پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فرقه اسماعیلیه


فرقه اسماعیلیه
فرقه " اسماعیلیه " از فرق منشعب مذهب شیعه است . ظهور این فرقه ، نتیجه اختلاف در امامت اسماعیل با برادرش حضرت موسی بن جعفرالكاظم (علیهما السّلام) بوده است . اینان معتقد بودند كه بعد از امام جعفر صادق (علیه السّلام)‌ چون پسرش اسماعیل پیش از پدر در گذشته امامت محمد بن اسماعیل منتقل شده كه سابع تام بوده و دور هفت به او خاتمه یافته است .
در اعتقاد آنان ، تاریخ بشر به چند دور تقسیم می گردد و هر دور با پیامبری " ناطق " و امامی " اساس "‌ آغاز می شود . ناطقان ،‌همان پیامبران اولوالعزم اند كه تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقی ، هفت امام روی كار می آیند . دوره هر پیامبری هزار سال است و چون دور او به سر رسد ، پیامبر دیگری با شریعتی نو ظهور می كند . این پیامیر شریعت پیشین را نسخ می نماید . امام ( یا اساس یا وصی ) عالم به علم تاویل شریعت است . اسماعیلیان موضوع تاویل و هزاره ها را از مانویان و زردشتیان اخذ كرده بودند . همچنین ،‌آنان معتقد بودند اندكی از افراد بشر می توانند از طریق تاویل امامان ، به حقایق باطنی دین دست یابند كه این افراد ، همان اهل هدایت یا اعضای فرقه هادیه اسماعیلیه هستند .
از دیدگاه اسماعیلیان ، افراد بشر به دو گروه تقسیم می شوند:
۱) ویژگان یا نخبگانی كه با طی مراحل مختلف به باطن شریعت دست می یابند
۲) و دیگر ،‌ عالم یا اكثریت غیر اسماعیلی كه فقط قادر به درك مفاهیم ظاهری مذهب هستند . همچنین ،‌سازمان مذهبی اسماعیلیان بر مراتب و درجات منظمی استوار بود كه از پایین به بالا ،‌عبارت بودند از :
▪ مستجیب ( تازه وارد به گروه ) ،
▪ ماذون ،
▪ داعی ،
▪ حجت ،
▪ باب و امام .
امامان در بعضی از دوره ها مستور و در بعضی دیگر آشكار هستند . به اعتقاد اسماعیلیان ، در دوره ستر ( یاغیبت امام ) دعات موظف اند كه ابلاغ امر كنند . در این دوره ، فقط باب و نخبگان قادر به رویت امام هستند . آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعیل تا قیام عبیدالله المهدی در قیروان می دانند . معروفترین داعیان اسماعیلی در این دوره ، ابو عبدالله حسن بن احمد زكرویه ( معروف به ابوعبدالله شیعی )‌و میمون قداح بودند كه خود اصل ایرانی داشتند .
در سال ۲۹۷ ه.ق. ابوعبدالله الشیعی بذر دعوت اسماعیلی را در میان قبایل كتامه ( در شمال آفریقا ) پراكند. وی عبید الله المهدی را كه در سجلماسه محبوس بود ، آزاد كرد و بر تخت دعوت اسماعیلیان نشاند . عبیدالله پس از استقرار در قیروان ، مدعی خلافت و امامت اسلام شد . نام دعوت اسماعیلیان به دلیل انتساب به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ، دخت گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ،‌" فاطمی " خوانده شد . این دعوت ، به سرعت در سراسر شمال آفریقا ، یمن ، بحرین ، شام ، فلسطین ،‌و ایران انتشار یافت .
در اندك مدتی خلافت شیعی اسماعیلی توانست با خلافت عباسیان بغداد همپایی كند . حتی دریای مدیترانه را برای اروپاییان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت كند .
همچنین ، بند ، " جنوا " را هم به تصرف خود درآورد . جوهر سیسیلی در دوران المعزلدین الله ( ۳۶۵ –۳۴۱ ه.ق.) مصر را از تصرف اخشیریان در آورد و " جامع الازهر " را كه نامش از نام حضرت زهرای ازهر – علیها السلام – گرفته شده است ، تاسیس كرد.
در دوران عزیز پنجمین خلیفه (‌۳۸۵- ۳۶۵ ه.ق. ) دولت فاطمی به اوج قدرت رسید و از اقیانوس اطلس تا دریای سرخ ، یمن ، مكه و دمشق گسترش یافت . حتی ، یكبار در موصل نام خلیفه فاطمی در خطبه ذكر شدو قدرت بغداد در مقابل آن تحقیر گردید .
داعیان اسماعیلی كه از آغاز دعوت در ایران بودند ،‌در دیلمان و الموت و قهستان و دامغان و سیستان ( كه هنوز سنتهای باستانی و سنن و شعایر شیعی مذهبان یا سابقه دارالهجره های خوارج را در اذهان داشت ) مورد پذیرش قرار گرفتند . معروفترین آنان، ابوحاتم رازی ( متوفی به سال ۳۲۲ ه.ق. ) در منطقه دیلم و عبدالملك كوكبی در گردكوه دامغان و اسحاق ( ابو یعقوب سگزی ) در ری و حسین بن مرورودی در خراسان بودند .
ابوحاتم رازی گروهی از دیلمیان را از جمله اسفار شیرویه ،‌مردآویچ زیاری ،‌یوسف ابی الساج ( عامل ری ) را به كیش خود آورد. محمد نخشبی كار مرورودی را در خراسان دنبال كرد و بسیاری از رجال دولت سامانی دعوت او را پذیرفتند .ولی در نتیجه دخالت سران نظامی، و لشكریان ترك تبار سامانی ، بسیاری از اسماعیلیان و از جمله محمد نخشبی به قتل رسیدند و همچنین ،‌ابو یعقوب سگزی هم به دست خلف ابن احمد صفاری ( متوفی به سال ۳۹۹ ه.ق. ) كسته شد .
پس از سامانیان ، قتل و تعقیب اسماعیلیان به دست سلطان محمود غزنوی ادامه یافت و بسیاری از اسماعیلیان طالقان خراسان كه از ابو علی سیمجوری در مقابل محمود حمایت می كردند ، به قتل رسیدند و اسماعیلیان مولتان هند هم تبعید شدند . ولی ، نه نتها این كشتارها و تعقیبها به فعالیت داعیان پرشور اسماعیلی خاتمه نداد ، بلكه دعوت آنان در سراسر قرون چهارم و پنجم هجری ادامه یافت .
شاخصترین چهره مبلغان اسماعیلی در قرن پنجم ،‌ناصر خسرو قبادیانی بود . فعالیت او از آغاز عهد سلجوقی شروع شد تبلیغات ناصر خسرو در مازندران و خراسان باعث گردید كه فرقه خاصی از اسماعیلیان ، به نام " ناصریه " در این نواحی پدید آید .
در ناحیه جبال نیز (‌در همین اوان ) دعات دیگر فاطمی سرگرم نشر دعوت بودند . نام آورترین آنان ، عبدالملك عطاش و پسرش ( احمد ) بودند . احمد قبل از دستگیری و كرگ دلخراش خود ، به حسن بن علی بن محمد صباح ( كه به وسیله امیر ضراب و بونجم سراج به كیش اسماعیلی در آمده بود ) توصیه كرد كه به مصر برود . حسن در سال ۴۶۵ ه.ق. به مصر رفت ، ولی با وجود تلاش فراوان نتوانست با المستنصربالله ( هشتمین خلیفه فاطمی ) ملاقات كند . وی پس از یك سال و نیم توقف در مصر ، در سال ۴۷۳ ه.ق. به ایران بازگشت .
حسن مدت ده سال نواحی شمال و مركز و شرق و غرب ایران را برای بدست آوردن پایگاهی مناسب زیر پا گذاشت . سرانجام ، در سال ۴۸۳ ه.ق. با كمك قاضی حسین قاینی (‌حاكم سابق ترشیز ) و اسماعیلیان دیلم ، مكان مناسب را به دست آورد . وی قلعه الموت را تصرف كرد . این قلعه در سال ۲۴۶ ه.ق. به وسیله یكی از ملوك جستانی دیلم ساخته شده بود . حسن بعد از تعمیر قلعه ، آن را پایگاه دعوت جدید خود قرارداد ۴۸۴ ه.ق. قاضی حسین قاینی را به دعوت قهستان و خراسان فرستاد . وی با كمك اسماعیلیان قهستان قلعه باستانی "دره " را ، در ۱۵۰ كیلومتری جنوب شرقی بیرجند و در مجاورت سیستان تصرف نمود .
تصرف " الموت " در دیلم " دره " در قهستان ، دولت سلجوقی را متوجه خطر دعوت اسماعیلیان نمود و آنان را به واكنش شدیدی وادار كرد . امیر یورونتاش در الموت و قزل ساروغ با متحد سیستانی خود ( بهاء الدوله ) به حملاتی علیه اسماعیلیان دست یازیدند . اما ، مقاومت محصوران و مرگ ملكشاه عملیات را ناتمام گذاشت و همزمان با آن ،‌ابو طاهر ارانی دیلمی نیز به زندگی وزیر سالخورده خراسان ( خواجه نظامی الملك )خاتمه داد .
گویا تقدیر بر این بود كه دستار وزارت و تاج شاهی همزاد یكدیگر باشند این عمل شهرتی عالمگیر برای كارد زنان صباحی فراهم آورد . اسماعیلیان با استفاده از فترت مرگ سلطان و وزیر ،‌به تصرف دژهای دیگری دست زدند و در سال ۴۸۶ ه.ق. میان دو فرزند او ، یعنی المصطفی لدین الله مشهور به نزار و المستعلی بالله احمد ،‌كه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند ، اختلاف افتاد . در نتیجه اسماعیلیان به دو گروه " نزاری " و " مستعلوی " تقسیم شدند .اسماعیلیان ایران و شام به صورت رسمی طرفدار " نزار " شدند . و اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب ،‌به امامت " مستعلی " معتقد شدند .استقلال جنبش اسماعیلیان ایران و جدایی آن از مصر ، به دعوت نزاریان روح و شور جدیدی بخشید .
نزاریان در سال ۴۸۹ ه.ق. قلعه " لمسر " را در الموت تصرف و آن را تعمیر و نوسازی نمودند . فساد داخلی دولت سلجوقی و نظام اقطاعی آن ، نیروی اسماعیلیان را در الموت و قهستان به مثابه نیرویی نجات بخش ساخته بود تا آنجا كه منور سیمجوری ( از بازماندگان خاندان كهن سیمجور) قلعه طبس مسینان را به علت دراز دستی حاكم سلجوقی ، به اسماعیلیان وگذار نمود و همانند او عمید مسعود زورآبادی ( رئیس منطقه تر شیز )‌ از ستم تركان به اسماعیلیان پناه برد . بعدها ،‌تلاش فرزندان علاءالدین مسعود زورآبادی برای احیای خطبه نه نام عباسیان ، نتیجه نبخشید و خطیب ترشیز به وسیله اسماعیلیان و هواخواهان خشمگین ایشان پاره پاره شد .
منطقه قهستان از " دره " در جنوب ،‌تا ترشیز در شمال ، و از طبس مسینان در شرق ، تا طبس گیلكی در غرب ، به تصرف اسماعیلیان درآمد . اسماعیلیان طبس گیلكی در پشت سر امیری از یك خانواده قدیمی با سنتهای كهن مذهبی اسماعیلی قرار گرفتند و در جدال فرزندان ملكشاه ( بر كیارق و سنجر ) به نفع بركیارق وارد كارزار شدند ، كه چندان هم موفق نبود . با محكم شدن جای پای اسماعیلیان در الموت و قهستان ، آنان آماده پیشروی در نقاط دیگر و گسترش متصرفات خود شدند. در سال ۴۹۳ ه.ق. قلعه "‌گردكوه "‌یا "گنبدان دژ " در ۱۵ كیلومتری ارتفاعات شمالی دامغان ،‌ به وسیله رئیس مظفر مستوفی اصفهانی ( حامی قدیمی اسماعیلیان )‌ فتح شد .
در همین سال ،‌ قلعه شاه در اصفهان به وسیله احمد بن عبدالملك عطاش تصرف شد .
اسماعیلیان قومس با تصرف قلاع " استوناوند " و " اردهن " و " لاجوردی " ، در مسیر راه ری به خراسان ، این راه را به دست خود گرفتند و از كاروانیان باج و خراج طلب كردند .هجومهای پیاپی سلجوقیان از ری ، و آل باوند از طبرستان ، بی نتیجه ماند و اسماعیلیان سرگرم پیشروی در مناطق همجوار بودند . در اواخر قرن پنجم ه.ق. نفوذ اسماعیلیان قهستان به روستاهای جنوبی منطقه بیهق رسید و از آنجا با تصرف دژهای نواحی دیگر در جنوب قومس ، پیوستگی بیشتری با قلاع خود در كناره راه ری به خراسان به دست آوردند. همچنین در خوزستان و ارجان و شمنكوه ابهر ، دژهای دیگری به دست اسماعیلیان افتاد .
هوا خواهان اسماعیلیان بیشتر صاحبان حرف و فقرای شهرها و رانده شدگان از روستاها بودند . صاحبان حرف قبلا" به وسیله اخوان الصفا ( اسلاف فكری اسماعیلیان ) ‌سازمان داده شده بودند ، اما اسماعیلیان روحی تازه در آن دمیدند . اوضاع بعد اقتصادی روستاییان و مردم عادی ( چنانكه از لابه لای آثار مورخان و علما و ادبا مانند غزلی و سنایی مشهود است . )‌ در این گرایش بسیار موثر بود . نفوذ اسماعیلیان تا جایی رسید كه به خوابگاه سنجر نیز راه یافتند و خنجری بر بستر او فرو كردند . شهرت جانبازی اسماعیلیان و وفاداری آنان به حسن صباح ، هاله ای افسانه ای در پیرامون آن ایجاد كرده بود . قلمرو اسماعیلیان در قهستان ، وسیعتر از قلمروشان در رود بار و آنان دارای رئیس واحدی بودند كه بعدها " محتشم " خوانده می شد . قلاع اسماعیلی در عین استقلال داخلی همگی از الموت اطاعت می كردند .
در اواخر سال ۵۱۸ ه.ق. حسن صباح ، كیا بزرگ امید رودباری را جانشین خود ساخت و او را به مشاوره با چند نفر از بزرگان اسماعیلی وصیت كرد و خود در گذشت . مرگ حسن صباح دشمنان اسماعیلیان را برانگیخت و الموت و قهستان بار دیگر مورد هجوم سلجوقیان و طبرستانیها و سیستانیها قرار گرفت . در این راستا تب اسماعیلی كشی بسیاری از مردم عادی شهرها را نابود ساخت . لیاقت وكاردانی كیابزرگ امید ، آرزوی برانداختن اسماعیلیان را نقش بر آب كرد و به زودی اسماعیلیان نزاری بر " بانیاس " و " قدموس " و " مصیاف " در شام مسلط شدند . آنان در ناحیه دیلم ،‌ ابو هاشم زیدی را آتش زدند و شورش شیعیان زیدی را سركوب كردند . همچنین قلاع " تكام جان " و " مركلیم " و " جاكل " را در اشكور دیلم تصرف كردند . قدرت اسماعیلیان در انجام كشتارهای فردی به جایی رسید كه " المسترشد " خلیفه عباسی نیز از كارد آنان جان سالم به در نبرد . كیا بزرگ امید در سال ۵۲۱ ه.ق. در گذشت و محمد ( فرزند او ) جانشین وی شد . در دوران محمد نیز ، حملات سلجوقیان ادامه یافت . در این راستا ،‌حاكم ری اسپهبد علی بن شهریار باوندی حملات متعددی به روبار الموت نمودند ، تا آنجا كه از سر انسانها مناره ساختند و در قهستان برادران سنجر بسیاری از روستاها را به خرابه تبدیل كردند . در پی آن ،‌ اسماعیلیان هم حاكم ری و فرزند اسپهبد باوندی را به قتل رساندند .
وقایع نگاران از گذشت و جوانمردی محمد در پناه دادن به دشمن یاد كرده و آن را ستوده اند . وی در سال ۵۵۷ ه.ق. در گذشت و حسن فرزند وی به جای او نشست .
منابع اسماعیلی حسن را فرزندزاده امام اسماعیلی ،‌نزار مستنصر ، دانسته اند كه در خانه محمد و در لباس فرزند و بر سر میراث امامت نشسته است . در سالهای آخر حكومت محمد كیا بزرگ امید در میان جوانان جنبشی برای بازگشت به دوران ساده زیستی حسن صباح و احیای شكوه و عظمت آن زمان پدید آمد. بسیاری از آنان بر اساس اندیشه های عرفانی و التقاطی خواهان آن بودند كه كسانی كه باطن شریعت را درك نكرده اند ،‌از تحمل رنج ظاهر شریعت راحت گردند و قیدوبندهای آن برداشته شود . البته این خواسته ها و ابراز آنها ،‌به وسیله محمد سركوب شد . اما با مرگ وی بسیاری از فرایان و تبعیدیان به الموت بازگشتند و دو سال بعد ، یعنی در رمضان سال ۵۵۹ ه.ق. در الموت و قهستان در معنای نمادی و به شیوه اسماعیلی " عید قیامت " بر پا شد . همچنین ،‌به فرمان وی بندهای شریعت از گردن مومنین اسماعیلی برداشته شد و آنان در اعمال خود آزاد شدند .
لیكن این امر مشكلات بسیاری برای حسن برانگیخت و بسیاری از معتقدان به شریعت اسماعیلی راه هجرت در پیش گرفتند . حسن نیز ، یك سال و نیم بعد به دست برادرزنش كه از هواداران شریعت بود . به قتل رسید .
پس از وی محمد ( فرزند او )‌ كه مردی فاضل و درس خوانده بود و از حكمت و فلسفه اطلاعات كافی داشت ، به فرمانروایی رسید . از معاصران معروف وی ، امام فخر رازی بوده است .
اسماعیلیان برای جذب امام فخررازی ، یكی از فداییان را به ری فرستادند كه بعد از آن روابط امام و اسماعیلیان حسنه شد . بنابر قولی ، او برهان قاطع ( كارد )‌ را در آستین اسماعیلیان دیده بود . در دوران وی ، حملات انر (‌یكی از امرای سلجوقی ) ادامه یافت و اسماعیلیان با ساختن دژی در مقابل شهر قزوین ، این شهر را بیش از پیش مورد تهدید قرار دادند . در شام ، نزاریان از مبارزه صلاح الدین ایوبی با صلیبیان سود جستند و به تحكیم مواضع خود پرداختند . در اواخر دوره حكومت محمد ( ۵۸۶ ه.ق. به بعد )‌ دولت غوریان ، كه در خراسان جانشین دوات سلجوقی می دانست ،‌قهستان را مورد حملات مكرر قرار داد . دراین حملات ، قهستان به طوری ویران شد كه در خراسان و كرمان ضرب المثل گردید . در شمال و مركز ایران دولت خوارزمشاهی به جای دولت سلجوقی وارد عمل شد و خود را مدافع مردم می پنداشت . ولی ، هنوز شهرت موحش اسماعیلیان در كشتن افراد در اذهان وجود داشت و اسماعیلیان از حربه قتل فردی استفاده می كردند . مشهورترین فردی كه در این دوره به قتل رسید ، اتابك محمد قزل ارسلان ایلد گز بود كه در سال ۵۸۷ ه.ق. در حوالی همدان به دست سه فدایی قهستان ، به تلافی حملات او به اسماعیلیان كشته شد .
با مرگ محمد در با با مرگ محمد در سال ۶۰۷ ه.ق. فرزند وی جلال الدین حسن " نومسلمان " جانشین او شد . دوران جلال الدین حسن دوره توقف آرمانگرایی اسماعیلیان بود . ساده زیستی اولیه جای خود را به اشرافیتی جدید داده بود . او می خواست از مواهب به دست آمده سود جوید و در كنار همسایگان خود با آرامش زندگی كند .
وی بر خلاف اسلافش ، از عقاید خود دست برداشت و این موضوع را به سلاطین و خلیفه بغداد ( الناصرالدین الله ) اعلام كرد . قدرتمندان و سلاطینی كه هیچ گاه نتوانسته بودند اسماعیلیان را به زور شمشیر رام سازند ، با شادمانی از این سیاست درهای باز استقلال كردند و حقوق وی را بر قلمروش به رسمیت شناختند و موكب مادر حسن در سفر حج ، با استقبال رسمی بغداد بدرقه شد . در الموت ، حسن به علمای سختیگر اهل سنت اجازه داد كه كتابخانه الموت را مورد بررسی قرار دهند و تمامی كتابهایی را كه نمی پسندند ،نابود سازند . اصلاحات و تغییرات وی در تمام مناطق اسماعیلی ، با مخالفتی رو به رو نشد ، زیرا در تعالیم اسماعیلی قدرت و علم امام محور تمام امور به شمار می رفت . حسن در غرب ایران محور حل و فصل امور گردید و در كشاكش اتابك از بك با منگلی ، نقش موثری ایفا كرد .پس از شكست منگلی ، ابهر و زنجان سهم حسن شد .
سرانجام وی در سال ۶۱۸ ه.ق. در گذشت و محمد وسوم یا علاء الدین محمد فرمانروا و امام اسماعیلی الموت شد . فرمانروایی وی مصادف با حمله مغول و برافتادن دولت خوارزمشاهی بود . پس از قتل عام مردم شهرهای خراسان به دست مغولها ، بازماندگان این توفان بنیاد بر افكن به مناطق امن اسماعیلی نشین به ویژه قهستان ، روی آوردند .اسماعیلیان در این زمان عاقلانه با مغول از در مسالمت وارد شدند. معروفترین این مهمانان ، خواجه نصیر الدین طوسی بود كه در محیط امن قهستان فرصت تالیفات زیادی یافت . وی از جمله كتاب " اخلاق ناصری " و كتاب "رساله معینیه " را به نام محتشم قهستان ( ناصرالدین محتشم قهستان )‌ تالیف كرد . محتشمان قهستان ، به ویژه محتشم شهاب الدین ابومنصور قهستان ، به طوری در پذیرائی از مهمانان بدون تبعیض پیش رفتند كه از الموت آنان را متهم به اسراف كردند و جانشینی برای محتشم شهاب فرستادند .
در منازعه خلافت بغداد با خوارزمشاهیان ،‌ فرمانروای اسماعیلی الموت ،‌جانب خلافت بغداد را گرفت و با استفاده از ضعف آن ،‌ دامغان و نواحی غرب را هم تصرف كرد . سپس ،‌ ماموران وی در دستگاه باقیمانده خوارزمشاهیان نفوذ كردند و گروهی فدایی به خدمت وزیر جلال الدین خوارزمشاه – شرف الدین فخر الدین علی – گماشته شدند . بعدها ،‌حضور این عده آشكار شد و زنده زنده در آتش سوزانده شدند در حالی كه تا لحظه آخر فریاد " زنده باد علاء الدین " بر می كشیدند .
مرگ جلال الدین خوارزمشاه به اسماعیلیان این امید تازه را داد كه شاید بتوانند از یاس مردم برای گرایش به خود استفاده كنند . همچنین پیشبینی های اسماعیلیان نیز برای تصرف تمام مناطق جنوب دریای مازندران و چین و هند ،‌به حقیقت نپیوست و هلاكو به تشویق قاضی القضات شمس الدین قزوینی برای نابودی اسماعیلیان عازم ایران شد . علاء الدین به خلیفه بغداد پیغام داد : " اولین آماج من هستم ، چون از من بگذرد تو دانی و او " . در این بین ، علاء الدین در توطئه ای به قتل رسید كه فرزند وی یعنی ركن الدی به دست داشتن در آن متهم شد.
در سال ۶۵۳ ه.ق. ركن الدین خورشاه فرمانروای الموت شد . وی نمایندگانی به نزد مغولان و همسایگان فرستاد ولی هولاكو به كمتر از تسلیم محض قانع نبود . اشراف اسماعیلی هم خواهان تسلیم بودند . اما ، جامعه اسماعیلی و به ویژه جوانان ،‌آرزوی جانبازی داشتند . سرانجام ، روسای گرد كوه و قهستان تسلیم مغول شدند . ولی در داخل دژها ( از جمله گرد كوه و تون و طبس مسینان ) وضع به گونه دیگر بود . ساكنان دژ قهرمانانه دفاع كردند . مقاومت گرد كوه را بیماری وبا در هم شكست و بقیه افراد پس از آخرین نبرد ، تا پای جان مقاومت كردند . سرانجام ، شكست خوردند و دژ متصرف و با خاك یكسان گردید . همچنین ، بقیه ساكنان آن قتل عام یا تبعید شدند .
تلاش اسماعیلیان نیز بعد از آرامش حملات مغول برای تسلط دوباره بر الموت و قهستان بی نتیجه ماند و حكومت خداوند محمد نو دولت ،‌سرانجام نیافت .
بقایای اسماعیلیان به طور گمنام در لفافه تصوف به زندگی ادامه دادند ، تا آنكه در اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه ، دوباره ظاهر شدند.
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس