جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


خانواده‌های بزرگسال; از یاد رفتگان جامعه


خانواده‌های بزرگسال; از یاد رفتگان جامعه
پیری را می‌توان دورهء سوم زندگی دانست. امروزه تعداد این خانواده‌ها روز به روز در حال افزایش است. با رشد شهرنشینی و تحولات اجتماعی و اقتصادی در کشور، خانواده‌ها نیز کوچک‌تر شده‌اند. این کوچکی از یک سو، به کم شدن تعداد متوسط فرزندان خانواده‌ها مربوط می‌شود و از سوی دیگر به جدایی‌گزینی‌های مکانی خانواده‌های تازه تشکیل‌شده. به این خانواده‌ها که با ازدواج از والدین خود جدا می‌شوند و در خانه‌ای دیگر مستقر می‌شوند، خانوادهء نومکان نیز می‌گویند; مکانی که یا خود مالک آن هستند یا با اجاره در آن زندگی خانوادگی خود را دنبال می‌کنند. موضوع بحث این گروه از افراد نیستند. بلکه خانواده‌هایی هستند که فرزند یا فرزندان خود را به خانهء بخت فرستاده‌اند و اکنون زن و مرد یا یکی از آن‌ها در دورهء پیری عمر را سپری می‌کنند. به این خانواده‌ها می‌توان خانوادهء کهنسالان یا بزرگسالان نامید. برای بسیاری از بزرگسالان ما این دوره، دورهء پر دردسری است. چرا چنین تصوری کم و بیش بین خانواده‌های بزرگسال وجود دارد؟
قبل از پاسخ به این پرسش چند تصویر را با یکدیگر مرور کنیم:
الف) احتمالا در محله خود وقتی صبح از خانه بیرون می‌آیید، مردان و زنان پیر را می‌بینید که برای خرید از خانه بیرون زده‌اند. در صف نان و شیر دولتی که با کلی اتلاف وقت و خستگی به دست می‌آید ایستاده‌اند. بعدازظهر نیز مردان در پارک محل یا سر کوچه و گذری کنار یکدیگر نشسته‌اند و به مثابهء کانون بازنشستگان و پیران از وضعیت روزگار و زندگی خود و گاه اخبار محله و خبرهای سیاسی و خاطرات تعریف می‌کنند. کم‌تر می‌شود از جمع‌شان کسی نباشد. اگر هم مسافرتی پیش بیاید، چند روزه است; به زیارتی یا دیدار اقوامی، و بار دیگر در همان کانون بازنشستگان محله در گذر یا پارک محل، می‌پیوندند. در این روزگار که زندگی برای همه به سختی می‌گذرد این مسافرت‌ها نیز به حداقل رسیده است. می‌گوید: «هم برای ما مشکل است که هزینهء سفر را بپردازیم و هم برای آن بندهء خدایی که می‌خواهیم یک هفته مهمانش باشیم.» راست می‌گوید مگر حقوق بازنشستگی‌اش چه میزان است که کفاف سفر را هم بدهد(بگذریم از این که بیش‌تر آنان از حقوق بازنشستگی نیز برخوردار نیستند و با کمک فرزندانشان زندگی می‌گذرانند.) تمام دلخوشی‌شان شده است همین پارک و سر کوچه و دور هم نشستن و گپ‌زدن. ساعتی و لختی فارغ از مشکلات جاری گفتن و خندیدن، که البته همیشه این طور نیست. گاه وقتی دور یکدیگر می‌نشینند از مشکلاتشان و درد پا و مشکل قلبی و نفس تنگی و سر درد خودشان و همسرشان و وضعیت درمانگاه‌ها و بیمه و مشکلات آمد و شد در خیابان‌ها می‌گویند و می‌نالند که دیگر زمانی برای خندیدن و دور شدن از فشار ناشی از زندگی پر مصیبت‌باقی نمی‌گذارد.
ب) احتمالا پیرانی را دیده‌اید که هنوز مشغول فعالیت اقتصادی هستند. آنان تا آخرین لحظهء حیات خود کار می‌کنند. این گروه کسانی هستند که بیمه نیستند و حقوق بازنشستگی ندارند یا حقوق بازنشستگی کفاف زندگی را در سطح معمولی نمی‌دهد. بخش عمدهء کشاورزان ما چنین هستند. دریغ از لحظه‌ای استراحت و فراغت از دغدغهء کار و مسایل و مشکلات آن. این گروه از خانواده‌های بزرگسال، اگر لحظه‌ای از کار کردن بازایستند، باید کاسهء چه کنم دست گیرند.
ج) احتمالا گروه‌های گردشگر خارجی را در برخی از خیابان‌ها و محله‌های تهران یا برخی از شهرهای دارای گنجینه‌های باستانی‌مان دیده‌اید. هر چند تعداد این گروه‌ها کم شده است ولی با این حال می‌توان هر از گاهی از آنان سراغ گرفت. فکر نمی‌کنم میانگین سن این گروه‌ها زیر ۵۵ سال باشد. بیش‌ترشان پیر هستند. پیرانی که آردهای خود را الک کرده‌اند و الکشان را آویخته‌اند و سهم‌شان را در قبال جامعه به انجام رسانده‌اند و اکنون جامعه به قدرشناسی از تلاش ۳۰ ساله یا بیش‌ترشان، شرایطی را مهیا کرده است که آنان بتوانند در این دوران پیری و استراحت، سر کوچه و داخل پارک ننشینند و غصهء روزگار را با یکدیگر در میان نگذارند. جامعه، آن‌ها را به سفر می‌فرستد، سفری فرهنگی که سیری در آفاق و انفس است و تجربتی در روزگار پیری. حظی از زندگی دیگر ملل و آشنایی با تاریخ گذشتگانشان. چه لذتی می‌برند آن‌ها و چه جامعه‌ای دارند که این گونه پاس‌شان داشته است. این‌گونه نیست که آن‌ها از مال دنیا آنقدر داشته باشند که بتوانند به این سفرهای پرهزینه بیایند.
بلکه زندگی‌شان عمدتا از محل بیمه‌های تامین اجتماعی و بیمه‌های تکمیلی تامین می‌شود. هزینهء این سفرها که برای بسیاری از آن‌ها هر ساله اتفاق می‌افتد، از ناحیهء پس‌انداز بیمه‌ای تامین می‌شود که در روزگار جوانی و دوران میانسالی کار و تلاش گرد آمده است; پس‌اندازی که با طرح‌های شرکت‌های بیمه، صندوق‌های بازنشستگی و سازمان‌های محل فعالیت آنان و نیز تلاش خودشان در بانک‌ها و انواع سرمایه‌گذاری‌های جاری در جامعه‌شان به دست آمده است. این همه از یک سو، به جایگاهی است که بزرگسالان در جامعهء آنان یافته‌اند و از سوی دیگر به اعتماد اجتماعی‌ای است که در فضای جامعه‌شان جاری و ساری است; اعتمادی که آنان را به سرمایه‌گذاری در شرکت‌های بیمه‌ای و پس‌اندازهای سرمایه‌گذاری سوق می‌دهد.
بگذریم، به پرسش ابتدای یادداشت بازگردیم: چرا دوره پیری برای بیش‌تر خانواده‌های بزرگسال ما دورهء پر دردسری است. راستش فکر می‌کنم با تصاویری که ساختم، پاسخ را گفته باشم. ما در حرف از بزرگانمان و کهنسالانمان بیش از آن چه برایشان انجام می‌دهیم تعریف می‌کنیم. ما در تعریف و تمجید از آنان در سطح حرف و سخن مانده‌ایم. جامعهء ما هنوز نتوانسته‌است، برنامهء اجتماعی مشخصی در حمایت‌های بیمه‌ای آن گونه که حق دوران پیری ماست تدوین کند. خانوادهء بزرگسال همچنان چوب بی‌برنامگی جامعه را برای دوران میانسالی و جوانی‌اش می‌خورد. برنامهء دوران بزرگسالی پیش‌کش.
حسین نوری‌نیا
منبع : روزنامه سرمایه