پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


دین و نیازهای روانی انسان


دین و نیازهای روانی انسان
یکی از پیش‏فرضهای پذیرش دین این است که برخی از نیازهای بنیادین آدمی جز با دین‏باوری برآورده نمی‏شود. امروزه کسان بسیاری با بهره‏گیری از دانش‏های جدید، نیازهای اصیل انسانی را می‏کاوند و به پاسخ‏گویی این پرسش می‏پردازند که «آیا می‏توان از چنین نیازی سخن گفت؟» نویسنده در این مقاله به برخی از نیازهای روانی آدمی اشاره کرده و برای تبیین پاسخ‏گویی دین به این نیازها از سخنان امام علی علیه السلام بهره فراوان برده است.
یکی از ابعاد دین پژوهی که خداناگرایان بیش از خداباوران به آن توجه نموده‏اند، پاسخگویی دین به نیازهای روانی انسان است. ملحدان، با این پیش فرض که خدا و معارف و حیانی سرابی بیش نیست، به جست و جو درباره منشا پیدایش ادیان پرداخته و ترس و نادانی، عقده‏های روانی (۱) و عواملی از این دست را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبیعی دانسته‏اند.
در واقع، این دین ستیزان نیمی از راه را درست پیموده و به حق، روح و روان آدمی را در پیوندی تنگاتنگ با دین و مذهب یافته‏اند; اما در ریشه یابی آن به خطا رفته و بر عواملی نادرست انگشت نهاده‏اند. دین وحیانی - بدان سبب که با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروی، آرامش دنیوی را نیز تامین می‏کند و نیازهای اصیل روانی را به نیکوترین صورت برآورده می‏سازد. (۲)
۱) نجات از گرداب تنهایی
آدمیان هر اندازه که دیوارهای زمان و مکان را فرو ریزند و آرزوی زندگی در دهکده جهانی را دست‏یافتنی‏تر ببینند، گونه‏هایی از احساس تنهایی را با خود همراه دارند و در میان همنوعان خود دارویی برای آن نمی‏یابند. به گفته پل تیلیخ (۱۸۸۶- ۱۹۶۵ م) «پیشرفت فناوری هر چند فاصله‏های زمانی و مکانی را برداشته، اما بیگانگی دل‏ها از یکدیگر به گونه شگفت انگیزی افزایش یافته است.» (۳) این احساس تنهایی که یکی از عوامل پیدایش افسردگی است، شکل‏های گوناگون می‏یابد و در فراگیرترین حالت، در قالب این آگاهی جلوه‏گر می‏شود که دیگران - هر اندازه نیروی خود را به کار بگیرند - به دلیل نارسایی در علم و قدرت، از گشودن گره بسیاری از مشکلات من ناتوانند. (۴) در این موقعیت، اعتقاد به خدایی که در دانش و قدرت بی‏همتاست، آدمی را از گرداب تنهایی می‏رهاند و خلوت با پروردگار یکتا را شیرین‏ترین لحظه‏ها می‏گرداند. امام علی علیه السلام این حقیقت را چنین با خدا نجوا می‏کند:
خدایا! تو به دوستانت از همه انس گیرنده‏تری و برای آنان که به تو توکل کنند، از هر کس کاردان‏تر. بر نهانی‏هاشان بینایی و به درون‏هاشان آگاه و بر مقدار بینش آنان دانا. رازهاشان نزد تو آشکار است و دل هاشان در حسرت دیدار تو داغدار. اگر تنهایی و غربتشان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبت‏ها بر آنان فرو بارد به تو پناه آرند و روی به درگاه تو دارند; چه می‏دانند سر رشته کارها به دست توست و از قضایی خیزد که پای بست توست. (۵)
۲) تامین عدالت و دادگری
یکی دیگر از نیازهای انسانی که جز در پرتو دین باوری برآورده نمی‏گردد، نیاز به عدالت و دادگری است. (۶) چه بسیارند ستم پیشگانی که در این دنیا تاوان جنایات خود را نمی‏پردازند و روزگار را به رفاه و خوشی می‏گذرانند و در نتیجه، بر اندوه ستمدیدگان می‏افزایند. افزون بر این، چه بسا مجازات‏های دنیوی با میزان جرم و جنایت تناسب ندارد و عدالت واقعی را برقرار نمی‏سازد; کسی که دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده کرده و انبوه بی‏شماری را معلول و ناتوان ساخته است، چگونه می‏تواند مجازاتی در خور جنایت‏خویش دریافت دارد؟ ادیان الهی با تاکید بر زندگی پس از مرگ به این پرسش پاسخی روشن می‏دهند و در برابر هر ستمی عقوبتی در خور می‏نهند. (۷) به فرموده امام علی علیه السلام دنیا نه جایگاه پاداش مؤمنان است و نه محل عقاب کافران. (۸) از این رو، نه نیکان را شاید که بدان دل ببندند و نه بدکاران می‏توانند با سرگرم شدن به خوشی‏های زودگذرش، از عذاب الهی برهند.
ان الله سبحانه لم یرضها ثوابا لاولیائه و لا عقابا لاعدائه. (۹) خدا دنیا را پاداشی نپسندید برای دوستانش و نه کیفری برای دشمنانش.
از دیدگاه مکتب علوی، خداوند در کمین ستمکاران است; و اگر چند روزی به آنان مهلت می‏دهد، دیری نخواهد پایید که به سزای کردارشان می‏رساند (۱۰) و داد مظلومان را از آنان می‏ستاند. (۱۱) البته این به معنای تشویق ستم پذیری و سازشکاری نیست; زیرا امام علی علیه السلام نه تنها سازش با ظلم را برنمی‏تابد، بلکه گفتن سخن حق نزد پیشوای ستمگر را از جهاد در راه خدا برتر می‏شمارد. (۱۲) با این حال، برای کسانی که از گرفتن حق خویش ناتوانند، هیچ چیز از این سخن تسلی بخش‏تر نیست که عدل الهی برای ظالمان، از ستمی که آنان بر ستمدیده روا داشته‏اند، بسیار شکننده‏تر است (۱۳) «یوم العدل علی الظالم اشد من یوم الجور علی المظلوم‏». (۱۴)
۳) فرونشاندن عطش جاودانگی
میل به فناناپذیری و جاودانگی یکی از نیازهایی است که در اعماق جان انسان ریشه دارد و ترس از به پایان رسیدن زندگی، به شدت وی را می‏آزارد. (۱۵) آدمی تنها به زنده بودن نام و یاد خویش دلخوش نمی‏گردد، بلکه فطرتا در پی فناناپذیری روان خویش است، آلکسیس کارل می‏گوید:
مردم... نه تنها در این جهان، بلکه در ورای قبر نیز به شدت خواستار زندگی‏اند و برای‏شان کافی نیست که فقط در آثار خود... زنده بمانند... آن چه ما خواستار آنیم قبل از همه، بقای شخصی است و این که بعد از مرگ، عزیزان خود را ببینیم و در دنیایی از صلح و عدالت قدم بگذاریم. (۱۶)
کسانی که مرگ را پایان حیات انسان می‏شمارند، به پوچ انگاری می‏رسند و زیستن در این جهان را بی‏معنا می‏یابند. (۱۷) از این رو، خاستگاه نیاز انسان به جاودانگی، آرزوی رهیدن از فساد و تباهی است نه غرور و خودخواهی.
جست و جوی نام... از غرور نیست، از بیم ابتر ماندن است. اگر در آرزوی همه چیز شدن هستیم، فقط از آن رو است که می‏خواهیم از هیچ بودن بگریزیم. باری، ما آرزومند نجات دادن خاطره و یاد و نام خویشیم. این یاد و نام چقدر دوام دارد؟ حداکثر مادامی که بشر باقی می‏باشد. چه می‏شود اگر یاد و نام ما، در خدا بقا می‏یافت. (۱۸)
آری، تنها دین الهی است که با تاکید بر حیات جاویدان انسان و زندگی پس از مرگ، به این نیاز اصیل آدمی پاسخ می‏گوید و عطش جادوانه زیستن را فرو می‏نشاند. دانشمندان خداناگرا برای زدودن ترس از فناپذیری از دل آدمی بسیار کوشیده‏اند; اما توفیق چندانی نیافته و در سرکوب این گرایش ذاتی انسان، ناتوان مانده‏اند. (۱۹) در نگاه ادیان آسمانی، مرگ آغاز زندگی حقیقی است. (۲۰) این تفسیر از مرگ به زندگی معنا می‏بخشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از شهادت می‏کشاند. چنین است که امام علی علیه السلام می‏فرماید:
و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه; (۲۱) به خدا سوگند، انس پسر ابوطالب به مرگ، بیش از دلبستگی کودک به پستان مادر خویش است.
در دیدگاه امیرمؤمنان، مرگ نه سر آغاز جدایی، بلکه زمینه ساز والاترین وصال است. (۲۲) از این رو، آنچه ناگواری‏های زندگی و زیستن با سست پیمانان را بر آن حضرت آسان می‏کند، شوق شهادت و لقای الهی است.
به خدا اگر آرزوی شهادتم به هنگام رویارویی با دشمن نبود، و دل نهادنم بر مرگ خویش نمی‏نمود، دوست داشتم یک روز با اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نکنم. (۲۳)
۴) تقویت صبر و بردباری
نقش دین در بالا بردن قدرت تحمل مشکلات چنان است که برخی از جامعه شناسان این نکته را خاستگاه پیدایش ادیان دانسته، و بر آن شده‏اند که «دین اساسا پاسخی است‏به دشواری‏ها و بی‏عدالتی‏های زندگی و می‏کوشد تا این ناکامی‏ها را توجیه کند». (۲۴)
گوینده این سخن - چون بسیاری دیگر از کسانی که دین را واکنشی در برابر نیازهای فردی و اجتماعی بشر می‏دانند و از بعد فراطبیعی آن غفلت می‏ورزند - میان خاستگاه دین و پیامدهای آن فرق نمی‏نهد و در تحلیلی یکسونگرانه، دین را توجیهی برای ناکامی‏های زندگی می‏شمارد. با این همه، نمی‏توان این حقیقت را نادیده گرفت که هیچ چیز مانند دین نتوانسته است‏به آدمی در برابر سختی‏ها پایداری بخشد و در بن بست‏ها روزنه امید بگشاید. (۲۵)
هیچ کنجی بی‏دد و بی‏دام نیست
جز به خلوت‏گاه حق آرام نیست (۲۶)
انسان دین باور، پیروزی و شکست، رفاه و تنگدستی (۲۷) و نیکبختی و سیه روزی، همه را پذیرفتنی می‏یابد و بدون آن که از تلاش دست‏بردارد، به هر آن چه که جانان می‏پسندد، دلخوش است. به فرموده امیر مؤمنان علیه السلام، پرهیزگاران در تجارتی سودمند، دراین دنیا بر ناگواری‏ها شکیب می‏ورزند تا آسایش جهان دیگر را به دست آورند:
صبروا ایاما قصیرهٔ اعقبتهم راحهٔ طویلهٔ، تجارهٔ مربحهٔ یسرها لهم ربهم (۲۸) ; روزی چند را با شکیبایی به سر بردند که آسایشی دراز مدت را برای‏شان به دنبال آورد، تجارتی سودمند بود که پروردگارشان برای آنان فراهم کرد.
آسان انگاری سختی‏های دنیوی به آن جا می‏رسد که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شهادت امیر مؤمنان را پیش گویی می‏کند و از چگونگی صبرش می‏پرسد، این پاسخ را دریافت می‏دارد: «ای رسول خدا، نه جای شکیبایی کردن است، که جای مژده شنیدن و شکر گزاردن است‏». (۲۹) و شاگرد و دست پرورده آن حضرت، زینب علیها السلام پس از واقعه کربلا، در پاسخ ابن زیاد که می‏پرسید: «کار خدا را با برادر و خویشاوندانت چگونه دیدی؟» جمله‏ای بر زبان راند که خداناباوران هرگز معنایش را در نمی‏یابند: «ما رایت الا جمیلا (۳۰) ; جز نیکی و زیبایی ندیدم‏».
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
نویسنده: حسن - یوسفیان
پی‏نوشتها:
۱) زیگموند فروید (۱۸۵۶- ۱۹۳۹ م) از کسانی است که از این زاویه به دین نگریسته و بدون استناد به شاهد و مدرکی، سرآغاز دین و بلکه تمدن بشری را چنین دانسته است: «روزی روزگاری در یک زمان بسیار دور، انسان ابتدایی و یا شاید نیاکان ما قبل انسانی انسان، در حالتی که داروین رمه آغازین می‏نامد، زندگی می‏کرد. این رمه ترکیب می‏شد از نر مسلطی که تعدادی از ماده‏ها را در انحصار خود داشت و آزمندانه همه آن‏ها را برای خود می‏خواست. این پدر نیرومندتر، حسودتر و خشن‏تر نرهای دیگر دسته‏اش را که پسران خودش و فرزندان ماده‏هایش بودند، از ماده‏ها دور نگه می‏داشت و آن‏ها را به حاشیه گروه رانده بود. به هر روی، روزی فرا رسید که این مردان حاشیه‏ای... دست‏به دست هم دادند و پدر مسلط را کشتند [... سپس] این وحشیان آدمخوار قربانی شان را خوردند... برادران پس از پیروزی از کرده شان دچار پشیمانی می‏شوند و... برای جبران و کفاره عمل وحشتناک‏شان دو ممنوعیت را اختراع کردند: یکی آن که جانشینی نمادین به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند،... دوم آن که آن‏ها با حرام کردن ماده‏های آزاد شده بر خودشان، از ثمرات پیروزی شان چشم پوشی کردند... همه مذاهب بشری واکنش‏هایی‏اند در برابر همین رویداد بزرگی که فرهنگ با آن آغاز می‏شود و از آن زمان تاکنون نگذاشته است که انسان آرام بگیرد.» (ملکم همیلتون، جامعه‏شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، مؤسسه تبیان، تهران، ۱۳۷۷، ص ۱۰۳- ۱۰۵.)

۲) ر. ک: صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب، انتشارات پیام اسلام، قم، بی‏تا; سید محمد حسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، صدرا، قم و تهران، بی‏تا، ص ۸; ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۲ ش، ص ۱۹۳.

۳. Pull Tillich, The Shaking of the Foundations, charles Scribner|s Son, New York, ۱۹۴۸; P.۱۵۷.

۴) ر. ک: مصطفی ملکیان، جزوه کلام جدید ۲، ص ۱۰۵- ۱۲۵.

۵) نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۸ ش. خطبه ۲۲۷، ص ۲۶۱.

۶) مصطفی ملکیان، پیشین، ص ۱۲۷- ۱۲۹ و ر. ک: ملکم همیلتون: پیشین، ص ۲۷۷.

۷) ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۶، ج ۳- ۱، ص ۴۹۳.

۸) ر. ک: حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعهٔ، منشورات المکتبهٔ الاسلامیهٔ، تهران، ۱۳۸۸ ق، ج ۲۱، ص ۴۹۲- ۴۹۳.

۹) نهج البلاغه، حکمت ۴۱۵، ص ۴۳۵.

۱۰) همان، خطبه ۹۷، ص ۸۸.

۱۱) همان، نامه ۵۳، ص ۳۴۰ (عما قلیل... ینتصف منک للمظلوم.)

۱۲) همان، حکمت ۳۷۴، ص ۴۲۹.

۱۳) ر. ک: حبیب الله هاشمی خویی، پیشین، ج ۲۱، ص ۴۲۶.

۱۴) نهج البلاغه، حکمت ۳۴۱ و ر. ک: حکمت ۲۴۱.

۱۵) ر. ک: مصطفی ملکیان، پیشین، ص ۱۲۶.

۱۶) آلکسیس کارل، مجموعه آثار و افکار (راه و رسم زندگی)، ترجمه پرویز دبیری، نشر ناهید، اصفهان، بی‏تا، ص ۱۷۶.

۱۷) زبان حال این گروه چنین است: ز آوردن من نبود گردون را سود/وز بردن من جاه و جلالش نفزود/از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/کآوردن و بردن من از بهر چه بود.(رباعیات خیام، تصحیح جلال‏الدین همایی، نشر هما، تهران، ۱۳۶۷، ص ۱۶.)

۱۸) میگل داوناموتو، درد جاودانگی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، نشر البرز، تهران، ۱۳۷۰ ش، ص ۹۴- ۹۵.

۱۹) عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ۱۳۷۳ ش، ص ۲۶۰.

۲۰) انما خلقت للآخرهٔ لاللدنیا».(نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص ۳۰۳.)

۲۱) نهج البلاغه، خطبه ۵، ص ۱۳، همچنین ر. ک: خطبه ۱۸۰، ص ۱۸۸ و نامه ۶۲، ص ۳۴۷.
۲۲) همان، نامه ۲۸، ص ۲۹۴.(احب اللقاء الیهم لقاء ربهم.)
۲۳) همان، نامه ۳۵، ص ۳۱۰.
۲۴) ملکم همیلتون، پیشین، ص ۲۴۱. مارکس نیز دین را «پناهگاهی در برابر خشونت واقعیت‏های روزانه‏» می‏داند (گیدنز، جامعه‏شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، تهران، ۱۳۷۷ ش، ص ۴۲۹) ; اما بر این باور است که دین «مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی می‏بخشد، آن هم به بهای کند شدن حواس‏و پیامدهای جانبی ناخوشایند». ملکم همیلتون، پیشین، ص ۱۴۳.)
۲۵) ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، قم، بی‏تا، ص ۱۸۲ و ۱۹۹; ویلیام جیمز، پیشین، ص ۲۶ و عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، صراط، تهران، ۱۳۷۶ ش، دفتر دوم، ص ۱۲۲.
۲۶) جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات ناهید، تهران، ۱۳۷۵ ش، دفتر دوم، بیت ۵۹۱.
۲۷) نهج البلاغه، خطبه ۲۳، ص ۲۳.
۲۸) همان، خطبه ۱۹۳، ص ۲۲۵.
۲۹) همان، خطبه ۱۵۶، ص ۱۵۶.
۳۰) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۵، ص ۱۱۶.
منبع : باشگاه اندیشه