جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

غوغا


غوغا
از من چو بیرونم کنی، وانگه بغل وا می‌کنی
از باده مجنون می‌کنی، ساقی چو لیلا می‌کنی
در توی خود خوانی مرا، از خود نمی‌رانی مرا
اول نهانی خوانی‌ام، وانگه تو رسوا می‌کنی
از هیچ هستم می‌کنی، از باده مستم می‌کنی
از من بگیری هست من، چون خود هویدا می‌کنی
از باده جام غلی، پیمانه‌سازی منجلی
آتش به مستان می‌زنی، وانگه تماشا می‌کنی
میخانه را یک در نهی، دیوارها را بر کنی
با دست من بر در زنی، وانگه تو در وا می‌کنی
در باده گوهر می‌دهی، ساغر ز کوثر می‌دهی
با یک اشارت از دلم، صدها گره وا می‌کنی
خواندی مرا در کوی خود، اندر سیاه موی خود
من را تو در من گم کنی، در خودتو پیدا می‌کنی
گفتی که خواهان توام، کفش خریدار توام
از باده لبریزم کنی، وانگه تو سودا می‌کنی
چشمان مستت می‌زده، صد قافله را ره زده
من را تو ویران می‌کنی، صحبت چو از ما می‌کنی
هم درد و هم درمان توئی، راحت‌فزای جان توئی
یک حلقه بر دل می‌زنی، صد عقده را وا می‌کنی
خوانی مرا در خلوتت، بر خوان جود و رحمتت
یک شب مرا قدری چنین، صد ساله برپا می‌کنی
گفتی اگر حق‌جو شوم، در کوی مستان جویمت
حالا که من می‌جویمت، عید خود حاشا می‌کنی!
خمخانه برپا می‌کنی، دعوت ز مستان می‌کنی
در خیل مستان خودت، مشت مرا وا می‌کنی
لیلی بود نقشی ز تو، مجنونی مجنون ز تو
در چشم مجنون طره‌ای، از زلف لیلا می‌کنی
هم در عصا پنهان شوی، نیل از میان بر هم کشی
با یک اشارت آتشی، در طور سینا می‌کنی
چون در نمازت می‌شوم، سرگرم رازت می‌شوم
وقتی به پایان می‌برم، آنگه تو در وا می‌کنی
از کل تو آدم ساختی، در آتشش انداختی
از بهر ابراهیم خود ”بردا سلاما“ می‌کنی
نی را نیستانی بود، نی بی‌ نیستان کی بود؟
در نای آن نی زان سبب، این ناله برپا می‌کنی
آتش تو بر دل می‌زنی، پیمانه در می‌ می‌زنی
نام محمد (ص) کر برم، غوغا تو بر پا می‌کنی
من مست دست حیدرم، پا بست کوی حیدرم
نادعلی گر سر دهم، صد مشکلم وا می‌کنی
آدم تو تنها نیستی، حالا که دانی کیستی
ذکر خدا آرامشت، گر تو خدایا می‌کنی

کیوان شاهیداغی
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید