جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اصلاح طلبی یا ...


اصلاح طلبی یا ...
در سالیان اخیر بحث های زیادی پیرامون ، انقلابی گری ، مخملی بودن ، رنگی بودن و ... صورت گرفته است. در تحلیل هریک از این اصطلاحات صحبت های زیادی رد و بدل گشته و مباحثات و مناظرات فراوانی نیز رخ داده است. در این مقال قصد براینست که به آسیب شناسی پروژه ای پرداخته شود که اصلاح طلبی نامیده شده است.
در بیان عدم توفیق اصلاح طلبان در پروژه ای که در سال ۷۶ و با ریاست جمهوری آقای خاتمی آغاز گشت موارد متعددی را می توان ذکر نمود که اهم این دلایل را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱) وجود عناصر ناهمراه با پروژه اصلاح طلبی
۲) نداشتن تریبون مناسب برای بیان کامیابی ها و موفقیت های حاصل از اصلاح طلبی و دلایل عدم توفیق ها
۳) کارشکنی برخی نهادهای غیرانتخابی در برابر اصلاح طلبی نهادهای انتخابی
۴) فاصله احزاب و مدعیان اصلاح طلبی با جنبش های اجتماعی
۵) عدم اجرای درست و دقیق استراتژی " فشار از پایین ، چانه زنی در بالا "
در واقع نمی توان از وجود ناهماهنگی های داخلی و کارشکنی های خارجی در بحث عدم توفیق پروژه اصلاح طلبی بی توجه گذشت . ولی باید براین نکته نیز تاکید کرد که که کمبود وجود استراتژی های مناسب و عدم اجرای دقیق استراتژی های مطرح و موجود در به نتیجه نرسیدن و عدم توفیق پروژه اصلاح طلبی موثر بوده است. با نگاهی کلی تر می توان از بین عوامل ذکر گشته در بالا ، سه عامل اول را عواملی دانست که از حیطه اختیار اصلاح طلبان خارج بوده ولی دو عامل آخر ناشی از ضعف برنامه ریزی و اشتباه سیستماتیک اصلاح طلبان بوده است.
بدون شک عدم همراهی تمام جریانی که اصلاح طلب خوانده می شود در برنامه ها و طرح هایی که جنبه اصلاح طلبی داشته اند در عدم به ثمر نشستن این برنامه ها و طرح ها موثر بوده اند. این عدم همراهی عموما از طرف دو دسته از افراد اعمال می شد. یکدسته کسانی بودند که در واقع در سال ۷۶ و با شروع موج اصلاح طلبی سوار بر این موج شده و قصد و نیت اصلی شان این بود که نان را به نرخ روز بخورند. این دسته هیچ اعتقادی به مبانی اصلاح طلبی نداشته و به جرات می توان گفت که یکی از بزرگترین گروه هایی که موثرترین ضربات را بر پیکره اصلاح طلبی وارد نمود این گروه بودند. عدم همراهی این گروه را می توان در مسائلی چون عدم در دستور جلسه قرار دادن برخی طرح های ارائه شده ، مسائل بوجود آمده در چگونگی برگزاری انتخابات مجلس هفتم و... مشاهده نمود. دسته دیگر کسانی بودند که در مقام نظر معتقد به پروژه اصلاح طلبی بودند ولی در عمل جسارت و توان نشان دادن آنرا نداشتند و در مواقع حساس که نیاز به ایستادگی و مقاومت احساس می گشت هیچ همراهی از طرف این گروه مشاهده نمی گشت. البته باید در نظر داشت که اصولا این عدم همراهی همزمان با مواجه شدن پروژه اصلاح طلبی با موانعی بود که عمدتا از جانب برخی نهاهای غیر انتخابی اعمال می گشت. عملکرد شورای نگهبان در رد و کارشکنی در تصویب طرح ها و لوایح مجلس و دولت اصلاح طلب و نیز احکام قضایی صادره از طرف دستگاه قضایی کشور در تحدید و تحت فشار قرار دادن فعالین اصلاح طلبی را می توان در زمره اینگونه کارشکنی های نهادهای غیر انتخابی محسوب نمود. قطعا در این شرایط اگر فعالین اصلاح طلبی از قدرت رسانه ای مناسبی برخوردار بوده و می توانستند و می خواستند که این کارشکنی ها را به صحنه عمومی جامعه آورده و از پتانسیل مردمی برای عقب نشاندن نهادهای غیر انتخابی و کاهش تاثیر گذاری آنها در روند اداره امور کشور استفاده نمایند قطعا می توانستند به نتایج مطلوب تری دست یابند. در دنیای فعلی که قدرت تبلیغات سیاسی نقش تعیین کننده در اجرای تمامی پروژه های سیاسی داشته و تا آنجا پیش رفته که حتی می تواند نتیجه جنگها را نیز پیشاپیش تعیین نماید ، بی شک محروم ماندن اصلاح طلبان از تریبونی حداقلی که بتوانند از طریق آن کارکردهای مثبت و دلایل عدم کامیابی ها را به اطلاع عموم رسانند در کنار هجمه عملی و تبلیغاتی غیرمنصفانه ای که رئیس جمهور وقت آقای خاتمی از آن با عنوان " هر نه روز یک بحران " یاد کرد ، اصلاح طلبان را فلج کرده و آنان را در اجرای پروژه اصلاح طلبی زمین گیر نمود.
در کنار سه عامل فوق که قطعا در شکست پروژه اصلاح طلبی ایفای نقش نموده اند ، به نظر می رسد دو عامل بعدی نقش جدی تر و مهمتری در سلب اعتماد مردم از اصلاح طلبان و عدم اقبال به آنها در انتخابات بعد از سال ۸۰ داشته است. ایجاد شکاف و فاصله بین احزاب و داعیه داران اصلاخات در داخل سیستم از یک سو و جنبش های اجتماعی فعال در سطح جامعه از سویی دیگر باعث ایجاد یک حس بی اعتمادی دوطرفه در بین این گروه ها گشت . اینکه چرا بین احزاب و جنبش های اجتماعی چنین شکاف عظیمی ایجاد گشت موضوع بحث مفصلی است که در حوصله این مقال نمی گنجد و نیاز به تحقیق و مطالعه دقیق تری دارد ، ولی آنچه که مشخص است پروژه اصلاح طلبی در نتیجه این افتراق ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره خود احساس کرده است.
اگر از سه جنبش زنان ، کارگران و معلمان به عنوان جنبش های اجتماعی که دغدغه ای خاص را در جامعه نمایندگی می نمایند نام بریم ، بی تردید باید گفت تعامل سازنده و اعتماد متقابل بین احزاب اصلاح طلب و این جنبش های اجتماعی می توانست و می تواند پروژه اصلاح طلبی در داخل سیستم را از پشتوانه عظیمی برخوردار نماید که در بدترین شرایط هزینه برخورد با آن به شدت افزایش یابد. در واقع به نظر می رسد اگر احزاب در تعاملات خود نقش بیشتری را به جنبش های اجتماعی فوق الذکر اختصاص می دادند و در بیان دغدغه های این جنبش ها در ساختار های حکومتی همراهی بیشتری از خود نشان می دادند و در مقابل نیز این جنبش ها با اعتماد بیشتری با سردمداران اصلاح طلبی برخورد می نمودند مطمئینا اکنون پروژه اصلاح طلبی در جایگاه دیگری قرار داشت. به تعبیر دیگر می توان گفت که از طرفی اصلاح طلبان باید رسیدن پروژه اصلاح طلبی به اهداف خود را در تامین دغدغه های جنبش های اجتماعی می دیدند و در این شرایط یقینا از طرف دیگر از همراهی بیشتری نیز از طرف جنبش های اجتماعی برخوردار می گشتند. بیان استراتژی " فشار از پایین ، چانه زنی در بالا " در میانه راه اصلاح طلبی نوید نقش مهم و موثرتر جنبش های اجتماعی در پروژه اصلاح طلبی را می داد ، استراتژی که در عمل تبدیل به " فشار از بالا ، چانه زنی با پایین " گشت و عملا به مرحله اجرا در نیامد. یعنی در عمل به جای اینکه احزاب و جنبش های اجتماعی در یک حرکت هماهنگ و در یک جبهه ، بحث فشارهای مردمی از طرف بدنه جامعه و به پشتوانه آن چانه زنی در سطوح بالای قدرت برای تصویب و اجرای قوانین مناسب در جهت رفع دغدغه های اجتماعی را در دستور کار قرار دهند ، در اثر فشارهای وارده از طرف سطوح بالای قدرت ، احزاب اصلاح طلب به توجیه جنبش های اجتماعی پرداخته و عملا به چانه زنی با پایین پرداختند.
عدم تعریف درست و واحد از مشی اصلاح گری از طرف هر دو دسته طرفداران این مشی و مخالفانش باعث گشت تا در عمل اصلاح طلبان نتوانند به استراتژی مناسبی برای دست یابی به اهداف اصلاح طلبی نائل گردند. اگر مشی اصلاح گری را به معنای تلاش برای ایجاد تغییرات تدریجی و آرام در سیستم بدون استفاده از مشی مسلحانه و نیز به دور از حرکات براندازانه تعبیر نماییم ، مطمئینا در این روش می توان از اعتراضات مدنی همچون تظاهرات آرام بدون حمل سلاح ، برگزاری تحصن آرام همراه با ارائه درخواست های سیاسی ، اجتماعی و ... ، برگزاری جلسات داخلی گروه ها برای پیگیری مطالبات اجتماعی و ... برای نیل به اهداف اصلاح گرانه استفاده نمود و این نکته ای بود که سردمداران اصلاح طلبی از آن غفلت نمودند . نکته ای که می توانست احزاب اصلاح طلب و جنبش های اجتماعی را در کنار یکدیگر قرار دهد. البته نباید در این بین از اشتباهات استراتژیک جنبش های اجتماعی در عدم همراهی با احزاب اصلاح طلب در برنامه هایی که اصلاح طلبان با وجود موانعی که در سه بند اول به آنها اشاره شد ، در دستور کار قرار داده بودند غفلت نمود. نگارنده معتقد است عقب رفت یکی در میان و متناوب هر دو گروه در این بحث ، بدلیل عکس العمل منفی طرف مقابل باعث ایجاد این شکاف عظیم گشته و رسیدن به اهداف اصلاح طلبی را با مشکل مواجه نمود.
اکنون و در شرایطی که پروژه اصلاح طلبی در تجربه هشت ساله خود و با توجه به دلایل ذکر گشته شکست خورده است به نظر می رسد باید تمامی نیروهای تحول خواه و خواهان تغییر در جامعه به بازتعریف پروسه ای اقدام نمایند که با حرکت رو به جلو در راستای این پروسه و با لحاظ کردن تجربیات گذشته و درس گرفت از آنها بتوان به ایجاد تغییرات تدریجی در جامعه امیدوار بود. در واقع در این مسیر جدید باید تمامی نیروهای دموکراسی و حقوق بشر خواه ، وحدت خود را حفظ کرده و با گام برداشتن در مسیر نزدیک کردن احزاب اصلاح طلب به جنبش های اجتماعی و اجرای دقیق و درست استراتژی " فشار از پایین ، چانه زنی در بالا " و اتخاذ راهبرد " شعار محدود ، مقاومت نامحدود " به سوی هدف نهایی " تامین مطالبات جنبش های اجتماعی " که همانا انگیزه اصلی پروسه اصلاح طلبی می باشد حرکت نمایند. در واقع از این پس در مسیر تحقق دموکراسی و حقوق بشر دیگر نباید شاهد مرزبندی هایی بود که در گذشته وجود داشته است . اعم از مرزبندی های عقیدتی و یا تفکیک هایی که در مصداق حقوق بشر می تواند رخ دهد. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که اگر به عنوان مثال زمانی دغدغه جنبش زنان تصویب اعلامیه " رفع تمامی اشکال تبعیض علیه زنان " در مجلس شورای اسلامی و تلاش برای رسیدن به " ارث برابر " و موارد مشابه بود اکنون و در شرایط جدید باید برای عدم تصویب لایحه به اصطلاح " حمایت از خانواده " تلاش و برنامه ریزی نماید. بنابراین در شرایط جدید باید تمامی نیروهای تحول خواه با اتخاذ شعار ها و خواسته های محدود و مشخص ، حول این مطالبات گرد آمده و با اتحاد خود چه در سطح اجتماعی و چه در زمینه نفوذ و تاثیرگذاری در لایه های قدرت مقاومت نامحدودی را از خود نشان داده و راه را برای بازگشت به شرایط چندین سال قبل فراهم آورند. چیزی که در صورت تعقل جنبش های اجتماعی و احزاب ، در یک پروسه اصلاح طلبی قابل تحقق و ادامه می باشد.
رضا حبیبی
منبع : روزنامه موج نو