جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ای(۳)


اين تراشيدن ابروى تو از تندى خوست تا نگويند که بالاى دو چشمت ابروست! (لاادرى)
اين تشرها را به آب جوى بزن!
نظير: برو اين توپ‌ها را جاى ديگر خالى کن
اين تفنگ حسن موسى هم که نزد! (عامیانه).
نظير: اين امام‌زاده هم که معجزى نکرد
اين تو بميرى از آن تو بميرى‌ها نيست! (عامیانه).
اين تيشه از آن بيشه است
نظير: اين نان فطير از آن خمير است
اين تيله از آن تغار است، سگ زرد برادر شغال است (عامیانه).
نظير:
هر دو از يک قماشند
- هر دو سر و تهِ يک کرباسند
اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد و (الاغ دم)
نظير:
اينجا شتر را با نمد داغ مى‌کنند
- اينجا پشه را در هوا نعل مى‌کنند
- اينجا گره بر باد مى‌زنند
- اينجا کلاغ پر مى‌ريزد
- اينجا سيمرغ پر مى‌اندازد، پهلوان سپر!
- اينجا گُرز رستم گرو است
- اينجا موش با عصا راه مى‌رود
- اينجا موسى دست به عصا مى‌گردد
- اينجا اردستان نيست که باج به شغال بدهند
- اينجا کاشان نيست که کُپه با فعله باشد
- اينجا خراسان است، خر را با نمد داغ مى‌کنند
- اينجا تهران است و گُرز رستم گرو نان
- اين خرابات مغان است و در او رندانند (نظامى)
- سرزمينى است که ايمان فلک رفته به باد!
- باخبر باش که سر مى‌شکند ديوارش (حافظ)
- اين دُم شير است به بازى مگير
- صد باد صبا اينجا بى‌سلسله مى‌رقصند (حافظ)
اينجا اردستان نيست که باج به شغال بدهند عبارتى است در بيان مخالفت با دادن باج به يک ظالم
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا بشکنم يار گله دارد، آنجا بشکنم يار گله دارد! (عامیانه).
مأخوذ از يک ترانهٔ قديمى
مقایسه شود با . نمى‌دانم به کدام سازش برقصم؟
اينجا پشه را در هوا نعل مى‌کنند
رک: اينجا آهو سمّ مى‌اندازد...
اينجا تهران است و گرز رستم گرو نان!
مى‌گويند که رستم وقتى به تهران آمد از بى‌پولى مجبور شد گرز خودش را براى هفتصد دينار گرو گذاشت و نان خريد و در چهار سوق بزرگ برجستگى به ديوار است که گرز رستم مى‌نامند (صادق هدايت، نيرنگستان، چاپ سوم، انتشارات امرکبير، ص ۱۵۷)
اينجاست که گردون به کسى کار ندارد (از مجمع‌الامثال)
اينجا شتر را با نمد داغ مى‌کنند
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا سيمرغ پر مى‌اندازد، پهلوان سپر!
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا کاشان نيست که کُپه٭ با فعله باشد
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
٭ کُپّه: جمع‌آورى غلّه پس از باد دادن آن (فرهنگ فارسى دکتر محمد معين)
اينجا کلاغ پر مى‌ريزد (يا: پر مى‌افکند)
رک: اينجا آهو سمّ مى‌اندازد...
اينجا گرز رستم گرو است
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا گره بر باد مى‌زنند
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا موسى دست به عصا مى‌گردد
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا موش با عصا راه مى‌رود
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
اينجا نشد جايِ دگر، اين خر نشد خرِ دگر!
رک: 'هر جا در است ما دالانيم، هر جا خر است ما پالانيم!' و 'اجاره‌نشين خوش‌نشين است'
اين جهان کوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا (مولوى)
رک: از مکافات عمل غافل مشو
اين جهان محنت سرائى بيش نيست٭
نظير:
دنيا دار محن است
- جهان چيست ماتم‌سرائى در او نشسته دو سه ماتمى رو به رو (محمد دارا)
٭ ........................ هر که آمد هر که آيد مى‌رود (جامى)
اين چاه و اين ريسمان!
رک: اين گوى و اين ميدان
اين چشمش به آن چشمش سلام مى‌کند (عامیانه).
رک: يک چشمش ساز مى‌زند، يک چشمش کمانچه!
اين چهارده شاهى غير از آن هفتصد دينار است (عامیانه).
نظير:
اين نه آن خر است، اين‌کار ديگر است
- لنگ گيوه به سر نيزه چه کار دارد؟
اين چه عزائى است که مرده‌شوى هم گريه مى‌کند!
رک: ببين چه عزائى است که مرده‌شوى هم گريه مى‌کند
اين حرف‌ها براى فاطى تنبان نمى‌شود (عامیانه).
نظير: قبر آقا گچ مى‌خواهد و آجر!
اين خاک توده خانهٔ پاداش و کيفر است (کافى بخارائى)
رک: از مکافات عمل غافل مشو
اين خانه بدان خوش است کايند و روند (از مجمع‌الامثال)
اين خرابات مغان است و در او رندانند ٭
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد...
٭ ....................... از دم صبح ازل تا به قيامت مدهوش(عصمت بخارائى)
اين خر نشد خر ديگر، پالان مى‌سازم رنگ ديگر
رک: هر که خر شد ما پالانيم، هر که در شد ما دالانيم!
اين خطا از صد صواب اولى‌تر است٭
نظير: اى بهتر از هزار يقين اشتباه ما (نظامى)
٭ خونِ، شهيدان را ز آب اولى‌تر است ........................... (مولوى)
اين خط و اين نشان، اين هم کُلاه درويشان! (عامیانه).
در مقام تهديد به‌کار برند
نظير:
باش تا نشانت بدهم!
- با کلاغ کور آشنايت مى‌کنم!
- پدرى ازت دربياورم که يا قدّوس بکشي!
- چنان کُنده‌اى از بغلت بکشم که حُرّ شهيد رياحى را در خواب ببيني!
اى خوابى که تو ديده‌اى هرگز تعبير نخواهد شد
نظير: اين دعائى است که هرگز مستجاب نمى‌شود
اين در به اين پاشنه نمى‌گردد
رک: در هميشه به يک پاشنه نمى‌گردد
اين دست را مباد بدان دست احتياج٭
رک: خدا اين دست را به آن دست محتاج نکند
٭ دست مرا گرفت طبيب از پى علاج ...................... (آصفى هروى)
اين دعائى است که هرگز مستجاب نمى‌شود
نظير: اين خوابى که تو ديده‌اى هرگز تعبير نخواهد شد
اين دغل دوستان که مى‌بينى مگسانند دور شيرينى (سعدى)
نظير:
اهل دنيا همگى چون مگسانِ عسلند
- همه يار تو از بهر تراشند پى لقمه هوادار تو باشند (ناصر خسرو)
- مرغ جائى رود که چينه بوَد نه به‌جائى که چى نبوَد (سعدى)
- مرغ جائى مى‌رود که آنجاست آب و دانه‌اى (ملک‌الشعراء بهار)
- قربان بند کيفتم تا پول دارى رفيقتم
- به روزگار خوشى دوستان فراوانند (وحيد دستگردى)
اين دُم شير است به بازى مگير٭
رک: اينجا آهو سُمّ مى‌اندازد
٭ عشق حقيقى است مجازى مگير .................(سحابى استرآبادى)
اين دهن را خوب نخواندى
صورت ديگرى است از: 'اين يک دهن را بد خواندي' . رجوع به همين مَثَل شود.
اين ديگر سهم حضرت قاضى است!
براى اطلاع از مفهوم و ريشهٔ اين مثل رک: کتاب کوچه، حرف الف، دفتر دوم، ص ۱۱۸۶.
اين را که زائيده‌اى بزرگ کن [، زائيدن ديگر پيشکشت!] (عامیانه).
در امثال و حکم فارسى، تأليف سيديحيى برقعى، چاپ کتاب‌فروشى‌ فروغى قم، ۱۳۵۱، ص ۱۱۳
نظير: کار زمين را ساختى، به آسمان پرداختى؟
اين را ننه‌خانم شله‌پز هم مى‌داند! (عامیانه).
نظير: ننهٔ صمد هم اين‌کار را مى‌کند


همچنین مشاهده کنید