سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تغافل


تغافل
تغافل عبارت از اینست که آدمی چیزی را بداند و از آن آگاه باشد ولی با اراده و عمده، خود را غافل نشان دهد و طوری وانمود کند که از آن ناآگاه و بی‌اطلاع است. این عمل اگر بجا و در مورد صحیح انجام پذیرد از نظر اخلاقی بسیار پسندیده و ممدوح است و در پاره‌ای از موارد می‌تواند ثمرات عالی و نتایج مهم ببار آورد.
گاهی عیوب‌ دگران را نادیده گرفتن و خویشتن را در لغزش‌های این و آن بی‌اطّلاع نشان دادن در اصلاح اخلاق و اعمالشان مؤثّرتر از اظهار کردن و بِرو آوردن است. در چنین مواردی مصلحت اقتضا می‌کند که آگاهی خود را پنهان داریم، از لغزش آنان سخنی نگوئیم و تغافل را جایگزین انتقاد نمائیم. و افراد موظّفند در مواقعی‌که از عیوب و نقائص برادران خود آگاه می‌شوند با حسن نیّت تذکّر دهند، از روی خیرخواهی به عملشان اعتراض نمایند، و با رعایت اخلاق و ادب، آنا‌ن را از نادرستی باز دارند، چه بی‌تفاوتی و سکوت در مقابل گناه و سیئات اخلاقی به منزلهٔ امضاء ناپاکی و موافقت با انحراف‌های اجتماعی است. امّا در جائی که شخص، مرتکب گناهی شده و از آگاه شدن دیگران بیم و هراس دارد خیر و صلاح در اینست که رازش را پوشیده داریم، خود را از کار او ناآگاه جلوه دهیم، اطّلاعمان را بازگو نکنیم، و از دانسته‌های خویش تغافل نمائیم تا او برای مصون داشتن شرافت خود پیرامون آن عمل، نگردد و گناهی را که مرتکب شده است تکرار ننماید.
امام صادق (علیه‌السلام) فرموده:
صلاح زندگی و آمیزش با مردم محتوای پیمانهٔ پُری است که دو سوّمش فهم و آگاهی باشد و یک سوّمش تغافل.
(عَنْ اَبیعَبْدِ اللهِ عَلَیْهِ السَّلٰامُ قٰالَ : صَلٰاحُ حٰالِ التَّعٰایُشِ وَالتَّعٰاشُرِ مِلْأُ مِکْیٰالٍ ثُلْثٰاهُ فِطْنَهٌٔ وَ ثُلْثُهُ تَغٰافُلٌ ) (تحف‌العقول، ص ۳۵۹)
● ریشه‌های تغافل
۱. ایمان
۲. کرامت نفس
اولیاء گرامی اسلام ضمن روایات متعدّدی اهمّیّت و ارزش تغافل را گوشزد نموده و خاطرنشان ساخته‌اند که تغافل از فضائل اخلاف و از صفات حمیدهٔ افراد با ایمان است. تغافل نشانهٔ بزرگواری و کرامت نفس و باعث جلب محبّت و ستایش مردم است.
(عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وآلِهِ قٰالَ : اَلْمُؤْمِنُ نِصْفُهُ تَغٰافُلٌ ) (کتاب شهاب، ص ۷)
رسول اکرم (صلّی تللخ علیه وآله) فرموده:
نیمی از مردم با ایمان تغافل است.
(عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلٰامُ قٰالَ : مِنْ اَشْرَفِ اَخْلٰاقِ الْکَریمِ تَغٰافُلُهُ عَمّٰا یَعْلَمُ ) (فهرست غرر، ص ۲۹۷)
علی (علیه‌السلام) فرموده:
یکی از شریف‌ترین صفات انسان کریم‌النّفس، تغافل او از دانسته‌های خویشتن است.
(وَ عَنْهُ عَلَیْهِ‌السَّلٰامُ : تَغٰافَلْ یُحْمَدْ اَمْرُکَ ) (غررالحکم، ص ۳۵۷)
و نیز فرموده است: از لغزش‌های مردم تغافل کن کارت ستوده می‌گردد.
بهرام روزی، به‌عزم شکار با گروهی از رجال به خارج شهر رفت و از دور شکاری را دید. برای آن‌که خود آن‌را به تنهائی صید کند مَرْکب تاخت، مقدار زیادی راه پیمود و از همراهان دور ماند. چوپانی را دید که زیر درختی نشسته است پیاده شد، به او گفت اسب مرا نگاهدار تا ادرار کنم چوپان عنان اسب را به‌دست گرفت و بهرام به کناری رفت. تسمه‌های دهنهٔ اسب بهرام با قطعاتی از طلا آراسته بود، مشاهدۀ طلاها حسّ طمع را در نهاد چوپان تهیدست بیدار کرد، به‌فکر افتاد چیزی از آنها را برباید و به زندگی خود بهبود بخشد کاردی را که با خود داشت بیرون آورد و با عجله قسمتی از طلاهای اطراف دهنه را جدا کرد. بهرام از دور نگاهی کرد، بعمل چوپان پی برد ولی فوراً روی گردانید، سربزیر افکند و نشستن خود را طول داد تا مرد چوپان هرچه می‌خواهد بردارد، سپس از جا حرکت کرد در حالی که دست روی چشم گذارده بود به چوپان گفت اسبم را نزدیک بیاور غبار به چشم رفته و نمی‌توانم آن‌را باز کنم. چوپان اسب را پیش آورد بهرام سوار شد و به همراهان پیوست و فوراً مسئول اسب‌ها را احضار نمود و به وی گفت قسمتی از طلاهای اطراف دهنهٔ اسب را در بیابان بخشیده‌ام، تا احدی گمان بد مبر و کسی را این کار متّهم مکن. (المستطرف، ج۱، ص ۱۱۶)
مرد چوپان، دزد حرفه‌ای نبود و آن مقدار طلا هم برای بهرام ارزشی نداشت. اگر عمل چوپان را برو می‌آورد و در مراجعن دستور می‌داد او را دستگیر کنند، طلاها را پس بگیرند، و به‌جرم دزدی مجازاتش نمایند نه تنها آبروی چوپان بر باد می‌رفت بلکه خود او نیز با این عمل، کوچک می‌شد ولی با چشم فروبستن و تغافل کردن راز چوپان را محافظت نمود و ارزش انسانی خویش را نیز بالا برد.
علی (علیه‌السلام) فرموده است:
با تغافل کردن از چیزهای کوچک، خود را بزرگ کنید و بر قدر و منزلت خویش بیفزائید.
(عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلٰامُ قٰالَ : عَظِّمُوا اَقْدٰارَکُمْ بِالتَّغٰافُلِ عَنِ الدَّنیِّ مِنَ‌الْاُمُورِ ) (تحف‌العقول، ص ۲۲۴)
غافل بجا و چشم‌پوشی به‌مورد از جمله شرایط اساسی مدیریت است.
منافقین در غیاب رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) زیاد بدگوئی می‌کردند و با سخنان ناروای خود آن حضرت را بسیار آزار می‌دادند. پیامبر گرامی از زشت‌گوئی‌های آنان به‌خوبی آگاه بود ولی تغافل می‌کرد و به روی خود نمی‌آورد. گاهی به منافقین خبر می‌رسید که بدگوئی‌ها و سخنان زشتشان به سمع نبیّ اکرم رسیده است. برای آن‌که چاره‌جوئی کنند و خویشتن را از ننگ و رسوائی مصون دارند حضوراً شرفیاب می‌شدند گفته‌های خود را نفی می‌نمودند، و اظهار می‌داشتند ما چنین حرف‌هائی نزده‌ایم، و حتّیٰ در پاره‌ای از مواقع برای تأیید و تأکید، سوگند یاد می‌کردند.
رهبر بزرگوار اسلام با آن‌که می‌دانست دروغ می‌گویند معذالک تکذیب‌شان را می‌پذیرفت و در ظاهر اظهاراتشان را تلقّی به قبول می‌نمود منافقین، گذشت اخلاقی و تغاف آن حضرت را که ناشی از بزرگواری و کرامت نفس بود و برای حفظ آبروی آنان انجام می‌داد به ساده‌دلی و زودباوری تفسیر می‌نمودند و در مجالس خود می‌گفتند که نبّی اسلام گوش شنوائی است، هر سخنی را می‌شنود و بی‌چون و چرا قبول می‌کند. (تفسیر مجمع‌البیان، ج۵، ص ۴۴)
خداوند در قرآن شریف به گفتهٔ منافقین اشاره نمود و خاطرنشان ساخت که عمل پیغمبر اکرم بر وفق مصلحت و خیر مردم است.
بعضی از منافقین کسانی هستد که پیغمبر را می‌آزارند و چون از کار ناروای آنان تغافل می‌کند و با حلم و بردباری اعتذار دروغشان را می‌پذیرد می‌گویند او گوشی است سخن شنو و مردی است زودباور ای پیغمبر بگو شنوائی و حسن تلقّی من به خیر و صلاح شما است.
(وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ ) (سورهٔ ۹، آیهٔ ۶۱)
بعضی از منافقین کسانی هستند که پیغمبر را می‌آزارند و چون از کار ناروای آنان تغافل می‌کند و با حلم و بردباری اعتذار دروغشان را می‌پذیرد می‌گویند او گوشی است سخن شنو و مردی است زودباور ای پیغمبر شنوائی و حسن تلقّی من به خیر و صلاح شما است.
● آثار تغافل
۱. حل مشکلات
تغافل و چشم‌پوشی نه فقط نشانهٔ بزرگواری متغافل و از عوامل اصلاح اجتماع است بلکه گاهی وسیلهٔ حلّ مشکلات و راه موفقیّت و پیروزی است. تغافل در موارد مقتضی می‌تواند از رویدادهای بد جلوگیری کند، آلام و مصائب را کاهش دهد، قسمتی از ناگواری‌ها را برطرف نماید و موجبات رفاه و آسایش نِسبی را فراهم آورد، و به‌عبارت کوتاه‌تر تغافل بجا و نادیده گرفتن به‌موقع، علاوه از جهت کرامت نفس و تربیت افراد، در پاره‌ای از مواقع ضرورت زندگی است و عقل و مصلحت ما را برعایت آن وا می‌دارد.
علی (علیه‌السلام) فرموده: نیمی از انسان عاقل، بردباری و تحمّل است و نیم دگرش تغافل و نادیده گرفتن.
(عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلٰامُ قٰالَ : اَلْعٰاقِلُ نِصْفُهُ احْتِمٰالُ وَ نِصْفُهُ تَغٰافُلُ ) (غررالحکم، ص ۱۱۷)
تغافل بجا و نادیده گرفتن به‌موقع خواه ممتّد و خواه کوتاه مدّت در تقلیل ناملایمات و تخفیف آلام زندگی نقش مؤثّر دارد. ما بخواهیم یا نخواهیم حیات دنیا را انواع بلایای طبیعی و آفات اجتماعی احاطه کرده است و هر انسانی در طول زندگی خود بیش و کم با مصائب گوناگونی مراجعه می‌شود. افرادی که روحشان ضعیف و ظرفیّت‌شان کم است وقتی با حادثهٔ مصیب‌بار و رنج‌‌آوری برخورد می‌نمایند سخت متألّم و بی‌تاب می‌شوند، توجّه خود را بیش از حد به آن معطوف می‌دارند با یادآوری مکرّر و تلقین به‌نفس، مصیبت را در ذهن خویش از آنچه هست بزرگ‌تر می‌کنند و پیوسته بر رنج و ناراحتی خویش می‌افزایند. اشخاص قوی و با ظرفیت موقعی‌که گرفتار پیش‌آمدی ناگوار و دردناک می‌شوند عاقلانه می‌اندیشند، اگر بتوانند آن‌را رفع می‌کنند و موجبات رهائی خود را فراهم می‌آورند، و اگر نتوانند حتّی‌المقدور می‌کوشند آن‌را نادیده انگارند، با تغافل کردن از شدّت فشار و اَلَمش بکاهند، و رفته‌رفته به‌دست فراموشیش بسپارند.
● تغافل‌های مذموم
شخص سودجو یا آن‌که از گناه و اخلاق بد این و آن آگاه هست خود را بی‌اطّلاع وانمود می‌کند و اعمال زشت آنان‌را نادیده می‌انگارد امّا تغافلش به انگیزهٔ خیرخواهی و مصلحت نیست بلکه نفع شخصی خود را در آن می‌داند که پیرامونکارهای ناروای اشخاص سخنی نگوید و از آن انتقاد ننماید تا کسی از وی رنجیده خاطر نشود و به منافعش آسیبی نرسد.
جاه‌طلب نیز در مورد اخلاق فاسد و اعمال ناپسند دگران تغافل می‌نماید با آن‌که از وضع‌شان به‌خوبی آگاه است خود را نا‌آگاه وانمود می‌کند و از زشتکاری‌های آنان سخنی نمی‌گوید مبادا انتقادش باعث آزردگی افراد شود، در نهادشان خاطرهٔ تلخ بوجود آید، و سبب کاهش جاه و محبوبیّتش گردد.
حسود هم گاهی در کارهای بد محسود خود تغافل می‌کند، اخلاق مذموم و اخلاق ناپسند وی را نادیده می‌گیرد، و کوچک‌ترین تذکّر نمی‌دهد. او در تغافل خود حسن نیّت ندارد بلکه می‌خواهد محسودش هرچه بیشتر به روش نادرست خویش ادامه دهد تا بین مردم مفتضح و ننگین شود، آبرویش از دست برود، و حسود از تیره‌روزیش دلشاد و مسرور گردد.
گاهی دوست صمیمی کسی نسبت به ناتوانی، ستم می‌کند و او از آن ستم آگاهی کامل دارد ولی به رو نمی‌آورد، خود را بی‌اطّلاع می‌نمایاند و به دوستش اعتراض نمی‌کند مبادا گله‌مند شود و از وی رنجید‌ه‌خاطر گردد. او با این تغافل در واقع حقّ و فضیلت را نادیده می‌گیرد، از راستی و درستی چشم می‌پوشد، شرف انسانی را پایمال می‌نماید، و عدل و انصاف را فدای رفاقت گناه‌آلود خود می‌کند.
مرد ثروتمند و متمکّنی می‌داند که دوست یا عفّت یا همسایهٔ آبرومندش تهیدست و گرفتار است و به‌کمک نیاز دارد امّا تغافل می‌کند، خود را ناآگاه نشان می‌دهد، و دانستهٔ خویش را پنهان می‌دارد. انگیزهٔ او در این کار حبّ مال و دنائت طبع است می‌خواهد با این عمل از طرفی کمک نکند و پولی نپردازد و از طرف دیگر خود را بی‌اطّلاع جلوه دهد تا فرومایگی و خسّت نفسش مستور بماند.
امام صادق (علیه‌السلام) فرموده:
سخاوت، آگاهی و تفطّن است و لئامت و پستی، تغافل.
(عَنْ اَبیعَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلٰامُ قٰالَ : اَلسَّخٰاءُ فِطْنَهٌٔ وَ اللُّؤْمُ تَغٰافُلٌ ) (تحف‌العقول، ص ۳۱۵)
این قبیل تغافل‌ها که از زشت‌خوئی و ناپاکدلی سرچشمه می‌گیرند نه تنها ارزش اخلاقی و انسانی ندارند بلکه خود از صفات مذموم و ناپسندند و هر یک نشانه‌ای از بداندیشی و فساد اخلاق شخص متغافل است.
موارد بکار بردن تغافل عاقلانه و مصلحت‌آمیز در طول زندگی هر انسانی مکرّر پیش می‌آید، در صورتی‌که مورد را به‌‌درستی تشخیص دهد و با اراده و عمد، تغافل نماید می‌تواند خود و دگران را از فوائد آن برخوردار سازد و برای مزید آگاهی به پاره‌ای از آن موارد اشاره می‌شود.
از جملهٔ تغافل‌های شایسته و ممدوح که ممکن است سودبخش و مفید واقع شود و نتیجهٔ خوب ببار آورد در مورد بعضی از تخلّفات کودکان به‌منظور حسن تربیت آنان است. گاهی طفل برای اوّلین بار مرتکب خلافی می‌شود اولیاء و مربیّانش از آن آگاه می‌گردند، ناراحت می‌شوند، و به‌فکر مؤاخذه و توبیخش می‌‌افتند، امّا مصلحت تریبت اقتضاء می‌کند که تغافل نمایند، خود را ناآگاه جلوه دهند، آن خلاف را برو نیاورند، و شخصیّت کودک را درهم نشکنند تا احساس بی‌‌آبروئی نکند و در عمل ناروای خود جری و جسور نگردد.
تغافل والدین و مربیّان اگر بجا و در مورد صحیح باشد نتیجهٔ مثبت می‌دهد و در تربیت اطفال، حسن اثر می‌گذارد و اگر نابجا و در غیرمورد واقع شود نه تنها اثر مفید ندارد بلکه در بعضی از مواقع مضرّ و زیانبخش خواهد بود.
وظیفهٔ والدین و مربّیان، در مقابل کودکی که مرتکب اعمال ناشایست می‌شود آنست‌که در آغاز به انگیزهٔ او پی ببرند و تشخیص دهند که محرّک کودک چه بوده و چه چیز وی را به این کار ناروا واداشته است، سپس کوشش کنند که منشأ عمل را از میان ببرند تا کودک عمل خلاف را تکرار نکند.
علی (علیه‌السلام) فرموده است:
کسی که تغافل نکند و از بسیاری از امور چشم‌پوشی ننماید زندگیش تیره و کور خواهد بود.


همچنین مشاهده کنید