یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

راستگویی و دروغگویی درفلسفه اخلاق


راستگویی و دروغگویی درفلسفه اخلاق
«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوُا الْحَقَّ وَ اَنْتُم تَعْلَمُونَ» (بقره: ۴۲) حقیقت را با گمراهی درهم نیامیزید و حقایق را مخفی نكنید، در حالی كه آن را می دانید.
طبق آیه شریفه فوق الذكر، دروغگویی و فریب كاری با سخن نادرست تفاوت دارد. گاهی انسان سخن نادرست را بدون قصد فریب و صرفاً از روی اشتباه مطرح می كند و گاهی با مخفی كردن حقیقت و حتی بدون بیان جمله نادرست دیگران را فریب می دهد. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است كه راستگویی نوعی هماهنگی بین زبان و قلب است.۱ بنابراین، اگر كسی حقیقتی را بیان كند كه ازنظر او نادرست است راستگو نیست.
آیات و روایات بسیاری در مذمّت دروغگویی وجود دارد. به همین لحاظ، دانشمندان مسلمان در آثار خود، دروغگویی را تقبیح و راستگویی را ستوده اند. فریب دادن، دروغ گفتن (عموماً) و عدم درستكاری، علاوه بر اینكه موضوعاتی مذهبی هستند، از قدیمی ترین موضوعات در قلمرو اخلاق عملی به شمار می روند كه فلاسفه بدان توجّه كرده اند.
فلاسفه مسلمان، در بحث از راستگویی و دروغگویی به متون مذهبی (قرآن و احادیث)، متون فلسفی (مانند اخلاق نیكوماخوس ارسطو) و كتب سنتی عرفان اسلامی (مانند قوّت القلوب المكی) استناد كرده اند، گرچه محور بحث آنها بر اساس فضایل مثبتی، مانند اخلاق و صدق، است كه مانع دروغگویی می شوند، نه چگونگی منع دروغگویی. گاهی رذایل بر اساس قوایی كه رذیله اخلاقی بدان مربوط است، یعنی عقل، غضب و شهوت، تقسیم می شوند. از اینرو، فریب از رذایل عقلی می باشد كه در اثر تسلّط قوای غضبیّه و شهویّه بر آن ناشی می شود و ارتباط نزدیكی با نیرنگ و شیطنت دارد.۲
ابن سینا صدق را از اقسام حكمت می شمارد; اما از نظر ابوحامد غزّالی، صدق فضیلتی عرفانی است كه كسب فضایل عرفانی دیگری همچون صبر و عشق را برای افراد مستعد میسّر می سازد. غزّالی برای صدق شش جنبه قایل است:
۱) صدق در گفتار; لذا، نه تنها انسان باید از گفتن سخن نادرست بپرهیزد، بلكه همچنین باید به شیوه ای صحبت كند كه مستمعان برداشت نادرست نكنند، گرچه وی استثنائاتی را كه در آنها سخن راست موجب زیان می شود مجاز می داند. به ویژه، از نظر غزّالی، فریب در تاكتیكهای جنگی، برای اصلاح ذات البین و حفظ روابط حسنه میان زن و شوهر مجاز است.
۲) صدق در رابطه با خدا اقتضا دارد كه انسان در مناجات با او كلمه ای مخالف حالت روحی خود بیان نكند. این نوع صدق به اخلاص مربوط است و باید انسان قصد قربت داشته باشد; زیرا عدم قصد قربت مستلزم نوعی دورویی است.
۳) لازمه صدق در نیت عدم تردید و قاطعیت در عمل بر طبق اصول انسانی است.
۴) لازمه صدق در اجرای نیت، عمل مطابق با نیت است، در حالی كه شرایط آن مهیّا باشد.
۵) صدق در عمل منوط به تطابق بین حالت درونی و عمل بیرونی است، بطوری كه جایی برای نفاق باقی نماند.
۶) بالاترین صدق همراهی تام و تمامی با دیگر منازل متعدّد عرفان، مانند خوف، رجا، زهد، رضا و توكّل دارد. به عنوان مثال، وقتی شخص به كمال توبه می رسد صدق در توبه را كسب می كند. فردی كه در تمام فضایل عرفانی به مرحله صدق پا نهد «صدّیق» نامیده می شود و به بالاترین مرتبه ممكن درتقوی دست یافته است.۳
متفكران مسلمان معمولاً در مواردی استثنایی دروغ گفتن را مجاز می دانند. در این خصوص، غالباً به داستان عماریاسر اشاره می كنند. والدین وی به دلیل تبرّی نجستن از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) زیر شكنجه جان دادند ولی عماریاسر آنچه را كفار می خواستند بر زبان آورد و نجات یافت، سپس جریان را برای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل كرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وی را دلداری داد. علما، در عدم تحریم كلی فریب، به این واقعه استناد می كنند. این نوع فریب و اعتقاد به جواز آن را «تقیّه» گویند.
در دوران امام باقر(علیه السلام)، برای حفظ شیعه، تقیّه لازم بود و آن خود نمونه ای از تقوی تلقی می شد. تبیین این اصل بحثهای بی شماری را بر سر موارد جواز و عدم جواز فریب به دنبال داشته است.۴
برخی از علمای مسیحی، فلاسفه غرب و افراد برجسته ای همچون آگوستین و كانت نیز می گفتند كه دروغ گفتن مطلقاً خطاست. در همان زمان، جواز بیان جملات گمراه كننده در موارد اندكی پذیرفته شده بود. برای حل این تضاد، دروغگویی به نحوی تعریف می شد كه بعضی موارد را شامل نشود. لذا، گروسیوس و به دنبال وی تعداد بی شماری از متفكران پروتستانی معتقد بودند كه سخن نادرست گفتن به كسانی مانند دزدها و قاتلها، كه حقیقت مدیون آنها نیست، دروغ محسوب نمی گردد.
در علم اخلاق كاتولیك، نظریه نگه داری ذهنی به وجود آمد. بر اساس این نظریه، فرد مجاز است سخن اشتباه بر زبان بیاورد، به شرط آنكه آنچه مصحّح اشتباه است به ذهن بیاورد. به عنوان مثال، اگر دزدی از شما بپرسد پول دارید یا نه؟ شما می توانید جواب منفی بدهید ولی در ذهن خود اضافه كنید: «نه در دستم». ابتدا نظریه «نگه داری ذهنی» موارد محدودی داشت ولی راه سوء استفاده را هموار كرد; زیرا به جای بیان موارد جواز و عدم جواز دروغگویی، راه گریز از آن را نشان داد و در همه جا به كار رفت. اگر در دادگاه كسی می خواست به دروغ به نام خدا سوگند بخورد از عذاب خداوند می ترسید ولی با توجه به این نظریه، این باور به وجود آمد كه نگه داری ذهنی، كه خداوند از آن آگاه است، در دادگاه می تواند مجوّز شهادت دروغ شود. بنابراین، دزد می توانست ادعا كند كه چیزی ندزدیده است ولی در ذهن خود اضافه كند: «از وقتی كه دستگیر شده ام» و یا «از امپراطور چنین چیزی ندزدیده ام». پاسكال در كتاب خود بنام «Provincial letters» این نوع سوء استفاده را به استهزا می گیرد.۵
كانت نظریه «نگه داری ذهنی» و نیز توصیفهایی از دروغگویی، مانند «افراد محدودی هستند كه حقیقت بدانها مدیون است»، را رد می كند. وی تأكید می كند كه «صدق از حقوق فرد بر خویشتن است». كانت دروغ را چنین تعریف می كند: «گفتن تعمّدی جمله ای نادرست به دیگری»، همچنان كه از نظر وی راستگویی وظیفه ای است كه در هیچ شرایطی ملغی نمی شود; زیرا دروغگویی لطمه زدن به آبروی خویشتن است. كانت دروغ گفتن را، حتی در مواقعی كه تنها راه گریز قربانی از دست قاتل توسل به دروغ باشد، مردود اعلام كرده است. در این مورد، انسان با گفتن حقیقت مسؤول قتل نیست و مورد شماتت قرار نمی گیرد، اما اگر دروغ بگوید مسؤول تمام پیامدهای آن برای قربانی و دیگران است، گر چه پیامدها عمدی نباشند.
