جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا


دیوان غربی ـ شرقی*


دیوان غربی ـ شرقی*
گوته (۱۷۴۹ـ۱۸۳۲م) نامی آشنا برای درس خواندگان ایرانی و آشنایان ادب پارسی است. وی شاعر و ادیب نامدار آلمانی است كه در ادب اروپا جایگاهی ویژه دارد. در عصر او, شرق شناسی و از جمله ایران شناسی در اروپا رونق گرفته و پاره ای آثار ادب شرقی به زبان های اروپایی ترجمه و توجه پژوهشگران به شرق شناسی جلب شده بود.
عصر گوته با ظهور ناپلئون و تسلط وی بر بعضی كشورهای اروپایی از جمله آلمان مقارن بود. احساسات وطن دوستی در آلمان شدت گرفته بود, اما گوته با اندیشه جهان وطنی خویش, خویشتن را از اسارت احساسات افراطی بركنار می داشت (دیوان غربی ـ شرقی, ص ۱۰, مقدمه). توجه او به ادب مشرق زمین, علاوه بر زمینه های اجتماعی و فكری عصر رنسانس(ص ۱۳, مقدمه) با تفكر جهان وطنی او نیز بی ارتباط نیست. گوته با مطالعه ترجمه كتاب مقدّس و ترجمه هزار و یك شب و بعضی ترجمه های دیگر كه از متون ادب شرق به زبان آلمانی و ایتالیایی فراهم آمده بود با ادب مشرق زمین آشنایی یافت. سفرنامه های جهانگردان اروپایی نیز در آشنایی او با احوال مردم مشرق زمین تأثیر فراوان داشت و خود در ضمیمه دیوان به این امر اشارت كرده است. آشنایی او با شعر حافظ از طریق ترجمه هامر اتریشی بود. ترجمه هامر نیز ترجمه ای جالب نبود به ویژه كه در آن زمان, چاپی انتقادی و درخور اطمینان از دیوان حافظ نیز وجود نداشت.
گوته دیوان غربی ـ شرقی را براساس این آشنایی و به قصد پیوند غرب و شرق و ایجاد تفاهم میان آنان با تأكید بر تبار مشترك شرقیان و غربیان و برجسته ساختن مشتركاتی كه از عقل و عاطفه میان بشر وجود دارد(ص ۱۲, مقدمه) در دوازده دفتر سرود. نام دفترهای این دیوان ـ كه هم فارسی است و پاره ای از آنها از دیوان حافظ متأثر است ـ به ترتیب عبارت است از: مغنی نامه, حافظ نامه, عشق نامه, تفكرنامه, رنج نامه, حكمت نامه, تیمورنامه, زلیخانامه, ساقی نامه, مثل نامه, پارسی نامه, خلدنامه. گوته در سرودن دیوان, بیش از همه از حافظ و سپس از شاعران دیگر پارسی گوی چون سعدی و مولوی متأثر است و از قابوسنامه نیز. وی این دیوان را نخستین بار به سال ۱۸۱۹ چاپ و منتشر ساخت اما به دو دلیل آن چنان كه باید قبول عام نیافت: نخست به سبب تأثّر وی از ادبیات شرقی و وجود بسیاری از واژه های خارجی, دیگر و مهمتر از آن, زنده بودن خاطره جنگ های صلیبی در ذهن عوام مردم آلمان. به همین سبب, حاصل پژوهش های خویش را در باب ادب و فرهنگ مشرق زمین به صورتی فشرده تدوین كرد و آن را به چاپ سال ۱۸۲۸ دیوان, ضمیمه ساخت تا در حكم زمینه ای برای شناخت بهتر ادب و فرهنگ ایران زمین و تأثر او از آن باشد(همان).
در این ضمیمه به اختصار در باب قوم یهود و اعراب و سپس با تفصیل بیشتر درباره قوم ایرانی و حكومت و تاریخ آنان توضیحاتی داده است, آن گاه در باب پیامبر گرامی اسلام(ص) و محمود غزنوی به اختصار سخن گفته و از موضوع اخیر, روزنه ای به ادب پارسی گشوده و هفت شاعر را به اجمال معرفی كرده كه به زعم او ایرانیان آنان را مهمترین شاعران پارسی می شمرده اند, این هفت شاعر عبارتند از: فردوسی, انوری, نظامی, مولوی, سعدی, حافظ, جامی(ص ۲۵۰ ـ ۲۵۷). پس از آن كوشیده است با توجه به استبداد حاكم در جوامع مشرق زمین, زمینه فرهنگی حاكم بر این جوامع را تشریح و بر آن اساس پاره ای پدیده های اجتماعی و ادبی را توجیه كند. آن گاه بحث خود را در باب شعر پارسی ادامه داده و به تدریج پیوند آن را با دیوان غربی ـ شرقی برای خوانندگان شرح كرده است. در بخش های پایانی این مؤخره, ضمن معرفی پاره ای از منابع شناخت و مطالعه خود در باب ادب مشرق زمین, بعضی پژوهش های خود را درباره تورات نقل كرده و سپس از افراد و بزرگانی كه در این شناخت به آنان مدیون است نام برده است.
در چاپ مورد نظر ما, پس از این ضمیمه, ترجمه (اشعار به جا مانده) از بخش های دیوان قرار دارد و سپس تعلیقاتی به قلم مترجم آمده است. دیوان غربی ـ شرقی تا آن جا كه نگارنده با خبر است تاكنون سه ترجمه به زبان فارسی داشته است:
ـ برگزیده ای از دیوان به قلم شجاع الدین شفا كه ترجمه ای آزاد است و با نام (دیوان شرقی گوته) نخستین بار به سال ۱۳۲۸ شمسی در تهران چاپ شده است (مشار, فهرست كتاب های چاپی, ج۱, ستون ۱۵۳۸).
ـ (دیوان غربی ـ شرقی) ترجمه كورش صفوی كه مركز بین المللی گفتگوی تمدن ها با همكاری انتشارات هرمس آن را به سال ۱۳۷۹ چاپ كرده است. این ترجمه ظاهراً براساس چاپ سال ۱۹۵۱ انجام شده است (كورش صفوی, كتاب نامه پیشگفتار, ص۴۱ و نیز كتاب نامه یادداشت های مترجم در پایان كتاب).
ـ ترجمه محمود حدادی كه آنچه در این نوشتار آمده است براساس این ترجمه می باشد.
ترجمه اخیر ظاهراً براساس دو چاپ از دیوان غربی ـ شرقی انجام گرفته است, یكی چاپ سال ۱۹۹۸ و دیگری چاپ سال ۱۹۹۹. ترجمه به نثر است و طبیعتاً ظرافت های شعری و زبانی متن اصلی در آن محو شده است. همچنان كه در این معرفی گفته آمد ترجمه اخیر مزین به ضمیمه ای است كه گوته در باب فرهنگ و ادب و تاریخ مشرق زمین تحریر كرده و این, یكی از مزیّت های این ترجمه است, زیرا پژوهنده فارسی زبان می تواند دیدگاه گوته را در باب ادب و فرهنگ و تاریخ مشرق زمین به اختصار بخواند و تلاش او را در معرفی ادب فارسی به مردم آلمان دریابد و تا حدودی از اطلاعات درست و نادرستی آگاه شود كه در باب مشرق زمین در دسترس گوته بوده است. از نظرگاه گوته بعضی از جنبه های ادب پارسی مانند اشعار مدحی ـ كه بعضی پژوهشگران ایرانی آن را تخطئه می كنند ـ با توجه به اوضاع فرهنگی و تاریخی ایران زمین توجیه پذیر است. وی در اثنای این مطالب به استبداد حاكم بر مشرق زمین توجهی خاص نشان می دهد و آن را در زندگی و فرهنگ مردم و هم در تحول ادب پارسی مؤثر می داند, همچنین به نبودن نمایشنامه نویسی در مشرق زمین اشارت دارد, بر این نظر است كه اگر هنر نمایشنامه نویسی در ایران رواج می یافت و شاعری پیدا می شد كه پای در این وادی می گذاشت ادبیات ایران دگرگون می شد و از پاره ای ركودها نجات می یافت. پیش از خواندن این ضمیمه باید توجه داشت آشنایی غربیان با تاریخ و فرهنگ و ادب مشرق زمین ـ از جمله ایران ـ در عصرگوته به اندازه امروز نبوده است, به همین سبب بدیهی است پاره ای از اطلاعاتی كه گوته در این ضمیمه به آنها استناد كرده نادرست باشد, مانند آن كه محمود غزنوی را ایرانی تبار و بنیانگذار شعر فارسی دانسته است یا مشوّق فردوسی در سرودن شاهنامه پنداشته یا این كه اسدی را استاد فردوسی و ادامه دهنده شاهنامه پس از فردوسی خوانده است. همچنین از فحوای كلام او در صفحه ۲۹۱ برمی آید كه زبان فارسی را از زبان های خویشاوند عربی می دانسته است, حال آن كه امروز جدایی خانواده های این دو زبان در زبان شناسی امری بدیهی است. البته این گونه مطالب از ارزش این ضمیمه نمی كاهد.نگارنده این سطور با زبان آلمانی آشنایی ندارد و در باب پایبندی مترجمان به متن اصلی و درك درست یا نادرست آنان از متن داوری نتواند كرد, اما در مقایسه ای اجمالی میان ترجمه مورد بحث و ترجمه كورش صفوی به تفاوت هایی برخورده است كه نمونه ای از آنها را برای اطلاع ارباب ادب ذكر می كند و داوری آن را به خوانندگان گرامی وامی گذارد و به آنان كه در زبان آلمانی مهارتی دارند:
نمونه اول: طلسماتِ پنجگانه
از آنِ خداست مشرق
از آنِ خداست مغرب.
دیاران شمالی و جنوبی
در صلحِ دستانِ او آرمیده اند.
او آن عادلِ یگانه
برای همگان داد می خواهد.
پس از اسمای صدگانه او
داداری اش ستوده باد, آمین!
* * *
خطا در كمین است كه گمراهم كند.
ای تو كه در هدایتم توانایی
در كارهایم و در قلمم
طریقت بخشِ راهم باش.
* * *
خاكی است آنچه كه در اندیشه می پرورم
با این همه به سودی والاتر می انجامد.
از آن كه روح كه در خاك نمی پراكند
در پالودگیِ خود عروج می یابد.
* *
در هر نفسی دو نعمت است
دم فرو بُردن و از بارِ آن رهیدن;
آن تنگنا می آورد و این تازگی.
چنین, زندگی تركیبی است سحرآمیز.
دمی كه در تنگنایت می گیرد بر خدا سپاس بگزار
و سپاس بر خدا آن دم نیز كه رهایی ات می بخشد.
(ترجمه حدادی, ص۲۴ـ۲۳)
طلسم
شرق از آن خداست.
غرب از آن خداست.
و سرزمین های شمال و جنوب نیز
آسوده در دستان خداست.
* * *
اوست كه عادل مطلق است
و خوان عدل خود را بر همگان گسترده.
باشد كه از میان اسمای صدگانه اش
او را به همین نام بستاییم, آمین!
* * *
ندانم كاری و به خطا می روم
لیك تو می دانی چگونه از خطایم بازداری.
به هر كاری
ییا به وقت گفتن شعری
مرا باشد كه راه بنمایی.
* * *
اگر فكر و حواسم این جهانی است
بهره ای والاتر از این بهر من نیست.
روح را خاك نتواند مبدل به غبارش سازد
زیرا هر دم به تلاش است تا كه فرا رود.
* * *
هر نفسی را دو نعمت است
دم فرو دادن و برآمدنش;
آن یكی ممد حیات است
و این یكی مفرح ذات.
و چنین زیبا, زندگی درهم تنیده است.
و تو شكر خدا كن به هنگام رنج
و شكر او كن به وقت رستن از رنج.
(ترجمه صفوی, ص۵۰ ـ۴۹)
نمونه دوم:شعر و پیكره
ییونانی خمیرِ گِلش را
در قالبِ پیكره می گنجاند.
و از این فرزندِ دستانِ خود
شادی اش افزون می شود.
اما شادیِ ما شاعران آن كه
دست در فرات فرو بریم
و گه گاه در این عنصرِ روان
به گشت و گذار درآییم.
چون آتشِ روح بدین سان فرو نشست
ترانه طنین برمی دارد.
و در دستِ پردازنده و معصومِ شاعر
آب, قالبِ پیكره می گیرد.
(ترجمه محمود حدادی, ص۳۲)
نغمه و تندیس
باشد كه آن یونانی
كلام خود به تندیس بنشاند.
فرزند به دستان خود
بسازد و سرمست شود.
لیك آنچه بهر ما سرمستی است
چنگ بر رود فرات انداختن است.
و اندر آن آب زلال
غوطه خوردن, تن به امواج دادن است.
و بدین سان روح صیقل می دهم
نغمه ام طنین می افكند
دستان پاك شاعر به خلقت می نشیند
و آب فزونی می یابد.
(ترجمه صفوی, ص۵۹)نمونه سوم: رازِ آشكار
ای حافظِ قدسی,
تو را لسان الغیب خوانده اند آن كلمه بازان
و با این حال,
ارزشِ كلام را درنیافته اند.
صوفی از آنت می خوانند
چرا كه در كلامت موهوماتی را می انگارند
و شرابِ پُر غش خود را
به نامِ تو دور می گردانند.
تو از تصوف پاكی
هم از این روست كه آنان كه كلامت را نمی فهمند.
الا ای تو بی زهدی رستگار!
نمی خواهند در حقت بر این معترف شوند.
(ترجمه حدادی, ص۴۷)
راز آشكار
ای حافظ قدسی
تو را لسان الغیب نامیده اند
و سخندانان
ارزشِ كلامت نشناخته اند.
تو را لسان الغیب می نامند
زیرا چون ابلهان درباره ات می اندیشند
تا شراب آلوده خود
به نام تو سركشند.
تو اما لسان الغیب نابی
زیرا تو را درنمی یابند
زیرا بی آن كه زهد پیشه كنی
مشمول رحمتی
و آنان نمی خواهند چنین باور كنند.
(ترجمه صفوی, ص۷۸ـ۷۹)
نمونه چهارم:
سخاوتمند را فریب می دهند
خسیس را استثمار می كنند
فهیم را به كج راهه می رانند
خردمند را به سفسطه می كشانند
سخت خو را طرد می كنند
هالو را به دام می اندازند.
پس بكوش و بكوش تا نیرنگ بیاموزی
هان ای فریب خورده, فریب ده!
(ترجمه حدادی, ص۷۸)
گشاده دستان را بفریبند
خسیسان دست و دل باز كنند
بخردان نادان بسازند
عاقلان را به سرحد جنون بكشانند
سنگ سخت را نرم كنند
قله های پر خطر را فتح كنند
این همه با فریب و با دروغ,
این همه با كذب محض!
(ترجمه صفوی, ص۱۱۱)
نمونه پنجم:
پیشترها اگر قولی از قرآنِ كریم می آوردند
سوره و آیه را هم می گفتند.
و مسلمان چنان كه شایسته است
در وجدانِ خود احترام و آرامشی می یافت.
امّا درویشان امروزی رسمی غلط نهاده اند
درازگویانه سنت و بدعت را درمی آمیزند.
و سردرگمی هر روز افزون تر می شود.
فغان ای قرآنِ كریم, دریغ ای آرامش جاوید!
(ترجمه حدادی, ص۹۶)
در آن ایام كه ارجاع به قرآن كریم می دادند
سوره و آیه آن نشان می دادند
و مسلمان را چه شایسته
همی وجدان در آسایش.
لیك این دراویش نوپا را دانشی والا نباشد
كه ورّاجند
و آنچه بود و آنچه هست به هم دوزند.
پریشانی همه روزه فزون تر,
آه, ای قرآن قدسی, ای آرامش جاودان!
(ترجمه صفوی, ص۱۳۰)
نمونه ششم:
هیچم آیا نوازشِ روی تو ای جانِ جهان, دست خواهد داد؟
پژواك آن ندایِ آسمانی را بشنو كه می گوید:
زیبایی گُلِ سُرخ هر باره ناممكن می نماید
و سحرِ صدایِ بلبل, درك ناپذیر.
(ترجمه حدادی, ص۱۲۴)
آیا این تویی كه نوازش می كنم؟
آیا این تویی كه آوای الهی ات را به گوش می شنوم؟
مگر می توان باور كرد؟
مگر ممكن است گل و بلبل به وصال هم رسند؟
(ترجمه صفوی, ص۱۵۸)
نمونه هفتم:
آئینه اسكندر را هم به اسكندر وا بگذار
زیرا چه نشانت می دهد؟
این جا و آن جا ملّت هایی صلح جو كه وی خوش دارد
هر باره و به جبر با اقوامی دیگرشان درآمیزد.
هان, بس است, بیش در بیگانه مپیچ!
برای من بخوان, ای تو كه از خانه خود می خواندی
بدان بیندیش كه من عشق می ورزم و زندگی می كنم
بدان كه تو مرا مقهور خود كرده ای.
(ترجمه حدادی, ص۱۵۸ـ ۱۵۹)
آیینه اسكندر را برای او بگذار
مگر این آینه چه نشان دهدت؟
این سو و آن سو, مردم آرام و خموشی را
كه وی قربانی خود خواهد هماره.
تو دیگر قصد دیار غربت مكن!
از برایم بخوان, آنچه خود سروده ای
به یاد آر كه به مهرت زنده ام
به یاد آر كه مغلوب توام!
(ترجمه صفوی, ص۱۹۲)
مواردی پراكنده نیز در زبان و شیوه نگارش متن هست كه از نظر خواننده منتقد دور نمی ماند. به این موارد از ضمیمه دیوان توجه بفرمایید:۱. بعضی عبارات مبهم: ابهام در این عبارات ممكن است حاصل جاافتادگی یا سایر اشكالات حاصل از حروف چینی باشد, اما به هر تقدیر در متن نمود یافته است, مانند:
ـ (…یعنی اگر از پیِ همسانیِ محتوایی برای عنوان دوگانه این كتاب بجویم, باید بگوییم كه…)(دیوان غربی ـ شرقی, ص ۱۱۲).
ـ (با این همه دركِ مطلب سرِ برخی كلماتِ بیگانه اما پرهیزی ناپذیری مشكل می شود كه اگر مبهمند از آن روست كه به مسائلی خاص… برمی گردند)(ص ۲۲۲).
ـ (رسالت بنیادین شاعر, دركِ شكوه و زیباییِ این جهان در باجان خویش است)(ص ۲۵۳).
ـ در صفحه ۳۴۸, قطعه دوم, مصراع دوم مطلع نیز ناقص و مبهم است.
۲. در صفحه ۲۲۵ نام دو شاعر عرب یا اعراب نادرست نشان داده شده است; صورت صحیح آنها (طَرَفَه) و (زُهَیر) است. در صفحه ۲۷۲ نام شاعر فارسی در قرن ششم (زَهیر فاریابی) ثبت شده كه املای درست آن (ظهیر فاریابی) است.
۳. بعضی واژه های به كار رفته نادرست است, مثل هم عصریان(ص ۲۵۲) كه متداول و درست آن هم عصران است. به جای فرگشت, ترجمه یا برگردان گویاتر است. فرگشت از نظر ساخت به معنای ترجمه و برگردان نمی تواند باشد, زیرا (فر) در فارسی معنایی خاص دارد كه با این منظور بی ارتباط است و حتی (فراگشت) یعنی پیشوند فرا«گشت نیز برای رساندن معنای مورد نظر نادرست است. واژه های همایش و راستا اگرچه در زبان امروز بسیار به كار می رود به نظر نادرست است و پرهیز از استعمال آنها لازم می باشد. تركیب آنچه كه مورد بحث و اختلاف نظر است, از آن جا كه (چه) و (كه) تكرار یك كاربرد است پرهیز از استعمال آن اولی است. در صفحه ۲۶۳ تركیب بداهه گویی به كار رفته است كه بهتر است به جای آن بدیهه گویی گفته شود.
۴. موارد زیر كه پاره ای از آنها غلط های چاپی است نیز درخور ذكر است:
ـ به جای (از قَبِلِ) (از قِبَلِ) درست است(ص ۳۴۲).
ـ به جای اسفنتین, افسنتین (=افسنطین) درست است.
ـ به جای به, با صحیح است.
ـ به جای (دِینی بود), (دَینی بود) درست است.
ـ به جای (تتمّع), (تمتّع) درست است.
ـ به جای (جامعه كاشغر), (جامعِ كاشغر) درست است (ص۲۹۸).
۵. مرجّح آن است كه:
ـ فعل هایی چون بیافتد و بیاندازیم و بیانگاری و بیافرازد به صورت بیفتد و بیندازیم و بینگاری و بیفرازد نوشته شود. مشابه این موارد هم در متن دیوان و هم در ضمیمه و تعلیقات دیده می شود.
ـ واژه هایی چون ویژه گی و شادمانه گی و جهان دیده گی و بی ملاحظه گی و دوگانه گی و تازه گی باید به صورت ویژگی و شادمانگی و جهان دیدگی و بی ملاحظگی و دوگانگی و تازگی نوشته شود.
ـ در ص۲۳۹ تركیب (متوجه ی هندوستان) با حذف (ی) درست است, زیرا (هـ) در واژه (متوجه) بیان حركت یا غیر ملفوظ نیست.
ـ (كوه ستان) پیوسته نوشته شود.
ـ در مواردی كه ضمیرهای متصل به واژه افزوده می شود معمولاً حرف (ا) حذف می شود, بنابراین واژه هایی چون بساط اش و نگاه اشان و نسل اشان و امثال آن باید به صورت بساطش و نگاهشان و نسلشان نوشته شود, مگر آن كه واژه به (هـ) غیر ملفوظ ختم شود, در این حالت به صورت (اش) نوشته می شود, مانند (خانه اش).
در پایان, یادآوری این نكته ضروری است كه فهرست اعلام و موضوعات جزوی در پایان كتاب می توانست خواننده را در یافتن مطالب مورد نظر خویش یاری دهد.
جای آن است كه از آقای حدادی به سبب ترجمه كاملی كه از دیوان غربی ـ شرقی همراه با ضمائم آن به فارسی زبانان عرضه كرده است تشكر شود. امید است كه فعالیت های علمی ایشان استمرار یابد و در آینده شاهد انتشار آثار ارجمند دیگر ایشان باشیم.
كتابنامه
ـ دیوان غربی ـ شرقی, ترجمه محمود حدادی, نشر بازتاب نگار, تهران, ۱۳۸۳.
ـ دیوان غربی ـ شرقی, ترجمه كورش صفوی, مركز بین المللی گفتگوی تمدن ها, با همكاری نشر هرمس, تهران, ۱۳۷۹.
ـ فهرست كتاب های چاپی فارسی, خانبابامشار, جلد اول, بنگاه ترجمه و نشر كتاب, تهران, ۱۳۵۲.
ـ گلستان سعدی, تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی, چاپ دوم, خوارزمی, تهران, ۱۳۶۹.
نویسنده:محمد غلامرضایی
منبع : خبرگزاری فارس