یکشنبه, ۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 26 May, 2024
مجله ویستا

آینده دین در جهان مدرن


آینده دین در جهان مدرن
در مقاله حاضر پس از ارائه توصیف كوتاهی در باب مفاهیم اصلی مورد اشاره در بحث از مدرنیته و دین در این خصوص استدلال می شود كه آینده دین در جهان مدرن بستگی تام به نحوه تطوراتی خواهد داشت كه برای دین و مدرنیته رخ خواهد داد. از آنجا كه امكان پدیدار شدن مدل های متنوعی از مدرنیته و ظهور تفسیر ها و قرائت های گونه گونی از دین وجود دارد و با توجه به آنكه كنشگرانی كه در عرصه تعاملات اجتماعی نقش ایفا می كنند، می توانند تا اندازه ای در شكل دادن به آینده های محتمل الوقوع سهم داشته باشند، جایگاه دین در جهان آینده، تابع چند متغیره ای خواهد بود كه یكی از متغیر های اصلی آن عبارت است از نوع واكنشی كه كارگزاران و نمایندگان این نهاد برای پاسخگویی به نیاز های فردی و جمعی شهروندان ارائه می كنند. نتیجه گیری نهایی مقاله ناظر به این نكته است كه به اعتبار آنكه مدرنیته مبتنی بر خرد نقاد و مدافع ارزش های عام انسانی در قیاس با مدل های دیگر مدرنیته كه در آنها این دو جنبه كمتر مورد توجهند، از احتمال استمرار بیشتری برخوردار است، آن نوع قرائت از دین كه با الزامات مدل برتر مدرنیته هماهنگی بیشتری داشته باشد، از شانس بالاتری برای قبول و پذیرش و رواج در جهان آینده برخوردار خواهد بود.۱
▪ برگزار كنندگان سمینار «دین و مدرنیته» دو پرسش را با شركت كنندگان در میان گذارده اند:
۱ به اعتقاد شما، آیا دین با مدرنیته و مدرنیزاسیون سازگار است آیا سنتزی میان این دو را ممكن می دانید
۲ مهمترین استلزاماتی كه مدرنیته و مدرنیزاسیون برای دین ایجاد می كند، چیست با نظریه جامعه شناختی سكولاریزاسیون در دو سطح خرد و كلان چه نسبتی دارید به دیگر سخن فكر می كنید در دوران مدرن چه بر سر دین می آید
پاسخ مختصر و فشرده من به پرسش اول، «آری، اما به شرط ها و شروط ها» است و در خصوص پرسش دوم پاسخ عبارت است از همگام شدن دین با زمانه مدرن . اما این ایجاز می تواند به بدفهمی منجر شود. پس به ناگزیر می باید دست به كار شرح و بسط و توضیح مطلب شد. این امر به نوبه خود در تراز های مختلفی می باید دنبال شود. در نخستین تراز، یعنی تراز ایضاح مفهومی، لازم است تا آنجا كه ممكن است مراد از مفاهیمی همچون «دین»، «مدرنیته»، «مدرنیزاسیون»، «سكولاریزاسیون» و نظایر آنها روشن شود. هر مفهوم در درون شبكه ای از مفاهیم و معانی به هم پیوسته جایگاه مورد نظر را برای آنان كه از آن مفهوم بهره می گیرند احراز می كند. بنابراین ضرورت دارد در باره این شبكه های معنایی نیز روشنگری شود. در یك تراز دیگر، كه از حیث نظری فراگیرتر است، می باید به تئوری هایی كه در آنها به رابطه میان دین و مدرنیته و سكولاریزاسیون و نظایر آنها پرداخته شده نظر كرد و نقادانه محتوای آنها را كاوید و دعاوی شان را مورد سنجش قرار داد. در این فرآیند نقادی و ارزیابی در عین حال می باید آگاهانه به ابزار های روش شناسانه ای كه به كار گرفته شده اند و موضع و موقفی كه خود تحلیلگر اشغال كرده، توجه داشت و با در نظر گرفتن این ظرفیت ها كار ارزشیابی را پی گرفت.
در خصوص این جهات سه گانه كه بدان اشاره شد نویسندگان و صاحب نظران سخن بسیار گفته اند و رساله ها و كتاب های متعددی در این باب تحریر كرده اند. در حجم اندك مقاله ای كه برای یك سمینار یك روزه در نظر گرفته شده می باید بنا را بر اختصار و اجمال گذارد و به توضیح در حداقلی كه مخل انتقال معانی و مفاهیم مورد نظر نباشد بسنده كرد.
دین، مدرنیته و سكولاریزاسیون هر سه نام هایی برای پدیدار هایی هستند كه در جهان تعاملات انسانی ظاهر شده اند. نامگذاری معمولا نخستین مرحله تشخص بخشیدن به امور به نیت درك بهتر آنهاست. حضور پدیدار های فاقد نام برای فاعل شناسایی كه از وجود آنها فی الجمله اطلاع پیدا كرده مشكل افزا است. بیمار زمانی كه پزشك برای علتی كه از آن رنج می برد نامی ذكر می كند، تا اندازه ای به یافتن درمان امیدوار می شود.
از یك دیدگاه رئالیستی در بحث از پدیدار های اجتماعی می باید میان جهات هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانه تمییز گذارد و از برآمیختن آنها پرهیز كرد. اهمیت این امر به خصوص آنگاه بهتر آشكار می شود كه توجه كنیم به اعتقاد برخی از نویسندگان به عنوان نمونه ویتگنشتاین متاخر ۱۹۵۸ و جمعی كه در حوزه الهیات از آرای او تاثیر پذیرفته اند نمی توان میان توصیف چیستی باورها به پدیدار های اجتماعی و شیوه كسب این باور ها و دلایلی كه برای آنها اقامه می شود، تفكیك كرد. بر مبنای رویكرد اخیر، پدیدار ها یا هستارهای اجتماعی، موجودیتی مستقل از روایت یا گفتمانی كه توصیف گر آنهاست ندارند.
از دیدگاه دین باوران دین لااقل تا آنجا كه بر ادیان ابراهیمی قابل تطبیق است مجموعه ای از باور ها و آداب و آئین ها است با مشخصاتی كه در پی می آید. محوری ترین باور در میان این مجموعه باورها، اعتقاد به یك موجود برین است كه خالق هستی به شمار می آید. هسته اصلی آئین ها و آداب به وسیله پیامبری كه در برهه ای از تاریخ حضور خود را آشكار می كند و پیام موجود برین را برای مخاطبان بازگو می كند، شكل می گیرد. آئین ها و آداب و نیز مجموعه باور ها همچون مظروفی سیال، در ظرف ذهن و اندیشه افراد و در قالب فرهنگ ها و جغرافیاهای متنوع و در طول زمان، تا اندازه ای شكل ظرف ها و قالب ها را به خود می گیرند و پذیرای محدودیت آنها می شوند.
مدرنیته آنچنان كه در مقاله دیگری متذكر شده ام پایا ۱۳۸۵، از یك دیدگاه هستی شناسانه اونتولوژیك، هستار اجتماعی پیچیده ای است كه در یك محدوده زمانی و مكانی كه تنها می توان حدود آن را به تقریب بیان كرد و تعیین حد و مرز دقیق آن ممكن نیست ظهور كرده و تطوریافته و در جریان این سیر تطوری هم حوزه تاثیرش گسترش یافته هم شكل ها و صورت های متنوع تری از آن به منصه ظهور رسیده است. نویسندگان مختلف فی الجمله زمان ظهور مدرنیته را در قرن شانزدهم و مكان آن را قاره اروپا معرفی كرده اند.
از حیث معرفت شناسانه مفهوم «مدرنیته» یك برساخته نظری است برای معنا بخشیدن و تفسیر توده پیچیده ای از رویداد ها و حوادث و وقایع كه در ظرف زمانی و مكانی كه بدان اشاره شد ظاهر شد و دامنه تاثیراتش اكنون تقریبا همه ارض مسكون را در بر گرفته است. این رویداد ها محصول تعامل كنشگران با یكدیگر و با محیط و اجزای مادی و نهاد های برساخته موجود در آن و نیز با محصولاتی است كه به جهان، آن گونه كه پوپر بیان می كند، تعلق دارند. مدرنیته در معنای اخیر مدلی است كه به وسیله تحلیلگر به نیت تصویرگری، فهم و تبیین یك «واقعیت اجتماعی» ارائه می شود. هرچند این مدل، از سوی هر تحلیلگری كه عرضه شود، به اعتبار «مدل بودن» واجد عناصر و فرض های ساده كننده، ساختار های ایده آل شده یا تقریبی و جنبه های انتزاعی است، اما تلاش آن در نهایت فراچنگ آوردن واقعیت پیچیده و ذوابعادی است كه با نام «مدرنیته» به آن اشاره می شود.
در تاریخ اندیشه در بحث از علل پیدایش و رشد مدرنیته به شماری از تحولات بنیادین به عنوان جریان هایی كه زمینه ساز ظهور این پدیدار در مغرب زمین شدند اشاره می شود. از جمله این تحولات شكل گیری بورژوازی شهری و رو به ضعف نهادن نظام فئودالی، كشف سرزمین های تازه، نواندیشی دینی و جنبش اصلاح دین، رنسانس نوزایش هنری و ادبی و نظایر آن است. اما بدون تردید یكی از اصلی ترین عوامل ظهور مدرنیته در زیست بومی كه از آن با عنوان «اروپا» یاد می شود، رشد «علم جدید» از قرن پانزدهم به بعد بود. پیدایش علم جدید به ناگهان انسان اروپایی را از جهان بسته ای كه در آن می زیست به پهنه فراخ یك كیهان بیكران پرتاب كرد و كهكشانی از مسائل كاملا نو و چالش های به كلی بدیع را در برابر او مطرح ساخت. در تلاش برای پاسخگویی به این پرسش های نوظهور، انسان اروپایی به تدریج، به ظرفیت های تازه ای دست یافت و به مرحله ای گام نهاد كه كانت از آن با عنوان «دوره بلوغ آدمی» یاد می كند و همان را مشخصه اصلی «عصر روشنگری» به شمار می آورد.
مدرنیزاسیون و سكولاریزاسیون مفاهیمی مرتبط با مدرنیته و جهان مدرنند. اولی یك فرآیند اجتماعی است كه در آن كوشش می شود نهاد ها و روابط و مناسبات در قلمروهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی به گونه ای برنامه ریزی شده متحول شوند تا با مقتضیات جهان مدرن انطباق پیدا كنند. این فرآیند همچون اغلب تحولات اجتماعی در بسیاری از موارد با نتایج ناخواسته ای كه مخالف اهداف برنامه ریزان بوده، همراه است. دومی نوعی فرآیند عرفی شدن و عقلانی شدن امور در عرصه اجتماعی است. در این فرآیند مقام داوری برای تصمیم گیری در فعالیت های متنوعی كه در قلمرو حیات جمعی ظهور می یابد به عقل جمعی سپرده و كوشش می شود از دامنه تاثیر هرآنچه كه نتوان آن را در حیطه عمومی مورد وارسی و ارزیابی قرار داد، در زمینه تصمیم گیری و داوری امور تا حد امكان كاسته شود.
در تعاریف مختصری كه از مدرنیته، مدرنیزاسیون و سكولاریزاسیون ارائه شد، تاكید بر عقل و عقلانیت، به منزله نوعی وجه مشترك جلوه گر می شود. همین نكته سبب شده كه شماری از نویسندگان در بحث از دین در جهان مدرن و آینده آن چنین نتیجه بگیرند كه به اعتبار وجود عناصری در دین كه از سنخ تكاپوهای عقلانی نیستند، با بسط گستره مدرنیته، از دامنه نفوذ دین نیز كاسته خواهد شد.
این اظهار را كه به واسطه جایگاه قائلان آن از تاثیر گسترده ای برخوردار شده، می باید در پرتو برخی ملاحظات مورد تامل قرار داد. ملاحظه نخست آنكه مدرنیته، چنانكه اشاره شد فرآیند متحدالشكل و واحدی نیست كه به صورت خطی در طول زمان و در بستر مكان بسط پیدا كرده باشد. آنچه كه با عنوان مدرنیته از آن یاد می شود جریان سیالی است كه منجر به ظهور انرژی های مادی و غیرمادی فراوانی شده است. ظهور این انرژی ها به نوبه خود زمینه ساز تحقق ظرفیت ها و امكانات جدید و شكل گیری انواع الگوهای رفتاری، شكل های زندگی و چارچوب های معرفتی ای شده كه با شتاب دستخوش تحول و تطورند. همین تنوعات درونی در جریان مدرنیته موجب شده تا صورت هایی از مدرنیته ظهور یابد كه در آن به عوض تكیه به جایگاه عقل به عنوان داور نهایی امور، بر اهمیت عواطف و احساسات و اراده در شكل دادن به زندگی انسان ها و تغییر در محیط تاكید می شود. بررسی رابطه میان این اشكال مدرنیته با موقعیت دین در جهان مدرن حائز اهمیت است.
ملاحظه دوم آنكه مدرنیته در همه صورت ها و مدل های متنوع آن دارای سویه ها و جنبه های متنوعی است و هر یك از این جنبه ها به شیوه ای بعضا متفاوت از جنبه ها و سویه های دیگر با پدیدار دین تعامل می كنند. به عنوان مثال پیشرفت های علمی و تكنولوژیك، یا تحولات بازار، یا رویكرد های اخلاقی هر یك به شیوه خاص خود بر دین تاثیر می گذارند و از آن اثر می پذیرند. در بحث از آینده دین در جهان مدرن باید مشخص ساخت كه كدام یك از این جنبه ها، به نحو اولی و اصلی، مد نظر قرار دارد. برای مقصودی كه در این رساله كوتاه دنبال می شود، عمدتا به جنبه های سیاسی مدرنیته و به خصوص نقش دولت مدرن در ارتباط با دین توجه خواهد شد.
ملاحظه سوم آنكه هرچند دامنه مدرنیته مدت ها است از اروپا به نقاط دیگر جهان كشیده شده اما این بسط دامنه با تضعیف موقعیت دین در اقطار مختلف كره ارض همراه نبوده است. به عكس مشاهدات تجربی حكایت از آن دارد كه در دهه های پایانی قرن بیستم و سال های آغازین قرن بیست و یكم رفتار های دینی از جلوه و بروز به مراتب بیشتری برخوردار شده اند. پرسشی كه در این زمینه می باید مورد توجه قرار گیرد آن است كه آیا این شواهد را می باید به معنای سازگاری دین و مدرنیته تفسیر كرد.
بالاخره آخرین ملاحظه آنكه به اعتقاد برخی، از آنجا كه عمر دوران مدرن و عصر مدرنیته در شرف پایان است و اجل این هستار تاریخی به سر رسیده و زمانه جدیدی كه از آن با عنوان پست مدرن یاد می شود در حال شكل گیری است و با توجه به آنكه از جمله عناصر مقوم دوران پست مدرن توجه به باور های دینی است، می توان نسبت به آینده دین و جایگاه موثر آن خوشبین بود. میزان اعتبار این دعوی نیز می باید با دقت مورد ارزیابی قرار گیرد.صرف نظر از این ملاحظات چند گانه پاره ای از مسائل نظری با تاثیرات و نتایج عملی گسترده نیز وجود دارند كه با موضوع آینده دین در جهان مدرن مرتبطند. به عنوان نمونه در جوامع كثرت گرای مدرن چه نقشی را می توان برای باورهای دینی در شكل دادن به سیاست ها و رویه های اداره اجتماع قائل شد، به خصوص با توجه به آنكه ارزش های مورد نظر نظام های دینی متفاوت در بسیاری از موارد با یكدیگر تعارض دارند، چگونه می توان به شیوه ای سازگار میان آنها آشتی برقرار كرد یك مسئله دیگر ناظر به فجایع انسانی گسترده ای است كه بعضا از رهگذر باورهای دینی ظهور می كند و یا آنكه این باور ها در شدت بخشیدن به ابعاد آن نقش دارند. از جنگ های خونین بالكان تا جنایت های اسرائیل در سرزمین های اشغالی تا كشتار مردم بی گناه عراق در جریان اقدامات فرقه گرایانه مذهبی و بسیاری نمونه های مشابه این نكته به ذهن متبادر می شود كه ظاهرا حضور دین در عرصه عمومی راه را برای چند صدایی بودن و همزیستی مسالمت آمیز گروه های مختلف تنگ می كند. به این ترتیب این پرسش مطرح می شود كه آیا می باید دامنه تاثیر دین به حیطه خصوصی محدود شود در چنین صورتی مرز این حیطه چگونه از حیطه عمومی جدا می شود
چنانكه اشاره شد شواهد تجربی حكایت از آن دارند كه بر خلاف دیدگاه های بسیاری از چهره های سرشناس در حوزه جامعه شناسی دین در چند دهه اخیر نهاد دین موقعیت خود را به عنوان نیرویی كه می تواند نماینده و نماد واقعیت های اجتماعی جدید باشد و زبانی برای بازگو كردن خواست ها و آرزوها، رنج ها و دردها و تصورات و دانسته های افراد به شمار آید، تثبیت كرده است.بك فورد ۱۹۸۹ زبان دینی در دهه های اخیر برای بیان ایده های مهمی در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی به كار گرفته شده است. افراد با استفاده از این زبان برای خلق هویت های معین و به چالش كشیدن دیدگاه های رایج در زمینه عدالت، صلح، آزادی، سعادت، نظام های های اداره كننده اجتماع و نظایر آن بهره گرفته اند.
ازدیاد تاثیر باور های دینی در عین حال با كثرت و تنوع گرایش های دینی همراه شده است. نهاد های رسمی نماینده دین در جوامع مختلف تا حد زیادی حجیت و اقتدار گذشته خود را در نگاه دین باوران از دست داده اند و در جای آنها، رویكرد های تازه ای به فهم دینی و آداب و آئین های دین، از سوی افراد اتخاذ شده است. در مواردی فاصله میان این شیوه های جدید «دینداری» با شیوه های مالوف تر و متعارف تر چنان زیاد است كه «مومنان سنتی» یا نهاد های رسمی متولی دین، پیروان این شیوه های تازه را به خروج از دین و بی دینی متهم می كنند. به این ترتیب چنانكه در آغاز بحث اشاره شد این نكته اهمیت می یابد كه روشن سازیم مقصود از دین چیست و آیا هر نوع جنبش اجتماعی كه دارای شماری از ارزش هاست، «دینی» به شمار می آید و هر قرائتی از آموزه های دینی، می تواند مدعی اصالت و صحت شود یا آنكه وقتی سخن از «دین» و «دینداری» به میان می آید تنها فهم یا فهم های معینی را می توان معتبر تلقی كرد. این نكته در پاسخ به پرسش اصلی مقاله یعنی آینده دین نیز حائز اهمیت است. زیرا باید روشن شود آیا بقای هر نوع پدیدار اجتماعی را كه نام «دین یا دینی» بر خود بگذارد می توان به معنای بقای دین در جهان آینده تلقی كرد یا آنكه در این زمینه معیار های سختگیرانه تری باید به كار گرفته شود.
یكی از مشخصه هایی كه برای مدرنیته بر شمرده اند آن است كه بر شتاب تحولاتی كه در عرصه زندگی اجتماعی پدید می آید به نحو چشمگیری افزوده است. فیلسوفان از دیرباز به مسئله تغییر در همه اركان هستی توجه كرده بودند، اما در حالی كه این تغییرات، تا آنجا كه به حوزه تعاملات انسانی ارتباط پیدا می كرد، در جهان كهن بطئی و كند بود، در دوران جدید به نحو فزاینده ای بر سرعت آن افزوده شده است. تا آنجا كه اكنون یكی از معیار های مدرن تر بودن ناظر به همین سرعت و شتاب انجام امور و واقع شدن تحولات در زندگی روزانه جوامع است. بر همین مبناست كه به عنوان مثال آمریكا از اروپا «مدرن تر» تلقی می شود و یا در خود آمریكا ایالت های شمالی «مدرن تر» از ایالت های جنوبی به شمار می آیند و یا در اروپا بخش غربی آن «مدرن تر» از بخش شرقی محسوب می شود.
شتاب سریع تحولات به معنای دامن زدن به كثرت امور و تجزیه هستار ها و نهاد های به ظاهر متحد و یكپارچه و در عین حال ایجاد وحدت های اعتباری در تراز های بالاتر است. این تحولات سریع به نوبه خود موجب می شود تا امور متضاد با سرعت و تواتر بیشتری در عرصه تعاملات اجتماعی ظاهر شوند. در پهنه هستی، چنانكه اشاره شد هیچ هستاری از تحول و تغییر بركنار نیست و در جهان مدرن این تحول و تغییر كه غالبا منجر به تجزیه ساختار های موجود و شكل گیری برساخته های جدید می شود با شتاب بیشتری جریان دارد.
نهاد دین و باور های دینی نیز به منزله پدیدار ها و هستار هایی كه در جهان جدید حضور دارند از چنین تغییر و تبدلی در امان نخواهند بود. پرسش این است كه دامنه تحولات در مورد هر پدیدار یا هستار تا كجا می تواند ادامه یابد، پیش از آنكه هستار یا پدیدار مورد نظر هویت و این همانی خود را از دست بدهد و به قول فلاسفه دچار انقلاب در ماهیت شود و به هستاری با ماهیت متفاوت بدل شود. به طور مشخص تر، در جهان جدید كه نهاد دین و باور های دینی دستخوش تغییرات مستمر و شتابنده و گریزناپذیر واقع شده اند، تا كجا می توانند ماهیت خود را محفوظ نگاه دارند و از قلب تمام عیار ماهیت خود جلوگیری كنند و آیا اساسا چنین امری شدنی و ممكن است
دایره المعارف ادیان جدید پارتریج ۲۰۰۴ حاوی اطلاعاتی خواندنی در باره صد ها فرقه و مذهب و آئین تازه در غرب و شرق عالم است كه هر یك هزاران پیرو دارند و آداب و رسوم و باور هایی را ترویج می كنند كه شباهت زیادی با آنچه كه متولیان فرقه ها و مذاهب ادیان شناخته شده تر از آن سخن می گویند ندارند، هرچند كه آموزه های احیانا مشابهی را نیز می توان در میان آنها پیدا كرد. می توان سئوال كرد كه آیا این فرقه ها و مذاهب جدید از دیدگاه متولیان ادیان رسمی پذیرفته شده هستند یا نه. اما شاید سئوال اساسی تری كه باید مطرح شود آن است كه اساسا دین رسمی یعنی چه در میان هر یك از ادیان ابراهیمی مذاهب متنوعی به چشم می خورند كه همگی خود را روایت «اصیل» از دین معرفی می كنند. از آنجا كه همه این مذاهب دلایل و بینه هایی برای دفاع از موضع خود ارائه می دهند به نظر می رسد آنچه كه موجب شده تا برخی قرائت ها به عنوان «قرائت رسمی» از یك دین به شمار آورده شود، افزون بودن شمار پیروان آن در قیاس با دیگر قرائت های رقیب است. اما اگر چنین باشد در آن صورت دور از انتظار نیست كه فی المثل در مغرب زمین یكی از فرقه های دینی یا معنوی جدید كه شمار پیروانشان با سرعت در حال ازدیاد است، در آینده ای نه چندان دور قرائت رقیب را كه اكنون «رسمی» خوانده می شود پشت سر بگذارد و جای آن را از حیث شمار پیروان پر كند. بر اساس معیار عددی، چاره ای نخواهد بود جز آنكه این مذهب جدید را به عنوان «مذهب رسمی» در نظر بگیریم. این نكته به عنوان نمونه هم اكنون در مورد «كلیسای انگلیكان» كه مذهب «رسمی» در انگلستان به شمار می آید در شرف وقوع است. از یكسو شمار مومنان كلیسا رو در حال كاهش است و از سوی دیگر در درون خود كلیسا انواع گرایش های «محافظه كار» و «لیبرال» و «سنتی» و «مدرن» جمع موجود را به گروه های متفرق تجزیه كرده اند و بالاخره از ناحیه سوم جاذبه انواع نظام های باور دیگر، پیروان این كلیسا را به سمت جلب می كند.
«قرائت رسمی» از دین با «قدرت» و به خصوص «قدرت سیاسی» نیز نسبت دارد. به عنوان مثال در ایران به قدرت رسیدن صفویه موجب رسمیت یافتن تشیع شد و در آمریكای لاتین مقهور شدن اقوام بومی به دست اسپانیایی ها سبب رواج كاتولیسیسم به عوض نظام های باور سنتی اقوام مایا و آزتك و دیگر اقوام بومی در این قاره شد. ارتباط نزدیك قدرت سیاسی با قدرت تبلیغات و قدرت اقتصادی در جهان مدرن متاخر، موقعیت دینامیك تازه ای برای «قرائت های رسمی» به وجود آورده است. به عنوان نمونه در سال های اخیر راستگرایان محافظه كار در كلیسای پروتستان در آمریكا كوشیده اند تا با بهره گیری از قدرت های سه گانه ای كه بدان اشاره شد، قرائت خود را از مسیحیت به سطح «قرائت رسمی» این دین در آمریكا ارتقا دهند.
در بحث هایی كه در خصوص آینده مطرح می شود سه نوع «آینده» مورد توجه قرار می گیرد كه حوزه و دایره شان به ترتیب كوچكتر و محدودتر می شود.
این آینده ها عبارتند از آینده های ممكن، آینده های محتمل و آینده های مطلوب. شناسایی این قلمروها و معین كردن مصادیق هر یك، برای هر حوزه خاص، مثلا دین، در گرو میزان اطلاعات و دانسته های كسانی است كه به تحقیق در آن حوزه خاص اقدام كرده اند. به عنوان مثال در مورد پدیدار یا هستار «دین» آینده های ممكن عبارت است از همه آینده هایی كه محقق یا پژوهشگر یا دین باور می تواند برای دین «تصور» كند. روشن است كه شمار آینده های ممكن نامتناهی است و توان تصور افراد متناهی. آینده های محتمل، از میان آینده های ممكنی كه شخص توانسته تصور كند و با اعمال معیار های معین، گزین می شوند. آینده های مطلوب از بین آینده های محتمل شناسایی می شوند. اما نكته مهم در خصوص آینده های مطلوب آن است كه تحقق آنها به هیچ روی امری محتوم نیست. هر یك از این آینده های مطلوب سناریو هایی هستند برای برساختن شرایط آینده بر طبق طرح ها و نقشه های معین.
از آنجا كه شمار عواملی كه در جهان واقعی بر یكدیگر تاثیر می گذارند و به شكل دادن وضع و حال های آتی كمك می كنند بسیار زیاد است و در هر زمان معین تنها تعداد محدودی از این عوامل در اختیار كنشگران اجتماعی قرار دارد، نمی توان با قطعیت در خصوص آنچه كه در آینده رخ خواهد داد سخن گفت. تنها می توان گفت از میان سناریوهای رقیب یا موازی كه برای آینده در نظر گرفته شده، سناریویی از شانس تحقق بیشتر برخوردار است كه با واقع بینی بیشتری از امكانات و عوامل موجود بهره گرفته باشد و شناخت دقیق تری از ظرفیت ها و استعداد هایی كه در حوزه مورد نظر مندرج است داشته باشد.
بر این اساس پرسش از آینده هر امری در قلمرو تعاملات انسانی، خواه دین و خواه هر هستار دیگر به این پرسش تحویل می شود كه كنشگران ذی نفع مایلند شانس تحقق كدام آینده مطلوب برای هستار مورد نظر افزایش یابد. روشن است كه در این حال با مجموعه ای از «عوالم ممكن» و شماری از گزاره های شرطی خلاف واقع سروكار پیدا می كنیم كه هر یك بیان می كنند اگر مقدم مقدمات معینی حاصل شود، تالی تحقق خواهد یافت.
با این مقدمات حال می توان به پرسش های آغازین مقاله بازگشت. در مورد سازگاری دین و مدرنیته و امكان ایجاد سنتزی از آن دو باید سئوال كرد كدام دین كدامین مدرنیته به شخصه در میان گونه های مختلفی كه از مدرنیته تحقق پیدا كرده، گونه ای را می پسندم كه در آن ضمن تاكید بر نقش محوری عقل نقاد در تمشیت امور و تصریح بر این نكته كه معرفت های عینی كه در حیطه عمومی در دسترس افراد قرار دارند و می توان آنها را مورد نقادی قرار داد همگی محصول حدس ها و فرض های ما برای فهم واقعیت هستند، بر سهم دانسته ها و بصیرت های ضمنی و عواطف و احساسات و اراده در شناخت بهتر و دقیق تر واقعیت نیز صحه گذارده می شود. در این مدل خاص از مدرنیته، خاطر نشان می شود كه همه اموری كه در خارج از قلمرو عقل قرار می گیرند خواه آنچه كه ضدعقلانی irrational است و خواه آنچه كه فوق عقلانی trans-rational/ meta-rational است و خواه آنچه كه غیرعقلانیnon-rational است، می باید در محكمه عقل مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد و تنها زمانی كه عقل به گام زدن در مسیر آنها یا بهره گیری از آنها صحه بگذارد، می توان آنها را به خدمت گرفت.
دلیل این آموزه آن است كه عقل نقاد همچون چشم بینایی است كه راه را از چاه باز می نماید. در غیاب عقل نقاد و در فقدان ارتباط با حیطه عمومی، اموری كه در بیرون از حوزه عقلانیت قرار می گیرند می توانند با بهره گیری از عواطف و احساسات و اراده كه از سنخ امور غیر معرفتی non-cognitive هستند و با حوزه عمل ارتباط دارند، به نحوی كوركورانه فاجعه به بار آورند.
از آنجا كه دین در شكل دادن به هویت های فردی و جمعی دین باوران نقش مهمی ایفا می كند، حفظ نقش محوری عقل نقاد در نظام باور دینی از اهمیت مضاعفی برخوردار می شود. رویكرد هایی به دین كه در آنها نگاه های رمانتیستی و هویت محورانه غلبه دارد زمینه ساز مرزبندی های خطرناك و خصومت آفرین می شوند.در مدرنیته متكی به عقل نقاد به ارزش های عام و كلی كه در میان همه انسان ها مشترك است اهمیت داده می شود. در عین حال در این مدرنیته سهم بسیار زیادی برای پلورالیسم معرفتی و ارزشی در نظر گرفته می شود و توضیح داده می شود كه در غیاب پلورالیسم شانس كسب معرفت و نهایتا شانس بقا به نحو خطر آفرینی رو به كاهش می گذارد. بر این نكته نیز تاكید می شود كه قبول پلورالیسم به منزله سقوط به ورطه نسبی گرایی نیست. مدرنیته متكی به عقل نقاد توضیح می دهد كه نسبی گرایی در همه صورت ها و اشكال آن معرفتی، زیبا شناسانه، اخلاقی، فرهنگی و امثالهم رویكردی مطلوب و راهگشا نیست. نسبی گرایی نظریه ای است كه مدعی است معیارهای سنجش برای تعیین صدق و كذب گزاره ها، یا موجه سازی باور ها، یا ارزیابی ارزش ها و نظایر آنها كه در عرصه های مختلف معرفتی، زیبا شناسانه، اخلاقی، فرهنگی و ... مورد استفاده قرار می گیرد، مختص هستارهای اجتماعی معین نظیر یك فرهنگ، یا یك نظام باور، یا یك شیوه زندگی، یا یك گروه، یا یك تمدن و امور مشابه هستند و تنها در درون آنها كاربرد دارند. هیچ نوع معیار سنجش عام كه بتواند در بین این هستار های اجتماعی داوری كند، موجود نیست. این هستار های اجتماعی به این اعتبار «قیاس ناپذیر» به شمار می آیند.
در مدرنیته متكی به عقل نقاد تاكید می شود كه نسبی گرایی در اشكال مختلف آن هم از حیث مقدمات و ساختار دارای نقص است و هم از حیث نتایجی كه به بار می آورد نامطلوب. در این مدرنیته، به اعتبار قبول این نكته كه رشد معرفت، محصول حدس ها و فرض هایی است كه برای فراچنگ آوردن واقعیت بر ساخته می شوند، این نكته مورد توجه قرار می گیرد كه هر اندازه شمار و تنوع این حدس ها و فرضیه ها بیشتر باشد، شانس دستیابی به راه حل های مناسب تر افزایش می یابد. همچنین در این مدرنیته به اعتبار قبول گوهری واحد و مشترك در میان همه انسان ها، به همه آدمیان به چشم موجوداتی همتراز نظر می شود كه هر یك «جهانی بنشسته در گوشه ای» هستند و می توانند با تجربیات منحصر به خود كه محصول تماس از زاویه ای یگانه با واقعیت است، انبان مشترك معرفت و بصیرت انسانی را هم در عرصه شناخت واقعیت و هم در حوزه درك ارزش ها، پربارتر كنند.
مدرنیته متكی به عقل نقاد به سنت ها و فرهنگ ها و ادیان و دستاورد های تمدنی اقوام و ملل مختلف به منزله ذخایر مشترك انسانی نظر می كند و وجود آنها و بهره گیری نقادانه از آنها را برای بالا بردن شانس بقای آدمیان مغتنم می شمارد. در این مدرنیته به مشاركت همگانی و به ارزش هایی نظیر آزادی، عدالت و انصاف، حقوق بشر و امثالهم جایگاهی محوری در قلمرو تعاملات اجتماعی اعطا شده است.
مسئله تعامل ادیان با وضع و حال مدرن، البته مسئله ساده ای نیست. هم اكنون در كشور های پیشرفته كه در آنها نظام های دموكراتیك سكولار اداره امور سیاسی و اجتماعی كشور را بر عهده دارند این بحث مهم مطرح شده كه در تنظیم برنامه ها و قوانین و دستورالعمل های ناظر به مدیریت جامعه تا كجا می باید و می توان از ارزش های متنوعی كه به وسیله نظام های باور متعلق به فرهنگ های مختلف موجود در این جوامع استفاده كرد و به آنها اجازه ایفای نقش و تاثیر گذاری در تدوین خط مشی ها را داد. این نكته از آن حیث اهمیت دارد كه همه این نظام ها به مدرنیته ای كه به خرد نقاد اتكا دارد توجه تام دارند و آن را به عنوان رویكرد مختار خود برگزیده اند. از آنجا كه یكی از آموزه های این مدرنیته توجه به فرهنگ ها و سنت های متكثر است، در نظام های دموكراتیك سكولار كوشش می شود تا از میراثی كه هر یك از این سنت ها و فرهنگ ها و نظام های باور در اختیار دارند به نحو بهینه بهره گرفته شود. اما در این وضع و حال واقعی، تنها آن دسته از نظام های باور كه بتوانند ارزش های مورد نظر خود را با زبان و بیان مناسب یك جامعه كثرت گرا صورت بندی كنند، شانس آن را خواهند داشت كه حضور پر رنگ تری در عرصه تعیین ارزش های ماشین دموكراسی و دیگر تكنولوژی های تمشیت امور سیاسی جامعه داشته باشند و سهم بیشتری بر عهده بگیرند.۲ عكس مطلب هم البته صادق است. نظام های باوری كه نتوانند تصویری در خور انسان مدرن و جوامع مدرن از خود ارائه دهند، از اقبال مخاطبان در این جوامع برخوردار نخواهند شد.
به عنوان نمونه هم اكنون مسائل مربوط به محیط زیست، ازدیاد جمعیت، بیماری های مقاربتی نظیر ایدز، امنیت بین المللی و خطر تروریسم با توجه به دسترس پذیر شدن فزاینده فناوری هایی كه امكان كشتار جمعی را فراهم می آورند و نظایر آنها در زمره دغدغه ها و دلمشغولی های جدی شهروندان و مسئولان و تصمیم گیران به شمار می آیند. دینی كه نتواند در قبال این موضوعات اساسی كه جوامع جدید با آنها مواجه هستند رویكرد مناسبی اتخاذ كند در خطر آن قرار دارد كه از جانب عامه «بی ربط و فاقد اهمیت» تلقی شود و با نادیده گرفته شدن، به حاشیه رانده شود و احیانا حذف شود.
اگر در آینده ای كه پیش رو داریم الگوی مدرنیته متكی به خرد نقاد كه در حال حاضر از درجه مقبولیت بالاتری در قیاس با مدرنیته های رقیب برخوردار است، همچنان از قبول عام یا لااقل گسترده برخوردار باقی بماند، در آن صورت آن نوع رویكرد دینی كه بیشترین درجه سازگاری را با ویژگی های آن داشته باشد، از بالاترین میزان تاثیرگذاری در جهان كثرت گرایی كه در چارچوب ارزش های این نوع مدرنیته شكل می گیرد، برخوردار خواهد شد.
می توان این پرسش را مطرح كرد كه آیا مناسب تر است ادیان برای بقای خود در آینده از مدرنیته ای كه در آن به عقل نقاد جایگاه محوری اعطا شده حمایت كنند یا آنكه توجه و حمایت خود را به مدرنیته های دیگری معطوف كنند كه در آنها برای اراده و عواطف و احساسات در برابر عقل نقاد جایگاه محوری در نظر گرفته شده و یا آنكه انرژی خود را در مسیر پشتیبانی از آنچه كه «وضع و حال پست مدرن» نامیده می شود متمركز سازند.
دیدگاه مدافع وضع و حال پست مدرن در برخی از نقاط جهان از سوی شماری از افراد به منزله چشم اندازی مبشر ایجاد جهانی بهتر ترویج و تبلیغ شده است. به عنوان مثال در ایران این دیدگاه بعضا به وسیله آقای فردید و برخی از شاگردان وی مورد تاكید قرار گرفته. آقای فردید می نویسد: «مطالبی كه در «پست مدرن» مطرح می شود مربوط به برزخ میان دوره جدید و ماورای دوره جدید و به اصطلاح من پس فردای تاریخ با انقلاب جهانی و ظهور مهدی موعود عج است. كتاب های متعددی كه در این زمینه نوشته می شود می توان به سه قسمت تقسیم كرد: یكی طرفداری از انقلاب جهانی با ظهور دوره ماورای جدید و دیگری با وجود طرح «پست مدرن» دفاع تصریحی و مخصوصا تلویحی از همان دوره جدید و تمنای بی حاصل بازگشت دوره جدید. قسمت سوم موضع صریح و معینی ندارد. معمولا ما غربی را مراد می كنیم و غرب زدگی شرق و حال آنكه چنین نیست، دوره جدید بالكل غرب زده است و آن هم غرب زده است دو چندان. این غرب زدگی دو چندان است كه مبانی آن در تزلزل است. دوره جدید نیم مدار آن بر مدار نیست نگاری دوچندان است و رجوع آن به اعتقاد به اصالت بشر در برابر اصالت وجود امری ورای انسان.»۱۳۶۸
نویسندگان موافق با آموزه های پست مدرن عموما آگاهانه یا ناآگاهانه، از نسبی گرایی در اشكال مختلف آن دفاع می كنند. از جمله دلایلی كه به وسیله سردمداران اندیشه های پست مدرن در توجیه این رویكرد اقامه می شود لزوم توجه به فرهنگ های متنوع و شیوه های زیست مختلف و حمایت از حقوق گروه های اقلیت است. نویسندگان پست مدرن، از رورتی گرفته تا فوكو و از دریدا تا لیوتار و دیگران در عین حال همچون منتقدان رمانتیست مدرنیته با نقد آموزه های عصر روشنگری و انتقاد از عقل نقاد، به انكار ارزش های عام و فراگیر خواه در قلمرو معرفتی نظیر صدق یا نظریه ها و روایت های فراگیر و خواه در حوزه امور اخلاقی و زیبا شناسانه نظیر اصول كلی اخلاقی می پردازند و بر اصالت جماعت communitarianism و ارزش های محلی و اولویت موازین پراگماتیكی در قبال استدلال های عقلی تاكید می كنند.
از جمله شناخته شده ترین بدیل های مدرن و مخالف مدرنیته متكی به خرد نقاد، فاشیسم است كه تلاشش آن است با بهره گیری از ابزار های انقلابی نظیر خشونت، جنگ و بسیج توده ای با ارزش های عصر روشنگری و مدرنیته نقاد مبارزه كند. در حالی كه مدرنیته نقاد ریشه در اندیشه فیلسوفان خردگرای قرن هجدهم نظیر كانت دارد، مدافعان مدرنیته های مخالف خرد نقاد، از آرای نویسندگانی همچون فردریش نیچه، ارنست یونگر، كارل اشمیت، مارتین هایدگر و نظایر آنان بهره می گیرند.
در گذشته آن گروه از نمایندگان ادیان كه گرایش های محافظه كارانه افراطی داشته اند در زمره حامیان جدی رویكرد های ضد روشنگری و عقلانیت نقاد و مدرنیته های مخالف با روشنگری بوده اند. در قرن هجدهم نویسندگانی مانند جوزف دو مایستر و یوهان گئورگ هامان با استفاده از استدلال هایی كلامی به مخالفت با مدرنیته متكی به خرد نقاد برخاستند. این نویسندگان به مخاطبان تاكید داشتند كه: نظم و سلسله مراتب اجتماعی می باید به هر قیمت محفوظ باقی بماند نظام سلطنت و اقتدار كلیسا برای حفظ ثبات سیاسی از ضروریات است و هر نوع چالش جایگاه این دو نهاد موجب فروپاشی اجتماعی می شود مردم فاقد توان اداره امور و حكومت گری هستند بهره گیری از عقل چنانكه فیلسوفان روشنگری می گویند به بروز فاجعه منجر می شود. وولین ۲۰۰۴ تصویر آینده ای كه در آن بدیل های مدرن یا پست مدرن ضدخرد نقاد رواج می یابند تصویر خوشایندی به نظر نمی رسد. به قول یك محقق علوم اجتماعی، زمانی كه عقل نقاد تضعیف شود راه برای «كالیفرنیزاسیون» و یا «بالكانیزاسیون» هموار می شود. فی ۱۹۹۶ در اولی ترویج دیدگاه های نسبی گرایانه ای كه مدعی است فرا روایت ها یا روایت های كبیرنظیر قوانین عام علمی یا اصول عام اخلاقی كه بتوانند میان دعاوی معرفتی یا ارزشی قضاوت بكند وجود ندارد منجر به آن می شود كه گروه های مختلف، بر مبنای اعتقاد به قیاس ناپذیری ارزش ها و باور های خود با نظام های ارزشی و باور دیگران، بكوشند جزیره های مستقلی به وجود آورند و ظاهرا بدون آنكه كاری به كار هم داشته باشند، روزگار بگذرانند.۳
در دومی افراد به نظام های باور به منزله ایدئولوژی نظر می كنند و می كوشند با تكیه بر ایدئولوژی های مختار خود شرایط زیست خود و دیگران را تعیین كنند. در چنان اوضاع و احوالی هر فرهنگ یا تمدن یا دینی بر طبل برتری و حقانیت و اصالت خود می كوبد و همه تلاش خود را برای منقاد ساختن «دیگران» كه علی الاصول به واسطه آنكه به فرقه ناجیه تعلق ندارند، از شٲن و حقوق پائین تری از «خودی ها» برخوردارند، به كار می گیرند. و اگر ملاحظات عملی و پراگماتیستی آنها را به این نتیجه برساند كه نمی توانند حریفان را از صحنه خارج كنند، آنگاه بر مبنای نوعی توافق عملی دو فاكتو و با تكیه به اصل پراگماتیستی modus vivendi در حصاری كه به دور خود می كشند با تعلیق مخاصمه و در بیم و نگرانی از رقبا، به زندگی در انزوای نسبی ادامه می دهند. تصویر این اوضاع و احوال را ساموئل هانتینگتون در كتاب برخورد تمدن ها ۱۹۹۶ به خوبی ترسیم كرده است.
اما همچنان كه خود هانتینگتون اذعان كرده جهانی كه در آن فرهنگ ها و تمدن ها و ادیان حصار كشیده به دور خود تنها به اعتبار موازنه وحشت، به بقا ادامه می دهند، جهان پایداری نخواهد بود و دیر یا زود شعله های خصومتی كه به واسطه آموزه های ایدئولوژی های رقیب دائما زبانه می كشد به نحو گسترده ای بالا می گیرد و همه را در كام خود فرو می برد.
به نظر نمی رسد كه هیچ یك از دو سناریوی كالیفرنیزاسیون یا بالكانیزاسیون برای پیروان ادیان كه قائل به ارزش های اخلاقی و ایمانی متعالی هستند، سناریوهای مطلوبی باشند. ضمن آنكه موقعیت «كالیفرنیزاسیون» چنانكه در جای دیگری به تفصیل توضیح داده ام، به سرعت به موقعیت «بالكانیزاسیون» بدل می شود و زمینه را برای اعمال خشونت در مقیاس گسترده فراهم می آورد. پایا ۱۳۸۱یكی از مشخصه های جهان مدرن ازدیاد میزان وابستگی میان ساكنان سیاره و گره خوردن سرنوشت آنها با یكدیگر است. اگر در گذشته تمثیل كشتی واحدی كه به همه سرنشینان آن تعلق دارد و هر نوع خطری كه از ناحیه هر سرنشین به وجود آید همه را مورد تهدید قرار می دهد، در مورد اقوام و امت ها و گروه های جدا از هم صادق بود، اكنون در مورد كل جهان مدرن با برجستگی بیشتری صدق می كند. در چنین شرایطی، همه نظام های باور، ایدئولوژی ها و دكترین هایی كه تفرقه میان افراد را ترویج كنند و بر مرزبندی های خصمانه تاكید ورزند، از سوی جمع كه بقای خود را در خطر می بیند به منزله نوعی عامل تهدید كننده امنیت و ثبات همگانی تلقی می شوند و در معرض طرد و به حاشیه رانده شدن یا حتی حذف به وسیله جمع قرار می گیرند.
به نظر می رسد ملاحظات عملی ناشی از حفظ بقا به همراه ازدیاد تراز معرفت مربوط به وابستگی اجزای زیست بوم گسترده ای كه سیاره زمین را با همه اجزای جاندار و بی جان درون آن تشكیل می دهد، ابنای بشر را صرف نظر از تنوع های ایدئولوژیك، دینی، تاریخی و فرهنگی به سمت پذیرش نوعی نظم واحد جهانی سوق خواهد داد.
نمونه های كوچكتر این برساخته فوق عظیم هم اكنون در تراز های كوچكتری نظیر اتحادیه اروپا در دست آزمایش است.
برساخته ای همچون اتحادیه اروپا كه در آن قریب دو دوجین كشور با شمار زیادی از اقوام و گروه ها با زبان ها و فرهنگ های متنوع حضور دارند، به یك اعتبار و در تراز اندیشه ها و نظام های باور همچون بازار مكاره ای است كه در آن هر كس كالای خود را به نیت جلب شمار بیشتری از مشتریان عرضه می كند. در این بازار گسترده، آموزه ها و باور هایی از شانس قبول و پذیرش بالاتر برخوردار خواهند بود كه كالایی كه عرضه می كنند دارای درجه شمول و دربرگیرندگی بالاتری باشد و در عین پاسخگویی به نیازهای معنوی و ارزشی انسان ها به گونه ای برتر از نظام های رقیب، با مقتضیات یك جهان كثرت گرا به خوبی هماهنگ باشد.
یكی از مهمترین جنبه هایی كه در جهان مدرن مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یكی از وجوه امتیاز آن از جهان كهن معرفی شده جنبه ای است كه از آن با عنوان «جامعه هم آغوش خطر risk society» یاد می شود. بك ۱۹۹۲ پایا ۱۳۸۵ب هم آغوش بودن جهان مدرن با خطر جلوه ها و صورت های گوناگونی دارد اما برای مقصودی كه در این رساله دنبال می شود صرفا به جنبه ای كه با نقش دولت جدید و جایگاه دین در جامعه ارتباط دارد پرداخته می شود. مدرنیته متكی به خرد نقاد به دولت به منزله برساخته ای نظر می كند كه با راهنمایی عقل جمعی با شیوه های متكی به سعی و خطا می كوشد فضا را برای فعالیت سازنده افراد هر چه بیشتر مهیا سازد. برخی متفكرین مدرن متقدم نظیر تامس هابز در قرن هفدهم توضیح داده بودند كه دولت مدرن به منزله یك لویاتان اژدها كه همه قدرت متمركز را در اختیار دارد بر مبنای یك قرارداد نانوشته با شهروندان امنیت تعاملات اجتماعی را تضمین می كند. از آن زمان تاكنون مفهوم جامعه مدنی كه خود یكی دیگر از برساخته های جهان جدید است، به منزله ابزاری كه با ایجاد حریم ایمنی فراخ تر، از امنیت عمل فرد در برابر زیاده روی های قدرت خواه سیاسی و خواه اقتصادی جلوگیری می كند، به عنوان یكی دیگر از ملزومات جوامع جدید ازاهمیت برخوردار شده است.
در مدرنیته عقل گرا بر این نكته تاكید می شود كه شهروندان می باید مستمرا در قالب نهاد های مدنی از دولت طلب كنند تا مشروعیت خود را با تكیه به شیوه های عقلانی احراز كند و دائما می باید با هشیاری در پی یافتن و مطرح ساختن مواردی باشند كه در آنها دولت از این مسئولیت خود عدول كرده و با انگشت گذاردن بر این موارد دولت را وادار به تصحیح رویه های خود كند.
دولت نیز به نوبه خود موظف است مستمرا در جهت برطرف ساختن نقص های كاركردی ماشین عظیم حكومت گری گام بردارد. در چنین فضایی از تعامل میان دولت و نهاد های مدنی و دیگر حاملان قدرت، شهروندان، كه هابز مدعی شده بود گرگ یكدیگر هستند، به عوض آنكه برای از بین بردن و نابودی یكدیگر فعالیت كنند می كوشند خواسته ها و امیال و نیاز های مختلف را به زمینه هایی برای همكاری و رقابت بدل كنند. به همین اعتبار است كه در مدرنیته خرد گرا بر اهمیت دموكراسی به عنوان مناسب ترین شكل حكومت، تا این زمان تاكید می شود. در این نظام چنانكه اشاره شد، شهروندان وظیفه ای اساسی در نقادی مستمر سیستم و تصحیح رویه های آن دارند. پوپر ۲۰۰۰
در برابر این تلقی از دولت مدرن كه در مدل های مدرنیته خردگرا بر آن تاكید می شود، تلقی های دیگری نیز وجود دارد كه نویسندگانی كه از مدرنیته های غیرعقل گرا دفاع می كنند، به ترویج آن همت گمارده اند. به عنوان نمونه در نظر كارل اشمیت دولت می باید با اعمال سیاست پنجه آهنین، «مشروعیت» خود را تثبیت كند و اقدام به تمییز «دوستان» از «دشمنان» نماید و با طرد دشمنان، فضا را به صورت انحصاری در اختیار «دوستان» بگذارد. دموكراسی از نظر اشمیت مدلی منحط است كه امكان اداره بهینه جامعه را از رهبران سلب می كند. رویكرد های غیر عقل گرا در بسیاری از موارد با آموزه های ایدئولوژیك دینی نیز همراه می شوند. در این حال رهبران سیاسی با ادعای اینكه با سرچشمه های ماورای طبیعی در ارتباطند و از الهامات و هدایت های دینی برخوردارند، دعوی مشروعیت بالاتری می كنند. نمونه جورج بوش در آمریكا كه در دور نخست انتخابات ریاست جمهوری در زادگاه خود تگزاس رسما اعلام كرده بود كه حضرت مسیحع را به خواب دیده و آن حضرت به او توصیه كرده كه در انتخابات شركت كند و یا نمونه رایش سوم كه در پی احیای امپراتوری دینی شارلمانی بود، از نمونه های برجسته تاریخ معاصر است.
اما واقعیت این است كه رویكرد های اشمیتی یا از نوع نومحافظه كاران آمریكایی یا نازی های آلمانی، به رغم همه خوش نمونی های ظاهری و احتمالی، تنها درجه هم آغوشی با خطر زیست بوم های ملی و منطقه ای و جهانی را افزایش می دهند. مدرنیته های رویگردان از خرد نقاد، از هر سنخ كه باشند، در بن و بنیاد آموزه واحدی را ترویج می كنند و آن برتر نشاندن یك نظام باور یا یك سیستم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، از نظام ها و سیستم های رقیب و مطرح كردن این ادعا است كه كلید حل همه مسائل و مشكلات تنها در اختیار این نظام یا سیستم برتر است. به ادعای مدافعان این رویكرد ها، برتری نظام و سیستم مورد آنان اظهرمن الشمس است و همه «خودی ها» بدون هیچ دشواری بر آن صحه می گذارند. «غیرخودی ها» را نیز می باید «ملزم» به پذیرش حقیقت این رویكرد های مختار كرد.
عقل نقاد نشان داده كه در جهان تعاملات اجتماعی هم مسائل و هم راه حل ها تا حد زیادی از نحوه تعامل افراد پدیدار می شوند. در این شرایط گشودگی به غیر و درس آموزی از دیگران و بهره گیری از تجربیات آنان در عین ارائه بصیرت ها و تجربیات خود، بهترین زمینه ممكن برای دستیابی به راه حل های مناسب را در درون زیست بوم ها به وجود می آورد. تنوع و تكثری كه در جهان مدرن وجود دارد بر خلاف آنچه كه ماركس مدعی بود موجب از خودبیگانگی آدمیان نمی شود بلكه می تواند زمینه را برای توسع و گسترش فضای معرفتی افراد و دستیابی آنان به توانایی ها و ظرفیت های فراختر و كارآمد تر آماده سازد. اصرار بر حذف غیر و روی گرداندن از سنت ها و تجربیات دیگران، صرفا به فقیر تر شدن زیست بوم منجر می شود. تجربه جهان اسلام از این حیث بسیار در خور توجه است. در قرون طلایی اسلام كه از قضا ایرانیان در ایجاد و تداوم آن سهم بسیار موثری داشتند، گشودگی متفكران مسلمان به فرهنگ های غیر و به خصوص بده بستان بسیار پرثمر با فرهنگ یونانی موجب شد تا جهش های معرفتی چشمگیری در زیست بوم گسترده ای كه تمدن اسلامی را در خود جای داده بود رخ دهد. مرحوم مطهری در نقد روحیه اخباری گری از جمله به این نكته اشاره می كند كه نگاه تنگ نگرانه و پوزیتیویستی اخباریون كه ظرافت های عقلی را برنمی تافتند فقه پر بار شیعی را در معرض خطر جدی تهی شدن از ظرفیت ها و مایه های درونی آن قرار داد. رویكرد اخباریون را باید با رویكرد مرحوم علامه طباطبایی مقایسه كرد كه باز هم به نقل مرحوم مطهری برای راقم این سطو ر، به ایشان در مقام شاگرد برجسته خود توصیه كرده بود اوپانیشاد ها را مطالعه كند زیرا مایه های عرفانی غنی این كتاب می تواند بصیرت های تازه ای برای فهم بهتر عرفان اسلامی در اختیار وی قرار دهد.
در ایران اسلامی یك جریان فكری كه از آن با عنوان روشنفكری دینی یاد می شود طی دهه های متمادی كوشیده تا ظرفیت های رشد و تكامل در زیست بوم ایران اسلامی را تا حد ممكن افزایش دهد. نكته مهم در مورد این جریان فكری آن است كه به خصوص در سال های اخیر با عنایت هر چه بیشتر به قابلیت های خرد نقاد، تلاش كرده تا با نقد اشتباهات گذشته و درس گیری از تجربیات خود و دیگران، راه های مناسب تری را برای پیشبرد پروژه خود شناسایی كند. روشنفكری دینی زمانی از رویكرد دین ایدئولوژیك دفاع می كرد و زمانی نیز برخی از حاملان آن به رویكرد های پست مدرن گرایش نشان دادند، شاید هم اكنون نمایندگان این هر دو روند، هنوز در میان كسانی كه به نام روشنفكران دینی نامیده می شوند، به چشم بخورند و حضور داشته باشند.
اما شماری از این روشنفكران با تاكید بر اهمیت بهره گیری از خرد نقاد كوشیده اند پروژه روشنفكری دینی را در مسیر تازه ای به پیش برانند. مدعای این رویكرد تازه آن است كه در سنت اسلامی ذخیره های نظری و اخلاقی و معنوی فراوانی وجود دارد كه پالایش و باز تفسیر مناسب آنها به مدد عقل نقاد و نیز با استفاده از تجربه های سنت های دیگر، آنها را با سنت های عقلانی درون مدرنیته هماهنگ ساخت و با تلفیق و تركیب این سنت ها سرمایه درخور توجهی برای تعامل در جهان مدرن و عرضه آموزه های كارآمد به نه تنها ساكنان زیست بومی كه سپهر فرهنگ ایرانی اسلامی به شمار می آید كه به اعضای همه زیست بوم ها و نظام های باور، فراهم آورد. روشنفكران دینی با تاكید بر نقش گفت وگو به عنوان ابزاری اساسی و مهم در بالا بردن ظرفیت های معنایی و مفهومی موجود در زیست بوم ها، تاكید می ورزند كه بخش مهمی از پروژه روشنفكری دینی ناظر است به اتخاذ رویكرد های اخلاقی مبتنی برآموزه ها و اصول عام اخلاقی، برای موضع گیری در برابر هر آنچه كه زیست بوم های كوچك و بزرگ را در سطح سیاره در معرض خطر قرار می دهد و مقابله آگاهانه با آن. به این اعتبار ترویج این دیدگاه در تراز ملی و بین المللی برای ایجاد جایگاه شایسته ای برای دین در جهان آینده و نیز كاهش خطراتی كه جهان جدید با آن در عرصه سیاست هم آغوش است از اهمیت فراوان برخوردار است.
اما در مجال اندك مقاله حاضر نمی توان چنانكه شایسته است در خصوص این رویكرد و سهم آن در ترویج بهینه ارزش های معنوی و دینی سخن گفت و می باید این امر را به فرصت دیگری واگذارد. پایا ۱۳۸۵د
به پرسش های آغازین مقال بازگردیم. آیا دین با مدرنیته سازگار است در ادیان ابراهیمی و به خصوص در اسلام عناصر متنوعی وجود دارند كه می توانند زمینه را برای برساختن و بسط قرائت هایی كه با یكی از انواع مدرنیته و نیز رویكرد های پست مدرن سازگار باشند، مهیا سازند. بنابراین می توان با گزینش های مناسب و تاكید بر برخی جنبه ها و كم رنگ كردن نقش برخی جنبه های دیگر، هیات ها و آرایه های مناسبی از باور های دینی را فراهم آورد كه با یكی از قرائت های متنوع مدرنیته و پست مدرنیته هماهنگی بیشتری پیدا كنند.اینكه در دوران مدرن بر سر دین چه می آید بستگی زیادی به گزینش هایی خواهد داشت كه حاملان و نمایندگان دین دین باوران به انتخاب آنها دست می زنند. طالبان با تاكید بر عناصر خاصی از باور های دینی نفرت و خشم عمومی را متوجه مسلمانان كرده اند.
در آمریكا مسیحیان راست گرا با مهارت خاصی توانسته اند سبك ادبی ژانر تازه ای از رمان را ترویج كنند كه مضمون محوری آن آموزه های تبشیری است. كندی ۲۰۰۵ اما رویكرد انحصارگرایانه و تنگ نظرانه مسیحیت تبشیری در عرصه سیاست، كه نمونه برجسته آن در سمت گیری های دولت جورج بوش و نتایج فاجعه بار آن به چشم می خورد، در عین حال موجب شده تا از دامنه اقبالی كه در چند سال اخیر متوجه این كلیسا شده بود تا اندازه ای كاسته شود. پاركر و سنتینل ۲۰۰۶ دین باوران رهیافت های متنوعی در قبال مجموعه باور های نظام های باور خویش دارند. برخی بر این اعتقادند كه حافظ دین خدا است و وظیفه آنان این نیست كه برای بهبود اوضاع اجتماع و یا ترویج آموزه های دینی تلاش كنند. آنچه وظیفه آنان است حداكثر آن است كه خود رستگار از دنیا به سرای باقی رخت بربندند. اسكروتون ۲۰۰۵ گروهی نیز معتقدند كفر و پلیدی و پلشتی و زشتی عالم را فرا گرفته و وظیفه آنان است كه با نابودسازی نظم موجود، زمینه را برای برساختن عالمی كه همچون تصویر در آینه افتاده بهشت در روی زمین است، فراهم سازند. جمع سومی بر این باورند كه در دینامیك پیچیده تحولاتی كه در جهان تعاملات انسانی رخ می دهد، با در نظر گرفتن این نكته كه هیچ دیار البشری به گوی بلورینی كه راز های آینده را پیش رویش آشكار سازد دسترسی ندارد و همه انسان ها ناگزیرند به مدد سعی و خطا و بهره گیری از تجربه های معرفتی جمعی، به شیوه ای تدریجی، شرایطی را بر بسازند كه در آن امكان رشد و تحقق بهینه ظرفیت ها و استعداد های مثبت فراهم شود، می توان از ارزش ها و آموزه های دینی به گونه ای هوشمندانه برای بالا بردن بازده این فرآیند كمك گرفت.
پاسخ به این پرسش محتوم را كه كدام یك از این جهت گیری ها رجحان دارد می باید در این بیت رندانه خواجه شیراز یافت كه: من نگویم كه كنون با كه نشین و چه بنوش/ كه تو خود دانی اگر زیرك و عاقل باشی.
علی پایا
* مركز تحقیقات سیاست علمی كشور و مركز مطالعات برای دموكراسی، دانشگاه وست مینستر
پی نوشت ها:
۱ نگارنده لازم می داند از هم فكری های آقای حسین پایا مدیر محترم انتشارات طرح نو، كه تحریر اولیه ای از این مقاله را موشكافانه و نقادانه مطالعه كرد و نكات مفیدی برای تكمیل آن پیشنهاد نمود صمیمانه تشكر كند.
۲ در مقالات دیگری به تفصیل این نكته را توضیح داده ام كه دموكراسی، به منزله نظامی برای اداره جوامع، یك تكنولوژی یا یك ماشین است و همچون هر ماشین دیگری واجد شماری از كاركردها به علاوه ارزش هایی است كه كاربران بر آن تحمیل می كنند. در این زمینه بنگرید به پایا ۱۳۸۴
۳ برای نقد دیدگاه هایی كه منكر كارایی قوانین عام علمی هستند بنگرید به پایا ۱۳۷۸ و در مورد نظام های اخلاقی كه وجود اصول عام و كلی اخلاقی را انكار می كنند، نگاه كنید به پایا ۱۳۸۵ج.
منابع و مآخذ:
فردید، احمد، «غرب زدگی جهانی و تزلزل مبانی ۲۵۰۰ساله آن در كل جهان «پست مدرن» كنونی»، سخنرانی ارائه شده در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران در ۲۷ اردیبهشت ۶۸. آقای فردید در اعتراض به گزارش مختصر و ناقص روزنامه كیهان از این سخنرانی، در تاریخ ۳۱۲۶۸ متن مكتوبی از خلاصه صحبت خود را برای روزنامه كیهان ارسال می كند. این متن، كه نقل قول منقول در مقاله از آن اخذ شده، در تاریخ ۱۱۳۶۸ در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.
پایا، علی، «آیا قوانین بنیادین علم واقع نما هستند،» نشریه دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره ۱۵۲، زمستان ۱۳۷۸.
پایا، علی، «نسبی گرایی معرفتی و خشونت ورزی در صحنه عمل اجتماعی،» مندرج در گفت وگو در جهان واقعی: كوششی واهی یا ضرورتی اجتناب ناپذیر، تهران: طرح نو، ۱۳۸۱.
پایا، علی، «دموكراسی اسلامی: امكان یا امتناع» آئین، سال اول، شماره دوم، ۱۳۸۴.
پایا، علی، «ملاحظاتی انتقادی در خصوص تجربه مدرنیته ایرانی،» آئین، سال دوم، شماره سوم، ۱۳۸۵الف.
پایا، علی، فناوری های نو و فرهنگ، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وابسته به وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۸۵ب.
پایا، علی، «سیستم های بسته، سیستم های باز و فلسفه اخلاق مبتنی بر اصالت مصداق»، یادنامه دكتر ابوالفضل جهانگیری، تهران: پژوهشكده حكمت و فلسفه، ۱۳۸۵ج.
پایا، علی، در باره روشنفكری دینی مدرن و رسالت آن، تهران: طرح نو، ۱۳۸۵د.
Beck, Urlich: Risk Society, Translated by Mark Ritter, London Newbury Park
New Dehli: Sage Publications, ۱۹۹۲.
Beckford, James. Religion and Advanced Industrial Society, London: Unwyn Hyman,۱۹۸۹.
Fay, Brian. Contemporary Philosophy of Social Science: A Multicultural Approach, Oxford: Blackwell Publishers, ۱۹۹۶.
Huntington, Samuel. The Clash of Civilizations and the Making of World Order, New York, Simon and Schuster, ۱۹۹۶.
«Selling Rapture,»Kennedy, Douglas.
Review (the Guardian) , July ۲۰۰۵, pp.۴-۶.
Parker, Kathleen and Rolando Sentinel. Christians have differing world views, The San Diego Union-Tribune, August۲۰۰۶.
Partridge, Christopher. Encyclopaedia of New Religions, Oxford: Lion Publishing PLC, ۲۰۰۴.
Popper, Karl. Open Society and Democratic State) unpublished paper, quoted in Mark Nuttorno Science and the Open Society: The Future of Karl Popperصs Philosophy, Budapest: Central European University Press, ۲۰۰۰.
Scruton, Roger. Gentle Regrets: Thought From a Life London: Continuum, ۲۰۰۵.
Wittgenstein, Ludwig Philosophical Investigations. Oxford: Blackwell, ۱۹۵۸.
Wolin, Richard. The Seduction of Unreason: The Intellectual Romance with Fascism from Nietzsche to Postmodernism, Princeton: Princeton University Press,
منبع : روزنامه شرق