دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

پیام ادیان: نقب زدن به عالم معنا


پیام ادیان: نقب زدن به عالم معنا
ما [انسانها] از وی وو وی (۱) ، یا "عمل بیعملی"، لائودزوی (۲) شاعر و حكیم تا جهاد، یا "جنگ‏مقدس"، محمد[ص] پیامبر و جنگاور راه درازی پیموده‏ایم. در میان این دو، موسای مقاوم وآزادیبخش را، عیسی را، همان نجاری را كه منجی و پادشاه منتظر یهودیان شد، شاهزاده‏ای‏را كه از دنیا كناره گرفت تا روشن‏شدگی بیابد، یعنی گوتمه بودا (۳) را، و گردونه‏رانی را كه صورت‏متجسد خدا بود یعنی كریشنه (۴) را دیده‏ایم. وجه اشتراك این سرگذشتهای بسیار متفاوت ازافراد بسیار متفاوت كه متعلق به فرهنگهای بسیار متفاوت بوده‏اند چیست؟ به یاد دارید ، شاگرد لائو دزو، درباره "گمگشتگی در دائو" (۶) چه گفته است؟
گفته است كه همه‏آنچه انسانها باید بكنند این است كه "در دائو گم شوند". دائو همانقدر برای آدمیان طبیعی‏است كه آب برای ماهیان. اما به عللی آدمیان با دائو بیگانه شده‏اند و از مبدء خود گسسته‏اند;و این واقعه‏ای است كه در هر فرهنگی بر روی زمین در یك مقطع زمانی از تاریخ بشر رخ داده‏است. ما در سنت‏یهودی مسیحی خود اسطوره باغ عدن نخستین را داریم كه آدم در آن درعین سلم و صفا می‏زیست; و اسطوره رانده شدن بعدیش را از آن باغ كه پس از خوردن از"درخت معرفت نیك و بد" پیش آمد. این اسطوره به خوبی هر اسطوره دیگری است و با روان‏ناخودآگاه ما سخنی بس ژرف می‏گوید.
پس، غرض هر یك از آموزگاران جهانی این است كه ما انسانهای تبعیدی را در راه‏بازگشت‏به وطن رهنمون شود! "وطن"، بسته به زبان هر آموزگار، "دائو"، "ارض موعود"،"ملكوت الاهی"، "نیروانه" (۷) ، "برهمن" (۸) ، یا "الله" است. " وطن" همان مبدء است، از مبدء است‏كه "خودهای راستین" ما، گویی، بر "صورت مبدء" (۹) آفریده شده‏اند; و به سوی مبدء است كه ماباید، برای "از نو زاده شدن معنوی"، برویم. عیسی، وقتی به شاگردش نیقودیموس (۱۰) گفت: "بایداز نو زاده شوی"، درباره همین معنا سخن می‏راند. هر یك از ادیان جهانی برای "از نو زاده‏شدن" مفهومی خاص خود دارد. مثلا، بوداییان از آن به "نیروانه" یا "روشن‏شدگی" تعبیرمی‏كنند و هندوان به "موكشه" (۱۱) یا " رهایی"; و عارفان مسلمان اصطلاح خاص خود را دارند:"بقاء" یا "رجوع به اتحاد با الله". آیا اینها حقایق مختلفی‏اند؟ به گمان من، نه. ملكی مارتین (۱۲) ،كه سابقا كشیش و نویسنده‏ای یسوعی (۱۳) بود، از "دژ" (یا جام) سخن می‏گوید، و درباره آن‏چنین می‏آورد:
یك خصیصه دژ همیشه مورد تاكید كسانی است كه حقیقهٔ آن را مشاهده می‏كنندو درباره آن گزارش می‏دهند; و آن اینكه دژ وامدار هیچ نژاد خاصی از انسانها،هیچ گروه خاصی از افراد، و هیچ مرد یا زن خاصی نیست; بلكه، مراد كل بشریت‏است و، به این اعتبار، به همه تعلق دارد - فردا و جمعا. اما (و اشكال كار دراینجاست)، در عین حال كه بتمامه مشاهده می‏شود، در موقع مقتضی و در هرمكان خاصی به نحوی ناقص بیان می‏شود. در آن دم كه در به روی روح گشوده‏می‏شود، دیدار هر چه قدر كامل باشد، هر گونه كوششی برای حكایت دیدار زیربار واژه‏ها در هم می‏شكند و خرد می‏شود; زیرا تعابیر انسانی (واژه‏ها، كنشها،صور خیال، نمادها، و اندیشه‏ها) همه جزئی و محدودند. همه شكل فرهنگ را به‏خود می‏گیرند، با رشته‏های نحوی به یكدیگر گره خورده‏اند، و آب و رنگ‏مكاتب منطقی‏ای را باز می‏تابند كه در هر كوششی برای سهیم شدن در دیداری‏بی‏آداب و ترتیب رخنه می‏كنند و آن را دگرگون می‏سازند. ۱
