چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


آوای دل


آوای دل
می‏گویند به آفتاب نگاه نکن
چشمان تو را می‏برد
نگاه می‏کنم تا چشمان تو مرا ببرد
می‏گویند از کوه‏های بلند سقوط آزاد نکن
دست و پاهایت می‏شکند
می‏کنم تا تمام وجودم بشکند
می‏گویند در جمع بزرگان صدای بلند آوازنکن
مقام و اعتبارت به تاراج می‏رود
می‏کنم تا دل و دینم به تاراج رود
من فقط
ضریح چشمان تو را می‏بوسم
می‏خواهم نور آفتابِ تو
چشمانم را بستاند
و در عمق بی‏نهایت آسمان‏ها
پیش تو باشم
از وجود ناپیدای تو
پیداتر ندیدم
از کرشمه‏های پنهان تو
آشکارتر و دیدنی‏تر
ندیدم
تو
زیباترین تجلی اوصاف
بالاتر از خیال ممکناتی
تو
زندگی را
به حُرَم نگاه بینندگان
رقم می‏زنی
عمق تو را
صدف‏های معرفت
چه زیبا می‏بوسند
و از مشک نگاه تو
گهر ناب می‏سازند
من
با لباس خاکی
سنگینم
غل‏های گناه
بال پرواز مرا
زنجیر کرده و از
بودن با تو محروم می‏کند
دیدنِ
دیدگانت
کار دشواری نیست
چشمان در گناه فرو هشته
دشوار می‏کند
خورشید
سخن محبتّش
گرمای زلال تو را
آواز می‏کند
گل
بوی تو را هدیه
هویدا می‏کند
رودها
از دامنه‏ها
شتابان
در بستر زمان
تا رسیدن به انتهای بودن با تو
چگونه می‏دوند
عروسان
لباس زینت از کف داده
بر بال خیال به سوی تو
در سفر تاخته
بر خاک سیه نظر انداخته
شرمگین ز جمال تو
سرانداخته
می‏دانی
چرا همه از خاک
می‏رویند؟
از جاکن و
در خاکن و
سوی خدا
می‏پویند؟
گویای فلسفه از
خلقت ما می‏گویند
گوش دل بشنود آواز همه
قل هو اللّه‏ احد کار همه
غزل مرگ و حیات را
چه شیوا می‏سرایند
بشنو از مَن
چون زِ نِی نالیدن است
شوق نی اسرار حق را گفتن است
ناله‏های نی همه باریدن است
بارش باران، خروش بودن است
رویش عطر بهاران دیدن است
چشم می‏بندم
جمالت را به چشم دل
نکو بینم
کمالت را
در آیینه فطرت
چون سبو بینم
همه اسرار تو
یک جا جمع است
طالب راز تو
با وسوسه‏ها
در جنگ است
من
چه گویم
در سکوتم
حیرت
طوفان می‏کند
در امواج
طوفان سکوتم
تو را می‏بینم
نوروز صدری
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید