سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی ادبیات


جامعه شناسی ادبیات
آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد رابطه میان رشته ای بین ادبیات و جامعه شناسی است که از دو منظر مختلف متن و زمینه اجتماعی موثر بر خلق اثار ادبی و نیز جامعه شناسی خوانش آثار ادبی مورد تحلیل قرار می گیرد
● متن و بستر اجتماعی
در دو دهه ی پایانی قرن بیستم، جهان ناظر یک دگرگونی بزرگ، یا مفهوم گرا کردن تئوری هنر و ادبیات بود و در دایره ی اندیشگی انسان. مطالعات هنری به شکل اجتناب ناپذیری با محورهای فلسفی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در آمیخت» .به کمک نقد جامعه شناختی می شود از اشتباه درباره ی ماهیت یک اثر ادبی مصون ماند جامعه شناسی عمل توصیفی مهمی را انجام می دهد چون توصیف صحیح اثر باید مقدم بر ارزیابی آن باشد می توان جامعه شناسی را در خدمت نقد به کار برد.
«منتقد به نمای صحنه ی فرهنگی می نگرد و می کوشد سلامت آن را برای هنرمند ادبی ارزیابی کند. در اینجا نیز منتقد در وهله ی نخست درباره ی ارزش آثار معینی قضاوت نمی کند. بلکه اهتمام او در درجه ی اول معطوف به توصیف این است که چگونه جو فرهنگی یک دوره در پدید آوردن و ارج گزاری به ادبیات تأثیر می گذارد» .
اما این که جو فرهنگ در هر دوره به چه صورت است باید دید که در هر برهه هنر با چه جهان بینی تاریخی تطبیق می کند و در واقع «روح زمانه» هر دوره ای چیست، «در تاریخ ادبیات وجود رنگ آمیزی و فردیت عمدتاً از آن خاک اجتماعی که آفرینش ادبی از آن می روید حاصل می شود» .در واقع وقتی وارد حیطه ی جامعه شناسی ادبیات می شویم هرگونه ارتباط اثر هنری با الهام و شهود شاعرانه در پرانتز گذاشته می شودو ارتباط اثر ادبی و بازخوردها و پیامدهایش با بستر اجتماعی به صورت آشکاری مورد تأیید قرار می گیرد.
گلدمن معتقد است: «از آنجا که هدف علم کوشش برای آشکار ساختن مناسبات ضروری میان پدیده‌هاست، کوششهایی که برای مرتبط ساختن آثار فرهنگی به گروه های اجتماعی، به مثابه آفرینندگان فرهنگ انجام می گیرد و در سطح کنونی آگاهی های ما کارآمدتراز تمامی اقداماتی است که فرد را هنرآفرین حقیقی میداند»
ژان دووینو نیز معتقد است: «نمی توان تخیل را از تأثیرات کلی که در زمان آفرینش اثر هنری فعال بوده اند، جدا کرد، زیرا جدا کردن تخیل از واقعیت اجتماعی غیرممکن است» .«و از آنجا که هر نویسنده ای به خصوص از جامعه است می توان او را چنان موجودی اجتماعی مطالعه کرد» .
سارتر نیز در کتاب «ادبیات چیست» عنوان می کند: «بطن هر کتابی رجوعی ضمنی است بر نهادهای اجتماعی، آداب و سنن، اخلاق و رسوم و ارزشهای مقبول و خلاصه به دنیایی که نویسنده و خواننده در آن مشترکند. و همین دنیای آشناست که نویسنده با آزادی خود به آن جان می دهد»
ساده ترین نتیجه ای که می شود گرفت این است که برای پیوند نویسنده به خوانندگان نیاز به پل ارتباطی است و به قول شوکینگ «نگهبانان مدخل معبد شهرت ادبی مدیران و کارگردانان متأثر و ناشران هستند» .
در واقع نیروی محرک در تاریخ ذوق ادبی، منتقدان ادبی هستند زیرا برای عامه ی مردم این امکان وجود ندارد که هنرمندی را که تازه قدم به عرصه ی ظهور می گذارد بشناسند. بنابراین تبلیغ می تواند راه را برای گرایشهای خاص در ذوق ادبی هموار سازد. «بین ارزش کتاب و تعداد خوانندگان آن رابطه ی مستقیمی وجود ندارد، ولی بین وجود کتاب و وجود خوانندگان رابطه ای تنگاتنگ برقرار است. کتابی که درباره اش حرف می زنند، خوب یا بد، کتابی است که از نظر اجتماعی به نیاز گروهی از افراد پاسخ می دهد» .«عمل مطالعه ی ادبی هم جامعه پذیر است و هم جامعه گریز و روابط فرد را با عالم خویش قطع می کند تا روابط جدیدی بین او و دنیای اثر برقرار سازد.
بدین جهت است که انگیزه ی مطالعه همیشه نوعی عدم ارضاء، عدم تعادل بین خواننده و محیط است».
«و در کلیه ی اقشار جامعه رفتار خوانندگان زن متجانس تر از رفتار مردان است. آنچه را معمولاً خواندن برای گریز می نامند در بین زنان نسبتاً متداول تر است ، و نویسندگان زن چه در شبکه ی فرهیختگان و چه در شبکه های عام محبوبیت بیشتری دارند.
این همگونی زاده ی آن است که سبک زندگی زن به ویژه در عصر مدرن نسبتاً یک شکل است: گرفتاری کارهای خانه که اغلب با فعالیت حرفه ای همراه است. مطالعه ی در ادبیات گریز «در میان زنان جوان رایج تر است. چرا که بیشتر از بقیه دچار نارضایتی و واقعیت گریزی و خیال پردازی هستند.»
● جامعه شناسی ادبیات / خوانش متن
جامعه شناسی ادبیات به عنوان یکی از شاخه های تخصصی جامعه شناسی در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت و در قرن بیستم با اندیشه ها و آثار فیلسوف مجارستانی به نام جورج لوکاچ به نقطه ی عطف خود رسید. کوهلر، گلدمن و میخاییل باختین نیز در روند شکل گیری این رشته سهیم بودند.
«جامعه شناسی ادبیات به عنوان یک دانش میان رشته ای از یک طرف نقطه اوج علوم ادبی است که به زبان شناسی و فلسفه مرتبط می شود و از طرفی دیگر با علوم اجتماعی و تاریخ ارتباطی تنگاتنگ دارد.» جامعه شناسی ادبیات بخشی از جامعه شناسی عمومی است و به «فرامتن» می پردازد. در این حوزه تولیدو توزیع کتاب ، خوانندگان، نویسندگان ، منتقدان و نهادهای ادبی قرار می گیرد.
اما جامعه شناسی ادبی که یکی از شاخه های علوم ادبی است، توجه خود را به «متن و معنای متن» معطوف می‌کند و به دنبال گسترش درک متن و تأویل آن است و با رویکردی زبان شناسانه از دیدگاههای واج شناسی، آواشناسی،دستور زبان ، نشانه شناسی و معناشناسی به بررسی متن و معنا و تفسیرآن می پردازد.
ژاک دریدا، میشل فوکو، رولان بارت، دیلتای ولویی آلتو سر از جمله دانشمندانی هستند که در این حوزه فعالیت می کنند … جامعه شناسی ادبیات سه جز لاینفک کتاب، اثر ادبی و خواندن دارد که هر کدام به طور تخصصی در شاخه های جامعه شناسی کتاب، جامعه شناسی آفرینش ادبی و جامعه شناسی خواندن مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد.
امروزه یکی از وجوه قابل توجه و بسیار مهم و پیچیده در حوزه جامعه شناسی ادبیات، «خوانش متن» است. «خواندن» در واقع مکالمه ای بین متن و فرامتن است. از دیدگاه «جامعه شناسی خواندن» همانقدر که کار نویسنده و آفرینش هنری و ادبی او، کاری خلاق است، خوانش از سوی خواننده نیز به همان میزان به خلاقیت نیاز دارد. فرایند «خوانش» پروسه ای فعال بین متن و ذهن خواننده است. یعنی ارتباطی تنگاتنگ بین تولید و دریافت اثر.
جامعه شناسی خواندن در پی یافتن پاسخ سوالاتی این چنین است: چرا خوانندگان از یک اثر واحد، برداشتهای متفاوتی دارند؟ چرا از یک اثر ادبی در دوره های مختلف برداشت های متفاوتی می شود؟ چه رابطه ای بین متن و برداشت خواننده می تواند وجود داشته باشد؟ آیا افق انتظار خواننده در درک و تفسیر متن دخیل است؟»
پیش فرض «خوانش متن» به این گونه است که انفعال ذهنی خواننده را نفی می کند و معتقد است خواننده با توجه به پیش زمینه های ذهنی و جهان نگری اش، با توجه به تجربیات آرزوها و انتظاراتش با متن برخورد می کند. «در واقع فرامتن، متن را همانطور می خواند و درک می کند که خودش از متن انتظار دارد» .
بنابراین مؤلف تنها یکی از مؤلفه های خلق یک اثر است. و فرامتن می تواند به اندازه ی شخص نویسنده در آفرینش متن سهیم باشد. مردم، فرهنگ، تاریخ، شرایط اجتماعی، خوانندگان و … هر کدام به اندازه ی مؤلف در شکل گیری اثر دخیل و سهیم هستند.
تئوریهای جامعه شناسی خواندن، محصول ادبیات مدرن و فرامدرن است. در ادبیات کلاسیک آنقدر نقش مؤلف و خالق اثر برجسته و غلیظ بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمی گذاشت. حضور مؤلف در متن آنقدرپررنگ و واضح بود که متن و فرامتن را در خود حل می کرد. اما به تدریج در ادبیات مدرن و فرامدرن حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض برجسته کردن نقش فرامتن صورت گرفت. به طوری که حکم به «مغلوبیت و مرگ خالق» اثر هنری و ادبی داده شد. رولان بارت با تئوری «مرگ مؤلف» خود، در واقع خواننده را به عنوان یک نیروی خلاق دوباره احیاء کرد، که نه تنها قدرت دخل و تصرف در متن را دارد، بلکه گاه جای مولف را هم اشغال می کند»
بنابراین متن هایی که در انتقاد تأویل و تفسیر سایر متون نوشته می شوند از سویی حکم فرامتن را برای متن اول بازی می کنند که به اندازه ی نویسنده اش در آفرینش و یا بازآفرینی متن دخیل هستند، و از دیگر سو خود مؤلف اثری تازه هستند که توسط فرامتن های دیگری مورد تعدیل و بازآفرینی قرار می گیرند.
عاطفه خادم
منبع : ماهنامه آدم برفی‌ها