پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


درباره ی زندگی و آثار ولادیمیر لیدین


درباره ی زندگی و آثار ولادیمیر لیدین
ولادیمیر لیدین به نسلی تعلق دارد که در دوران کودکی و جوانی آنها‘ کشف های بزرگ علمی و رویدادهای انقلابی شگرف اوایل سده بیستم به وقوع پیوستند و ساختار زندگی مردم را دگرگون کردند؛سینماتوگراف لومیر[۳] پرواز بالن هوایی برادران مونت‌گول‌فیر[۴] در کانال انگلیس‘ تلگراف بیسیم پوپوف[۵] و نخستین عملیات لوپ هوایی توسط خلبان اوتوچکین[۶] و . . . از زمره موفقیت های بزرگ علمی این دوران بودند. این نسل نخستین جنگ جهانی را از سر گذراند‘ جنگ های داخلی را تجربه کرد و انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ شرکت جست.
لیدین در سال ۱۸۹۴ در مسکو به دنیا آمد. نوشتن را زود آغاز کرد و نخستین داستان های او در سال ۱۹۰۹‘ در مجله ای که قدیمی ترین نهاد آموزشی مسکو یعنی موسسه زبان های شرقی لازار[۷] منتشر می کرد‘ به چاپ رسید. خود لیدین هم از همین موسسه فارغ التحصیل شد. نخستین کتاب او به نام "اسب سیاه"[۸] در سال ۱۹۱۶ از چاپ درآمد. لیدین در بیش از پنجاه سال آفرینش هنری‘ نزدیک به یک صد کتاب‘ از جمله رمان‘ داستان‘ مجموعه ی داستان کوتاه و خاطره ها را به چاپ رساند.
لیدین نویسنده ای بود که کار خود را با داستان کوتاه آغاز کرد‘ اما به زودی به دیگر انواع ادبی هم روی آورد. به عنوان مثال‘ او داستان "کلبه‌ی عمو‌تام"[۹] را به صورت نمایشنامه در آورد و برای اجرا در اختیار تأتر "هنرمسکو"[۱۰] قرار داد. سفرنامه ها‘ جایگاه ویژه ای را در آثار نوشتاری او به خود اختصاص می دهند. او مسافر خستگی ناپذیری بود، به سراسر کشور سفر کرد و از پروژه های بسیار عظیم ملی از جمله راه آهن ترکمنستان – سیبری‘ ایستگاه برق ولخوف و دنیپر[۱۱] و . . . بازدید به عمل آورد. او علاقه ای شگفت انگیز و نامیرا به تغییرات عظیم اتحاد شوروی و بنای ساختمان روسیه صنعتی نوین از خود نشان می داد.
لیدین در آثارش به انسان زمان خود پرداخت؛ انسانی که به نیروی بالقوه ی او‘ به نیروی سازنده و آینده حیرت انگیز آن باوری ژرف داشت. بیشتر عمرش را در سیبری گذراند‘ زیرا در دوران جنگهای داخلی‘ در صفوف ارتش سرخ در این منطقه جنگیده بود و به آنجا دلبستگی خاصی داشت. او مناطق شرق دور اتحاد شوروی را هم خوب می شناخت. داستان "رودخانه ی بزرگ"[۱۲] و رمان های "بزرگ یا آرام"[۱۳]‘ "جستجوگر"[۱۴] و "داستانهای شرق"[۱۵] ماحصل سفر او به کشور آمور[۱۶] است. لیدین در آثار خود به موضوع انتقال مالکیت زمین‘ موضوع بسیار نوینی که پس از انقلاب اکتبر مطرح شد‘ می پردازد. لیدین از محل استقرار "نای نای"ها[۱۷]- خلق کوچکی که پیش از انقلاب اکتبر در شرایط برده داری زندگی میکردند و به کلی بی سود و فاقد زبان نوشتاری بودند، دیدار کرد. او به کمک آنها شتافت و نخستین کتاب درسی را برای کودکان آنها نوشت. این کتاب که اکنون در قفسه ی کتابخانه ی او قرار دارد‘ به بچه ها نانایی یاری کرد تا زبان مادری خود را بیاموزند و جهان پیرامون خود را هر چند اندک بشناسند. لیدین پس از سفر به "نانای"‘ مجسمه های چوبی را که آنها پیش از انقلاب می پرستیدند و نیزه هایی را که با آنها در "اسوری تایگا"[۱۸] پلنگ شکار می کردند‘ با خود آورد. چند سال بعد با شادی بی پایان نخستین کتابی را که به زبان نانایی نوشته شده بود، در کنار آن کتاب درسی گذاشت. این کتاب را یک جوان نانایی نوشته و برای او ارسال کرده بود.
