چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نگرانی های پیامبر اعظم (ص) در آستانه رحلت


نگرانی های پیامبر اعظم (ص) در آستانه رحلت
در آستانه رحلت پیامبر اعظم (ص) به طور طبیعی این پرسش اصلی به ذهن متبادر می شود كه آن حضرت برای آینده اسلام و دین نوپای خود چه دغدغه و نگرانی هایی دارند؟ در پاسخ به این پرسش كلیدی نگارنده مقاله حاضر مهم ترین دغدغه ها و نگرانی های پیامبر خدا (ص) را در آستانه رحلت و پرواز به سوی معبود تبیین كرده است و در این باره با نگاهی موشكافانه و تحلیلی به بررسی آن ها پرداخته است . با هم این مقاله را می خوانیم .
● هجوم فتنه های بنیان افكن
هر كسی هنگامی كه در یابد آخرین دم زندگی را می گذارند می كوشد تا مهم ترین آروزها و دغدغه هایش را در حد توان و ظرفیت خود به سرانجام رساند و یا با بیان وصیت و سفارش های موكد از دیگران بخواهد تا آن را به فرجام خوش برسانند. از این رو سخنان و اعمال و رفتار انسان آگاه در آخرین دم حیات ، بسیار مهم و اساسی است. پیامبر (ص) به راه های مختلف عادی و یا غیر معمولی در یافته بود كه سال دهم هجری آخرین سال زندگانی او در دنیا مادی و فانی است و به زودی از این عالم كوچ می كند. بانگ رحیل را جبرئیل پیش از این نواخته بود. در این اواخر دوبار قرآن به طور كامل از سوی جبرئیل بر او خوانده شده و درصد آیات وحیانی نسبت به پیش بسیار كاسته و كاهش یافته بود . نشانه های گوناگون دیگری حكایت از رفتن قریب آن حضرت (ص) داشت. از این رو از همان روزهای آغاز سال و حتی در ماه ذی الحجه سال نهم هجری و پیش از آمدن ماه محرم سال دهم هجری، آن حضرت در حجه الوداع خطبه ای بلند و رسا خواند كه بسیار از مطالب آن بیانگر دغدغه های آن حضرت بود. اكنون جزیره عربستان اسلام را پذیرفته بود و حجاج آن زیاد بودند كه بیش از صد هزار نفر یا بیشتر برآورد می شد.
آن حضرت به جهات پیش گفته در این انبوه مسلمین می كوشد تا مهم ترین سخنان و اهداف بعثت را بیان دارد و مردم را با آروزها و دغدغه های خویش آشنا كند. هر چند پیامبر (ص) به جهت آن كه رحمت بر جهانیان است ، دغدغه ای جهانی داشت و در این راه بسیار دل می سوزاند و نگران بشریت بود به طوری كه جانش را در این را می گذاشت و خداوند در وصف این جان فشانی و دلسوزی و محبت بیش از اندازه آن بزرگوار می فرماید: لعلك باخع نفسك ( كهف آیه ۶)؛ شاید تو خود را به رنج مضاعف می افكنی و در حق ایشان دل می سوزانی در حالی كه وظیفه و تكلیف تو تنها رساندن پیام است : و لیس علیك الا البلاغ ؛ اما این دغدغه ها و دل سوزی ها و نگرانی ها در این اواخر شدت یافته بود. در مراسم حج می فرماید: هان ای مردم در سخنان من دقت كنید و بیندیشید. من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم كه اگر به آن ها چنگ بزنید گمراه نمی شوید: یكی كتاب خدا و دیگری سنت و گفتارمن است.
هان ای مردم ! حاضران به غائبان برسانند بعد از من پیامبری نیست و پس از شما مسلمانان امتی نیست.
ای مردم بدانید من امروزاعلام می كنم كه كلیه مراسم و عقاید دوران جاهلی را زیر پای خود نهاده بطلان آن را به اطلاع شما می رسانم.( سیره ابن هشام ج ۲ ص ۶۰۵ و نیز خصال صدوق ص ۸۴ و ۲۹۰ و نیز بحار الانوار ج ۲۱ ص ۴۰۵) پیامبر در این خطبه مراسم حج الوداع آخرین دغدغه هایش را بیان می دارد. ترس ایشان آن است كه مردم به عصر جاهلیت برگردند و اسلام و سنت های پیامبری را نادیده گرفته و پشت سر اندازند. در این خطبه كه در سرزمین عرفه در روز نهم خوانده شد از مردم گواهی می گیرد تا در مسائل مهم اجتماعی و اعتقادی به جاهلیت باز نگردند و قرآن و سنت را دور نیافكنند. قرآن و سنتی كه جامعه آرمانی و شاهدی را ایجاد كرده و بركات از زمین و آسمان را به سوی ایشان جلب نموده بود.
