جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ال


الاغ را که بارش بردارند پالونش را هم به منزل نمى‌رساند
اَلاّ (= الله) کريم، هفت نفريم، يک نون داريم...
رک: يک يک تکّه نان پِرپِرى، من بخورم يا اصغرى؟
الانتظار اشدُّ من‌الموت
رک: انتظار بدتر از مرگ است
الانسان حريصٌ على ما مُنِع
رک: منع چو بيند حريص‌تر شود انسان
اُلُپ اُلُپ، سنگ سُرُب (عامیانه).: سکوت کردم و ديگرى چيزى نخواهم گفت
نظير: الله هوپ، سنگ تروپ، هوپ، هوپ، هوپ
التأنّى من‌الرحمن و العجلة من‌الشّيطان
رک: شتاب کار شيطان است
الجنونُ فنونٌ
نظير:
ديوانگى گونه گونه است (قابوس‌نامه)
- راست گفته‌اند کالجنون فنون (سنائى)
الخبيثاتُ للخبيثين! مأخوذ از قرآن کريم، سورهٔ نور، آيهٔ ۲۶
رک: سوراخ کج ميخ کج مى‌خواهد
الخير فى ما وقع
نظير: هر چه پيش آيد خوش آيد
الرزق على‌الله
رک: ضامن روزى بوَد روزى‌رسان
السلام عليک ميرآخور، حافظ اسب و اَستر و اُشتر!
الشّمس و الضُحيها، اين هم بالاى آنهاها! (عامیانه).
مَثَلى است که عوام ساخته‌اند و به‌هنگام روى آوردن حادثه‌اى ناگوار، و به‌منظور تحمل و قبول زيان جديد، به طنز و شوخى بر زبان رانند.
رک: اين غم ما هم به بالاى غم‌هاى دگر
العجب، ثم‌العجب، يا‌اللعجب، بين‌الجمادى و الرجب!
عبارتى است که به شوخى يا به طنز در هنگام مشاهدهٔ امور غريب و عجيب بر زبان رانند
العطش! لعنِ حق به شمر و يزيد (مهدى اخوان ثالث)
نظير: آبى بنوش و لعنت حق بر يزيد کن
الفت به کس مبند که نيمى زکلفت است! به مزاح و شوخى به‌کار برند
الفرار اى عاقلان ز آن گلشنى کو حقيقت بدتر است از گُلخنى
 

(منسوب به مولوى)

الله الله تو فراموش مکن عهد قديم٭
٭ ما دگر کس نگرفتيم به‌جاى تو نديم ........................... (سعدى)
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود٭
رک: کى کاشت کى درو کرد؟
٭ دل بسى خون به کف آورد ولى ديده بريخت ............................... (حافظ)
الله تو شفايش ده، حلوا تو نجاتش ده!٭
دعائى که به مزاح و تمسخر در حق پرخوران خوانند
رک: کاه از تو نيست، کاهدان که از تو است.
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مَثَل رک: تمثيل و مَثَل، ج ۲، ص ۲۰۳، ۲۰۴
الله ساخلاسون٭ دعوا نمى‌خواهد! (عامیانه).
نظير: خويشى به خوشى، سودا به رضا
٭ عبارت 'الله ساخلاسو' ترکى است يعنى: خدا نگه‌دارد
الله و بس، مابقى هوس!٭ (از مجموعه مختصرالامثال طبع هند)
٭ سنائى گفته است:
اول و آخر قرآن ز چه با آمد و سين يعنى اندر ره دين راهبرت قرآن بس
الله هوپ، سنگ تروپ، هوپ، هوپ، هوپ!٭(عامیانه).
رک: اُلُپ، اُلُپ، سنگ سُرُب
٭ پس از اداى اين جمله سه بار با کف دست به دهان مى‌کوبند و با اين حرکت مى‌خواهند بگويند که دهان خود را بستم و ديگر سخنى نخواهم گفت.
اللهم بير بير!
رک: آسيا به نوبت
الماس لکّه‌دار مثلِ خر مُهره است
المعنى فى بطن شاعر!
مهدى پرتو آملى ريشهٔ اين مَثَل را در کتاب ارزشمند خود ريشه‌هاى تاريخى امثال و حکم واقعه جالبى دانسته است 'که در صدر اسلام بين حضرت على‌بن‌ابى‌طالب (ع) و معاويةبن‌ابوسفيان روى داده. توضيح آنکه معاويه سرسلسلهٔ دودمان اموى که در نيرنگ بازى سرآمد مکاران بود از لحاظ شعر و ادب ذوقکى داشت و گهگاه با سرودن قطعات منظوم طبع آزمائى مى‌کرد (...) در شعر و شاعرى [نيز گاهي] خوش داشت 'لُغز' بگويد (...) [تا خواننده و] شنونده (...) از امارات و اشاراتى که در شعر آمده است به مقصود شاعر پى ببرد (...) بارى، روزى (...) قطعه شهرى که مراد [آن] 'خنجر' بود سرود (...) و براى حضرت على (ع) فرستاد تا جواب دهد. امير مؤمنان (ع) که دوست و دشمن به فصاحت لفظ و براعت طبعش اذعان دارند پس از قرائت شعر به‌منظور شاعر پى برده و در ذيل لغزِ منظوم چنين نوشت 'المعنى فى بطن شاعر' يعنى معنى شعر که همان 'خنجر' است به شکم شاعر فرو رود!' (نقل به اختصار از کتاب ريشه‌هاى تاريخى امثال و حکم تأليف مهدى پرتو آملى، ج ۱، ص ۱۰۴ - ۱۰۲)
المفلس فى امان‌الله (قابوس‌نامه، باب ۴۴)
رک: مفلس در امان خداست
المکاتبات نصف‌الملاقات
نظير: کتابت نيم ديدار است
النّساء حبائِل‌الشّيطان
رک: مکر زن ابليس ديد و بر زمين بينى کشيد!
النظافةُ من‌الايمان (حديث)
نظير: نظافت شيوهٔ پيغمبران است - ژنده باش، گَنْده مباش
الولدالچموش يشبهٔ به عموش! عبارتى است ساختهٔ عوام که به مزاح به‌کار برند
رک: فرزند حلال‌زاده به خالويش مى‌رود
اِلَه و بِلَه، افتاد تو تله! (عامیانه).
الٰهى آب بدوَد، نان بدوَد، تو هم دنبالش!
رک: الهى نانت بار آهو شود و آبت کوه به کوه بگردد!
الٰهى آقا آب خواهد!
غلامى سخت تنبل بود. هر وقت تشنه مى‌شد دعا مى‌کرد: 'الٰهى آقا آب بخواهد!' تا مگر بدين‌طريق ناگزير شود از جاى بجنبد و خود نير جرعه‌اى آب بنوشد!
رک: به تنبل گفتند: 'برو به سايه!ً' گفت: 'سايه خودش مى‌آيه!'
الٰهى، آن را که عقل دادى چه ندادى و آن را که عقل ندادى چه دادى؟ (خواجه عبدالله انصارى)
نظير:
اندر جهان به از خرد آموزگار نيست (معزّى)
- خرد بر همه نيکوئى‌ها سر است تو چيزى مدان کز خرد برتر است (فردوسى)
- عقل که نيست جان در عذاب است
- يک جو عقل بهتر از هزار من زر است
- خرد بر همه نيکوئى‌ها سر است تو چيزى مدان کز خرد برتر است (فردوسى)
- عقل که نيست جان در عذاب است
- يک جو عقل بهتر از هزار من زر است
الٰهى بخت باشد نه که يک صندوق رخت باشد (عامیانه).
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
الٰهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم٭
نظير:
اگر احمدى بخت داشت پشت عطسه‌اش جخت داشت (عامیانه).
- اگر بخت من بخت بود اسفناج سر دماغم درخت بود
- از آسمان کلاه ببارد يکيش سرِ ما نمى‌افتد!
- اگر از آسمان آشرمهٔ کرباسى ببارد يکيش هم گردن ما نمى‌افتد
- اگر حسنى بخت داشت پشت عطسه‌اس جخت داشت
- بختِ من نامرد، زعفران کاشتم تپاله درآمد!
- يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم (حافظ)
- جهان شربت هرکس از يخ نوشت به‌جز شربت ما که بر يخ نوشت (نظامى)
٭ نه در غربت دلم شاد و نه روئى در وطن دارم ............................. (لاادرى)
الهى به داده‌ات شکر به نداده‌ات شکر!
الهى در شب قبرم بسوزان ولى محتاج نامردان مگردان
الهى ديوار هيچ‌کس کوتاه نباشد
نظير: از ديوار کوتاه همه بالا مى‌روند
الهى طفل بى‌بابا نباشد اگر باشد در اين دنيا نباشد٭
رک: يتيم اگر بخت داشت باباش نمى‌مرد
٭ يا:.... يتيم و خوار در دنيا نباشد (زيان حال طفلان مسلم در شبيه مسلم‌بن‌عقيل و طفلان)
الهى فال زينب راست باشد! خدا کند همان‌طور که مى‌گوئيد بشود
الهى نانت بار آهو شود و آبت کوه به کوه بگردد!
نظير:
الهى نانت به شاخ آهو بسته شود
- الهى آب بدوَد، نان بدوَد، تو هم دنبالش!
الهى هر چه از تو به ما رسد الحمدالله و هر چه از ما به تو رسد استغفرالله!
الهى هيچ سفره‌اى يک نانه نباشد!
مقایسه شود با . گرگ که به گلَه زد واى به حال آنکه يک بُز دارد!
الهى هيچ عزيزى خوار نگردد
الهى يک درخت سبز شود تابستان ميوه‌اش را بخوريم و زمستان هيزمش را بسوزانيم


همچنین مشاهده کنید