شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


دیدار عشق و ایمان فرزانگان ایرانی


دیدار عشق و ایمان فرزانگان ایرانی
نمایشنامه دیدار در دمشق از چهارم تا یازدهم آبان‌ماه در فرهنگسرای شفق به مناسبت هفته بزرگداشت مولانا برگزار شد و مورد استقبال پرشور تماشاچیان و اهل نظر قرار گرفت. این نمایشنامه هم‌اینک در دست تمرین برای یک اجرای عمومی در سال مولاناست. ابراهیمیان به‌زودی این نمایشنامه را در انتشارات صحنه به بازار ارائه خواهد کرد.
در نمایشنامه «دیدار در دمشق» محمد ابراهیمیان آوردگاهی به نام دادگاه قونیه در قرن هفتم برپا ساخته تا در آن روح بلند و خلاق و منش مداراگرانه ایرانی، فلسفه و حکمت و تدبیر ایرانی و بالاتر از همه شهدای «عشق» ایرانی از بلندای تاریخ با شعر و طرب، با شوریدگی مطلق‌ستایی در صحنه‌ای مثالی از قرن هفتم (قرن یورش‌های خانمان‌برانداز ترکان و مغولان سلجوقی، تیموری و خوارزمشاهی)حضور می‌یابند. در این نمایشنامه امور دیرآشنا اما دلنشین گرد آمده است که تجزیه آن به عبارت‌های کوچک‌تر می‌تواند چنین باشد.
۱) زمان قرن هفتم است. حکومت‌هایی که خود را منتسب به جهان اسلام می‌نامند در جنگ قدرت بین سلجوقیان و خواجه‌باشی‌ها و نایب‌سلطان‌ها در ترکیه امروزی، سوریه، عراق ، اردن و ایران بزرگ آن زمان، جنگ بین بغداد و مصر و ایران ارمغان خشونت آورده‌اند. صلیبی‌ها در راه اورشلیم با شوالیه‌هایشان راه خود را از یونان در سواحل مصر ، ترکیه ، لبنان و سوریه به‌سوی هدف نهایی می‌گشایند و شهرها یکی بعد از دیگری به دست آنان می‌افتد. زمان پرتلاطم زلزله‌های طبیعت، بیدادگری‌های حاکمان بنی‌عباسی که هر اعتراضی را به نام رافضی و... سرکوب می‌کنند و طرفین جنگ اموال ملت‌ها را بین خودشان دست به دست می‌کنند، رقم زده می‌شود.
۲) قونیه یکی از بزرگ‌ترین شهرهای ترکیه امروزی چهارراه به هم آمدن یونانی‌ها، رومی‌ها، آفریقایی‌ها و آسیایی‌هاست. بنابراین شهری مهمانپذیر و مهاجرپذیر است و با وجود یورش‌های خارجی (مغول‌ها، صلیبی‌ها و...) حاکمان برآنند تا از آخرین فرصت به نفع خودشان سود ببرند. حضور یافتن شمس تبریزی در آنجا و متحد شدن با مولانا که سرآمد شخصیت‌های مذهبی است حاکمان را از درون شهر (قبل از آنکه مغولان، سلجوقی‌ها و صلیبی‌ها سر برسند) در معرض شورش‌ها قرار داده است.
۳) دادگاه محل زورآزمایی محافظه‌کاران خلیفه و انقلابی‌های شوریده در برهه‌ای از زمان حدود صدساله است. دو تفکر، دو جایگاه،‌ دو نوع ظاهربینی دینی و باطن‌بینی عشق رو در روی هم قرار می‌گیرند. تجلی نمادین محشر در جریان محاکمه به صف‌بندی‌های دوگانه می‌انجامد. شمس و مولانا و حسام‌الدین و خاتون در یک سوی و در طرف دیگر قاضی و گزمه‌ها و سیاهی لشکری که به جز بلوا و عمله طرف پیروز بودن کاری از آنان برنمی‌آید، قرار گرفته‌اند.
۴) قاضی دادگاه، قاضی نماد خشونت عریان و ستمگری علیه منادیان حق و حامی ملت‌ها اعمال می‌شود. این در حالی است که حکومت جبارشان از درون می‌پوسد و از برون تهدیدهایش تمدید می‌شود و آنها شهرها را یکی پس از دیگری به بیگانه وامی‌گذارند و می‌گذرند تا در درون میهن، منصور حلاج‌ها، سهروردی‌ها، عین‌القضات همدانی‌ها و شمس‌ها و مولاناها را سلاخی کنند، بر دار کشند و...
۵) جایگاه مردم جایگاه سوگنامه همیشه تاریخ است. آنان را سر بزنگاه‌ها احضار و مشتی دانه و سکه بر دامن‌شان می‌ریزند و به دام می‌کشند تا به نام آنان، حضرت علی(ع) را ۲۵ سال خانه‌نشین، امام حسن(ع) را وادار به ترک مخاصمه و امام حسین(ع) را در تنگنای ناگزیری از جنگ ناخواسته قرار دهند. مردم همیشه فاتحان را پیشواز و برافتادگان را نفرین می‌کنند. به قول تاریخ‌نگاران، مردمی ناپلئون بناپارت را به قدرت نشاندند که بعدها وی را به تبعید فرستادند. مردمی که در رکاب حضرت موسی بعد از رسیدن به آزادی، امنیت، حرمت و رفاه در غیاب پیغمبرشان بت‌پرستی اعاده کردند. مردمی که در کنار مسیح(ع) شاهد معجزه‌ها بودند و دردهای این‌جهانی و آن‌جهانی‌شان التیام می‌یافت علیه حضرتش شعار دادند و تظاهرات و تحصن کردند تا «سنهندرین» (شیوخ یهودی) او را بر صلیب کشیده‌ محکوم کند. در نمایشنامه «دیدار در دمشق» مردم زندگی می‌کنند. تولیدمثل و تولید غذا و... اما آنگاه که به گواهی طلبیده می‌شوند با غریو و همهمه علیه مجتهد و فقیه و حجت‌شان مولانا و مولای او شمس می‌شورند و در جایی که قاضی در تنگنای اتهام زدن در می‌ماند آنها چنان که هیمه آتش حضرت ابراهیم(ع) را شعله‌ور ساختند، آتش اتهام شعله‌ورتر می‌سازند.
از نخستین لحظه‌های حضورشان بی‌آنکه از امور بزرگان چیزی بفهمند غریو «... اعدام‌شان کنید» سر می‌دهند تا قاضی به نام آنان بیدادگری را با سماجت ادامه بدهد.
۶) زبان نمایشنامه روان و گاه خروشان، گاه خود را به موش‌مردگی زدن، گاه چندپهلو حرف زدن، مغرورانه حکم دادن، شیوا و بلیغ به بیان جهان‌بینی پرداختن است. زبان شمس قاطعیت نزدیک به خطبه‌های امیرالمومنین دارد. زبان مولانا آمیزه‌ای از بغض فروخورده و آگاه‌شده ازغفلت سال، شورشی، افراطی و زبان شمعی است که می‌خواهد با بیشتر سوختن، هستی‌اش را قربانی کند.
زبان قاضی: هرزه‌گو، سفسطه‌گر، فرصت‌طلب و از هر بهانه از آن جمله قانون، شریعت،‌ مردم و حکومت سودجستن است. علیه هم شوراندن پدر و فرزند، مرید و مراد، عاشق و معشوق، ارعاب و تهدید و گاه باج دادن است.
۷) سرآمدان امت پیامبر اکرم(ص) ماموریت پرتوافشانی آن حضرت را تا در غلتیدن در خون خود به استطاعت خود پیش می‌برند. توحید و معارف و حکمت و فلسفه و دیانت و تعریف و تبیین جهان از زبان شمس‌الدین تبریزی نه آن است که آغازگران راه «بایزید بسطامی»، «حسین بن‌منصور حلاج»، «یحیی سهروردی» و... به اقامه‌اش پرداخته بودند. شمس‌الدین تبریزی همه آنهاست اما خود نیز سرفصل نوینی به پویایی «عشق» می‌گشاید. او ضمن محترم داشتن شهیدان پیش از خود، نواقص آن بزرگان را برمی‌شمارد.
نمایشنامه دیدار در دمشق ضمن به نمایش گذاشتن ایمانی که از آن عشق است، به نقد بزرگان نیز می‌پردازد که تاکنون چنین نمونه‌ای از شمس‌تبریزی در دست نبوده است. احضار تمثیلی اربابان عشق به دادگاه از زبان قلل عرفان، حقیقت آن را از صوفی‌گری‌های متقلبانه پالوده می‌کند. همه عشاق بزرگ تاریخ ایران اسلامی همزمان سرآمدن جهان اسلام نیز بوده‌اند. جالب‌تر اینکه چهارده معصوم از زبان هر یک از آنان گرامی داشته می‌شوند و در پایان در یک نمایش شورانگیز از شگفتی‌ها، مکالمه‌ها به گواهی دادن یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمد(ص) و ولی‌الله بودن حضرت علی(ع) ختم می‌شود. مفتری‌ها زیر آوار کرده‌های خود مدفون می‌شوند و دوستداران ولایت به عروج می‌رسند.
۸) تاریخ، فلسفه، هنر و ادبیات، فرهنگ دینی و ... به مقدار لازم و کافی استدلال، تصویرگری و نمایش از قرن هفتم داده است که هر هنرمند و ادیب و شاعر بتواند آنچه بر مردم و به‌ویژه شهیدان آنان رفته است را اقتباس کنند. آنچه تاکنون تئاتر و سینما و ادبیات معاصر ما از متون کلان عرفان و ادبیات کشورمان به خود راه داده ‌است مقداری حاشیه‌نویسی، چند مجموعه تلویزیونی که مفاهیم عمیق و معرفتی را عوامانه می‌سازند و یادواره‌ها و نکوداشت‌ها بوده است، شمس‌الدین قابل همذات‌پنداری برای بیننده و خواننده نمایشنامه در «دیدار در دمشق» شمس (خورشید) عالم‌تاب و ناب است. شمسی که مولانا را از آزمون نزدیک به فنا می‌گذراند و سپس می‌پذیرد.
شمسی که در نمونه‌های آزمونی‌اش، شاگردی همه زندگی‌اش را می‌فروشد و به وی تقدیم می‌دارد. شمسی که توانگران را برای ملاقات خود ۳۰ هزار، ۴۰ هزار درم و از شاهزاده صد هزار درم گرفته است. شمس یک علامت سوال و تعجب برای تماشاگران و خواننده متن نیست که پنداشته بود عالم اولیا و اوصیا، عالم ورود ممنوع نظامی‌وار است و حق او نیست بفهمد عالم شمس و مولانا در نمایشنامه کوچه و بازار دمشق است، دادگاه قونیه است.
۹) نوبت پیامبران از آدم تا خاتم به عنوان بشارت دهندگان سرمشق نمایشنامه است. نویسنده با آگاهی به تاریخ ادیان، ملل و عرفان، شگفتی‌های اسوه‌گرانه را در دادگاه (در فرصت یک جلسه دادگاه) به عنوان متهمان،‌از سوی غاصبان حقوق مردم و دین خدا وادار به تکرار می‌کند تا در راستای هم‌، گروه‌بندی آزادگان در یک سو و دین‌فروشان در سوی مقابل با تشدید هم به نمایش درآید. ضمن اینکه نویسنده از زبان شمس در برابر این داوری (خواننده + تماشاگر) که شمس در دفاع از مولانا می‌گوید: «...گیریم که انجام داد؟ معصوم بود؟» خود را محق می‌داند که با بازآفرینی‌ها نمونه‌های دیگری را بر اذهان متبادر گرداند. از این منظر فرازهایی از زندگی و رسالت حضرت عیسی مسیح(ع) نیز پشتوانه نمایشنامه قرار گیرد. الف: «مسیح، علیه‌السلام: خدایا آنان را ببخشای چرا که نمی‌دانند چه می‌کنند» در صحنه مربوط به احضار منصور حلاج، منصور می‌گوید: «الهی! از این رنج که از بهر تو می‌دارند محرومشان مگردان و از این دولت‌شان بی‌نصیب مکن. الحمدلله که دست و پای من ببرند در راه تو و سر از تن جدا کنند در مشاهده جلال تو! صفحه ۵۱» ب: نقیض شام‌آخر که مسیح خطاب به پتروس می‌گوید: «فردا مرا انکار خواهی کرد» در صحنه التزام خواهی قاضی از مولاناست: «...قاضی: بار دیگر می‌پرسم. شمس را انکار می‌کنید؟ ـ نه!» و مولانا در این نمایش حیرت‌آور همه تعلقات مادی و معنوی منتسب به خود را از دست می‌دهد تا مریدی صادق و راستین بماند.
۱۰) چنانچه در شیمی ترکیب چند عنصر با ضریب خاصی پدیده مشخصی را به وجود می‌آورد و تغییر در تناسب ترکیب می‌تواند پدیده‌ای دیگر به وجود آورد، در فرآیند چینش صحنه‌ای و نمایشی هم مصداق دارد. قرار دادن یک طوطی در قفس توسط نویسنده به عنوان بازتاب کلامی و مقطع شمس در دادگاه و تاکیدی بر آن گفته‌ها همچنین دارای تلطیف‌کنندگی فضای خشک و خشن نیز هست. طوطی نمایشنامه «دیدار در دمشق» طنز کلامی و امروزی را از ابتدا تا انتهای نمایش پیش می‌برد.
کارکرد تمثیلی دیگر طوطی عبارت از اصطلاح معروف حافظ: «در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند/ آنچه استاد ازل گفت آن می‌گویم» است. یعنی طوطی که به هیات ستاینده عشق به صاحبش (شمس) درآمده است فراتر از همه قاضی‌ها عشق را می‌شنود. موجودی که شمس در برگرداندن اتهام‌ها به خود از جانب قاضی از آن کمک می‌گیرد. نمونه دیگر کاربردی صدای رعد و برق در فاصله‌های مختلف که همسو با محاکمه یکی از عشاق نمایش است تداعی‌کننده کشتار یورش گران مغولی، صلیبی و ... است.
مجتبی حبیبی
منبع : روزنامه تهران امروز