● امامت و مساله از نگرانی از آینده امت
اكنون كه پیامبر به صراحت بیان داشته است كه پس از وی پیامبری نیست و عصر وحی و دوران ارتباط مستقیم زمین و آسمان بریده می شود ، سرنوشت امت چه می شود؟ آیا به تنهایی كتاب و سنت می تواند مردم را به سر منزل مقصود برساند؟ اسلام به عنوان كامل ترین مجموعه هدایتی آسمان به جای رسیده است كه مفهومی جز گسست ارتباط مستقیم آسمان و انسان نیست. با رحلت پیامبر (ص) وحی آسمانی به پایان خواهد رسد و ارتباط میان خدا و انسان در این شكل و قالب قطع می شود . اگر این گونه شود دست ابلیس و شیطان برای گمراهی بشر باز خواهد شد و دوبار انسان در دام شیطانی می افتد كه سوگند خورده است تا روز موعد انسان را گمراه كند و از راه دور سازد. پیامبر (ص) با دغدغه ای چنین نیز مواجه و رو به رو بود. در همان خطبه وداعی در سرزمین عرفه بیان می دارد كه شیطان و ابلیس از امت اسلام نومید شده است ولی راه ها را برای خود باز نگه داشته است. پیامبر(ص) می فرماید:" ای مردم ! شیطان ازاین كه در سرزمین شما مورد پرستش قرار گیرد نومید گشته است ولی اگر در امور كوچك از او پیروی كنید ، از شما راضی و خرسندی می گردد. از پیروی شیطان برهیزید."
ابلیس از راه امور كوچك وارد می شود و دین را از ایشان می گیرد. دیگر به طور مستقیم و از راه بت پرستی نمی آید. بنابراین از راه ایمان و نماز می آید و از راه ربا و ریا بر مسلمانان یورش می برد. این گونه می شود كه مسلمان خداپرستی كه حاضر نمی شود تا خرمای افتاده ای را از زیر درخت بردارد و خود را سیر كند و گرسنگی اش را بگیرد ، به آسانی آب خوردن زن مسلمانی را به جرم شیعه گیری و دوستی اهل بیت(ع) می كشد و شكمش را می درد و كودك درون زهدان را در می آورد و به قتل می رساند. این گونه می شود كه با نام خدا و به قصد قرب الهی شمشیر بر فرق امیر مومنان و ولی الله (ع) می كوبد و به نیت خشنودی پیامبر (ص) و رضای الهی فرزند رسول الله تشنه در بیابان كربلا سر می برد.
دغدغه پیامبر در این اواخر دغدغه امتی است كه پس از این پیامبری بر ایشان بر انگیخته نمی شود و مردمانی بدون رهبری و پیشوا خواهند بود. این نگرانی آن چنان شدید است كه از همان آغاز بعثت دغدغه او بود. هموار كاری كه آغاز شده هر چند كه به سرانجام خوشی می رسد ولی پس از دست دادن مدیر و مدبر صادق و صدیق از دست می رود و تمام رشته ها پنبه می گردد. مگر نه این است كه شخصی با تدبیر زندگی خوشی را برای خود و فرزندان فراهم می آورد ولی به علت این كه جانشینی ندارد همه زحمات او از میان می رود و خانه و خوشی از پس مرگ آن شخص از میان رخت بر می بندد؟
اكنون این دغدغه در این اواخر عمر شدت یافته است و دل نگرانی هایش پیامبر را معذب می سازد. با آن كه بارها و بارها در این باره سخن گفته و به صراحت و كنایه و تمثیل مساله جانشینی را مطرح ساخته است ولی این مساله به صورت بیعت و پیمانی در نیامده است تا همگان بر آن مهر تایید گذارند.
