شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دیدگاه دونالد دیویدسون درباره استعاره


دیدگاه دونالد دیویدسون درباره استعاره
در فلسفه تحلیلی چند مقاله کلاسیک درباره استعاره نوشته شده که یکی از مهمترین این مقالات مقاله «استعاره ها چه معنایی می دهند» از دونالد دیویدسون است. علاوه بر دیویدسون، ماکس بلک، جان سرل و راجر وایت نیز مستقلاً به مباحث فلسفی استعاره پرداخته اند اما نگاه دیویدسون به استعاره نگاهی متفاوت از اغلب متفکران است. در نوشته کوتاه زیر تلاش شده گزارشی اجمالی از دیدگاه دیویدسون در این باره داده شود. صورت تفصیلی بحث زیر به زودی در کتاب «استعاره؛ مبانی نظری و کاربردها» از همین نویسنده منتشر خواهد شد.
پاسخ دیویدسون به این پرسش که «معنای استعاره چیست؟» پاسخی خلاف آمد عرف متفکران معاصر اوست. از نظر دیویدسون استعاره معنایی غیر از همان معنای تحت اللفظی کلمات تشکیل دهنده اش ندارد.
دیویدسون معتقد است بزرگترین اشتباه معاصرین این است که گمان می کنند «یک استعاره علاوه بر معنای تحت اللفظی اش، معنای دیگری غهمان معنای استعاریف نیز دارد».
این اندیشه هم در میان کسانی که معتقدند بازگفت تحت اللفظی استعاره امکان پذیر است و هم در میان کسانی که بازگفت تحت اللفظی را ناممکن می دانند، مشترک است.
دیویدسون از کسانی است که بازگفت تحت اللفظی استعاره را ناممکن می داند اما این بدان جهت نیست که استعاره ها بیان کننده مفاهیمی چنان والا و پیچیده اند که از تور زبان فرار می کنند یا زبان انتقال آن را برنمی تابد بلکه بدین رو است که اساساً چیزی (به معنای یک چیز گزاره ای یا شناختی) نمی گویند که بتوان آن را بازگفت. زیرا «چیزی برای بازگفت وجود ندارد». البته اتخاذ این موضع بدان معنا هم نیست که دیویدسون منکر این باشد که استعاره چیزی را نشان می دهد که بعضی از این چیزها را می توان با کلماتی بیشتر بیرون کشید. اینکه نمی توان استعاره را با کلمات بازگفت از فقر استعاره نیست از این رو است که دارایی استعاره ها ماهیتاً از جنس گزاره نیست.
استعاره از نظر دیویدسون منحصراً به قلمرو کاربرد تعلق دارد و معنای آن چیزی بیش از همان معنای تحت اللفظی کلمات تشکیل دهنده اش نیست. از همین رو است که ما وقتی با یک جمله واحد در دو بافت و کاربرد متفاوت مواجه می شویم ممکن است یکی را استعاری و دیگری را غیراستعاری درک کنیم.
مثلاً وقتی در یک مجلس عزا، از مادر فرزند ازدست داده ای جمله «کمرم شکست» را می شنویم با جایی که از دوستمان که در یک تصادف کمرش به شدت آسیب دیده می شنویم «کمرم شکسته»، اگرچه با یک جمله واحد مواجه شده ایم معذلک در اولی با یک استعاره و در دیگری با یک جمله عادی زبان سر و کار داریم.
به هرحال برای کلمات دخیل در استعاره نمی توان معنایی دیگر در نظر گرفت و چون معانی کلمات تغییر نکرده اند پس جمله حاصل از آن نیز همان معنای تحت اللفظی را دارد و بنابر این صدق و کذب جمله تابع همان معنای تحت اللفظی آن است که معمولاً کاذب است؛ «آشکارترین تفاوت معناشناختی بین استعاره و تشبیه هم این است که تمام تشبیه ها صادقند و اغلب استعاره ها کاذب.»
در اینجا نیز آنچه مهم است صدق و کذب عینی گزاره ها در قیاس با عالم خارج نیست بلکه این است که آنها را با علم به کذب بودن شان به کار می بریم. آنچه استعاره را متمایز می کند معنا نیست بلکه کاربرد است. استعاره تنها چیزی را می گوید که در ظاهر نشان می دهد؛ یعنی معمولاً یک کذب آشکار یا حقیقتی عبث و بی اهمیت.
دیویدسون راه حل مساله استعاره را در این می داند که اساساً دست از این اندیشه برداریم که استعاره حاوی نوعی پیام یا محتوای شناختی غیر از معنای تحت اللفظی خود است، ضمن آنکه آنجا که در واقع رمزگشایی از استعاره مطرح است، بیشتر تاثیرات استعاره بر ما مطرح می شود و نه معنای استعاری کلام.
البته نباید شک داشت که استعاره ها ذهن ما را درگیر نکاتی و متوجه جهاتی می کنند که در غیر این صورت متوجه آن نمی شدیم ولی این به هیچ وجه معادل قائل شدن به یک معنای استعاری غیر از معنای تحت اللفظی برای استعاره ها نیست. همچنین این نظر که استعاره ها در یک شنونده مستعد، نظامی از شباهت ها را ایجاد می کنند یا این نظر ارسطو که استعاره ما را به «درک شباهت ها» فرامی خواند با نظر دیویدسون منافاتی ندارد. بلکه نظر دیویدسون صرفاً این است که آنچه استعاره نشان می دهد یک محتوای گزاره ای ندارد.
او ما را به این واقعیت فرامی خواند که موثر یا کارآمد بودن استعاره ها مستلزم این نیست که آن را بتوان به گزاره ها فروکاست. همچنان که خواب و لطیفه های کلامی نیز لزوماً قابل بازگفت گزاره ای نیستند.
بنابراین آنچه ما در بازگفت استعاره انجام می دهیم ارائه معنای استعاره نیست زیرا چنین معنایی در همان سطح واژگان آشکار است، بلکه ما تلاش می کنیم آنچه استعاره ما را بدان می خواند بیان کنیم. آنچه استعاره ما را به آن فرامی خواند هم به لحاظ قلمرو محدودیت ندارد و هم ماهیتاً گزاره ای نیست؛ «هیچ محدودیتی در آنچه استعاره ما را بدان توجه می دهد وجود ندارد... وقتی ما تلاش می کنیم بگوییم یک استعاره به چه معناست زود می فهمیم که هیچ پایانی برای آنچه می خواهیم بگوییم وجود ندارد... چقدر واقعیت یا گزاره از طریق یک تصویر منتقل می شود؟... سوال سختی است.
یک تصویر معادل هزار کلمه یا هر تعداد کلمه دیگر نیست. یک تصویر را نمی توان با کلمات جایگزین کرد. آنچه ما می بینیم یا به آن توجه می کنیم عموماً ماهیت گزاره ای ندارد.»
محمود سیفی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید