشان غافلند زیرا تغییر رفتار فرزندان در شکل های متفاوتی بروز پیدا می کند از اولین نشانه های منفی در فرزندان طلاق خاموش ، بی نشاطی، افسردگی و بی حرکتی است افت تحصیلی و بی علاقگی به درس خواندن نیز از عوامل سکوت طولانی میان پدر و مادر است ، زیرا چنین فرزندانی به بی آیندگی و ترس از فردا کشیده می شوند باج گیری و رشوه خواری فرزندانی که پدر و مادرشان در سکوت رفتاری و گفتاری به سر می برند زیاد است زیرا آنان می آموزند با این شیوه و یا ریاکاری کار خود را پیش برند .
چنین والدینی نمی توانند تربیت یکسان ، منظم و دقیقی روی فرزندان داشته باشند و همین ناهماهنگی باعث کمبود مهر و محبت فرزندان و در نهایت لغزش آنان می شود آسیب شناسان اجتماعی ، سردرگمی فرزندان را از عمده ترین مسایل می دانند بدین صورت که فرزند می ماند حق را به پدر بدهد یا مادر ؟
● تفاوت فرهنگی
شاید مهم ترین اختلاف ها به تفاوت فرهنگی ، بازگردد در باره ازدواج ها به تفاوت های اقتصادی وظیفه ای اشاره شد اما توجه به مسایل فرهنگی از مهم ترین این ویژگی هاست . زیرا فرهنگ می توانند نقش تعیین کننده ای در شکل گیری شخصیت هرفرد ایفا کند و دلیل تفاوت فرهنگی غیر از این که کودک در چه خانواده ای رشد کرده است در شهر بزرگ شده است یا روستا می تواند در فعالیت های اجتماعی او نیز دخیل باشد و اگر مسایل ریزتری مانند اعتقادات مذهبی ،ایدئولوژیکی و سلیقه ای راهم در آن دخیل بدانیم ، این تفاوت ها بسیار جلوه گر می شوند و این مسأله تا آنجامهم است که اختلافات فرهنگی دو خانواده و تضادهایی که بعد در اثر معاشرت به وجود می آید می تواند به این فاصله و جدایی ها دامن بزند .
● چاره راه
دوست داشتن و عشق آموختی است و هر عشق احتیاج به مراقبت و توجه دارد بنابراین می توان به صراحت عنوان کرد قدم اول در بهبود وضعیت موجود اصلاح خویش است ، بدین صورت که اول خود را به درستی بشناسد و بر رفع نقاط ضعفش سعی کند هرچند این کار احتیاج به شجاعت فراوان دارد قدم دوم شناخت روحیات و حالات طرف مقابل ( همسر) است بدین معنی که ما با چه کسی زندگی می کنیم و او چه خصوصیاتی دارد و چه نیازهایی از سوی همسرش برآورده می شود .
طرفین هیچ گاه نباید تصور کنند قربانی شده اند زیرا بیشتر انسان ها فکر می کنند دیگران نمی گذارند ، آنها خوشبخت باشند و هیچ تغییری را نمی پذیرند و در عوض مدام به سرزنش طرف مقابل خود می پردازند و می گویند اگر تو خوب بودی ما خوشبخت می شدیم ، در آخر باید گفت زن و مرد برای پایان دادن به جدایی خاموش باید اعمال و رفتاری را که در گذشته داشته اند فراموش کنند و راه جدیدی را پیش گیرند و با اندیشیدن به نیازهای عاطفی و جسمی یکدیگر زندگی ، شورنشاط را بازیابند.
منبع : دوستان


همچنین مشاهده کنید