جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


باز هم ساز علی شکست!


باز هم ساز علی شکست!
بسط تکنولوژی در جامعه ما همواره با بحران تاخیر فرهنگی همراه بوده و این شکاف و خلاء تاریخی مانع نهادینه شدن رفتار و کنش مندی مدرن در مناسبات اجتماعی و در نهایت به یکی از عوامل موثر در عدم توسعه یافتگی بدل شده است.
تفاوت میان فرهنگ و تمدن برساخته همین تضاد است. به این معنا که دستاوردهای تمدن جدید در جامعه یی بسط اجتماعی و جغرافیایی می یابد بدون اینکه فرهنگ و مقتضیات تاریخی و اخلاقی اش در عقبه آن باشد. ظهور و حضور تمدن مدرن در جامعه ما بیش از آنکه در ساحت فکری و فرهنگی اتفاق بیفتد در صورت مادی و تکنولوژیک آن تجلی کرده و همواره در برزخ تکنولوژی و ایدئولوژی به سر برده است.
در واقع هژمونی تکنیکی تمدن جدید در فقدان فرهنگ و رفتارشناسی برآمده از آن از یک سو و مناقشات تاریخی و ایدئولوژیک با این میهمان ناخواسته از سوی دیگر، وضعیت تکنولوژی و فناوری های نوین را در کشور ما با چالش های عمده یی روبه رو کرده است.
با ورود تکنولوژی به قلمرو دیجیتال و عصر ارتباطات این نابسامانی عمق بیشتری یافت و آثار مخرب تری در صورت بندی های اجتماعی گذاشت. شاید در حال حاضر نمونه بارز این معضل که به یکی از نقاط مهم آسیب پذیری فرهنگی در جامعه ما بدل شده تکثیر و توزیع قاچاقی و غیرقانونی فیلم های سینمایی باشد که اقتصاد سینمایی ایران را به شدت تهدید می کند و تا مرز فلج شدن کشانده است.
در همین سال جاری فیلم های بسیاری از این مساله آسیب خورده اند که بیش از همه سنتوری ساخته داریوش مهرجویی قربانی این ناجوانمردی شده است. سنتوری هنوز داغدار توقیف و عدم اکرانش بود که توزیع غیرقانونی و قاچاق آن در روزهای اخیر زخم دیگری بر آن وارد کرد و چه جالب میان فیلم و قهرمانش تقدیری مشترک را رقم زد،
این دوگانگی تکنولوژی های ارتباطی و دیجیتال مثل مظاهر دیگر تمدن جدید در ایران با هویت پارادوکسیکال خود به جان فرهنگ و هنر ما افتاده و در حال نابودی آن است.
از سویی با رشد روزافزون فناوری های دیجیتالی و دسترسی آسان به آن روبه رو هستیم و از سوی دیگر هنوز هیچ تعهد رسمی نسبت به حق کپی رایت در کشور ما وجود ندارد. با توجه به روانکاوی فرهنگ عامه و خلأهای فرهنگی که به اندازه تاریخ مدرنیته در ایران عمق دارد آثار هنری به واسطه بازتولید و تکثیر مکانیکی آن بی ارزش می شود و امکان حیات نمی یابد و این بلایی است که تکنولوژی و رسانه های دیجیتال بر سر هنر آورده اند. البته نه تکنولوژی که فقدان فرهنگ استفاده از آن،
قدرت و کارایی فناوری های دیجیتال اگرچه امکان همگانی کردن آن را فراهم کرده اما به قول بنیامین هاله مقدس و تجلی آیینی اثر هنری را گرفته و موجب بی خانمانی آن شده است.
قطعاً برای اهالی سینما و علاقه مندان مهرجویی توقیف سنتوری بسیار مطلوب تر و قابل تحمل تر از تکثیر غیرقانونی و پخش آن در عرصه عمومی است و آن دسترسی ناپذیری و جاودانگی بر این همگانی و در معرض دید بودن رجحان دارد. رسانه یی شدن هنر این معضلات را هم دارد و به قول آدورنو جنبه هنری بودن اثر را می گیرد و آن را به شی ء و کالایی مصرفی بدل می کند.
در واقع حضور همه جایی آثار هنری به گفته بنیامین موجب از بین رفتن اصالت هنر می شود. البته این به این معنا نیست که ارزش یک اثر هنری وابسته به تجلی بیرونی و طریقه عرضه به مخاطبان است. قطعاً فیلمی مثل سنتوری با تکثیر مکانیکی و بازتولید دیجیتالی و در معرض دید شدن نیز ارزشمند و محترم است اما برخورد غیرانسانی و ضدفرهنگی با اثری که هنوز مجوز قانونی اکران ندارد از وجاهت و منزلت اجتماعی اثر می کاهد و حرمتش شکسته می شود و باز به عقیده والتر بنیامین آنچه اصالت یک اثر را می سازد همان چیزی است که از آغاز به صورت انتقال ناپذیر در آن وجود دارد و از استمرار مادی آن گرفته تا دلالت بر تاریخی که تجربه اش کرده را شامل می شود.
از آنجا که این دلالت تاریخی متکی بر اصالت بوده، در نتیجه از بین رفتن استمرار مادی اثر به واسطه تکثیر شدن، دلالت تاریخی اش نیز به خطر می افتد و آنچه با ناکارآمد شدن دلالت تاریخی واقعاً به خطر می افتد اقتدار برآمده از اصالت است.
تکثیر گسترده سی دی های سنتوری بیش از هر چیز همین اقتدار و اتوریته هنری فیلم را می گیرد و حتی اکران آن نیز چیزی را عوض نمی کند.
متاسفانه تکنولوژی در ایران به جای اینکه در خدمت توسعه فرهنگی باشد خود به چالشی بزرگ در برابر آن بدل شده است. شاید تا دیروز توقیف یک فیلم به معنای پیوستن آن به تاریخ سینما بود اما امروز سرنوشت تراژیک تری می یابد و از پرده سینماها به صفحه های مانیتور خانگی می رود و ارزش فرهنگی آن به اندازه تفاوت پرده سینما و صفحه تلویزیون تقلیل می یابد.
به همان اندازه یی که توقیف یک فیلم به واسطه هاله اجتماعی اثر بر ارزش آن می افزاید، تکثیر و توزیع غیرقانونی آن در جامعه، تقدس این هاله را می شکند و از بین می برد. طنز تلخ قصه اینجاست که در جشنواره بیست و پنجم فیلم فجر دو فیلم به عنوان فیلم های برگزیده بخش مردمی انتخاب شده (که خود نشان از تضادی ریشه یی در فرهنگ عامه است) یکی اخراجی ها و دیگری سنتوری.
اما سرنوشت هنری آنها نشان می دهد ساز فرهنگ در جامعه ما کوک نیست و همواره دست های سیاست آهنگش را تنظیم می کند. جالب است که در تقدیر حرفه یی هر دو فیلم حاشیه ها پررنگ تر از متن ظاهر شده اند. منتها در اولی فیلم بر موج حاشیه ها خوش نشست و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما را نصیب خود کرد و دومی به حاشیه رانده شد و قبل از مردن بر او نماز میت خواندند. این وضعیت بازنمایی نمادینی از قصه تراژیک فرهنگ در سرزمین ماست.
اما این قصه پرده های دیگری نیز دارد و رازهای بسیاری را برملا کرده است. یکی اینکه خانه سینما پرده یی است نه مانیتوری، یعنی هر چقدر که این سی دی ها از کیفیت تصویری خوبی برخوردار باشند، اما لذت تماشای فیلم روی پرده را ندارند و اینجاست که ضرورت دیالکتیکی میان رسانه و پیام اثبات می شود. همه آنانی که تجربه تماشای سنتوری را در جشنواره پارسال درک کرده اند لذت رویت فیلم بر پرده سینما را دریافته اند.
نکته دیگر که می توان از پس این اتفاق بیرون کشید این است که گسترش رسانه به ویژه صورت منفی آن که در جامعه رواج یافته، فرهنگ را به شیء و کالای مصرفی بدل کرده که صرفاً به کار سرگرمی می آید و به جای اینکه پیام آور حقیقت زندگی باشد ابزاری برای رهایی از دشواری زیستن است، اما اگر خسارات اقتصادی این اتفاق را به کناری نهیم، خصلت پارادوکسیکال بودن رسانه ما را امیدوار می کند که سایه مهرجویی آنچنان بر فیلم سلطه دارد که توزیع سی دی های سنتوری موجب تکثیر جایگاه و ارزش وی در ضمیر ناخودآگاه جامعه به عنوان علاقه مندان سینما شود. اگرچه صدای واقعی سنتوری به گوش ما نرسید اما همین ساز ناکوک نیز در نهایت بر ارزش های استاد می افزاید و مولف اثر را بیش از خود اثر تکثیر می کند. پس نباید چندان دل نگران بود که به قول هولدرلین هنر به مثابه نیروی منجی از درون خطر تکنولوژی می روید و می بالد.
سیدرضاصائمی
http://ssaemi.blogfa.com/


همچنین مشاهده کنید