از این روست كه در همان حجه الوداع می بایست در این انبوه مسلمین مساله را به پایان رساند و جانشین خویش را معرفی كند تا به عنوان وصی رسول الله (ص) امت را مدیریت و اداره نماید. كس می بایست این جایگاه مهم را به عهده گیرد كه از عصمت برخوردار باشد تا هم مدیریت عمومی جامعه را به عهده گیرد و هم بیان كننده و بازگو كننده احكام اسلام باشد و تفسیر و تاویل آیات را با توجه به شرایط و مقتضیات زمانه بیان كند و حق را اجرا و جلوی باطل را بگیرد، بی آن كه خود در دام شیطان و هوای نفس افتد و در بیان و عملش كژی راه یابد. پیامبر (ص) كسی را می جست تا هم حاكم وقت باشد و هم زمامدار اسلام گردد. قوانین اسلام را به اجرا گذارد و حافظ حقوق و نگهبان مرزهای اسلام باشد . در مقام تبیین به روشنگری نقاط پیچیده اسلام اقدام كند و احكام و قوانین ناگفته را بیان كند. فردی می بایست راه پیامبر معصومی را طی كند كه درتبیین حقایق آئین اسلام و پاسخ به پرسش ها و شبهات دینی ، خود دچار خطا و اشتباه نشود. به امور دین و شریعت آگاه باشد و در بیان آن به شك و تردید نیافتد.
اكنون زمان آن رسیده بود تا در این واپسین روزهای عمرش مساله امامت را به یك باره حل كند. روز غدیر خم چنین روز بود. پیامبر در گذشته برای جداسازی امت اسلام از یهودیت و ایجاد هویت مستقل از ایشان همواره چشم به آسمان داشت تا مساله تغییر قبله حل شود و دستورش از آسمان فرود آید. آن زمان پیامبر دغدغه استقلال هویت داشت و اكنون دغدغه تعیین جانشین و تداوم استقلال اسلام تا قیامت به عنوان دین دارد.
وی بارها مساله جانشین را به عنوان یك امر مهم و حیاتی برای اسلام و امت بیان داشته بود و در این راه بسیار تلاش كرده بود. اما مساله نصب صریح جانشین مساله ای بود كه می توانست بحران را در مشروعیت سیاسی جامعه دامن زند. بسیاری از كسانی كه به اسلام می پیوستند نخست به این امید بود كه شاید روزی اختیار به قول خویش از پادشاهی و ملك را در اختیار گیرند. حتی برخی از كسانی كه با پیامبر پیمان و بیعت می بستند و یا می خواستند به اسلام بگروند این شرط را مطرح می ساختند و حتی فردی از روسای قبایل به این شرط اسلام را می پذیرفت كه ریاست و مدیریت و جانشینی پس از پیامبر (ص) به او واگذار شود. اما پیامبر (ص) این شروط را نمی پذیرفت و می فرمود: مساله جانشینی مساله من نیست بلكه وحی الهی است و او در این باره اختیار ندارد. اكنون كه جامعه به این جا رسیده است آنانی كه به آشكار و یا پنهان به امید حكومت و پادشاهی به دین اسلام گرویده بودند و یا اكنون وسوسه رهبری جامعه ای منسجم و بزرگی به نام امت اسلام در آنان برانگیخته شده بود، به این امید بودند كه پس از پیامبر زمام امور را در دست گیرند. بنابراین هر آن مترصد این بودند كه به گونه ای رهبری را حتی در نماز و مانند آن به عهده گیرند. این مساله بیان و تصریح جانشینی موجب می شود تا این امت به ظاهر منسجم تحت تحریكات گروهی قدرت طلب از هم پاشد و بحران در امت پدیدار گردد و واگرایی از جمعیت مسلمانان خود را بروز دهد.
همین دغدغه موجب می شود تا پیامبر هم بخواهد این اقدام نصب را انجام دهد و هم می هراسد كه مردمان و امت را دچار دو دستگی و تفرقه كند؛ زیرا با شناختی كه از برخی داشت و یا كسانی خود به صراحت خواهان رهبری پس از ایشان بودند ، می دانست كه بیان مساله و نصب صریح موجب می شود كه جامعه گرفتار تفرقه شود. اما خداوند در نقطه ای به نام چاه غدیر خم به پیامبر (ص) دستور می دهد كه این مهم ترین و خطرناك ترین مساله می بایست انجام شود و ماموریت به پایان رسد . اگر این مساله خطیر انجام نشود گویی هیچ رسالتی نیامده است و تاكنون پیامبر كاری نكرده باشد. این همه زحمات بیست و سه ساله نیست و نابود می شد و همه آن چه به زحمت رشته بود پنبه می شد و امت مجتمع چون هباء منثور و قاصدك های بی نخ در هوای جاهلی پراكنده می شد و امت از هم فرو می پاشید. پس از سوی خداوند وحی شد: بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ( مائدهٔ آیه ۶۷) آن چه از سوی خداوند فرستاده شده به مردم ابلاغ كن وگرنه رسالت را به پایان نبرده ای و خداوند تو را از شر مردمان حفظ می كند.
این آیه بیانگر آن اسشت كه امر خطیری به عهده پیامبر نهاده شده است كه می بایست بیان كند و در حقیقت مكمل رسالت پیامبر است و ترس و خوف از مردم وجود دارد به گونه ای كه می تواند بر جان آن حضرت و یا دیگرانی به خاطر این مساله زیان رساند.
این مساله جانشین ، مساله ای بود كه نگرانی آن حضرت را در این واپسین روزها زندگی دو چندان می كرد. ترس از مردمانی كه مدعی دین بودند و امكان داشت به خاطر مساله جانشینی به آن حضرت ضربه زنند و یا كاری كنند كه تمامی زحمات آن حضرت از میان برود. چنان كه بعد از این می بینیم كه چه سان این ترس و هراس پیامبر معنا می یابد و طالبان حكومت نه تنها دست به ترور آن حضرت می زنند و بلكه كاری می كنند كه امیرمومنان (ع) می ترسد كه امت ازمیان برود و زحمات رسول (ص) بر باد رود. از این رو سكوت بیست و پنچ ساله ای را آغاز می كند و دم بر نمی آورد.
پامبر در خطبه غدیر خود می فرماید: من دو چیز نفیس و گران مایه در میان شما می گذارم ، ببینم شما چگونه با دو یادگار من رفتار می نمائید:؟
در این وقت یك نفر برخاست و با صدای بلند گفت: منظور از این دو چیز نفیس چیست؟
پیامبر (ص) فرمود : یكی كتاب خدا كه یك طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست؛ و دیگری عترت و اهل بیت من است . خداوند به من خبر داده كه این دو یادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد.
هان ای مردم ! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به هردو كوتاهی نورزید كه هلاك می شوید.
آن گاه دست علی (ع) را گرفت و آن را آن قدر بلند كرد كه سفیدی زیر بغل هر دو برای مردمان نمایان شد و او را به همگان معرفی نمود و سپس افزود:
سزاوارتر بر مومنان از خود آنان كیست؟
همگی گفتند: خدا و پیامبر او داناترند.
پیامبر فرمود: خدا مولای من و من مولای مومنان هستم و من بر آنان از خودشان اولی و سزاوارترم.
هان ای مردم! من كنت مولاه فهذا علی مولاه . اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث یدار؛ هركس را من مولایم علی مولای اوست . خداوندا ! كسانی كه علی را دوست دارند . آنان را دوست بدار و كسانی كه او را دشمن می دارند دشمن بدار . خدایا ! یاران علی را یاری كن و دشمنان علی را خوار و ذلیل گردان و او را محور حق قرار ده!
مردم اكنون فرشته وحی نازل گردید و این آیه را آورده است: الیوم اكلمت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا ( مائدهٔ آیه ۳) ؛ امروز دین شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را یگانه آیین خود برگزیدم.( نگاه كنید : الغدیر نوشته علامه بزرگ و نویسنده گران قدر آیت الله امینی)● دشمن داخلی و خارجی
با اعلام جانشینی و ابلاغ تمام رسالت، دشمن داخلی هر چند كه در آغاز سكوت كرد و حتی همراه با مردم شد ولی از همان جا نقشه و بذر توطئه را پاشیدند تا پس از رحلت آن را درو كنند. همراهی ظاهری با مردم و اعلام وفاداری با جانشین پیامبر ، نه تنها ضروری بود بلكه چاره ای از آن نیز نبود. زمینه برای مخالفت های آشكار وجود نداشت. پیامبر بارها امر ولایت و خلافت خویش را امری الهی اعلام كرده بود و خداوند نیز بر این مطلب مهرتایید نهاده و همه سخنان آن حضرت را بر پایه امور وحیانی و عقلانی دانسته و بیان داشته بود كه : لاینطق عن الهوی بل وحی یوحی ( سوره نجم آیات ۸ و ۹)؛ از این رو امكان نداشت كه مساله خلافت و جانشینی امیرمومنان (ع) را به مساله هوای نفس و امور و سنت های جاهلی و قبیله ای نسبت داد. اتهام این كه آن حضرت بر پایه هوای نفس و یا سنت های قبیله ای و جاهلی عمل كرده است همان اندازه غیر ممكن و دور از باور بود كه اتهام وحی شیطانی و تاثیر از آن . بنابراین مخالفان ولایت و خلافت امیر (ع) می بایست از راه های دیگری اقدام می كردند. این زمان از این جهت آبستن حوادث و رخدادهای مهمی است. آخرین روزهای زندگی پیامبر (ص) شاید از این لحاظ مهم ترین و تاثیرگذارترین روزهای بود كه تاریخ اسلام به خود دیده است. پیامبر(ص) شاهد توطئه های مكرر كسانی است كه خواهان به دست گیری حكومت وخلافت پس از آن حضرت (ص) هستند. برخی از زنان پیامبر (ص) كه با برخی از جناح های مخالفان خلافت علوی رابطه خویشی و خویشاوندی دارند می كوشند تا جریان امور را به نفع جناح خود تغییر دهند. توطئه های به داخل بیت و خانواده نیز كشیده شده است. خداوند در سوره ای این مساله را واكاوی می كند و از پیامبر می خواهد با شدت این جریان را سركوب كند. دست های توطئه هر كجا است می بایست قطع و بریده شود. بنابراین فرقی نداشت كه این توطئه گران در خانه پیامبر(ص) مستقر باشند و یا در جایی دیگر توطئه كنند. از سوی دشمن بیرون و روم آماده شده بود تا اسلام را در هم كوبد و ریشه های آن را از روی زمین برچیند . از این رو لشكری را فراهم آورده بود تا به سرزمین عربستان هجوم آورد. پیامبر به دو منظور می كوشد تا سپاهی را فراهم آورد تا هم دشمن را از مرزها براند و هم مخالفان را از مركز حكومت دور نگه دارد. جیش اسامه آماده می شود ولی مخالفان برای ماندن برنامه دارند و می دانند كه پیامبر در بستر مرگ افتاده است و دوری ایشان به معنای از دست دادن همه آن چه این مدت برای آن برنامه ریزی كرده بودند. بنابراین به عناوین مختلف با همراهی با اسامه خودداری ورزیدند. گاه او را جوانی ناپخته نامیده و از همراهی سرباز زدند و گاه دیگر بیماری پیامبر را وسیله ساخته تا نگرانی خود را ابراز كنند و نخواهند از كناره پیامبر دور شوند.
پیامبر (ص) برای دور كردن توطئه گران و مخالفان همه گونه تلاشی را انجام می دهد ولی این تلاش ها از سوی مخالفان بی تاثیر می ماند و این گونه می شود كه سپاه اسامه مدت ها در بیرون مدینه اردو می زند ولی از جا حركت نمی كند. سران می كوشند تا هنگامه چیدن میوه در مدینه باشند.
پیامبر آن قدر برای حركت سپاه اسامه اصرار می ورزند كه در همان بستر بیماری مرتب به همگان سفارش می كند كه: انفذوا بعث اسامه ؛ سپاه اسامه را حركت دهید.(طبقات ابن سعد ج ۲ ص ۱۹۰ ) و یا می فرمود: جهزوا جیش اسامه و یا ارسلوا بعث اسامه.
با این حال آگاهان به مسایل سیاسی و تحولات و رخدادها ، با هرگونه همراهی و بیرون رفتن از متن رخدادها ابا داشتند. بازیگران صحنه سیاسی می كوشیدند نه تنها خود را در مركز حادثه قرار دهند بلكه در نزدیكی و اطراف رهبری نقش خود را به عنوان یك فعال عرصه رهبری تثبیت نمایند . از این رو هرروزه به سراغ پیامبر می شتافتند و با آن پیامبر دستور می دهد همگان برای جنگ و جهاد آماده و به سوی مرزها بروند ، اینان تخلف می ورزیدند. مخالفت و تخلف به حدی بر پیامبر (ص) گران آمد به گونه ای بارها بر آشفته شد و كسانی را كه می خواستند از سپاه جدا شده و در مدینه بمانند ، لعنت فرستاد ( ملل و نحل شهرستانی ، مقدمه چهارم ص ۲۹ و نیز شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج ۲ ص۲۰)
برخی به سبب شدت اصرار و پافشاری و ترس از بدنامی و تخلف از حكم پیامبر (ص) كه حكم خدا بود و به یاد داستان تخلف سه تن در جهادهای پیشین به سوی جرف در بیرون مدینه رفتند ولی با این همه به علت وخامت حال پیامبر (ص) از تصمیم برای حركت سپاه باز می ایستادند و سپاه را از حركت به سوی جبهه ها باز می داشتند. در زمانی كه سپاه خواست حركت كند در سپاه مساله احتضار پیامبر (ص) پیچید و بهانه جویان كه شانزده روز حركت سپاه را به تاخیر انداخته بودند به دستاویز بودن در كنار رسول الله (ص) به مدینه بازگشتند.
بازگشت این دسته كه خود رهبران جناح رقیب در خلافت و امامت بودند موجب شد تا همه افراد سپاه راهی مدینه شوند و به طور كلی سپاه از حالت خود خارج شد و به هم ریخت و ارتشی باقی نماند و هر كسی به سر منزل و كار خویش بازگشت.( طبقات ابن سعد ج ۲ ص۱۹۰)
● یورش فتنه ها
پیامبر (ص) با آن همه تاكید و اصرار نتوانست كاری از پیش برد. سپاه به هم ریخت و مخالفان و متخلفان برای به سرانجام بردن برنامه خود به مدینه بازگشتند. این گونه است كه هجوم فتنه های بینان بر افكن آغاز شد. درگزارش های تاریخی و روایات متعدد و معتبر آمده است كه پیامبر (ص) در همان حال بیماری دست علی (ع) را گرفت و با گروهی به سوی قبرستان بقیع رفت. به همراهان خود گفت: از سوی خدا مامورم كه برای اهل بقیع طلب آمرزش نمایم .
آن گاه كه وارد بر بقیع شد بر اهل آن سلام فرستاد و سخنان خود را چنین آغاز كرد: سلام من بر شما ای كسانی كه زیر خاك ها قرار گرفته اید . حالتی كه بر شماست خوش و گوارا باد.
فتنه ها مانند پاره های شب تاریك روی آورده و یكی به دیگری پیوسته است .( طبقات ابن سعد همان )
این سخنان بیان می دارد كه سخنی به جز دستور خداوند را ابلاغ نكرده است. پس همان گونه كه سخن از طلب آمرزش از اهل قبور ، دستور الهی بوده است ، سخن ایشان درباره روی آوری فتنه های در شب تاریك نیز بیانگر سخنی از خداست.
نگرانی آن حضرت (ص) نگرانی از بازگشت جاهلیت در شكل و جامه دیگری بود كه اكنون با حذف امامت و خلافت راستین در حال تحقق بود و پیامبر جز ابلاغ مسئولیت نداشت. اگر مردم خود خواهان ضلالت و گمراهی و همراهی با شیطان هستند پیامبر كاری نمی توانست انجام دهد؛ زیرا چیزی در دین به صورت اجبار و اكراه انجام نمی شود و آزمون و فتنه همواره آدمی را می آزماید تا حق از باطل شناخته شود. اگر علی (ع) مدار حق است چنان كه در خطبه غدیر بیان و مشخص كرده است ، كسانی كه بر مدار دیگری می چرخند برباطل خواهند بود.
ایشان در بقیع یادآور می شود كه به جهت دوبار نزول كامل قرآن دانسته ام كه اجلم نزدیك است. ( طبقات ج ۲ ص ۲۰۴ و نزیز بحارلانوارج ۲۲ ص ۱۶۶) این گونه است كه می كوشد تا در دم آخر دلواپسی ها و نگرانی های خود را در باره امت بیان دارد.
● توطئه ها و هشدارها
مخالفان با توجه به جناح بندی های مختلفی كه به صورت پنهانی شكل گرفته بود ، مقاصد خود را پی می گرفتند. پیامبر با توجه به این توطئه های پیاپی هشدارهای تند و صریح می دهد . افزایش توطئه در این دم واپسین به اندازه ای است كه پیامبر در حال احتضار را به مسجد می كشاند. پیامبر از حركات زننده و فعالیت های پنهانی شماری از زنان خود كه ارتباط مستقیمی با برخی از جناح بندی های سیاسی مدینه داشتند به ستوه می آید . با آن كه از شدت تب در حالت خوبی قرار نداشت از بستر بیرون می آید تا آخرین هشدارهایش را به طور مستقیم به گوش همگان رساند و اتمام حجت كند. وارد مسجد می شود و در كنار منبرمی ایستد و باصدایی رسا می فرماید: ایها الناس سعرت النار و اقبلت الفتن كقطع اللیل المظلم و انی والله ماتمسكون علی بشی انی لم احل الا ما احل القرآن و لم احرم الا ما حرم القرآن ؛ ای مردم! آتش فتنه بر افروخته شده و فتنه مانند پاره های شب تاریك روی آورده و شما هیچ نوع دستاویزی ضد من ندارید . من حلال نكردم مگر آْن چه را كه قرآن حلال نموده و حرام نكردم مگر آن چه را كه قرآن تحریم كرده است.( سیره ابن هشام ج ۲ ص ۶۵۴ و نیز طبقات ابن سعد ج ۲ ص ۲۱۶)
این ها كلمات و جملاتی است كه پیامبر اعظم (ص) در آستانه رحلت بیان می كند . بی گمان از واژگان و تركبیات این جملات و گزاره ها می توان عمق و ژرفای نگرانی شدید پیامبر را از آینده امت و سرنوشت سالام پس از در گذشت و رحلتش را به خوبی فهمید. مقصود پیامبر (ص) از آتشی كه می فرماید شعله ور شده جز آتش فتنه و توطئه نیست كه به صورت سقیفه به نمایش در می آید و اكنون نشانه های آن به شكل تمرد از سپاه اسامه و تخلف از جهاد خود را نشان می دهد. هدف از این فتنه ها گرفتن حكومت و جانشینی است. چه چیزی مهم تر از در اختیار گرفتن زمام امور امت و دین می توان پیامبر را نگران سازد. فتنه هایی كه از هر سو گرد می آید و به شكل توده ابرهای ضخیم به هم می پیوندد و شب ظلمانی را برای امت رقم می زند. تفرقه برای رسیدن به قدرت و تضیعف بنیاد اسلام امری است كه به وقوع می پیوندد. این نگرانی پیامبر (ص) را به شدت در رنج و عذاب انداخته است. او دیده است كه بوزینگان بر منبر او بالا و پایین می پرند و دیده بود كه چه سان به نام خدا و رسول ، فرزندش را در كربلا سر می زنند و ذبیحش را بر سر نیزه و خیزران به گردش به شهرها می برند. او ضربه بر فرق علی (ع) را در مسجد كوفه به نام خدا و اسلام می بیند و دلش به درد می آید . اكنون چاره چیست. سخنش را چنین ضایع كرده اند و آن را نادیده انگاشته اند ، پس بهتر است برای آخرین بار شده چیزی بنگارد كه هرگز امت گمراه نشود و در نوشته و مضمون آن تردید نكنند و حق را به طور واضح و روشن بیان كند و امام و خلیفه را به صورت مكتوب مشخص و معین كند. پس از قلم و دوات خواست. ولی حاضران به طمع خلافت مخالفت كردند و اجازه ندادند تا مكتوبی نوشته شود و جهان اسلام وامت را از دو دستگی باز دارد.( صحیح بخاری كتاب علم ج ۱ ص ۲۲ و ج ۲ ص ۱۴ وصحیح مسلم ج ۲ ص ۱۴ و نیز مسند احمد ج ۱ ص ۳۲۵ و طبقات كبری ج ۲ ص ۲۴۴)
و این گونه شد كه ابرهای شوم فتنه و توطئه فضای اسلام و امت را آكنده كرد و دین به دست مخالفان به بیراهه رفت.
خلیل منصوری
منبع : مرکز فرهنگ و معارف قرآن