لیدین در سفرهای خود دوستان بسیاری به دست آورد. در کتابخانه ی او صدها نامه می توان یافت که مهر پست خانه های اسورد لوسک[۱۹] - ولوگ دا[۲۰]- بندر ناخودکا[۲۱] – شهرک پالاتکا[۲۲] در کناره ی دریای اوکهاتسک[۲۳] و . . . را برخورد دارند.
لیدین بارها به خارج از کشور سفر کرد و کشورهای ترکیه ‘ ایتالیا‘ آلمان‘ فرانسه و نروژ را از نزدیک دید. رمان او به نام "برگور سرباز گمنام"[۲۴] که حوادث آن در فرانسه ی درگیر در جنگ جهانی دوم می گذرد‘ آکنده از نگرانی نویسنده نسبت به آینده ی جهان است.
از نخستین روزهای جنگ کبیر میهنی لیدین به عنوان خبرنگار ویژه‌ی روزنامه "ایزوستیا"[۲۵] به خطوط اول جبهه در مناطق مختلف اعزام شد. او علاوه بر ایزوستیا برای روزنامه های دیگر از جمله "کراسنایازوزدا"[۲۶] و (ستاره ی سرخ) و رادیوی شوروی هم گزارش تهیه می کرد. رویدادهای سالهای جنگ در رمان "راه"[۲۷] مجموعه ی داستان "راهی به سوی غرب"[۲۸] کتاب "اسناد سخن می گویند"[۲۹] و در تعداد بیشماری مقاله و گزارش های او که مضمون همه آنها را نفرت از جنگ و فاشیسم تشکیل میدهد‘ بازتاب یافته است. موضوع جنگ‘ در آثار بعدی نویسنده نیز حضوری پر رنگ دارد.
پس از جنگ‘ لیدین دوباره به نوشتن داستان کوتاه روی آورد و تا پایان عمر‘ به آن وفادار ماند. به طور کلی‘ در آثار او طرح داستانی یا پی رنگ جالب و گیرایی وجود ندارد‘ او به زندگی مردم عادی می پردازد که ظاهرا" درگیر مسائل عادی و پیش پا افتاده هستند.
اما در واقع آثار او آکنده از مهربانی و نگرانی نسبت به مسایل کسانی است که در نزدیکی شما به سر می برند‘ آثار او آکنده از انسان گرایی و انسان دوستی است. بسیاری از منتقدان بر وفاداری لیدین به بهترین سنت های ادبیات روسیه‘ به سنت ادبی آنتوان چخوف و بونین[۳۰] تأکید کرده‌اند. اما حرکت لیدین در این مسیر‘ هموار نبود. او در تلاش برای دست یافتن به سبک ویژه ی خود‘ در دوره ای به مدرنیسم در غلطید. اما بعدها آن چنان نسبت به آثار این دوره انتقاد داشت که وقتی دو جلد از مجموعه داستان هایش را برای چاپ آماده می کرد‘ حاضر نشد که هیچ یک از آثار این دوره را در آنها بگنجاند.
لیدین عاشق طبیعت بود و به ویژه به مسکو‘ به جنگل های غان و گل های وحشی آن عشق می‌ورزید. پاییز را به شدت دوست داشت و در ماه های پاییزی‘ هنگامی که در خانه ی ییلاقی خود در "پره دل کینو"[۳۱] به سر می برد‘ آفرینش هنری اش به اوج می رسید. حیوانات را دوست داشت، در آثارش همواره به آنها می پرداخت، همیشه سگی در خانه داشت. در بسیاری از آثار خود‘ هنگامی که به توصیف طبیعت‘ حیوانات و پرندگان می پردازد‘ قلمش شوری دیگر و زبانش لطافتی دیگر می یابد که به سبک نوشتاری او ویژگی منحصر به فردی را می بخشد. بین دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۷۰ نزدیک به ۲۰ مجموعه‌ی داستان کوتاه از او منتشر شد که از جمله ی آنها می توان از مجموعه های "مسیر درناها"[۳۲] – "پنجره‌ای گشوده به سوی باغ"[۳۳] – "سرود قایقرانان"[۳۴] و "تصویر قلب خود"[۳۵] نام برد.
ولادیمیر لیدین در زندگی طولانی خود که در سال ۱۹۷۹ پایان یافت‘ با بسیاری از شخصیت های فرهنگی ملاقات کرد که به دوستی های دیرینه منجر شد. خاطرات این دوستی ها، در کتاب "مردم و دیدارها"[۳۶] منتشر شده که به چاپ های متعددی رسیده است. الکسی تولستوی‘ میخاییل پژیشوین[۳۷]‘ کاچالوف[۳۸]‘ نویسنده نروژی نورداهل گریگ[۳۹]‘ رومن اولان و هنری باربوس از جمله نویسندگان و هنرمندانی هستند که خاطره دیدار و دوستی با آنان در این کتاب آمده است.
در این کتاب خاطره ی سفرهای لیدین به نیواستید آبی[۴۰] که خانه بایرون در آن واقع است‘ سالزبورگ‘ سرزمین مادری آمادیوس موتزارت و استفان زویگ[۴۱] ‘ دیدار از گورستان نایس[۴۲] که در آن الکساندر هرزن آرمیده و شهر گرینویچ انگلستان که در آن شاعر بزرگ روسیه در قرن نوزدهم و دوست هرزن[۴۳] یعنی نیکلای اوگارف[۴۴] سالهای طولانی زیست و همان جا هم درگذشت‘ به رشته تحریر در آ&#۰۳۹;مده است.
در سال ۱۹۶۶‘ باقیمانده ی پیکر نیکلای اوگارف به سرزمین مادری اش بازگردانده و در مسکو به خاک سپرده شد. لیدین یکی از اعضای کمیته ای بود که برای انجام مراسم انتقال به انگلستان رفت. در آلبوم لیدین عکس های منحصر به فردی که از این سفر گرفته شده است‘ موجود است.
لیدین با بسیاری از هنرمندان نقاش دوستی داشت. او در کتاب "در خانه ی هنرمندان" به زندگی آنها پرداخته و آثار نقاشی آنها را که در کلکسیون شخصی خودش داشته به چاپ رسانده است. لیدین در کتاب خود از دیدارهای خود با میخائیل نستروف[۴۵] کوکرینکسی[۴۶] پاول کوزنتسوف[۴۷] میخائیل لاری اونوف[۴۸] و ناتالیا گونچاروا[۴۹] یاد می کند.
بزرگترین دلبستگی لیدین در زندگی که هرگز هم از آن دست نکشید‘ کتاب بود. او کتابخانه ی منحصر به فردی داشت که بیشترین کتاب های آن متعلق به ادبیات سده ی نوزدهم روسیه بود. چاپ های بی نظیری از آثار پوشکین‘ گوگول‘ لئوتولستوی‘ هرزن‘ چخوف و بسیاری از شاعران هم عصر او با سرگذشت نامه های آنان در این کتابخانه موجود است. لیدین کتابی هم درباره کتابخانه اش نوشت به نام "دوستان من کتابها"[۵۰] و در آن داستان یافتن این کتاب های کم نظیر و خاطرات کتاب‌ها در این کتابخانه را توصیف کرد.
پروفسور لیدین‘ ده ها سال از عمر خود را به تدریس در دانشکده ادبیات پرداخت. در کنار صدها کتابی که توسط هم عصران او نوشته شده و در این کتابخانه موجود است‘ باید از کتابهایی هم نام برد که توسط شاگردان پیشین او نوشته شده اند. تا پایان عمر‘ روح و جانی جوان داشت و به زندگی عشق می ورزید. این روح جوان و شور به زندگی برای او دوستان بی شماری به ارمغان آورد که گاه ده ها سال از او جوانتر بودند.
لیدین در نخستین کنگره ی نویسندگان شوروی که در سال ۱۹۳۴ تشکیل شد، شرکت جست. این کنگره "اتحادیه ی نویسندگان اتحاد شوروی"[۵۱] را بنیاد نهاد. او در نهادهای گوناگون ادبی اتحاد شوروی از جمله "صندوق ادبی"[۵۲] که هدف آن تأمین مالی نویسندگان و ارتقای آفرینش های هنری آنان بود‘ هیئت مدیره‌ی "اتحادیه ی نویسندگان"[۵۳] و "باشگاه نویسندگان"[۵۴] حضوری بسیار فعال داشت. لیدین به بسیاری از نویسندگان نوپا یاری رساند و کتاب های بسیاری از نویسندگان جوان با توصیه ی او به چاپ رسیدند. او هرگز از مردم فاصله نمی گرفت و همواره در نگرانی ها‘ علایق و سرنوشت آنها مشارکت میکرد. روزانه نزدیک به ده نامه دریافت می کرد، به همه ی آنها پاسخ می داد و در حد توان خود‘ نیازهای نویسندگان نامه ها را برآورده می کرد. ولادیمیر لیدین همیشه می گفت: وقتی نامه ای را پاسخ نمی دهی‘ مثل آن است که دستی را که به سوی تو دراز شده‘ نمی فشاری.
تا امروز هم‘ برای او نامه می آید‘ در این نامه ها‘ به کتاب هایش می پردازند و خاطراتی را که با او داشته اند‘ یادآور می شوند. این نامه ها از جایگاه رفیع نویسنده در میان مردم کشورش حکایت می کنند.
درباره ی زندگی و آثار ولادیمیر لیدین[۱]
النا لیدینا[۲]
برگردان: خسرو باقری
[۱] Vladimir Lidin
[۲] Elena Lidina
[۳] Lumiere
[۴] Montgolfier
[۵] Popov
[۶] Utochkin
[۷] Lazarev Institute of Oriental Languages
[۸] Black Stallions
[۹] Uncle Tom’s Cabin
[۱۰] Moscow Art Theatre
[۱۱] Volkhov and Dneper
[۱۲] Big River
[۱۳] Great Or Pacific
[۱۴] The Researcher
[۱۵] Far Eastern Tales
[۱۶] Amur
[۱۷] Nanai
[۱۸] Ussuri Taiga
[۱۹] Sverdlovsk
[۲۰] Vologda
[۲۱] Nakhodka
[۲۲] Palatka
[۲۳] Okhotsk
[۲۴] Tomb of the Unknown Soldier
[۲۵] Izvestia
[۲۶] Krasnaya Zevezda
[۲۷] The Rout
[۲۸] The Road West
[۲۹] Documents Speak
[۳۰] Bunin
[۳۱] Peredelkino
[۳۲] The Path of Cranes
[۳۳] A Window Opening onto a Garden
[۳۴] The Song of the Boatmen
[۳۵] The Shadow of one’s Own Heart
[۳۶] Peoples and Encounters
[۳۷] Mikhail Prishvin
[۳۸] Kachalov
[۳۹] Nordahl Grieg
[۴۰] Newstead Abbey
[۴۱] Estefan Zweig
[۴۲] Nice
[۴۳] Herzen
[۴۴] Niklai Ogarev
[۴۵] Mikhail Nesterov
[۴۶] KukrYniksy
[۴۷] Pavel Kuznetsov
[۴۸] Mikhail Larionov
[۴۹] Natalia Goncharova
[۵۰] My Friends - Books
[۵۱] Union of Soviet Writers
[۵۲] Literary Fund
[۵۳] Union of Writers
[۵۴] Central Writer’s Club
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه