پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تنها به یک بهانه


تنها به یک بهانه
اتفاقی که در دوم خرداد سال ۷۶ رخ داد چنان بزرگ و غیر منتظره بود که تا سال‌های بعد از آنهم بسیاری از روشنفکران، کارشناسان و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا کوشیدند تا این پدیده را از مناظر مختلف علوم‌سیاسی، جامعه‌شناسی و رفتارشناسی شهروندان بررسی کرده و تئوریزه کنند. اصلاح‌طلبان در طول این سال‌ها، تحلیل‌های فراوانی را دراین‌باره شنیده‌اند و از زوایای گوناگونی علل ناکامی و ناپایداری جنبش دوم خرداد را آسیب‌شناسی کرده‌اند. به هر حال بیش از یک دهه از عمر این رخداد سیاسی می‌گذرد و باید پذیرفت که عمر ۱۰ ساله در جغرافیای کشوری که تحولات سیاسی پرشتابی را پشت سر می‌گذارد نکته‌ای قابل‌تامل و توجه است. حرف و سخن درباره دوم خرداد و عوامل شکل‌گیری آن هر ساله تکرار می‌شود و به صورت مفصل و مطول به مجموعه نارسایی‌ها، نقاط ضعف و ناتوانی‌های دولت اصلاحات و عملکرد اصلاح‌طلبان در طول هشت سال ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی پرداخته شده است؛ اما شاید این بار بازخوانی پیش‌زمینه‌ها و رویکردهایی که منجر به اجماع عمومی و استقبال از خاتمی شد می‌تواند در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم راهگشا باشد. صراحتا گفته‌اند که دوم خرداد محصول ائتلاف اقشار و طبقاتی بود که از تراکم قدرت سیاسی در دست نیروهای سنت‌گرا و چرخه محدود آن ناراضی بوده و خواستار تسریع قدرت و تغییرات وسیع اجتماعی، فرهنگی و اصلاح روش‌های حکمرانی بودند.
تحول نیروهای اجتماعی و صف‌آرایی جدید آنان در دهه بعد از جنگ، طبیعی بود. بدین معنا که با گسترش تحصیلات و بازگشت نیروهای اجتماعی درگیر جنگ، بایستی همراه و همگام با اجرای سیاست‌های تثبیت اقتصادی، تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی شاهد گسترش طبقات متوسط می‌بودیم، چناچه در ادوار گذشته تحولات سیاسی نشان داد طبقات بالا و پایین موجود هیچ‌گونه مشکلی با بافت حاکم در قدرت سیاسی و شکل و شیوه حکمرانی نداشتند.
طبقات بالای جامعه که از نظر آماری هم کم‌تعداد بودند، در آن دوران از زاویه مصلحت‌اندیشی و حفظ منافع خویش پس از مشاهده تجربه مصادره اموال و رفتارهای تند انقلابی سکوت پیشه کرد و چالش سیاسی را صلاح نمی‌دیدند.
از سوی دیگر طبقات پایین هم که در سال‌های جنگ و متناسب با اقتضائات آنان به شکل تمام عیار بسیج توده‌ای شده بودند، همچنان به همان شکل و شیوه از قدرت سیاسی و بافت حاکم حمایت می‌کردند و در واقع می‌توان گفت که رخداد سیاسی نیمه دوم دهه ۷۰ محصول جنب‌وجوش طبقه متوسط تازه شکل یافته بود.
این طبقه با مشخصه‌های بارز خویش به مشارکت سیاسی و تحرک در هژمونی قدرت مبادرت می‌ورزید و رهبری آن هم برعهده گروه‌هایی بود که جامعه آنان را به عنوان گروه‌های مرجع می‌شناسند. طبقه متوسط در این دوران به انحای مختلف از روشنفکران و دانشگاهیان تأسی و تشبه جسته و از شیوه رفتاری و فکری آنان الگوبرداری می‌کرد.
این فرآیند باعث شد تا در دوم خرداد ۷۶ روشنفکران و دانشگاهیان نیز در کنار روحانیون به مرکز حلقه گروه‌های مرجع راه یافته و شاهد بودیم که در این میانه روشنفکران دینی با طرح و پاسداری از بحث تاکید بر خرد جمعی توانستند هدایت و رهبری جنبش را بر دوش بگیرند و در معادلات سیاسی سرنوشت‌ساز شوند.
نقش فزاینده دانشگاهیان و روشنفکران به عنوان کانون ائتلاف طبقاتی در این دوره به حدی گسترش یافت که پس از طبقه متوسط، طبقه پایین‌دست و طبقه بالا هم به تبعیت از آن در ائتلاف سیاسی دوم خرداد همراه شوند و تا سال‌های بعد هم از این عنصر تاثیر بپذیرند. به ویژه آنکه توسعه اقتصادی باعث شده بود تا جمعیت انبوه طبقات پایین هم بسترهای مساعد و فضاهای جدید را برای بهبود وضعیت اقتصادی و تغییر طبقاتی خود کشف کنند و از آن بهره گیرند. مولفه دیگر جنبش دوم خرداد وعده‌های انتخاباتی حاملان آن درباره گسترش دامنه اصلاحات در همه حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بود. اصلاح‌طلبان مدعی بودند که با بازنگری در شکل و شیوه حکمرانی و اصلاح برخی ساختارهای سنتی در چارچوب قانون اساسی قادرند تا همه بسترهای جامعه را متحول کرده و مردم را با سازوکارهای جدید و توسعه‌مند مواجه سازند.
اگرچه این وعده در سال‌های نخست پیروزی جنبش دوم خرداد در حوزه‌های سیاسی تحقق یافت و به موازات آن شاهد رشد مطبوعات مستقل و تشکل‌های سیاسی بودیم اما دقیقا به همان دلایلی که توسعه سیاسی تداوم نیافت سایر وعده‌ها هم اصلا فرصت تحقق پیدا نکرد و یا چندان اولویت نداشت. اکنون و در آستانه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که اصلاح‌طلبان پس از سال‌های پرفراز و نشیب حیات در فضای سیاسی کشور در معرض آزمون سخت دیگری قرار گرفته‌اند که نتیجه آن سرنوشت‌ساز است. تاکید بر این دو محور یعنی نخست بسترسازی برای ائتلاف سیاسی طبقات متوسط و پایین‌دست و دیگری به اصلاح‌گری در سایر حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی به موازات اصلاحات سیاسی است. این دو مولفه می‌تواند در الهام از فرآیند شکل‌گیری رخداد دوم خرداد و افزایش سطح استقبال عمومی از اصلاح‌طلبان تاثیربخش باشد.
اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نیازمند جذب آرای شهروندانی هستند که طی سال‌های اخیر از سوی دولتمردان و خلاف آنچه که در دهه ۷۰ شکل می‌گرفت بار دیگر به صورت توده‌ای طبقه‌بندی می‌شوند. سیاست‌های حاکم در دولت نهم به گونه‌ای تعریف شده است که با تجمیع همه اقدامات اجرایی در دست و حذف و تضعیف نهادهای واسطه یا بخش خصوصی ساختار بسیج توده‌ای را در میان طبقات پایین‌دست جامعه تکرار کرده و سازمان رای خود را در دل آن تعریف کند. بسترسازی برای ائتلاف سیاسی میان طبقه متوسط با طبقه پایین دست که در جنوب ساکن است با فعالیت رسانه‌های اندک و ناقص اصلاح‌طلبان ممکن نیست بلکه آن نیازمند یک سازمان انسانی برای بازتعریف نقش خود در میان اهالی جنوب هستند.
سازماندهی نیروهای حامل پیام اصلاح‌طلبان باید از ابتدا به گونه‌ای صورت بگیرد که بتواند مطالبات محوری طبقات پایین دست را پوشش داده و از یکدست شدن آنها در سازمان رای جناح مقابل جلوگیری کند. گام نهادن به عرصه‌های غیرسیاسی و باز تعریف مفاهیم اصلاح‌طلبانه در حوزه‌های اقتصادی و مطالبات معیشتی شهروندان آغاز پروژه‌ای است که سازمان انسانی اصلاح‌طلبان می‌تواند برای حضور در این مناطق آن را دنبال کند. از سوی دیگر تاکید بر اصلاحات اقتصادی هم به تنهایی در جنوب کافی نیست زیرا سرعت پرشتاب گردش اطلاعات نشان داده است که حاشیه‌ها بلافاصله پس از مطالبات معیشتی خود نیازهای فرهنگی را دنبال می‌کنند و متناسب با هنجارها و ضدهنجارهای حاکم در جامعه به سوی الگوهای فرهنگی داخلی و خارجی می‌روند و حتی گاهی از اوقات از فقدان الگوی فرهنگی سازگار با ارزش‌های خود رنج می‌برند.
نوید اصلاحات فرهنگی و ارائه الگوهای ملی، محلی و بین‌المللی هم می‌تواند نقطه اتصال دیگری میان گفتمان اصلاح‌طلبی و جامعه جنوبی باشد. جامعه‌ای که در صورت دریافت پیام اصلاح‌طلبان و درک مفاهیم آن به سوی آنها چرخش کرده و حاملانش را یاری خواهد کرد. به هر حال این مولفه‌ها می‌تواند علاوه بر ائتلاف سیاسی بین طبقه متوسط و پایین اقشار دیگری را هم که مطالبات غیرسیاسی جدی دارند به گفتمان اصلاح‌طلبی پیوند داده و افق‌های جدیدی را در انتخابات آتی بگشاید.
مسعود باستانی
منبع : روزنامه کارگزاران