پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

ای(۵)


اين منم، تى‌تيش‌مامانى به تنم؟ (عامیانه).
نظير:
اين منم، زردى و سرخى به تنم؟
- نديد بديد، وقتى‌که ديد به خودش چيد!
- آقا نوائى داره، به بر قبائى داره، دست مى‌کشه قباشو، نمى‌شناسه باباشو!
- خدا به ابابيل پوستين داده!
- يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ)
- لالا٭ نرسد به خانه‌دارى، لولى نرسد به اسب‌سوارى
رک: کاشکى ننه‌ام زنده مى‌شد، اين دورانم ديده مى‌شد
٭ لالا: خادم، بنده
اين منم، سبد به سرم، آباش (آب‌هايش) مى‌ريخت به سرم (عامیانه).
رک: بابام چارده شتر داشت، نى مى‌زد و اسفناج مى‌کاشت!
اين منم طاووس علّيين شده!
مأخوذ از داستان زير که مولوى در مثنوى معنوى نقل کرده است:
آن شغالى رفت اندر خُمِّ رنگ اندر آن خُم کرد يک ساعت درنگ
پس برآمد پوستش رنگين شده کاين منم طاووس عليّين شده!
ديد خود را سرخ و سبز و بور و زرد خويشتن را بر شغالان عرضه کرد
يک شغالى پيش او شد کاى فلان شَيْد کردى يا شدى از خوشدلان؟
شيد کردى تا به منبر برجهى؟ تا زلاف اين خلق را حسرت دهى؟
بس بکوشيدى نديدى گرميى پس ز شيد آورده‌اى بى‌شرميى
گرمى آنِ اولياء و انبياست باز بى‌شرمى پناه هر دغاست
اى سگِ گرگين زشت از حرص و جوش پوستين شير را بر خود مپوش
اى شغال بى جمالِ بى‌هنر هيچ بر خود ظنّ طاووسى مبر!
(مثنوى معنوى، دفتر سوم)
نظير:
    نديده ديد به خودش چيد!
    - کاشکى ننه‌ام زنده مى‌شد اين دورانم ديده مى‌شد
    - گل را باش، گلدان را باش، يخ را باش يخدان را باش، ديزى بيار جيزه ببر! (عامیانه).
    - يادت بياد گذشته‌ها را، انبون به دوش و خوشه‌ها را
    - بپوشى رختى، بنشينى تختى، تو را مى‌بينم به چشم همون وقتى (عامیانه). يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ)
    - گر به دولت برسى مست نگردى مردى
    - هستى مستى مى‌آورد
رک: اين منم تى‌تيش مامانى به تنم
اين ناکسان که فخر بر اجداد مى‌کنند چون سگ به استخوان دل خود شاد مى‌کنند
رک: سگ بابا نداشت سراغ حاج‌عمويش را مى‌گرفت.
اين نان خوردن به اين ريش جنبانيدن نمى‌ارزد!
رک: سالى هرّى، ماهى ترّى، کفش تا پاره کنى بدرّي
اين نان فطير از آن خمير است
نظير: اين تيشه از آن بيشه است
اين نعمت و مُلک مى‌رود دست به دست
بر مال و دولت دنيا تکيه نبايد کرد، ثروت و نعمت اين جهان پايدار نيست و بر دوام آن اعتماد نمى‌توان نمود.
نظير
نظير: دولت دنيا که تمنّا کند با که وفا کرد که با ما کند
- مال دنيا به دنيا مى‌ماند
اى نور چشم من به‌جز از کشته ندروي٭
رک: از مکافات عمل غافل مشو...
٭ دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر .......................... (حافظ)
اين نه آن خر است، اين‌کار ديگر است!
رک: اين چهارده شاهى غير از آن هفتصد دينار است
اين نه دردى است که درمان بپذيرد ز حکيم٭
نظير: غم آن درد که درمان نپذيرد چه خورى؟
٭ برو اى خواجه که صبرم به دوا فرمائى ..............................(خواجو کرمانى)
اين نيز بگذرد
نظير:
بر سرِ اولاد آدم هر چه آيد بگذرد
- زمستان بگذرد سرما سر آيد
- هم سر آيد روز غربت هم شب غم بگذرد
اين و آن گزى هفتصد دينار تفاوت دارند
اين نيم گزش، نيم گز ديگرش در عقب است!
رک: اين رشته سر دراز دارد
اينها که آمدند معنى‌اش اين است که ما بايد برويم!٭
روزى ملانصرالدين گذرش به کوچه‌اى افتاد که در آن عده‌اى کودک مشغول بازى بودند. بى‌محابا جلو رفت و با مشت و لگد به جان آنها افتاد. گفتند: ملا، چرا بچه‌هاى بى‌گناه را بى‌جهت کتک مى‌زنى؟ گفت: آخر نمى‌دانيد، اينها که آمدند معنى‌اش اين است که ما بايد برويم!
نظير: بچه زر زرى، مى‌گه من آمدم تو بايد برى (عامیانه).
٭ پروين اعتصامى مفهوم اين مثل را در قالب قطعه‌اى بسيار زيبا تحت عنوان 'صاف و دُرد' به نظم کشيده با مطلع
غنچه‌اى گفت به پژمرده گلى که ز ايّام دلت زود آزرد....(ذبيح‌الله صفا، گنج سخن، ج ۳. ص ص ۲۹۶، ۲۹۷)
اين هفتصد دينار غير از آن چهارده شاهى است
رک: اين چهارده شاهى غير از آن هفتصد دينار است
اين هلو، اين هم گلو! کارى بى‌نهايت سهل و آسان است
نظير: هلو، بيفت تو گلو!
اين هم از پيرى است
رک: پيرى است و هزار عيب.
اين هم اندر عاشقى بالاى غم‌هاى دگر!
رک: اين غم ما هم به بالاى غم‌هاى دگر
اين همان زاغ پليد است که بود
اين هم بالاى قِرِ يار! (عامیانه).
نظير:
اين سى هم بالاى غمسى
- اين هم اندر عاشقى بالاى غم‌هاى دگر
اين همه چريدى پس کو دنبه‌ات؟
رک: آن همه چريدى...
اين همه خر هست ما پياده راه مى‌رويم!
نظير: با اين همه خر پياده رفتن غلط است (صادق سرمد)
اين همه لشکر براى کشتن يک تن!
رک: يک آهو و صد سگ؟
اين هنوز اول عشق است اضطراب مکن!
نظير:
از صد گُلت يکى شکفته است، صبر کن! (ظهير)
- هنوز اول صبح است خسروا مشتاب (مسعود سعد)
رک: شاهنامه آخرش خوش است
اين يک تکهٔ نان پِرْپِرى، من بخورم يا اصغرى؟ (عامیانه).
نظير: اَلاّ (=الله) کريم، هفت نفريم، يک نون داريم، صبح بخوريم ظهر نداريم، ظهر بخوريم شب نداريم٭
رک: آنقدر نبود که خوراک يک بنگى بشود
٭ بخشى از يک تصنيف قديمى که سابقاً درويشان و قلندران در ضمن حرکت دسته‌جمعى در کوچه و بازار براى تکدّى و امرار معاش مى‌خواندند و معمولاً تعداد آنها هفت تن بود. همه مَن تشاء درويشى در دست داشتند و با موى ژوليده و لباس ژنده حرکت مى‌کردند.
اين يک دَم عمر را غنيمت مى‌دان ٭
رک: غنيمت دان دمى تا يک دَمَت هست
٭ از حادثه زمان ز آينده مترس وز هر چه رسد چو نيست پاينده مترس
.......................... از رفته مينديش و ز آينده مترس (خيّام)
اين يک دهن را بد خواندي!
سخن يا خواهش تو بى‌مورد و نابجاست
نظير: اين دهن را خوب نخواندى
اين يکى را که زائيده‌اى بزرگ کن! (عامیانه).
رک: اين را که زائيده‌اى بزرگ کن
اين ييلاق قشلاق را از کجا آورده‌ايد؟
زنى براى استعلاج نزد مرحوم ميرزا ابوالحسن خان دکتر (از اولين اطبائى که به اسلوب طب جديد درس خوانده و بالطبع از چهار مزاج و چهار خلط قدما اطلاعى نداشت) آمده گفت: 'حکيم‌باشى، طبعم گرم است و استخوان‌هايم سرد، سردى مى‌خورم با من نمى‌سازد و گرمى هم ضرر مى‌کند.' دکتر به تعجب پرسيد: 'خانم،....' (امثال و حکم، دهخدا، ج ۱، ص ۳۴۲)
ايوان پى شکسته مرّمت نمى‌شود٭
٭ ......................... صد بار اگر به ظاهر وى رنگ و رو کنند(نيمتاج خاکپور)
اى واى که بد نشد بَتَر شد!
رک: رفت بهترش کند بدتر شد


همچنین مشاهده کنید