پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


متوقعان و منتظران عجول و کم صبر


متوقعان و منتظران عجول و کم صبر
ما به عنوان شنوندگان موسیقی سنتی از محمدرضا شجریان چه توقعی داریم؟ آیا توقعاتمان با توان این هنرمند بی بدیل موسیقی ایران از یک سو و ظرفیت ها و پتانسیل موسیقی سنتی ایران از دیگر سو همخوانی دارد؟
این دو پرسش از آن رو مطرح می شود که در چند سال اخیر در محافل موسیقایی و نیز برخی نوشته ها و سایت ها می شنویم و می خوانیم که چرا کارهای شجریان تکراری شده است؟
این پرسش ها زمانی شدت افزون تری به خود گرفت که هنرمندان توانمندی چون حسین علیزاده و کیهان کلهر، که هر دوی آنها تجربه های گرانسنگ و متفاوتی در ارکستراسیون موسیقی ایرانی دارند با استاد شجریان در یک گروه جای گرفتند.
جماعت تنوع طلب ایرانی و به خصوص آنهایی که کمتر به موسیقی سنتی نگاه جدی دارند و البته برای شنیدن کارها کمتر فسفر مغز مصرف می کنند، انتظار داشته و دارند که کارهایی مشابه «شورانگیز» را از حسین علیزاده یا همانند «شب سکوت کویر» را از کیهان کلهر آن هم در همکاری با استاد شجریان بشنوند.
همچنان که در گروه تازه هم باز دو نوازنده و آهنگساز شناخته شده (سعید فرج پوری و مجید درخشانی) حضور دارند که تجربه های آنها در ارکستراسیون موسیقی سنتی این انتظار و توقع را در شنوندگان ایجاد می کند که کارهای متنوع تری بشنوند؛ همانند آلبوم «در خیال» که حاصل همکاری آقای درخشانی با استاد شجریان در نغمه بیات ترک است. (کارنامه مختصری از فعالیت های این دو نوازنده و آهنگساز در پیوست همین مطلب آمده است.)
از سوی دیگر تجربه وثیق استاد شجریان در خواندن در فرم های مختلف ارکستری (از گروه های کم تعداد در یکی دو دهه اخیر تا کارهایی با گروه های بزرگ سنتی همانند کار با استاد محمدرضا لطفی، استاد پرویز مشکاتیان و جناب فخرالدینی و ارکستر ملی و...) نیز بر این نهال دیرپای توقع آب فراوان تری می افشاند و آتش آن را تیزتر می کند. پس تا اینجای کار توانایی وجود دارد، اما متوقعان و منتظران عجول و کم صبر معتقدند این توانایی در کارهای اخیر آقای شجریان معطل مانده و فعلیت نمی یابد.
ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا کارهای آقای شجریان تکراری است؟شخص استاد در گفت وگویی که اخیراً از ایشان در مطبوعات منتشر شده تازه نبودن اجراهایش را تلویحاً تایید و در پاسخ به این پرسش که شنوندگان کارهای شما گفته اند در این اجراهای تازه شما چیز جدیدی نشنیده اند، گفته است؛ «شما از یک هنرمند چند سال انتظار پرکاری و خلاقیت دارید. همین که من کنسرت اجرا می کنم باید ممنون باشید. من در حال گذراندن دوران بازنشستگی هستم. کسانی که از ما کار نو می خواهند سخت در اشتباهند. شیوه ما شیوه مشخصی است. ما نمی توانیم شیوه کارمان را عوض کنیم، همان طور که شما نمی توانید به سعدی بگویید که شعر غیرسعدی بگو... اینها توقعات بی جایی است که مردم از ما دارند.»
اگر چه کارهای آقای شجریان نو نیست، اما تکراری هم نیست. علت آنکه بسیاری گمان می کنند کارهای آقای شجریان تکراری است را باید در نوع نگاه و نیز درک آنها از موسیقی سنتی، به خصوص اجراهای یکی دو دهه اخیر آقای شجریان، جست وجو کرد.
موسیقی سنتی و به خصوص موسیقی آوازی و از آن ویژه تر آوازی که استاد شجریان می خواند، پیچیده و تو بر تو است و برای فهم آن شنیدن یک بارش کفایت نمی کند و لذا لذتی که شنونده بخواهد از این گونه کارها به دست بیاورد، در لحظه به دست نمی آید بلکه به مراقبه و البته دقت و از آن مهمتر چند بار شنیدن نیازدارد.
من خود شخصاً لذتی را که از شنیدن آلبوم های آقای شجریان می برم، با آنچه که در کنسرت می شنوم، قابل مقایسه نمی دانم. اگرچه کنسرت اجرای زنده است و حال و هوای خود را دارد، اما تجربه شخصی خود را که با برخی دیگر از شنوندگان حرفه ای موسیقی سنتی و به خصوص آوازهای آقای شجریان درمیان گذاشته ام، آنها نیز چنین نکته ای را تایید کرده اند. جالب توجه این که همین تجربه سبب شده است، اگر بخواهم درباره کاری در این سطوح به نظر شخصی و حتی در ذهن خود برسم، باید چندین و چند بار آن را بشنوم تا بتوانم در ذهن خود به آن قطعیت برسم که کار در چه سطحی است و درباره اش قضاوتی کنم.
اوایل همین هفته در خودرو یکی از دوستان نشسته بودیم که وی آلبوم «ساز خاموش» استاد با آقای علیزاده، کلهر و همایون را نشانم داد و گفت که عجب کاری است؟ من گفته اش را تایید کردم. پرسید دلیلت چیست؟ شما که درباره کنسرت نظر دیگری داشتی و معتقد بودی که کار تازه ای نیست.
گفتم همچنان هم معتقدم کار تازه ای نیست، اما شنیدن آن واقعاً لذت بخش است و ما از موسیقی همین را می خواهیم، حال چه این کار تکراری باشد و چه غیرتکراری. مهم این است که آواز آقای شجریان، در کنار ساز علیزاده و کلهر و فرج پوری و درخشانی و فیروزی و پیشتر از این پیرنیاکان و عندلیبی و از همه اینها بالاتر محمدرضا لطفی... لذت شریک شدن و همذات پنداری با خواننده و نوازنده را به آدمی می بخشد و این همان چیزی است که هنرمند مجری کار به دنبال آن است.
برای شنیدن موسیقی سنتی باید با آن رفیق شد، در مقابل آن جبهه نگرفت، خوش بینانه به آن نگاه کرد و از همه مهمتر صبوری پیشه کرد که به قول مولانا:
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید
داستانی که مولانا این بیت را از آن نتیجه می گیرد خود نکته ها دارد که بیان منثور آن خالی از لطف نیست.
مولانا در دفتر سوم مثنوی در ذیل داستان «قصه خواندن شیخ ضریر مصحف را و بینا شدن وقت قرائت» نقل می کند که شیخی فقیر که چند روزی به مهمانی دوست عارفش رفته بود، کتاب قرآنی را در منزل این عارف نابینا می بیند و با خود این پرسش را طرح می کند که وی که نابینا است چرا کتاب قرآن دارد؟ ابتدا می خواهد این پرسش را به شکل مستقیم با وی در میان نهد اما با خود می گوید که صبر می کنم که بدانم پایان ماجرا چیست تا اینکه نیمه های شب صدای قرآن می شنود.
نیم شب آواز قرآن را شنید
جست از خواب آن عجایب را بدید
که ز مصحف کور می خواندی درست
گشت بی صبر و از او آن حال جست
و از وی مدام می پرسد که با این کوری و نابینایی چرا و چگونه می خوانی؟ که عارف جواب می دهد
من بر قرائت قرآن حریصم و چون جان آن را دوست دارم. پس پیش خدا تضرع کردم که قرآن را حفظ نیستم. به من نور چشمی عطا کن که بتوانم فقط در وقت خواندن قرآن از آن نصیب ببرم.
بازده دو دیده ام را آن زمان
که بگیرم مصحف و خوانم عیان
آمد از حضرت ندای مردکار
ای به هر رنجی به ما امیدوار
حسن ظن است و امیدی خوش ترا
که ترا گوید به هر دم برترآ
هر زمان که قصد خواندن باشدت
یا ز مصحف ها قرائت بایدت
من در آندم وادهم چشم ترا
تا فرو خوانی معظم جوهرا
مولانا در همین حین و بر اساس همان اصل تداعی که از جمله اصول خدشه ناپذیر در مثنوی است، حکایتی دیگر را در دل این حکایت می آورد که داستان لقمان و حضرت داود است.
داود پیامبر در حال ساخت زره بود که لقمان در میانه کار به نزدش می رسد، به دلیل آنکه لقمان پیش از این صنعت زره سازی یا همان زرادی را کمتر دیده بود، برایش این پرسش پیش می آید که چرا داود چنین کاری می کند و این همه حلقه ها را بی جهت داخل یکدیگر می نهد.
صنعت زراد او کم دیده بود
در عجب می ماند و وسواسش فزود
و در میانه کار می خواست از وی بپرسد که
باز با خود گفت صبر اولی تر است
صبر تا مقصود زوتر رهبر است
لقمان بنا به صفتی که به آن معروف است (حکیم) صبر کرد تا ساخت زره تمام شد و داود آن را بر تن کرد و رو به لقمان کرد و:
گفت این نیکو لباسی است ای فتی
در مصاف و جنگ و دفع زخم را
و لقمان هم که برای فهمیدن این کار صبوری پیشه کرد رو به داود گفت:
گفت لقمان صبر هم نیکو دمی است
که پناه و دافع هرجا غمی است
صبر را با حق قرین کرد ای فلان
آخر ووالعصر را آگه بخوان
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید.
با این توضیحات به نظر می رسد با موسیقی سنتی، آقای شجریان، نوازندگانی که وی را همراهی می کنند، تمامی کارهایی که به صورت گروه نوازی موسیقی سنتی یا همان کار و عمل اجرا می شود و بر بداهه نوازی و بداهه خوانی استوار است از زاویه دیگری باید برخورد شود. زاویه ای که ساختار موسیقی سنتی، روح و ماهیت موسیقی ایرانی، یعنی بداهه نوازی و بداهه خوانی نام دارد. به یاد داشته باشیم نوازندگانی که استاد را همراهی می کنند ابتدا نوازنده اند بعداً آهنگساز.
آنها روزان و شبان در خلوت و جلوت با ساز خود زندگی کرده و می کنند و همانند همدمی با آن رفیقند و البته می خواهند ما نیز در لذتی که آنها از همراهی باهم می برند شریک باشیم. اما برای شراکت در این لذت اندکی صبر و تامل و البته مطالعه در موسیقی سنتی و شعر و ادبیات کهن فارسی لازم است که طبیعی است برخی از شنوندگان این دنیای تعجیل و شتاب که همه چیز را جویده جویده می خواهند و دانش آنها در این زمینه ها نیز به پهنای اقیانوسی با بند انگشتی عمق است، چنین چیزی را برنتابند و این موسیقی مدام شنوندگانی را از دست بدهد. اما چه غم که به قول مولانا:
گر بود در مجلسی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر
الف. نجوا
منبع : روزنامه شرق