پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


شوق منزل می کند نزدیک، راه دور را


شوق منزل می کند نزدیک، راه دور را
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره دریا گشت، پیغمبر نمی دانم چه شد
بسیار جای خرسندی است که در سالهای اخیر، بویژه بعد از انتخاب سال ۱۳۸۵ به نام سال پیامبر اعظم (ص ) شاعران ایران گرایشی دوباره به حضرت پیامبر(ص) یافته اند و این سنت دیرینه نعت نبی (ص ) را زنده ساخته اند. نباید انکار کرد که التفات شاعران ما در قرن حاضر به آن حضرت در حدی نبوده است که از یک مسلمان واقعی انتظار می رود، در حالی که شاعران کهن، بهترین نعت ها را برای ایشان سروده بودند.
با این مقدمه می رویم به سراغ شعرهای این هفته که به نام آن حضرت متبرک شده اند.
جناب مهدی ایران منش!
غزلی که برای معراج حضرت رسول(ص) سروده اید، هم از نظر شخصیت ممدوح و هم از نظر واقعه ای که شعر برای آن سروده شده است، ارزشی خاص دارد، چون واقعیت این است که آن واقعه باشکوه، در شعر ما تجلی و انعکاس بسیاری نیافته است، مگر به صورت پراکنده و در بیتهایی نظیر آنچه از عبدالقادر بیدل نقل کردیم.باری، شعر شما از لحاظ رعایت اصول و قواعد شعر کهن فارسی، سالم و تندرست است و در آن کم و کاستی از این نظر احساس نمی شود.
ملکوت از رخ زیبای تو نورانی شد / آسمان از شب معراج چراغانی شد
قمر از جلوه چشم تو به خود می بالید / آن شبی را که خمار تو به مهمانی شد
اختران بیشتر از ماه به خود بالیدند / جسمشان زیر قدمهای تو روحانی شد
بعضی تناسبهای لفظی و معنایی هم در غزل دیده می شود؛ مثل رعایت رابطه میان «جسم » و «روح » در بیت سوم و تناسب میان «ملَک » و «ملِک » در این بیت :
ذکر تسبیح ملِک بود ملَک را آن شب / آسمانها به حضور تو چه ربانی شد
ولی اگر با معیار تازگی تصاویر و امروزی بودن زبان به سراغ شعر شما برویم، در آن کمابیش جای چند و چون خواهیم یافت. حضور کلماتی مثل «قمر» و «اختر» و تصویرهایی مثل از میدان رفتن ماه با دیدن لب لعل حضرت پیامبر(ص ) به شعر شما حالتی کهن داده است.نکته دیگری که در قافیه ها قابل ذکر است، این است که این «انی » در بعضی قافیه ها جزء کلمه نیست. مثلاً کلمه «نورانی » حاصل ترکیب «نور» و «انی » است. همین طور است «چراغانی »، «روحانی » و «ربانی ». اگر این «انی » را از آخر کلمات برداریم و جزء اصلی آنها را در نظر گیریم، به واقع «نور»، «چراغ »، «روح » و «رب » باقی می ماند که هم قافیه نیستند.
البته این را می پذیریم که بعضی از این کلمات، از فرط تکرار، برای ما به کلماتی جامد بدل شده اند و ما کمتر آنها را در ذهن خویش به دو بخش تجزیه می کنیم. بنابراین می توان گفت که عیب قافیه در این بیتها بسیار بارز نیست. فقط به نظر می رسد که در بیت اول انتظار می رفت که دو کلمه «نورانی » و «چراغانی » که هر دو این حالت مرکب را دارند، قافیه نشوند، چون مطلع شعر بسیار مهم است و تأثیرگذار.
▪ جناب احمد قربان نژاد!
از شما بر خلاف گذشته این بار چند شعر کوتاه داشتیم. ولی به گمان من اینها به قوت کارهای قدیم شما نبود. شعر «ساقی » برای حضرت پیامبر اکرم (ص ) باز هم بافتی قدیمی دارد:
بی سبب نیست که رندان همه مدهوش شدند / چشم بیمار تو را دیدن و بیهوش شدند
طالب می همه ماییم و تو ساقی شده ای / بی سبب نیست که مستانه قدح نوش شدند
در مصرع دوم بیت اول، گویا برای رعایت وزن، ناچار شده اید که «دیدند» را «دیدن » بسازید و این به زبان شعر خللی وارد کرده است. می شد گفت «چشم بیمار تو را دیده و بیهوش شدند».
از این گذشته، خللی مختصر در قافیه های بیت اول هم هست، چون در هر دو، کلمه «هوش » تکرار شده است. درست است که «هوش » اول به اتفاق پدید آمده است، یعنی کلمه «مدهوش » مفعول مصدر «دهش » است به معنی «دهشت زده» و ربطی با «هوش» فارسی ندارد، ولی به هر حال، کلمات قافیه بهتر است که فقط در همان حروف مورد نظر تشابه داشته باشند و نه بیشتر.
در شعر دیگری با عنوان «صیاد اجل » نیز مضمون و بیان شما قدری تکراری و کلیشه ای به نظر می آید. تشبیه «اجل » به «صیاد» در شعر فارسی بسیار سابقه دارد و نه تنها در فارسی، که در ادبیات دیگر ملل نیز. شاید بگویید «خوب اگر اجل را به صیاد تشبیه نکنیم، چه کار کنیم؟» من می گویم می توانیم به طور کلی زاویه دید خود را عوض کنیم. اگر شاعران کهن ما همیشه از اجل می نالیده اند، ما می توانیم آن را یک دریچه وصال بدانیم، چنان که بیدل گفته است:
بر امید وصل، مشکل نیست قطع زندگی / شوق منزل می کند نزدیک، راه دور را
و یا جدیدتر از آن، سهراب سپهری می گوید:
و بدانیم اگر مرگ نبود
دست ما در پی چیزی می گشت
و یا فروغ فرخ زاد می گوید:
پرنده مردنی است
پرواز را به خاطر بسپار
اگر هم ما نخواهیم مرگ را چنین زیبا ببینیم و ناچار باشیم که ناگزیر مرگ را به تصویر بکشیم، می توانیم همانند میلاد عرفان پور شاعر جوان شیرازی بگوییم:
اینجا فوران زندگی... آنجا مرگ
مانده است در انتظار انسانها مرگ
«یک روز به دیدار شما می آیم »
این نامه برای زنده ها
امضا: مرگ
ببینید که در اینجا، بیان شاعر چقدر امروزی است. گویا مرگ نامه ای به انسانها فرستاده و امضا کرده است. اینجا دیگر صید و صیاد در کار نیست.
یکی از کارهایی که یک شاعر خوب باید بکند، همین است که ببیند مسایل و موضوعات گوناگون را شاعران مختلف چگونه مطرح کرده اند. آن گاه می توان بیانی متنوع و تازه اختیار کرد.
محمد کاظم کاظمی
منبع : روزنامه قدس