سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


بی‌خانمان‌ها


بی‌خانمان‌ها
داستان های لاهیری درباره تجربیات مهاجران بنگالی در امریکا جایزه معتبری همچون پولیتزر را برای او به ارمغان آورده است، اما او هنوز نتوانسته خود را با جایگاه تازه اش در دنیای ادبیات تطبیق دهد. خبرنگار ایندیپندنت «راشل هور» با این نویسنده جوان درباره این جایگاه، احساس راحتی در دنیای ادبیات و نویسندگی اش به گفت و گو می پردازد.
اندک شمارند تعداد نویسندگانی که ترجیح می دهند راجع به خود و یا نوشته هایشان و نقدی که بر آنها می شود، چیزی نخوانند. جومپالاهیری که او را در محافل ادبی با مهمترین اثر داستانی اش به نام «مترجم دردها» می شناسند، می گوید: «این کار یک جورهایی باعث می شود دچار افراط و تفریط شویم. درست مثل این که همیشه جلوی آیینه باشیم.»
و این دیدگاه لاهیری گاه باعث تأسف است، چرا که لذت حاصل از خواندن نقدهای مثبت بسیاری را در مورد خود از دست می دهد.
او در لابی دفتر ناشرش که در میدان سوهو واقع شده روبه روی من نشسته درحالی که خسته به نظر می رسد و این البته عجیب و دور از انتظار نیست. لاهیری چهار روز پیش با خواهر و بچه هایش وارد ایرلند شده تا در ادامه توری که ناشرش برای تبلیغ تازه ترین کتاب او گذاشته، پس از حضور در هی، برمینگهام و لندن این بار در محافل ادبی ایرلند ظاهر شود و پس از آن با یک پرواز شبانه به خانه اش در امریکا برگردد. او می گوید: «هنوز به این جور پروازهای پشت سر هم از یک کشور به کشور دیگر عادت نکرده ام.» لاهیری که زنی باوقار، مسلط بر خود با تن صدایی آرام است، از یک دهه پیش با نوشتن درباره تجربیات مهاجرین امریکایی - بنگالی در قالب مجموعه داستان هایی کوتاه حرفه ادبی پررونقی را آغاز کرده است. سومین کتاب او با نام «زمین غریب» اخیراً معتبرترین جایزه ادبی برای داستان های کوتاه به نام جایزه فرانک اکنر را از آن خود کرد و تا چندین هفته در صدر فهرست پرفروش ترین آثار داستانی روز در امریکا بود و این واقعه افتخار کمی برای یک نویسنده جوان و صاحب قلم نیست. «مترجم دردها» اولین مجموعه داستان کوتاه او در سال ۲۰۰۰ جایزه پولیتزر را گرفت و رمان معروفش «هم نام» (۲۰۰۳) به فیلمی از کارگردان سرشناس «میرانیر» تبدیل شده است. لاهیری که از تبار هندی بنگالی که به عنوان یک نویسنده چیره دست امریکایی شناخته شده است، این روزها معرف چهره های داستانی تازه ای در دنیای ادبیات است: مهاجرین بخصوص مهاجرینی که همچون خودش امریکایی - بنگالی هستند و نیز جابه جایی مکانی - جغرافیایی آنان و مشکلاتی که این هجرت برای آنان به همراه می آورد، همچون تغییر فرهنگ ها و آداب و رسوم جا افتاده، دغدغه او از نگاه شخصیت های رمان و داستان هایش است.
نام لاهیری در فهرست گرانتا [جایزه ادبی] از بهترین نویسندگان و رمان نویسان نوظهور امریکایی است و جالب آن که نام و نام خانوادگی دوسوم نویسندگان این فهرست دلالت بر مهاجر بودن آنها دارد. لاهیری می گوید: «تقریباً هر خانواده امریکایی ای به نحوی یک پیشینه خانوادگی مهاجرت و مهاجر بودن را دارد. همیشه از زبان امریکایی ها می شنویم:خودم، پدربزرگ و مادربزرگم و یا اجدادم از فلان کشور می آیند و این نام خانوادگی و رسوم خانوادگی آنهاست که همه آنها را به یک کشور یا منطقه جغرافیایی خاص متصل می کند.»
شخصیت های داستان در «مترجم دردها» و «همنام» مهاجرینی هستند که از کلکته به امریکا می آیند و محوریت داستان خود پدیده مهاجرت، تبعات آن و در کل تجربیات نسل والدین لاهیری است. این نویسنده در هشت داستان کوتاهی که «زمین غریب» را شکل می دهند، این بار بر زندگی کودکان مهاجر متمرکز می شود که در سیستم آموزشی امریکایی بزرگ می شوند و در بزرگسالی گاه به ازدواج غیر هندی ها در می آیند، اما در همه حال از سنت های آبا و اجدادی خود مفری ندارند. در داستان کوتاه «تنها خوبی» شخصیت محوری «سودا» همواره حداقل در ظاهر نسبت به آداب و رسوم و نیز فرهنگ والدین امریکایی - بنگالی خود انعطاف نشان داده است و سعی دارد با کتمان کردن شیوه زندگی امریکایی شده خود آنها را ناراحت و مشوش نکند. وقتی همین کار را به برادر جوان تر و حساس تر خودش یاد می دهد تا او هم همین گونه رفتار کند تراژدی به وقوع می پیوندد و در پی آن رفتن او به لندن این ارتباطات سست خانوادگی را که از همان اول نیز متزلزل بوده است، برجسته تر می کند.
لاهیری در لندن متولد شد جایی که پدرش درس خواند، آنها پس از اقامتی کوتاه در کلکته به امریکا رفتند و پدرش به عنوان کتابدار در یک شهر دانشگاهی در «رودآیلند» مشغول به کار شد. لاهیری درباره «زمین غریب» می گوید: «من درباره مردمانی می نویسم که پدیده مهاجرت، جابه جایی و بی خانمانی ابعاد مختلف زندگی آنها را ساخته است. بزرگ شدن من و خواهرم تقریباً هیدروفونیک بود چراکه ریشه هایمان جایی برای چنگ زدن و پایبند شدن نداشتند.»
شاید از همین روست که لاهیری از تجربه کودکی خود به عنوان یک تجربه شاد یاد نمی کند. تجربیات او با تجربیات والدینش فرق داشت چراکه آنها از سرزمینی آشنا و جایی قرص آمده بودند. این حقیقت که آنها از این سرزمین و جای آشنا دورافتاده بودند مایه رنج و عذاب و ناراحتی بود اما حداقل سرزمینی بود که از آن به عنوان خاستگاه یا خانه خود یاد کنند. لاهیری ادامه می دهد: «تا همین چند وقت پیش با خودم فکر می کردم سرزمینی نیست که من بدانجا بروم و بگویم به خانه برگشته ام. داشتن فرزند و صرف زندگی کردن در امریکا برای ۳۸ سال چیزی را عوض نکرده است اماوابستگی ها را به یک مکان خاص جغرافیایی بیشتر کرده است. لاهیری که ۴۰ سال دارد به همراه همسر روزنامه نگار چندرگه اش (یونانی - گواتمالایی - امریکایی) و دو فرزند کوچکشان در بروکلین مقیم اند. او می گوید: «با این که در امریکا هستیم اما هر وقت به نیواینگلند می روم آن حس بازگشت به یک مکان جغرافیایی خاص به سراغم می آید چون جایی بود که کم و بیش در آنجا بزرگ شده بودم.»
از او می پرسم کارهایش تا چه حد اتوبیوگرافی محور است و او جواب می دهد: «چیزهای کلی مربوط به زندگی اما نه جزئیات.»
لاهیری به بخش دوم کتابش با نام «هما و کوشیک» اشاره می کند که متشکل از سه داستان مرتبط به هم است. شروع آنها با آمدن یک خانواده بنگالی به امریکا برای اقامت نزدیک خانواده دیگر است در جایی که تازه واردان به دنبال یک خانه ایده آل برای خود می گردند. خط روایی داستان به تنهایی و انزوا پیشگی دختر یک خانواده و پسر یک خانواده دیگر می پردازد پیش از آن که در اپیزود نهایی همدیگر را ببینند. لاهیری توضیح می دهد: «دیدار و خاطرات خوب مربوط به دیدار افراد مهاجر در کشورهای دیگر و تجربیاتی که از زندگی هم به دست می آوردند چیز خوبی برای شروع یک داستان است و در این کتاب چند نمونه از آنها هست.»
داستانی که عنوان این کتاب جدید لاهیری از آن برگرفته شده درباره پدر بیوه ای است که به سیاتل می رود تا نزد او، همسر و کودک نوپایشان بماند. او در مدت اقامت خود نزد آنها پی به این حقیقت می برد که دخترش گرفتار روزمرگی و چرخه باطل آن شده است؛ چیزی که مادرش همواره از افتادن در ورطه آن به دخترش نهیب می زده و حال غیرقابل اجتناب شده.
دیگر دغدغه نوشتاری «لاهیری» نشان دادن اهمیت کار و اشتغال در بطن داستان هایش است که شاید دیدن دشواری ها و سختی هایی که مادر خودش پشت سر گذاشت وسواس و حساسیت او را در به تصویر کشیدن این موضوع دوچندان کرده است. لاهیری می گوید: «من به کار اهمیت زیادی می دهم. کار و اشتغال به من حس مفید بودن و هدفمندی می دهد.» به گفته لاهیری برای پدرش تطبیق خود با زندگی در امریکا راحت تر از مادرش بوده و این به دلیل همان مسئله اشتغال و بودن در محیط کار بوده است. دختر او توضیح می دهد: «او در یک محیط اداری بخشی از یک ساختار خانوادگی دیگر بود که در جامعه مفید واقع می شد ولی مادرم روزها و هفته ها در خانه می ماند. برای او دنیای بیرون وحشتناک تر بود.»
لاهیری می گوید همه داستان هایش «متفاوت از هم» شروع می شوند.
- «گاهی یک ایده کلی است که خودم هم درک درستی از آن ندارم و برخی مواقع دیگر بینش خاصی از یک موقعیت، شخصیت، مکان، رفتار و یا برخورد دارم که از آن برای نوشتن داستانم استفاده می کنم.» او در داستان هایش از هیچ گونه تئوری فرم استفاده نمی کند و هر یک از داستان هایش متفاوت از یکدیگرند در عین حال که به یک سوژه واحد کلی وصل می شوند. او درباره «زمین غریب» مجموعه داستان تازه خود می گوید: «تجربه تازه ای که با نوشتن این کتاب جدید به دست آوردم روایت داستان های آن از منظر جنس زن و جنس مرد است. گاهی نوشتن از منظر مردانه راحت تر است چون آزادی عمل بیشتری دارد.
لاهیری نوشتن را از کودکی به صورت پراکنده و تفننی آغاز کرد.
- «تا دهه بیست زندگیم به نویسندگی از منظر یک کار حرفه ای نگاه نمی کردم. بعد از ترک کالج و یافتن ابعاد تازه ای از وجود خودم در دنیای واقعی چیزی در من حلول کرد. یک بیداری و بصیرت هنری که آرام آرام به وجودم راه می یافت و اوایل چیزی مرموز و تا حدی ترسناک بود.»
لاهیری یک سال در دانشگاه بوستون در رشته نویسندگی خلاق تحصیل کرد و در مورد نویسندگانی که از آنها تأثیر پذیرفته از ویلیام ترور، آلیس مونرو و ماویس گالانت یاد می کند. او قبلاً نیز از توماس هاردی و تولستوی به عنوان دو منبع بزرگ الهام بخش خود نیز یاد کرده بود و این قابل باور است چرا که داستان های لاهیری همان ساختار روایی آشنا و تدریجی و پرداختن به جزئیات را در خود دارند. موفقیت یک شبه لاهیری به عنوان یک نویسنده پرفروش بسیاری از محافل ادبی را شوکه کرد. خیلی کم پیش می آید جایزه پولیتزر به سومین مجموعه داستان کوتاه یک نویسنده اهدا شود اما لاهیری در آغاز راه این بزرگترین موفقیت را از آن خود کرد. او می گوید: «آن بخش از زندگی من به عنوان یک نویسنده همیشه به نظرم آسیب پذیرتر بوده است. احساس می کنم در این دنیا غریبه ای بیش نیستم. من به یکباره نوشتن را شروع کردم و بلافاصله در کانون توجه قرار گرفتم و این باعث شده یک جورهایی احساس آسیب پذیری کنم و یا نگران توانایی های خودم باشم.»
مترجم: شیلا ساسانی نیا
منبع : روزنامه ایران