با توجه به این دیدار واقعا "جامع"، نظری بیفكنیم به اقوالی كه، از كتابهای آموزگاران‏جهانی، درباره واقعیت نهایی [یا: حقیقهٔ الحقایق] نقل شده است:
دائویی كه به بیان درآید دائوی جاودانه نیست;
نامی كه به تعریف تن دهد نام دگرگون ناشونده نیست. (لائودزو)
... به بنی‏اسرائیل بگو: «من هستم‏» مرا به سوی شما فرستاده است. (موسی)
... اینك من هر روزه تا انقضای عالم همراه شمایم. (عیسی)
... هر كس، از سر عشقی مقدس، با حقیقت پیوند زناشویی بندد. (بودا)
من منزلگاه، مبدء، دوست، و پناهگاهم. (كریشنه)
خدا، جز او معبودی نیست، زنده است، و پاینده. (محمد[ص])
این نقب‏زدن (۱۴) به واقعیت معنوی غرض همه سنتهای مقدس است. پاره‏ای از داستانهای‏آموزگاران جهانی ... نمونه‏های بزرگی در اختیار ما می‏نهند كه نشان می‏دهند كه این نقب‏زدن‏چگونه چیزی است. یكی از بامهابت‏ترین نمونه‏ها در سنت‏یهودی - مسیحی ما "بوته‏سوزان"ی است كه موسی مشاهده كرد. نقب‏زدن معنوی دیگر تجربه "غسل تعمید" عیسی‏است كه پس از آن "آسمان گشاده شد" و روح‏القدس چون "كبوتری" بر وی فرود آمد. بودا پس‏از آنكه چهل روز در زیر درخت‏بودی (۱۵) به مراقبه نشست این نقب را زد و آن را" روشن‏شدگی" خواند. كریشنه ظاهرا فقط "پدیدار شده است".
درباره نقب‏زدنش چیزی‏نمی‏دانیم. جزئیات زندگی لائو دزو چندان دانسته نیست (جز اینكه تاریخنگار دربار جو (۱۶) بوده است). ولی، اشعارش حاكی از آنند كه آنچه را از آن دم می‏زده می‏شناخته است.محمد[ص] "شب قدر" خود را داشت و هنگامی را كه جبرئیل، ملك اعظم، بر او ظاهر شد و به‏او امر كرد كه: "بخوان!" هیچیك از این مردان در حالت روشن‏شدگی معنوی خود جاخوش‏نكردند; بلكه همه "به كوچه و بازار بازگشتند" تا در عالم رسالتی را به انجام رسانند. مثلا،موسی بر فراز كوه برای همیشه به نظاره "بوته سوزان" ننشست; بلكه از كوه سرازیر شد و به‏مصر بازگشت تا قوم خود را آزادی بخشد!
چگونه می‏توانیم این تعالیم راجع به واقعیت معنوی و راجع به آدمیان در ربط ونسبتشان با واقعیت معنوی را به روانشناسی پیوند زنیم؟ "دین" و "روانشناسی" را معمولا دو"غرفه جدا از هم" تلقی می‏كنند كه یكی با "ایمان" سروكار دارد و دیگری با "علم". من این‏تلقی دوگانه‏انگارانه را خوش ندارم. من آنچه را كه "دین" و "روانشناسی" می‏خوانیم، بیشتر،مراتب مختلف یك طیف می‏دانم. اهل قباله (۱۷) این طیف را "درخت زندگی" می‏نامند. من، خود،در عرفان اهل قباله تحقیق می‏كنم، اما، به جای اینكه "درخت اهل قباله" را فی حد ذاته‏معرفی كنم (كتابهای خوب فراوانی در این باب موجود است)، دوست دارم كشف و شهودی رابا شما در میان بگذارم كه در طول پاییز ۱۹۷۹ چندین‏بار برایم پیش آمد.
در آن كشف وشهود، "هرم"ی را می‏دیدم كه یك "چشم همه‏چیزبین" داشت، بسیار شبیه چشمی كه بر روی‏هر اسكناس یك دلاری (بر روی آن طرفی كه بر آن نوشته است: [ " " " In God we trust برخدا توكل داریم"]) دیده می‏شود. نامش "خاتم اعظم" بود و می‏فهمیدم كه از رموز عرفانی فرقه‏چلیپاییان گل‏سرخی (۱۸) است. در كشف و شهودی كه هرم دارای چشم همه‏چیزبین رامی‏دیدم، " چهار مرتبه" دیده می‏شد، كه هر یك به مرتبه‏ای از روان ربط داشت. من كل شاكله‏را "هرم فهم" می‏نامم. این تصویر شبیه آن هرم است و به هر مرتبه‏اش همان عنوانی را داده‏ام‏كه در كشف و شهود دیدم:
ساحت نخستین، یا خودآگاهی، ساحت روانشناسیهایی از قبیل "روانشناسی فردی"آدلر (۱۹) است. روانشناسیهای فروید (۲۰) و یونگ (۲۱) نیز، هر یك به نحوی، با این مرتبه سروكاردارند. یونگ «خود» را بدین شیوه تعریف می‏كند:
مراد ما از «خود» عامل پیچیده‏ای است كه همه محتویات آگاهی با آن پیوند دارند.گویی «خود» مركز میدان آگاهی است. ۲
حتی یونگ "در مقام تعریف" «خود» با مشكل مواجه می‏شود، زیرا این «خود» همان است‏كه ما "همیشه هستیم"; همان "من حقیر"ی است كه در همه جا حاضر و ناظر است; همان"من"ی است كه به "عالم اشیاء" بیرون از خود می‏نگرد; و می‏تواند به درون خود نیز نظر افكندو ساحت‏باطنی افكار و احساسات را هم ببیند. ظاهرا این «خود» بدنی "دارد" كه در آن‏زندگی می‏كنیم. در بیشتر ساعات بیداری، ما در "عالم «خود»" به سر می‏بریم. این قاعده هرم‏است كه بر "عالم واقعی" قرار گرفته است; پیوند ماست‏با واقعیت مادی و اجتماعی; و بدون‏این پیوند ما از دست می‏رویم. عمل، در این مرتبه، معمولا مطابق است‏با قواعد اجتماعی‏فرهنگی كه در آن زندگی می‏كنیم.
ساحت دوم همان است كه من آن را ساحت "ناآگاه شخصی" می‏خوانم. این حوزه حوزه‏تخصص فروید بود كه عمر خود را یكسره بر سر ایضاح محتویات و قوانین آن نهاد. در نزدفروید، ناآگاه شخصی معادل ضمیر ناآگاه است; و برای او فراسوی این ضمیر ناآگاه چیزی‏نیست. به نظر فروید، ضمیر ناآگاه از اندیشه‏ها و تكانه‏های فردی‏ای كه روزگاری آگاهانه‏بوده‏اند و بر اثر اوضاع و احوال تلخ و ناگوار زندگی (و عموما در نخستین سالهای كودكی) سركوفته و واپس رانده شده‏اند، و نیز از محتویاتی كه هیچگاه آگاهانه نبوده‏اند (و احتمالافطری‏اند)، فراهم‏آمده است. فروید، در كتابش با عنوان The Ego and the Id [خود و نهاد]،درباره ضمیر ناآگاه (یعنی ناآگاه شخصی) چنین می‏گوید:
... ما مفهومی را كه از ضمیر ناآگاه داریم از نظریه سركوفتگی و واپس‏راندگی‏حاصل آورده‏ایم. برای ما امر سركوفته و واپس‏رانده نمونه نخستین ضمیر ناآگاه‏است. ولی، می‏بینیم كه دو نوع ناآگاه داریم: ناآگاهی كه نهفته است اما می‏تواندآگاهانه شود، و ناآگاهی كه سركوفته و واپس‏رانده است و، فی نفسه و فی‏الفور،نمی‏تواند آگاهانه شود. ۳
به گمان من، مفهوم یونگی ناآگاه شخصی جالبتر است. این مفهوم مستلزم اندیشه "عقده"است. خود فروید این مفهوم را وام كرد. "عقده" محتوایی ذهنی یا اندیشه‏ای است كه "مایه‏احساسی دارد" و، از بعضی لحاظها، مانند یك "شخصیت مستقل" عمل می‏كند. عقده‏ها انواع‏بسیار دارند. فروید كمال استفاده را از عقده‏ای كرد كه خودش آن را "عقده ادیپس" (۲۲) می‏خواند و رابطه مهر و كین است میان پسر و مادر و پدرش. "عقده الكترا" (۲۳) شبیه همین‏وضع و حال را برای دختر دارد. بسا چیزهای دیگر هم می‏توانند عقده باشند، و یونگ مبتكرآزمون " تداعی واژه‏ها" بود كه یكی از وسایل اولیه "دسترسی یافتن به" عقده‏هاست. "مرگ"،"زن"، "بوسیدن"، "بیمار"، و " كوه" ازجمله واژه‏هایی بودند كه در این آزمون به كار می‏رفتند. هریك از این واژه‏ها ممكن است تلویحا به " عقده‏ها"یی اشاره داشته باشد. مثلا، ممكن است‏كسی به وسواس ترس از مرگ مبتلا باشد، و این امر "عقده مرگ" است. واژه "بوسیدن" ممكن‏است تلویحا به عقده‏های جنسی اشاره داشته باشد.
و واژه "كوه" ممكن است از عقده‏هایی‏خبر دهد كه با ترس از ارتفاعات، یا "بلنداهراسی" (۲۴) ، سروكار دارند. ما همه با ساحت ناآگاه‏شخصی می‏سازیم و روزگار می‏گذرانیم و هر شب در رؤیاهایمان آن را تجربه می‏كنیم. هم‏فروید و هم یونگ رؤیاها را " شاهراه ضمیرناآگاه" می‏دانستند. عمل، در این مرتبه، چون ازناآگاه شخصی نشات می‏پذیرد، معمولا كیفیتی غیرعقلانی و هیجانی دارد، مانند آنچه درواكنشهای ناشی از هراس، یا خشم ناگهانی، و امثال و نظایر اینها می‏بینیم.
یونگ در «سفر دریایی شبانه‏» خودش "ساحت ناآگاه كهن‏الگویی" را كشف كرد، و آن را دررؤیاها و درونبینیهای بیمارانش به اثبات رساند.
این ساحت قلمروی است كه انسانهای همه‏فرهنگها و ازمنه تاریخی آن را از طریق اسطوره‏ها و قصه‏های پریان می‏شناخته‏اند. در این‏ساحت‏به چهره‏هایی مانند «فرزانه‏مرد» و «فرزانه‏زن‏» برمی‏خورید. در رؤیایی كه در آن راهبی‏با ردایی سرخرنگ "در" قدس‏الاقداس را "گشود" «فرزانه‏مرد» بر من ، برای‏دانته (۲۶) ، در گشت‏وگذاری كه، در كتاب كمدی الاهی، در دوزخ، برزخ، و بهشت داشت، همین‏نقش «فرزانه‏مرد» را ایفاء می‏كرد. زنان معمولا، در آغاز، به «فرزانه‏زن‏» برمی‏خورند. زنی كه ازدوستان من بود در رؤیا راهبه‏ای را دید كه "راه" را كه از فراز "نردبانی زرین" به ته "آبگیری‏ژرف" می‏پیوست‏به او " نشان داد". در قصه‏های پریان، مثلا در قصه سیندرلا (۲۷) ، "پری‏ای كه‏مادر تعمیدی است" برای قهرمان زن قصه ظاهرا همین نقش «فرزانه‏زن‏» را ایفاء می‏كند.انسان، معمولا، در پی ملاقات با «فرزانه‏مرد» یا «فرزانه‏زن‏»، در درون خود به "چهره‏ای كه‏ناهمجنس خود اوست" برمی‏خورد. یونگ این چهره‏های ناهمجنس را "آنیما" (۲۸) و" آنیموس" (۲۹) می‏خواند. وی آنیما را بدین صورت وصف می‏كند:
هر وقت كه، در رؤیاها، كشف و شهودها، و تخیلات، ظاهر می‏شود شكل وصورت انسانی به خود می‏گیرد و، بدین طریق، نشان می‏دهد كه عاملی كه اومظهر آن است همه خصائص شاخص یك موجود مؤنث را داراست. او ازمصنوعات ذهن آگاه نیست، بلكه از فرآورده‏های خودجوش ضمیر ناآگاه است.جانشین مادر هم نیست. برعكس، احتمال قوی می‏رود كه اوصاف ملكوتی‏ای كه‏انگاره آرمانی مادر را به نحو بسیار خطرناكی نیرومند می‏سازند از كهن‏الگوی‏جمعی آنیما، كه در هر پسربچه‏ای از نو تجسم می‏یابد، نشات پذیرفته باشند. ۴
آنیما و آنیموس، هر دو، چهره‏هایی‏اند كه در اسطوره‏ها و ادبیات سرتاسر جهان پدیدارمی‏شوند. در افسانه آرتورشاه، (۳۰) ملكه گونیور (۳۱) چهره‏ای آنیمایی است. شهسوار لنسلات آو ذلیك (۳۲) چهره آنیموسی است، و زندگیش با گونیور گره می‏خورد; این دو برای یكدیگر (و نیزبرای ما) آنیما و آنیموس‏اند. در كمدی الاهی دانته، بئاتریس (۳۳) چهره آنیمایی است كه "ازبهشت فرود می‏آید" (از ضمیر ناآگاه فرا می‏رود).«خود» (۳۴) مفهومی است كه در روانشناسی یونگ به چشم می‏خورد، و «مفهوم نهایی‏»اوست. یونگ «خود» را " كهن‏الگوی تمامیت" می‏خواند، كه در رؤیاها با ظهور "ماندالا" (۳۵) نشان‏داده می‏شود. یونگ، وقتی از "فرآیند تفرد" خودش سخن می‏گوید، چنین می‏آورد:
ماندالاهای من رمزنوشته‏هایی بودند راجع به وضع و حال «خود»، كه هر روز ازنو بر من عرضه می‏شدند.
در این ماندالاها، من «خود» را - یعنی تمام وجودم را -فعالانه دست‏اندركار می‏دیدم. ۵
رؤیاها یا كشف و شهودهای از این دست قدرت بسیار دارند و رمزهای «خود»اند. اما برای‏من جای این سؤال هست كه آیا رمز «خود» همان «خود» است‏یا نه. اگر جواب مثبت‏باشد،آنگاه هر كس كه ماندالایی را در رؤیا یا كشف و شهودی دیده است‏شخصی است كه‏«خود»ش را به فعلیت رسانده و شكوفا كرده است; و، به گمان من، چنین نیست. اشخاصی كه‏«خود»شان را به فعلیت رسانده و شكوفا كرده‏اند، در این خاكدان، بمراتب كمشمارتر از آنندكه ممكن است تصور شود (علی‏رغم همه سخنان سست و غلط‏اندازی كه در حلقات و محافل"توان انسانی" (۳۶) درباره "خودشكوفایی" گفته می‏شود).
شخصی كه «خود»ش را به فعلیت رسانده و شكوفا كرده است كسی است كه، به گفته‏ویلیم بلیك (۳۷) ، "جهانی را در سنگریزه‏ای می‏بیند و آسمانی را در گلی خودرو ..." ۶ ; كسی است‏كه بتواند، همچون قدیس فرنسیس آسیزی (۳۸) ، جامه از تن برگیرد و عریان سر به بیابان گذاردو خود را یكسره به عنایت الاهی بسپارد. چنین كسی، به گفته عیسی، مانند "باد" است و "[بادهر جا كه می‏خواهد می‏وزد و آوای آن را می‏شنوی اما] نمی‏دانی كه از كجا می‏آید یا به كجامی‏رود; چنین است‏حال هر كه از روح زاده شود." ۷
جنبه دیگری از كشف و شهودی كه در آن هرمی دیدم كه چشمی همه‏چیزبین داشت‏این‏بود كه راس هرم با عالم ربوبی (۳۹) "در تماس بود". این جنبه را بدین صورت تصویر می‏كنم:
● عالم ربوبی
▪ «خود» روحانی
(این مربوط است‏به آنچه اتو رانك (۴۰) درباره "وحدت كیهانی"ای كه انسان عهد عتیق از آن خبر داشت و در قالب ادیان خود بیانش می‏كرد" می‏گفت.)
شخصی كه «خود»ش را به فعلیت رسانده و شكوفا كرده است صاحب "چشم باطنی" روح‏شده است، چنین شخصی "در تماس با" خداست. این شخص كسی است كه، به معنایی كه‏عیسی اراده می‏كرد، "از نو زاده شده" است، به قول بودا، "روشن شده" است، یا، به معنایی كه‏كریشنه از این لفظ می‏خواست، "رهایی یافته" است. در این "مرتبه" است كه دعای حقیقی‏امكانپذیر می‏شود. در این "مرتبه" است كه معجزه امری متعارف است. زندگی اولیاء خداسرشار از معجزات بود. در این "مرتبه" است كه وحی و انكشاف الاهی امكان می‏پذیرد.
وحی‏و انكشاف الاهی، راست و پوست‏كنده بگوییم، "ارتباط" میان خدا و انسان است و در مرتبه‏ای‏صورت می‏گیرد كه در آن مرتبه شخص انسانی خدا را "لمس كند"، یعنی در مرتبه «خود»روحانی. بیشتر روحانیون در غرب متجدد ما با این مرتبه سروكاری ندارند، بلكه كاروبارشان‏در مرتبه عبادیات و مناسك و شعائر مرسوم و عامه‏پسند می‏گذرد (البته موارد استثنایی‏چشمگیری نیز وجود دارند); یعنی در كلیساها و كنیسه‏های ما، در قرن بیستم، غالبااحساس "تماس با خدا" دست نمی‏دهد. این "تماس" چگونه چیزی است؟ داستان كوچكی‏برایتان نقل كنم.
یك‏بار در یك "همایش صلح" در یكی از كنیسه‏های شهر نیویورك شركت كردم. هم‏روحانیون یهودی شركت كرده بودند و هم روحانیون مسیحی. چند تنی از این روحانیون، دراین اجتماع، ادعیه مرسوم و متداول دین خود را قرائت كردند و حالی هم دست نداد. هیاتی‏به نمایندگی از سرخپوستان بومی امریكا نیز در این همایش صلح شركت كرده بودند. رئیس‏و جادوپزشك یكی از قبایل وست كست [ ساحل غربی] (۴۱) ، یقین ندارم كدام قبیله، پشت‏تریبون آمد. به نظرم اسمش "خرس دیوانه" (۴۲) ، یا چیزی شبیه این بود.
این همایش سالها قبل‏انجام گرفت. "خرس دیوانه"، نزدیك یك دقیقه، در برابر جمعیت، خاموش ایستاد و به حالتی‏شبیه حالت مراقبه فرو رفت. به نظر می‏رسید كه به ژرفای چیزی كه كویكر (۴۳) ها آن را "مركزعمیق" می‏خوانند "فرو می‏رفت." در این حالت، اصلا "ادعیه مرسوم و متداول" را نخواند، بلكه،به صرافت طبع، خدا را به عنوان "پدربزرگ" مورد خطاب قرار داد. در واقع، مفاد سخنان او رادقیقا به یاد نمی‏آورم. فقط به یاد دارم كه آنچه می‏گفت مربوط می‏شد به دعا برای صلح;صلحی برای همه انسانها، برای حیوانات، و برای كران تا كران عرصه زمین. آنچه بیشتر دریادم مانده است تاثیری است كه سخنان او بر حضار داشت كه در برابر خود انسانی رامی‏دیدند كه، وقتی سخن می‏گفت، واقعا با عالم ربوبی در تماس بود. احساس تكان‏دهنده وبهت‏انگیزی بود، و نیز احساس آرامشی ژرف كه به نظر می‏رسید كه همه كسانی كه در آن‏شب در كنیسه بودند از آن بهره‏ور شده بودند. او ما را براستی "گرد هم آورد".
می‏توان گفت كه اگر شخص واحدی از مرتبه «خود» روحانی دست‏به عمل بزند، همه‏كسانی كه در پیرامون آن شخص به سر می‏برند (و احتمالا مردم سرتاسر جهان) تا حدی ازاین حالت‏بهره‏ور می‏شوند. «خود» روحانی آن «خود»ی است كه در درون ماست و ما را باهمنوعانمان یگانه می‏دارد. عجب اینكه چیزی كه اختصاصیترین ساحت هر شخصی است،در عین حال، عمومیترین ساحت هم هست. میان «خود» راستین یك فرد و «خود» راستین‏فرد دیگر، "شراره"ای برمی‏جهد كه چشم‏انداز هر دو شخص را روشن می‏كند و ملكوت الاهی‏را به هر دو می‏نمایاند. «بعد قدسی‏» در درون و نیز در میان ماست.
رابرت ام. می/ مصطفی ملكیان
فصلنامه هفت آسمان ، شماره اول
یادداشتهای نویسنده
۱. Malachi Martin, The New Gastle, E. P. Dutton, New York, ۱۹۷۴, pp. ۸-۹.
۲. C. G. Jung, Psyche and Symbol, Doubleday, Garden City, N. Y., ۱۹۵۸, pp.۱-۲.
۳. SigmundFreud, The Ego and the Id, W. W. Norton, New York, ۱۹۶۰, p. ۵.
۴. Jung, p . ۱۲.
۵ . C. G. Jung, Memories, Dreams, Reflections, Vintage Books, Random House,New York, ۱۹۶۳, p. ۱۹۶.
۶. The SelectedPoetry of Blake, edited David V. Erdman, New AmericanLibrary, New York, ۱۹۷۶, p. ۲۷۲, "Auguries of Innocence ."
. The Bible, Revised Standard Version, New Testament, American BibleSociety, New York, ۱۹۷۱, John, Chapter ۳:۸.
پی‏نوشت‌ها:
۱. Wei Wu wei
۲. Lao Tzu ،حكیم چینی و بنیانگذار آیین دائو (؟۶۰۴ - ؟ ق.م.)
۳. Gotama Buddha ،حكیم و معلم دینی‏ای كه در هند می‏زیست (؟۵۶۳ - ؟۴۸۳ ق. م.) وبنیانگذار آیین بودا بود.
۴. Krishna ،یكی از خدایان مهم آیین هندو
۵. Chuang Tzu ،حكیم دائویی (۳۶۹-۲۸۶ ق. م.) و نویسنده اثر كهن دائویی‏ای به همین‏نام جوانگ دزو.
۶. Tao ،واژه‏ای چینی كه، از لحاظ لغوی، به معنای "راه" است و مفهوم اصلی آیین دائو و نیزویژگی مهم دو كتاب دائو دجینگ و جوانگ دزو است.
۷. Nirvana ،در آیین بودا، سعادت كامل كه از طریق فنای وجود فردی و انجذاب نفس درروح متعالی یا از طریق فنای همه خواهشها و شهوات حاصل می‏آید.
۸. Brahman ،در آیین هندو، موجود مطلق سرمدی; واقعیت وحدانی متعالی ودانته (بابرهما Brahma خلط نشود).
۹. اشاره است‏به آیه ۲۶ از باب اول سفر پیدایش، كه در آن آمده است: "خدا گفت: آدم را به‏صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم" و نیز آیه ۲۷ از همان باب، كه در آن می‏خوانیم: "خداآدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید."
۱۰. Nicodemus
۱۱. Moksha
۱۲. Malachi Martin
۱۳. Jesuit ،یعنی عضو «انجمن عیسی‏»، یكی از نحله‏های دینی آیین كاتولیك رومی كه‏ایگناتیوس لویولایی در ۱۵۳۴ برای مردان تاسیس كرد.
۱۴. Breakthrough
۱۵. Bodhi tree ،لفظ Bodhi ،در زبانهای سنسكریت و پالی، از لحاظ لغوی، به معنای "بیدارشده" است و مراد از Bodhi tree (درخت‏بودی) درخت انجیری است كه بودا در زیر آن‏به روشن‏شدگی كامل دست‏یافت.
۱۶. Chou سومین سلسله پادشاهان چین (از ۱۱۲۲ تا ۲۵۶ ق. م.)
،مراد از Kabbala (قباله) فلسفه دینی سری‏ای است كه بعضی از روحانیون‏یهودی، علی‏الخصوص در قرون وسطی، بر اساس تفسیر عرفانی متون مقدس دینی ومذهبی‏شان پدید آوردند.
۱۸. Rosicrucian ،چلیپاییان گل سرخی اشخاصی بودند، در قرنهای هفدهم و هجدهم، كه‏مدعی بودند كه اعضای انجمنی سری‏اند كه صاحب انواع گوناگونی از علمها و قدرتهای‏خفیه است. چلیپا و گل سرخ، هرم، و صلیب شكسته از مهمترین رمزهای عرفانی این‏فرقه بوده است.
۱۹. Adler ،روانپزشك و روانشناس اتریشی (۱۸۷۰-۱۹۳۷)
۲۰. Freud ،پزشك و متخصص اعصاب اتریشی و بنیانگذار روانكاوی (۱۸۵۶-۱۹۳۹)
۲۱. Jung ،روانشناس و روانپزشك سویسی (۱۸۷۵-۱۹۶۱)
۲۲. Oedipus complex ،ادیپس، در اساطیر یونانی، پسر شاه و ملكه تبس است كه نادانسته وناخواسته پدر خود را كشت و مادر خود را به همسری گرفت.
۲۳. Electra complex ،الكترا، در اساطیر یونانی، دختر آگاممنون و كلیتمنسترا است كه برادرخود را تشویق كرد تا مادرشان و عاشق مادرشان را، كه مشتركا آگاممنون را كشته بودند،به قتل برساند.
۲۴. acrophobia
۲۵. Virgil ،شاعر رومی و سراینده انئید (۷۰-۱۹ق.م.)
۲۶. Dante ،شاعر ایتالیایی و سراینده كمدی الاهی (۱۲۶۵-۱۳۲۱)
۲۷. Cinderella ،شخصیت‏یكی از قصه‏های پریان كه در خانه به كارهای توانفرساوامی‏دارندش و سرانجام، به كمك پری‏ای كه مادر تعمیدی اوست، با شاهزاده‏ای پیمان‏زناشویی می‏بندد.
۲۸. Anima ،كه در زبان لاتینی به معنای نفس و مبدء حیات است، در روانشناسی یونگ به‏معنای نفس مادینه است.
۲۹. Animus ،كه در زبان لاتینی به معنای نفس، ذهن، میل و گرایش، و شهوت است، درروانشناسی یونگ به معنای نفس نرینه است.
۳۰. King Arthur ،شاه افسانه‏ای بریتانیا كه رهبر شهسواران «میزگرد» بود و تصور عامه بر این‏است كه در قرن ششم میلادی می‏زیسته است.
۳۱. Queen Gwenivere ،در افسانه آرتورشاه، همسر وی و معشوقه شهسوار لنسلات است.
۳۲. Sir Lancelot of the Lake ،در افسانه آرتورشاه، دلاورترین و نامدارترین شهسواران‏«میزگرد» و عاشق ملكه گونیور است.
۳۳. Beatrice ،زنی اهل فلورانس كه معشوقه دانته بود و از طریق كمدی الاهی دانته نامش‏جاودانه شد.
۳۴. The Self
۳۵. Mandala ،كه در زبان سنسكریت‏به معنای دایره، قوس، و قطاع دایره است، در آیین‏هندو و آیین بودا به معنای طرحی مدور است كه حاوی اشكال هندسی هم‏مركز، شمایل‏خدایان، و چیزهای دیگری است و رمز كل كائنات، تمامیت، و جامعیت است.
۳۶. human potential
۳۷. William Blake ،شاعر و هنرمند انگلیسی (۱۷۵۷-۱۸۲۷)
۳۸. St. Francis of Assisi ،مبلغ ایتالیایی و بنیانگذار فرقه فرنسیسكنها (؟۱۱۸۱-۱۲۲۶)
۳۹. Divine Reality
۴۰. Otto Rank ،روانكاو اتریشی (۱۸۸۴-۱۹۳۹)
۴۱. West Coast
۴۲. " "Grazy Bear
۴۳. Quaker ،عضو «انجمن دوستان‏»، كه فرقه دینی مسیحی‏ای است كه جرج فاكس در حدودسال ۱۶۵۰ در انگلستان بنیان گذاشت.
× مشخصات كتابشناختی اصل این نوشته چنین است:
May, Robert M., Physicians of the Soul, The Psychologies of the Worlds Great Spiritual Teachers, (Dorset: Element Books, ۱۹۹۱), pp. ۲۱۴-۲۲۱.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان