شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


تأثیر الگوهای فرهنگی در کار ترجمه


تأثیر الگوهای فرهنگی در کار ترجمه
مطلب حاضر در نظر دارد ضمن اشاره به تاثیر و تاثر فرهنگی در كار ترجمه، ارتباط فرهنگی موجود در این عمل و همچنین خطرها، زیان‌ها و تباهكاری‌های حكومت‌های استبدادی را در زمینه‌ها و بخش‌های گوناگون فرهنگ بشری تشریح كند.
ارتباط فرهنگی عبارت است از تبادل اندیشه‌ها، باورها و اعتقادات بین دو ملت یا دو فرهنگ. كارآمدترین ابزار این تبادل اندیشه‌ها، در كنار هنر و ابزارهای دیگر، زبان است.
از طریق ترجمهٔ واژه‌ها از زبانی به زبان دیگر، ظاهراً می‌توان باورها و اندیشه‌ها را از زبانی به زبان دیگر منتقل كرد. اما قید «ظاهراً»‌ در اینجا دلبخواهی به كار نرفته است بلكه به نظر می‌رسد كه برای انتقال مفهومی از زبانی به زبان دیگر، صرف ترجمه لفظ به لفظ واژه‌ها اگر اصولاً این انتقال محال نباشد، دست كم می‌توان گفت وافی به مقصود نیست.
اینكه می‌گوییم «اگر اصولاً محال نباشد» ناظر به آرای بعضی متفكران آلمانی از قبیل رانكه (۱۸۸۶ -۱۷۹۵، Ranke) است كه معتقد است انتقال ایده‌ها از فرهنگی به فرهنگ دیگری ممكن نیست. اكنون در اینجا نمی‌خواهیم وارد بحث در مورد صحت و سقم آرای رانكه بشویم بلكه مقصود از طرح این مطلب این است كه دست كم در انتقال مفاهیم از طریق ترجمه از زبان‌های بیگانه به زبان ملی ما خطاهای فاحشی رخ داده است كه ما را در مورد فهم اندیشه‌های بیگانه گرفتار خطا و لغزش‌های فاحش كرده است: در ترجمه آثار ارسطو از زبان یونانی به عربی واژه on را به «موجود» ترجمه كرده‌اند در حالی كه بر نظر اهل فن كه گویا ابن‌رشد اولین آنهاست و متوجه این لغزش شده است، واژه on در زبان یونانی اسم فاعل از مصدر «einai » به معنی بودن است. بنابراین باید «واجد» از ریشه وجد (یافتن) ترجمه شده باشد.
وقتی یك معنای فاعلی به یك معنای مفعولی (موجود) درك شود فهم اصل مطلب (در اینجا مبانی فلسفه ارسطو) را گرفتار ابهام و لغزش می‌كند. در زبان یونانی «شهر» را «پلیس» (police ) می‌نامیدند، اسم منسوب این واژه، politic به معنی «شهری» است و هنگامی كه حرف s به آخر آن اضافه گردد به صورت politics به معنی «دانش شهرنشینی» است.
اما ما این واژه را به «سیاست» ترجمه می‌كنیم و سیاست به معنی فن تنبیه كردن، مجازات كردن و گوش مالی دادن است؛ یعنی آنچه را كه مردم به معنی «دانش شهرنشینی درك می‌كنند ما ایرانی‌ها به معنی فن مجازات كردن می‌فهمیم. واژه Government در زبان انگلیسی به معنی «نظم و ترتیب» است و ما آن را به «حكومت» ترجمه می‌كنیم.
حكومت به معنی فرمان دادن و امر و نهی كردن است. یعنی آنچه را كه مردم جهان به معنی تنظیم امور می‌فهمند ما به معنی امر و نهی و دستور دادن درك می‌كنیم. در زبان یونانی واژه arete به معنایی است كه در زبان انگلیسی virtue و در زبان آلمانی tugend می‌نامند و آن واژه یونانی را به این واژه‌ها ترجمه كرده‌اند. ما در عربی و فارسی این واژه را به «فضیلت» ترجمه كرده‌ایم. آرِته در زبان یونانی به معنی تخصص و مهارت در انجام یك مسوولیت اجتماعی است: حرفه‌های پزشكی، قضاوت، آهنگری و... هر كدام یك آرِته به معنی لفظ است. اما ما واژهٔ «فضیلت» را به معنی تقوا و پرهیزگاری درك می‌كنیم.
آنچه اصلاً به معنی تخصص و مهارت در انجام یك مسوولیت اجتماعی است در نظر تقوا و پرهیزگاری است كه اصلاً به معنی امتناع از اقدام است. یعنی ما معنای ضد اصل یونانی آرِته را از آن دریافت كرده‌ایم. در ادبیات فلسفی جدید واژه subject به معنی «فاعل» است و ما آن را به «ذهن» ترجمه می‌كنیم كه مفاد فاعلی ندارد بلكه به معنی بازتاب (reflexive ) عالم خارج است. موضوع چیست؟ و اصل این خطاها در كجاست؟
آیا ما سواد و دانش لازم را برای درك معانی درست واژه‌های بیگانه نداریم؟ به نظر نمی‌رسد كه ما از داشتن چنین توانی محروم باشیم. اما به معنی دقیق لفظ می‌توان گفت ما زبان بیگانگان را درك نمی‌كنیم. مشكل این فقدان درك درست سواد، دانش و اطلاعات علمی نیست. مشكل یك روحیه فرهنگی است كه تا عمق جان ما نفوذ كرده است. ما ایرانی‌ها در حدود ۳۰۰۰ سال گذشته زیر سلطه حكومت‌های استبدادی، دیكتاتوری، توتالیتر و در یك كلام حكومت‌های ناصالح زندگی كرده‌ایم و فقط از صدر مشروطیت به این سو اندكی از طعم «آزادی اجتماعی» را (یك گرم از هزاران تن آن را) چشیده‌ایم و در حدود ۱۵۰ سال گذشته این اندك آزادی هم پیوسته از جانب حاكمان مستبدی چون رضاشاه و... مورد دستبرد واقع شده است.
در این نوشته نمی‌خواهم به مسائل سیاسی بپردازم. موضوع مورد بحث من در اینجا یك معضل فرهنگی است كه استبداد سیاسی فقط یكی (و البته بزرگ‌ترین) از نتایج رو بنایی آن است. ما در فهم سیاست به جای دانش شهرنشینی، حكومت و امر و نهی به جای نظم و ترتیب، تقوا به جای مهارت، موجود به جای واجد (هستنده و باشنده) و ذهن به جای فاعل و.... همواره شأن فاعلی، تعیین كننده و مثبت مفاهیم را رها كرده و شأن مفعولی، تاثیرپذیر و منفی آنها را تقویت كرده‌ایم. این وضعیت باید از بقایای روح استبدادزده و روحیه استبدادزدگی ما باشد.
گرفتاری و تلخكامی ناشی از حكومت‌های استبدادی فقط محدود به معنی این چند واژه و خاص ما ایرانی‌ها و متعلق به زبان و مكان معینی نیست. زیان و خطر حكومت‌های استبدادی در طول تاریخ برای نوع انسان و جوامع بشری از بیماری‌های مهلك بیشتر بوده است.
این موجودات پلید و منفور مسوول تمام رذایل اخلاقی، تمام شكست‌ها و ناكامی‌های ملی (و در مواردی بین‌المللی) بوده‌اند. در شماره بعد نشان خواهیم داد كه «آزادی» پایه اصلی مدنیت و انسانیت است و بزرگترین دشمنی و خصومت در طول تاریخ بین آزادی و استبداد برقرار بوده است. آزادی بزرگ‌ترین دشمن استبداد و استبداد بزرگ‌ترین دشمن آزادی بوده است. ما امروز به یك مجاهدت فرهنگی (فرهنگی و نه سیاسی) مستمر و همگانی نیاز داریم تا بتوانیم آثار حدود ۳۰۰۰ سال استبداد را از فرهنگ ملی خود بزداییم. زیرا كه امروز بیش از هر زمان دیگر شرایط برای ریشه‌كنی فرهنگ استبداد فراهم است.
دكتر منوچهر صانعی دره بیدی
استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
منبع : روزنامه تهران امروز