ازنظركانت، حتی اگرانسان اجباراً دروغ بگوید مقصّر است; زیرا علیه وظیفه عمومی مرتكب خطا شده است. «وی استدلال می كند كه دروغگویی موجب بی اعتبار شدن سخن شده و تمام حقوق مبتنی بر قرارداد را باطل و ضعیف می كند و به بشریت زیان می رساند; زیرا دروغ همیشه به دیگری ضرر می زند. حتی اگر برای فرد خاطی مضر نباشد، دست كم، به حال بشریت مضر است; چون منبع قانون را تباه می كند.»۶
با وجود استثنا، به ندرت فیلسوف یا متكلمی مطلق گرایی كانت را امضا كرده است. حتی طرفداران كانت برای تضاد بین حقوق و وظایف، در مواردی، دروغ گفتن را جایز شمرده اند. چنان كه متذكر شدیم، قانون كلی لازم الرعایه این نیست كه همیشه راست بگوییم، چنان كه كانت فكر می كرد، بلكه همیشه باید راست بگوییم تا با چنین كاری حقوق و وظایف دیگر نقض نشود، مانند وظیفه حفظ بی گناه از ضرر. دروغ گفتن برای نجات فرد از دست قاتل تخلف از این وظیفه كلی نیست; زیرا وظیفه در مواردی كه در آن قتل محتمل است كاربردی ندارد.آن دسته از طرفداران كانت، كه مخالف مطلق گرایی كانت هستند،اظهار می كنند كه اطاعت بردهوار از این قانون بیش از موارد استثنایی، كه كانت با آن مخالف است، حیثیت بشری را تهدید می كند.
در زمینه دروغگویی، نظریه افراطی مخالف با مطلق گرایی كانت نگرش سودگرایان به این امر است. ازنظر مكتب سودگرایی، دروغگویی، جدای از سود و یا ضرر آن، به خودی خود خنثی است. در هر موقعیتی، بهترین كار آن است كه حداكثر سود نصیب بیشتر مردم شود، اعم از اینكه فریبی در آن باشد یا صداقتی. به هرحال، طرفداران سودگرایی با حساسیت بدین مطلب می پردازند كه دروغگویی نمی تواند، فی حدّنفسه، مورد بررسی قرار گیرد; زیرا همیشه جزئی از نتایج است و به طور كلی، این نتایج برای دروغگویی عموماً منفی هستند; چون اگر چه دروغ نهاد نظامهای قراردادی را كاملاً از بین نمی برد ولی اعتماد اجتماعی را خدشه دار می كند. بنابراین، وقتی انسان نتایج و مصادیق دروغگویی و یا راستگویی را می سنجد سودگرایان اظهار می كنند كه باید به یك پیش فرض ابتدایی بر ضد دروغگویی قایل شد.۷ سودگرایان خبره ادعا می كنند كه می توانند اعتراضات طرفداران كانت را نسبت به دروغگویی از طریق كشف و بیان نتایج مخفی و منفی دروغ توجیه كنند.
سودگرایان برای توجیه تئوری خود غالباً به «دروغهای سفید»، دروغهای بی اهمیتی كه به كسی زیان نمی رساند، استناد می كنند. این دروغها آنقدر بی اهمیت هستند كه هزینه بررسی و ارزیابی احتمالی آنها از ضررهای ناچیز احتمالی خود آنها بیشتر است. به علاوه، دروغهای سفید غالباً مفید و مورد تأیید اصل سودمندی است. به عنوان مثال، اگر میزبان زحمت زیادی برای تهیه غذا متقبل شده باشد و این غذا مورد پسند میهمان نباشد بیان اینكه «چقدر غذا لذیذ است!» برای میهمان بی ضرر است یا ضرر ناچیزی به دنبال دارد، در حالی كه اجتناب از گفتن این دروغ احساسات میزبان را جریحه دار می كند; زیرا بی ضرر بودن دروغ سفید عرفاً و عملاً تأیید شده و بر اساس سودگرایی، آسان تر از اصول كانت قابل توجیه است. سودگرایان ادعا می كنند كه گفتن دروغ سفید و از نظر اخلاقی آن را بی اهمیت تلقی كردن گواه صدق سودگرایی است.
می توان بر علیه سودگرایان كه دروغ سفید را بی اهمیت تلقی می كنند دلایلی چند اقامه كرد: اولاً، این استدلالها لغزنده و شیب دار۸ هستند و در میان انواع فریبهایی كه به عنوان دروغ سفید به حساب می آورند مواردی پیش پاافتاده وجود دارد، مانند وقتی كه كسی در جواب احوالپرسی می گوید: خوبم، در حالی كه واقعاً سردرد دارد و یا دادن دارو به كسانی كه نگران سلامتی خویش هستند، در حالی كه تجویز دارو توسط پزشكان، كه غالباً به عنوان دروغ سفید تلقی می شود، شاید، از نظر روانی، موجب وابستگی بیمار به دارو نیز بشود و خطر پی بردن مریض به فریب را نیز به دنبال داشته باشد كه در نتیجه، موجب بی اعتمادی وی به پزشك می شود.
سودگرایان، با توجیه دروغهای سفید، زمینه پذیرش فریبهای مضر را فراهم می كنند. سودگرا ممكن است ادعا كند كه تئوری وی دقیق طراحی شده و ارزیابی صحیحی ارائه می دهد، اما معترض اصرار بورزد كه مهم نیست كه سودگرایان در ارزیابی تئوریكی چنین مواردی چقدر موفق هستند، در عمل از این تئوری سوء استفاده شده و مردم برای توجیه فریبهای مضر به اصل سودمندی تمسك می كنند. به نظر می رسد كه، برای رفع این اشكال، سودگرا باید نظریه خود را قانونمند كند.۹ اما متقابلاً سودگرا اظهار می كند كه منع كلی دروغگویی منجر به منع دروغهای واقعاً مفید نیز می شود.
اشكال دومی كه به سودگرایان وارد است این كه آنها، به جای توجه به عمل، بر موارد خاصی تكیه می كنند كه این تكیه موجب غفلت از زیانهای فزاینده گردیده است و بالقوّه موجب ازدیاد اعمال فریبكارانه می شود. گرچه گاهی تجویز دارو بر اساس اصل سودمندی قابل توجیه است، اما با عمومیت یافتن آن، شرافت حرفه پزشكی از بین می رود. سودگرا، برای مواجهه با این مشكل نیز، به برخی از اَشكال سودگرایی قانونمند تمسّك می جوید. اصل سودمندی ممكن است، به جای موارد خاص، در عمل قابل اطلاق باشد.
سیسلاباك (كه این مقاله عمدتاً مرهون آثاروی می باشد)، یكی ازمهمترین نویسندگان معاصر، درباره فریب چنین می گوید:
«همان گونه كه دروغ گفتن در مورد در خطر بودن جان یك انسان نشان دهنده غیر قابل انعطاف بودن بیش از حد تحلیل كانت است، دروغ سفید نیز شاهد ناكافی بودن ارزیابی سطحی سودگرایان است. این انتقاد اساس سودگرایی را مورد حمله قرار نداده; زیرا اهمیت بررسی نتایج را رد نمی كند، بلكه بیانگر این امر است كه سودگرایان اغلب در برداشت عجولانه خود نسبت به بی ضرر بودن دروغهای سفید همه عوامل لازم را مورد توجه قرار نمی دهند. آنها اغلب به موارد عملی فریب و روشهای تكثیر و تقویت آن توسط موارد دیگر عنایتی ندارند و بیشتر به موردی خاص و از دیدگاه فرد دروغگو توجه دارند.»۱۰
باك به بررسی ضررهای پنهان تجویز دارو و نوشتن توصیه نامه های مطنطن می پردازد. وی نتیجه گیری می كند كه اكثر دروغهای به ظاهر سفید، دست كم، غیرضروری و اغلب آنها قطعاً و یا به احتمال زیاد مضر می باشند. باك می پذیرد كه اگر بخواهیم احساسات كسی را بدون دلیل جریحه دار نكنیم از تعارفات و عذرخواهیهای بالطبع فریبنده گریزی نیست و افراد گرفتار تجویز دارو و تمجیدهای مطنطن گزینه بهتری ندارند. اما وی بر اندك بودن این موارد اصرار میورزد:
«بی شك، اكثر ما، بیش از هر نوع فریب دیگر، با دروغهای سفید سروكار داریم. هرچه توجه بیشتری به انواع دروغهای سفید مبذول داشتهودرحذف آنهااز كلام خود موفق شویم، به همان نسبت، نیاز به توسل بدانها تقلیل خواهدیافت. اگر بتوانیم به دیگران بفهمانیم كه به دروغهای سفید آنها احتیاج نداریم از مسائل بغرنج و بی مورد بی شماری اجتناب خواهد شد.»۱۱
قابلیت توجیه اخلاقی دروغ در حال اضطرار نشانه شكست مطلق گرایی كانت است و نیاز به محدودساختن دروغهای سفید عدم كارایی سودگرایی را نشان می دهد. نوع دیگر دروغ كه از تعهداتی ویژه ناشی می شود بخصوص به بعضی از طرفداران كانت،كه ضد مطلق گرایی هستند، مربوط می گردد. پزشكان، كشیشها، روزنامه نگاران و روان شناسان همه روابط ویژه ای دارند كه ناگزیرند مطالب مراجعان خود را افشا نكنند. غالباً به نظر می رسد كه برای حفظ راز در روابط شغلی، باید دروغ گفت. سودگرای سطحی نگر به تعهدات خاص توجه ندارد و معیار وی در حفظ و یا افشای راز فقط اصل سودمندی است.
از سوی دیگر، بر اساس نظر طرفداران كانت، «وظیفه» مهمترین نقش را دارد، بویژه وظایف شغلی كه بسیار مهم است. وقتی ناچاریم برای حفظ راز مراجعه كننده دروغ بگوییم بین وظایف تزاحم پیش می آید. روش روشنی برای تقدم وتأخر راستگویی ورازداری وجود ندارد. ممكن است افشای راز مانند دروغگویی مهم و یا كم اهمیت باشد. در هر دو مورد، نقص در انجام وظیفه به نهادهای جامعه آسیب می رساند. هیچ تئوری اخلاقی نمی تواند راه حل ساده ای برای این تزاحم ارائه نماید. گفتگو درباره تئوریهای اخلاقی فقط تا آنجا مفید است كه حساسیت فرد را نسبت به معنای اخلاق عملی افزایش دهد.
دروغهای مقامات دولتی از مهمترین انواع فریبها هستند كه با آن موجه ایم. این دروغها چنین توجیه می شوند كه برای رفاه و نفع عموم ضروری اند. بنابراین، اصل سودمندی به سادگی قابل توجیه است. حتی از نظر افلاطون، كه برای حقیقت ارزش والایی قایل بود، دروغی كه برای كشور گفته می شود شریف است: «اگر كسی بتواند دروغ بگوید این حكّام شهر هستند كه می توانند بنا به مصلحت و برای تأمین منافع كشور به شهروندان و دشمنان دروغ بگویند.»۱۲ به دلیل انگیزه نوع دوستی نهفته در این گونه دروغ، افلاطون آن را شریف (gennaion) نامیده است كه همچنین منعكس كننده باور برتری حكّام نسبت به رعایا می باشد. از نظر آنها، بسیاری از اوقات فریب خوردگانشان قضاوت مناسب و عكس العمل درستی در قبال حقایق نشان نمی دهند.
دروغ شریف غالباً با خودفریبی همراه است. به عنوان مثال، وقتی حاكم برای حفظ قدرت خویش دروغ می گوید، با این توجیه كه خدف وی از مقام قدرت برای كشور مضر است، در اثر اغوای قدرت، در واقع خود را فریب داده است. گاهی چنین استدلال می شود كه برای اداره امور سیاسی، دروغ گفتن ضروری است و هیچ دولتی، به طور كامل، از آن اجتناب نمی كند. حتی در صورت پذیرفتن این مطلب، اختلاف بسیاری بین جوامع گوناگون در نوع و كثرت فریب و نیز در بین افراد یك دولت واحد و بین دولتهایی كه متعاقباً در یك كشور بر سر كار می آیند، وجود دارد.
فراگیر بودن فریب در سیاست نیاز به یافتن ابزاری برای بالا بردن استاندارد صداقت را تقلیل نمی دهد. گفته می شود كه استانداردهای اخلاقی كارایی دولت را ضعیف می كند. بنا به دلایلی، عدم انتقاد مبتنی بر روابط صادقانه بین دولت و ملت به طور عمیقتری دولت را ضعیف خواهد كرد. به دنبال افشای فریبهای اعمال شده توسط نیكسون، رئیس جمهور آمریكا، طبق نظرسنجیها، ۶۹ درصد مردم آمریكا معتقد بودند كه رهبران سیاسی مداوماً به آنها دروغ گفته اند. عمدتاً بی علاقگی گسترده مردم آمریكا نسبت به مسائل سیاسی معلول عدم اعتماد آنها به مقامات دولتی است.
باك اظهار می دارد كه حتی در موارد موجّهی كه دولت به منظور جلوگیری از احتكار و بورس بازی، به طور آشكارا، دروغ می گوید، بررسی دقیق عواقب سیاست توأم با دروغ به یك ارزیابی مجدد خواهد انجامید. همین كه موارد موجه شناسایی شد، موارد دیگر با موارد مجاز یكی دانسته شده و نیز انواع مواردی هم كه در آن دروغ مجاز شمرده می شود، مانند قارچ، زیاد می شود. وقتی دروغی گفته شد برای پوشاندن آن فرد مجبور است باز هم دروغ بگوید و همین طور دروغ دوم، دروغ سوم را می طلبد و ممكن است تعداد آنها از كنترل خارج شود. هر چه دولت بیشتر فریب بدهد، چه مستقیم و از طریق دادگاه ها و مطبوعات و چه غیر مستقیم و به وسیله حرفها و تناقض بین اظهارات دولت و حوادث جاری، فریبها بیشتر آشكار می شوند. هرچه فریبها بیشتر آشكار شود اعتماد به دولت كمتر می شود.
بحثهای باك علیه دروغهای شریف بر اساس نتیجه گرایی۱۳ است. وی اظهار می دارد كه این گونه دروغها باید حتی المقدور محدود شود. دلایل توجیه آن به سبب نتایج مضر و اغلب درك نشده اش ناموفق بوده است. وی همچنین استدلالهایی دروغ دارد كه بر اساس نظریات طرفداران كانت می باشد; مثلاً، می گوید: دروغ گفتن به مردم بر خلاف حقوق آنهاست; زیرا در حكومت بر مردم رضایت آنها شرط است. همچنین، با این تصور كه آنها نمی توانند بر اساس اطلاعات صحیح قضاوت درستی داشته باشند، حیثیت آنها لكه دار می شود و دروغهای دولت، چون حالت اجباری دارد، آزادی مردم را محدود می كند.
باك در صفحات پایانی بررسی خود اظهار می دارد كه چون از گذشته ساختار دروغ و توجیهات ممكن مورد توجه قرار گرفته مطالعه نظریات سنتی در این باره ضروری است:
«ما باید از نظریات سنتی استفاده كنیم. به عنوان مثال، باید ببینیم چرا عملاً این گونه تلقی شده كه دروغ، با برنامه قبلی، بدتر از دروغ، بدون طرح قبلی، است. همچنین تحریك دیگران به دروغگویی (به وسیله تعلیم فریبكاری در خانواده، محیط كار یا مدرسه) از خود دروغ گفتن بدتر است. دروغ گفتن به كسانی كه حق دارند اطلاعات صحیح داشته باشند، در مقایسه با دیگران، یا دروغ گفتن به كسانی كه در امور مهم به ما اعتماد كرده اند از دروغ گفتن به دشمن بدتر است. اكنون منابع جدیدی در اختیار ماست: اطلاعات و روشهایی كه به وسیله آنها می توانیم نظر دقیق تر و سنجیده تری درباره مفید و مضر بودن نتایج دروغ ارائه نماییم. امروزه منابع بیشتری پیرامون چگونگی مكانیسم سودگیری و دلیل تراشی در دسترس ماست. بالاخره آنكه، ما بر خلاف اندیشمندان، كه تنها به مسائل پیش پاافتاده دسترسی داشتند، در استناد به اعمال فریبكارانه شواهد بسیاری در اختیار داریم.۱۴
با وجود آنكه باك اهمیت نظرات سنتی را می پذیرد، به زمینه تئوریكی مسأله، كه نظریات سنتی یونانی، یهودی، مسیحی و اسلامی بر اساس آن به بررسی پرداخته اند، عنایت اندكی مبذول داشته است. همان گونه كه در آغاز این مقاله در بحث از آثار سنتی ـ اسلامی پیرامون دروغ اشاره گردید، از نظر مسلمانان دروغ گناهی است كه با فضیلت صدق ناسازگار است. با در نظر گرفتن این نكته، می توانیم به سؤالات باك راحت تر پاسخ دهیم. به عنوان مثال، وی سؤال می كند كه چرا دروغ با برنامه قبلی از دروغ بالبداهه بدتر است؟ از دیدگاه سنتی، كسی كه با برنامه قبلی دروغ می گوید از حیث صفات اخلاقی ضعیف تر می باشد. تعلیم دروغگویی از خود آن بدتر است; زیرا با تعلیم دروغ به صفات متعلَّم شكل می دهیم. دروغ گفتن به هموطن از دروغ گفتن به دشمن بدتر است; زیرا فضیلت در متن ارتباطات، آداب و رسوم و نهادهای یك جامعه وجود دارد. این ارتباطات در میان یك امت بسیار قوی و در میان دشمنان آنها، كه ارزشهای متضاد دارند، بسیار ضعیف است.
در دیدگاه ارسطویی، اخلاق بر پایه آداب و رسوم و نهادهای یك جامعه استوار است. رسوم و نهادها خود بر حسب تكامل و سعادت فرد و جامعه ارزیابی می شوند. بسیاری از استدلالهای باك علیه دروغگویی متناسب با اخلاق ارسطویی است; زیرا وی نیز مانند ارسطو به رسوم اجتماعی و چگونگی تضعیف آن به وسیله دروغ تكیه می كند. به عنوان نمونه استدلال وی علیه دروغهای پدرانه بر این مسأله مبتنی است كه دروغ روابط والدین و فرزند را با ترویج بی اعتمادی و بدگمانی و سایر اشكال نادرستی، تضعیف می كند. بنابراین، برای شكوفایی نهاد خانواده باید به پرورش فضیلت صدق پرداخت. این استدلال دروغ پدرانه را مطلقاً ممنوع نمی كند، گرچه در منع آن از نتیجه گرایی سطحی نگر سخت گیرتر است; چون به جای اعمال و قواعد خاص، به عادات، رسوم و نهادها در بافت اجتماع نظر دارد.
از دیدگاه مذهبی، صدق و كذب شدیداً به فضیلت و رذیلت مخصوص مذهبی مربوط اند. اولین بار، ابلیس به آدم(علیه السلام) دروغ گفت. خداوند حقیت را خلق و آن را به پیامبرانش(علیهم السلام) وحی نمود. انسانهای شرور صدق را تحریف و رسولان الهی را انكار می كنند. بنابراین، انكار حقیقت، دروغگویی و طرد رسولان الهی ارتباط نزدیكی باهم دارند. دروغگویی انعكاس عدم خضوع در برابر اوامر الهی است. دروغگو چنین تصور می كند كه تحریف وی از حقیقتی كه خدا آفریده بهتر است. حتی گفتن «دروغ شریف» مستلزم آن است كه به خطا تصور كند كه می تواند گفته اش را پیش بینی نماید و این خود نوعی كبر است. كسی كه واقعاً تقوای الهی داشته باشد حتی در گفتن دروغهای سفید احتیاط می كند; زیرا دروغ علامت بی حرمتی نسبت به حقیقت است. فرد با ایمان به ندرت و فقط در صورت اضطرار، مانند دفاع از عقیده یا اصلاح ذات البین، دروغ می گوید. مؤمن در پی خلوص است و فریب نوعی آلودگی است و كسی كه نسبت به دیگران صادقانه عمل نكند در صداقت با خود دچار مشكل خواهد شد.
وقتی انسان به دروغگویی عادت كند خودفریبی بر او غالب می شود. خودفریبی فی نفسه مورد توجه فلاسفه و موضوع بسیاری از كتابهای مهم بوده است.۱۵ مطالعات فلسفی خودفریبی بر فعالیتهایی تكیه دارد كه از حقایق و موضوعات مهم روگردان بوده و نتایج آن بیانگر نادیده گرفتن و یا فقدان آگاهی كامل است كه می تواند توصیف كننده نوعی از دروغگویی، یعنی دروغ گفتن به خود، باشد. سؤالهایی نیز پیرامون لوازمات اخلاقی و روانی خودفریبی مطرح می شود. خودفریبی با از خود بیگانگی، در نوشته ماركس و هگل، با اعتماد به نفس، در مكتب اگزیستانسیالیسم و با مسؤولیت و احساس رضایت از خود، در دیگر مكاتب ارتباط دارد. خودفریبی با نفاق نیز ارتباط تنگاتنگ دارد، موضوعی كه حضرت علی(علیه السلام)درباره آن فرموده است: «بدترین گناه آن است كه گناهكار آن را درست بداند».
دكتر محمد لگنهاوزن
پی نوشت‌ها
۱- Imam Ja¨far Al- sadiq,The Lantern of the path(Long mead: Element Books, ۱۹۸۹), p.۲۴
۲- Cf. Muhammad Mahdi ibn Dahrr al -Naraqi, JamÙ al - SÈadat (Tehran: Wofis, ۹۸۵)
۳- Mohamed Ahmed Sherif, Ghazali¨s Theory of virtue (Albany: State University of New york press, ۱۹۷۵),P. ۱۱۷ - ۱۱۹.
۴- CF.Allamah sayyid Muhammad Hussayn Tabataba&#۰۳۹;i,shi&#۰۳۹;ite Islam (Houston:FreeIslamic Literature, ۱۹۷۹), PP.۲۲۳- ۲۲۵. For The development or The doctrine or taqyyah during The Imamate ofImam al- Baqir and Imam al- sadiq,see S.H.M jafri The origing andDevelopment of shi&#۰۳۹;a Islam (Qom:Ansarian publication,۱۹۸۹), PP, ۲۹۸ ff
۵- Sissela Bok, Lying (New York: Vintage Books, ۱۹۷۹), pps.۱۴-۱۵, ۳۷-۳۸
۶- From Immanuel kant, Critique of practical Reason and othet Writings in Moral Philosophy, ed. and tr. Lewis White Bock Chicago:University or Chicago Press,۱۹۴۹), pp. ۳۴۶ - ۳۵۰, reprinted in Bok, pp ۲۸۵ - ۲۹۰
۷ـ سیسلاباك، در ص ۵۳ كتاب خویش، دلیل سودگرایان، مبنی بر اینكه آنها پیش فرض را علیه دروغگویی می پذیرند، ارائه می دهد. وی ادعامی كند كه دروغگویان مخصوصاً در محاسبه نتایج دروغهایشان متعصب هستند و در نتیجه، به نفع خود توجیهی پیدا می كنند. برای جبران این تعصب، سودگرایان خبره اظهار می كنند كه دروغگویی به ظاهر ارزش منفی دارد. به هرحال،به دور از مسأله اعتماد اجتماعی، یك سودگرای دقیق می تواند چنین استدلال كند كه وقتی منافع خود شخص مطرح است از گفتن حقیقت دچار وسوسه می شویم و در نتیجه، طبق قاعده سودگرایی، ناگزیر به گفتن دروغ می شویم. منافع خودخواهانه می تواند با پیشنهاد اینكه راست بگوییم و یا دروغ با سودگرایی مخالفت كند. پس تعصب ناشی از خودخواهی خنثی می باشد و دلیل این امر نمی شود كه سودگرایان خبره باید به دروغ ارزش منفی بدهند.
۸ـ اصطلاح منطقی برای نوعی برهان یا مغالطه۹ـ سودگرایی قانونمند! نوعی سودگرایی است كه برای سنجیدن فعل جزئی روش مستقیم ندارد و برای ارزیابی خوبی یا بدی كار به قانون متوسل می شود.
۱۰- Bok,۰P.cit ۶۳ - ۶۴
۱۱- Bok.oP.cit ۷۶
۱۲- Republic و ۸۹b و cited in bok وp.۳۲۷
۱۳ـ نتیجه گرایی دیدگاه مقابل طرفداران كانت(deontotogists) است كه معیار ارزش گذاری كار را نتایج حاصل از آن كار می دانند. طرفداران كانت معیار ارزش و كار را وظیفه، طبق قانون كلی،می دانند.
۱۴- Bok, pp. ۲۶۲ - ۲۶۳
۱۵- E.g. Herbert Fingarette, selt-Deception (London; humanities press, ۱۹۶۷); Mike w. Martin, self-Deception and Morality (Lawrence: university press of Kansas, ۱۹۸۶);mike W.Martin, ed., self - Deception and self - Understanding (lawrence; University)Press of Kansas, ۱۹۸۵); Brain P. Mclaughin and Amelie Rorty eds., Perspectives on Self - Deception (Berkeley: University of California Press, ۱۹۸۸); LIOYA H. Steffen, self -Deception and The Common Life (New York: peter lang, ۱۹۸۶).
۱۶-Nahj al-Balagha,saying number ۳۴۸.
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید