چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
تجربههای پست مدرن یک شاعر
«دروغهای مقدس» نیز مانند بسیاری از مجموعه شعرهایی که در این سالها از جوانان بویژه غزلسرای جوان دیدهایم، ترکیبی است از گرایشهای مختلف ادبی که در طول دهه اخیر و دهه گذشته مهمان عروس شعر پارسی، غزل بودهاند. اما ۲ اتفاق سبب میشود دروغهای مقدس با بسیاری از آنها متفاوت باشد.
وقتی دروغهای مقدس را از ابتدا تا انتها مرور میکنی، در مییابی شاعر در حرکتی سیال و بدون جوگرفتگی و ذوقزدگی، ذهن و زبان غزلهای خود را دیگرگون کرده و بر خلاف بسیاری از هم نسلانش، در فاصله یکی دو غزل دنیای شاعری خود را زیرورو نکرده است.
تفاوت دیگر و مهمتر دروغهای مقدس آن است که شاعر در تقریبا هیچ کدام از غزلهای مجموعه، اهل تجربه محض نیست. به این معنی که هیچکدام از غزلهایی که در این مجموعه به چاپ رسیدهاند، کپیهای ضعیفتر از اصل جریانهای مختلف غزل معاصر نبودهاند که سیاه مشقهای شاعری ابراهیمپور تلقی شوند.
«حامد ابراهیمپور» اگر چه برای تنی چند از اهالی این روزهای غزل کشور نامی نا آشناست؛ اما در دروغهای مقدس نشان داده است که پا را در هر حیاط و حیاتی از این قالب خوش نقش شعر فارسی گذاشته، توانسته نشانه، اتفاق یا ردپایی را رقم بزند که در غزل این سالها و در همان حوالی، حداقل کم سابقه و غیرکلیشهای بوده است.
این ویژگی حتی در غزل حسی آغاز کتاب با استفاده از یک ردیف فعلی در وجه منفی، کار را از بسیاری از غزلهای رمانتیک پس از انقلاب فراتر برده است.
تو میتوانی شوق سفر نداشته باشی
دوباره حوصله دردسر نداشته باشی
تو میتوانی میل سفر اگر که بیاید
به آسمان بزنی، هسمفر نداشته باشی
یا وقتی شاعر به سمت روایتهای دو قطبی میرود، که ماجرای معروف غزل سالهای پایانی دهه ۷۰ بودند با استفاده از رویکردهایی چون بازی با ردیف و بهرهگیری از ابیات یک مصرعی و ناقص که هنوز هم آنچنان در غزل توانمند و متفاوت این روزها جای نگرفتهاند، غزل خود را از موقعیتی تعریف شده و تکراری یک یا چند پله بالاتر میبرد:
از گوشههای خلوت میدان روبهرو
میبینمت کنار خیابان روبهرو
با چکمههای قهوهایات راه میروی
در زیر چکهچکه باران روبهرو
چتر سپید، روسری صورتی و باز
اخم زنان و حسرت مردان روبه رو
در میزنی و پنجرهای باز میشود...
گپ میزنی و نرم نمک قهوه میخوری
بر صندلی کوچک ایوان روبهرو
با فال سرنوشت مرا ثبت میکنی:
یک بشکه نفت در ته فنجان روبهرو...
فورا مسیر کفش تو را متر میکنم
تا خانه بزرگ چراغان روبهرو
پیشانی سپیدتو تکثیر میشود
در شمعدان نقره و قرآن روبه رو
امشب بهار میشوی و سبز میشوی
من میروم به جنگ زمستان روبهرو
خانم! چقدر ساده فراموش میکنی
من را میان این همه مهمان روبهرو
از شیشهها جنون مرا حدس میزنی
آتش گرفته است خیابان روبهرو
اما از این گذشته، شاعر از حدود صفحه ۴۰ این کتاب صد و اندی صفحهای به بعد چند ویژگی را در شعرهای خود نشان میدهد که غزل او را از تعریفی که در سطرهای بالاتر کردیم، برجستهتر میکند. البته این به معنی سکون روند غزلها نیست؛ چرا که شاعر همچنان در غزلهای خود به دنبال کشف های جدید و رویکردهای متفاوتتر است.
اما در یک نگاه کلی، غزلهای شقه دوم دروغهای مقدس چند ویژگی دارند که به برجستگی آنها هم کمک میکند. غزلهای مذکور، معمولا روایتهایی هستند که اگر نگوییم پساساختارگرایانهاند، باید بپذیریم تکنیکهای نوین روایت در دهههای اخیر ادبیات اروپای غربی و آمریکا را بخوبی به دست گرفتهاند. از طرف دیگر، عادت معمول شاعر این مجموعه آن است که در طول ابیات، به این تکنیکها پهلو میزند و همین سبب میشود ابیات بیشتری در قالب غزل خودنمایی کنند. از طرف دیگر، همان گونه که به طور مختصر نیز در ابتدای مطلب اشاره شد، ابراهیمپور به غزل اندرونی، یعنی همان غزلهایی که در میان یک غزل دیگر با ردیف و قافیه مجزا میآیند، علاقه زیادی دارد و در کل خود را چندان در بند فرم تعریف شده سنتی غزل نمیبیند. هرچند آشنایی قابل قبول او با موسیقی آوایی و عروض شعر فارسی سبب شده است که این تکنیکها شعر او را از خوشخوانی نیندازد.
نکته بسیار برجسته آن است که این تغییرات و تکنیکهای فرعی معمولا بوضوح در خدمت خرده روایتها شکل میگیرند و تقریبا در دروغهای مقدس فراروی بیدلیل و غیرجذاب را شاهد نیستیم.
همچنین معمولا در میان این خرده روایتها، زبان شعر به گونهای کاملا طبیعی، بر دهان راویهای مختلف، متفاوت جلوه میکند و همه اینها نشان از موفقیت شاعر در بهرهگیری از طبع روان و استعداد ذاتی خود دارد.
ویژگی دیگر و کاملا منحصر به فرد غزلهای ابراهیمپور در شقه دوم دروغهای مقدس بهرهگیری از پیشانی نوشتهای شعرهاست. در بسیاری از غزلهای مجموعه شاهدیم که ابتدای غزلها، جمله یا روایتی کوتاه و معمولا مشهور نقل میشود و ذهن مخاطب در حالی که هنوز درگیر آن است وارد روایتی میشود که به گونهای غافلگیرکننده آغاز شده است و این غافلگیری با آن مقدمه معمولا بخوبی گره میخورد.
بسیاری از این ویژگیها را میتوان در غزل زیر که با نقلقولی از شکسپیر و برگرفته از اتللو آغاز شده است، جستجو کرد:
▪ آهنگ آخر
به رقص آمد سر پنجههای رنجورش
به شادمانی عادت نداشت تنبورش
به رقص آمد و زن روی ماسهها رقصید
خبر رسید به عشاق جور واجورش
یکی به آب زد و زیر موجها گم شد
یکی رو به سوی بسته سیانورش!
یکی سیاه شد و مثل مردهها یخ زد
و آسمان را پر کرد بوی کافورش...
اما یکی از شعرهای مجموعه دروغهای مقدس اتفاقی بود، متفاوت از همه آنهایی دیگر. غزلی که با این روایت مشهور از انجیل لوقا آغاز شده بود که: «در شهرها و روستاها میگشت و تعلیم میداد به سوی اورشلیم سفر کرد که کسی به او گفت ای خداوند آیا هستند کسانی که نجات یابند؟ او به ایشان گفت تلاش کنید تا از در تنگ داخل شوید» و به زیبایی و با رویکردی که بیش از هر نگرشی به پسا مدرن نزدیک شده بود با به سخره گرفتن مرگ به این نکته عمیق میپردازد که اتفاقات بزرگ و کوچک تفاوت ماهوی با هم ندارند و با همین نگرش این بضاعت را از ابراهیمپور نشان میدهد که او میتواند، اگر بخواهد یکی از نام آشنایان روزهای آتی غزل متفاوت یا پست مدرن باشد.
با هم بیتهایی از این شعر را میخوانیم:
● رستگاری در ۳ اپیزود
▪ اپیزوداول:
به کفش پاشنهدار سپید گارسونش
به عطر قهوه همراه بوی ادکلنش
نگاه کرد به گوشه کنار کافه پیر
شیکاگوی دهه بیست بود و آل کاپونش
کلافه بود به فنجان خالیاش زل زد
و بیعلاقه چنگال زد به ژامبونش
تپانچهاش را برداشت، کافه خلوت بود
صدا نبود به جز ناله گرامافونش
صدا نبود به جز خواندن زنی در باد
میان لهجه دیوانه آکاردئونش
تپانچه را از روی شقیقهاش برداشت ...
▪ اپیزود دوم
کتابهایش را چید توی کارتنش
نگاه کرد به گوشه کنار پانسیونش
کسل کنندهترین روز احتمالی بود:
فرانسه دهه شصت، بندر تولونش
شمرد تکتک از دست دادههایش را
نگاه کرد به سرتاسر کلکسیونش
صدای پر ضربان تلویزیونش
آپارتمان بود و میزبانی مک لین
کنار حسرت امیدوار جک لمونش
نگاه کرد... و لیوان قرص را انداخت ...
▪ اپیزود سوم:
به میز و قوطی کنسرو نیمه سرد تنش
به جشن مورچهها روی نان تافتونش
به دفتر خفه بیمجوزش: زل زد
به شعر زندگی زندگی خراب کنش
هزار و سیصد و هفتاد و هشت، تهران بود...؟
دوباره سردش شد، فکر خود نویسش بود
نگاه کرد به جیب لباس گرم کتش
نوشت بر همه شیشهها خداحافظ
و بعد خم شد از نردههای بالکونش
بدون توضیح از چشم آسمان افتاد...
در پایان باید گفت شعرهای ابراهیمپور متعلق به جریانی از غزل جوان است که با توجه به ویژگیها و مولفههایی که برای خود تعریف میکند کمتر موفق به برقراری ارتباط و جذب مخاطب عام میشود و بیشتر شعرهایی تجربی بهشمار میروند.
محمدرضا شالبافان
منبع : روزنامه جامجم
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی