پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کلی گویی های اصولگرایان و اوباما !


کلی گویی های اصولگرایان و اوباما !
کلی گویی در کشور ما در بین مردم به یک رسم بدلی تبدیل شده که مکررا در بین دیالوگ های محاوره ای مردم رد و بدل می شود . البته باتوجه به شرایط خاصی که مردم ما دارند نباید انتظار بیشتری داشته باشیم . اما چیزی که بحث برانگیز است : سرایت این کلی گویی به متفکران و سیاستمداران و نویسندگان است . به طوری که این کلی گویی برای مردم هم جذابیت های خاص خودش را دارد و چه بسا در آینده اکثر کاندیداهای سیاسی دیگر دست از راهکار و برنامه ریزی برای سخنرانی های تبلیغاتی خود بردارند و به کلی گویی بپردازند که بازخورد بسیار خوبی برای آنها خواهد داشت . اما کلی گویی برای افرادی که ذکر کردم مناسب نیست . در واقع کلی گویی سبب می شود که مردم دچار تحریف بگردند و فقط به دلیل جذاب بودنش به آن روی بیاورند و حتی علاقه مند بشوند .
کلی گویی از نقطه قوت های بسیار خوبی برخوردار است . اینکه در کلی گویی شاهد راهکار دادن نخواهیم بود . مسلما افرادی که مقاله ها و سخنرانی ها و شعارهای به همراه راهکار می خوانند و می شنوند احساس کسلی به آنها دست خواهد داد اما کلی گویی اینگونه نیست . کلی گویی سر تاسر از حرفهای خوب و بد است که دل آدمیان را می چرخاند و هیچ وقت هم خسته کننده نیست . کلی گویی و شعار دادن شباهت های بسیار نزدیکی به هم دارند اما به طور حتم تمایز هایی بین این دو واژه وجود دارد . اما هیچ وقت در ابتدا نمی شود این بحثی را که فلان فرد اعلام می کند را تشخیص بدهیم که این شعار است یا کلی گویی ؟ البته این بیشتر برای سیاستمداران و دولتمردان صدق می کند . در باب نویسندگان و متفکران می توان به آسانی تشخیص داد که کدام شعار می دهد یا کلی گویی می کند ؟! خواندن یک مقاله ای که سرتاسر شامل انتقاد باشد اما دلیلی در آن مقاله وجود نداشته باشد فقط بگوید بد است اما به چرایش اشاره نکند یا اگر اشاره می کند دلیل مطلوب و محکمی ارائه نکند نشان از این دارد که این مطلب یا مقاله سر تا سر با کلی گویی به نگارش پرداخته شده است !
همین چیزی که این روزها و البته سالها در روزنامه های اصولگرایی و خصوصا کیهان نشین ها بیشتر رواج دارد . به طور مثال می توان به مطالب اخیر روزنامه کیهان توجه کنیم که مطالب (اهانت ) و کلی گویی هایی را نسبت به خاتمی بیان کردند . می نویسند که : (( این سخنان اخیر خاتمی چهره نظام را خدشه دار کرد )) اما دلیلش جالب تر است : (( چون رسانه های غربی تصور کردند که با این سخنان نشان داده شد اتهامات آمریکا نسبت به ایران درست هست )) کجای این دلیل را می توان دلیل مطلوبی دانست ؟ آن هم در این اوضاعی که مکررا رسانه های غربی سخنان رئیس جمهور اصولگرایان را مورد بهانه و بازیچه قرار می دهند !
یا مثال دیگری که می توان باتوجه به اهمیت آن ذکر کرد . اینکه هرازگاهی رسانه های اصولگرایی اصلاحات را متهم به تحریف اندیشه های امام (ره) می کنند اما به چه دلیلی ؟ با چه منطقی به آن رسیدند ؟ دریغ از یک دلیل مناسب که بتوان به آن تکیه کرد ! اما به آنها شکوه ای وارد نیست بلکه سالها ست که اینطور عمل می کنند . تفسیری که با زبان کلی گویی بیان می گردد به طور حتم نمی توان به صحت آن امیدوار بود . به زعم نگارنده رسانه های اصولگرایی و کیهان نشینان در زمره ی خلق ممتاز کلی گویی هستند !
کلی گویی منحصر به رسانه های اصولگرایی نمی شود . بلکه سیاستمداران و دولتمردان اصولگرایی هم دچار این کلی گویی شدند و این کلی گویی هایی که تاثیر پذیری بسیار بیشتری نسبت به رسانه ها دارند و در رای گیری انتخابات هم تاثیرات خودش را دارد . شعارهای دولت نهم چیزی از واژه کلی گویی کم نداشت . شعارهای جذاب و شنیدنی که باعث رغبت مردم نسبت به دکتر احمدی نژاد شد و شعار ما می توانیم شعار جذابی بود که دکتر احمدی نژاد دقیقا نقطه هدف را نشانه گیری کردند و مشاهده کردیم که چگونه این نشانه گیری خوب از آب در آمد . اما چیزی که در آن زمان کمتر کسی به آن توجه کرد کلی گویی هایی بود که توسط اصولگرایان مطرح شد . شعاری را مطرح کردند که ما می توانیم اما هیچ وقت چگونگی آن را شرح ندادند . که چگونه می توانیم قدرت اول منطقه و آسیا شویم ؟ چگونه می توانیم عدالت را در وجب به وجب این سرزمین اجرا کنیم ؟ چگونه می توانیم موجب رفاه بیشتر مردم شویم ؟ اما این سوال مطرح می شود که آیا در طی این سه سال این کلی گویی ها به هدفی که معین کرده بودند رسیدند یا خیر ؟ نگارنده مخاطبان را برای رسیدن به جواب این سوال به توجه کردن و بررسی کردن و یا تحقیق کردن در مورد اوضاع اقتصادی و اجتماعی جامعه ارجاع می دهد که ما هم متهم نشویم که یاس و نا امیدی را رواج می دهیم ؟!!
مجذوب شدن نسبت به این کلی گویی ها فقط شامل کشور ما نمی شود بلکه در جهان و ملت های دیگر هم از این نشانه ها زیاد دیده می شود . آن هم به دلیل جذاب بودن این واژه کلی گویی که مخاطب دیگر نیاز به فکر و راهکار ندارد و فقط زیبایی سخنان است که او را مجذوب می کند . در تازه ترین و داغ ترین خبرهای روز جهان می توان به رقابت انتخاباتی آمریکا در حزب دموکرات بین اوباما و کلینتون اشاره کرد .
اوباما سخنران قهاری است سخنوری که مخاطب را مجذوب خودش می کند . به طوری که مردم آمریکا از کار و زندگی شان می زنند و به پای حرفهای دلنشین اوباما می نشینند .اوباما امروزی سخن می گوید . سخن از دل جوانان آمریکایی می گوید . اوباما حرف از امید می زند . حرف از بهتر شدن اما چگونه ؟ هنوز در سخنرانی هایش در باب چگونگی تحقق این آرزوها و شعارها سخنی بیان نکرده است . او شعار خروج از عراق را می دهد اما راهکاری برای آن ارائه نداده است . اوباما فعلا روی بورس قرار دارد و این روی بورس قرار گرفتن ها موجب شده است که کلی گویی های او در سخنرانی هایش به چشم نیاید . آیا کلی گویی های این مرد سیاه پوست تبدیل به واژه شعار می شود ؟!
در پایان می توان نتیجه گیری کرد که هر چند کلی گویی ها در ابتدا برای مخاطب بسیار دلنشین و ارزشمند است و حتی برای آن بر چسب واقعیت هم می زنند . اما سرانجام آن در صورت تحقق نیافتن ناخوشایند است و تازه در آخر قصه در می یایند : ای دل غافل که ما چگونه اسیر این کلی گویی ها شدیم !
احسان ولی زاده