دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


دختر و جاخالی بازی...


دختر و جاخالی بازی...
اولین بحث بحث دختر و دختر بازی که تو دانشگاه عنقریب به اون دچار خواهید شد رو خواهیم داشت که به قول شاعر: هرچند دورم از تو، دور از تو کس مباد ... لیکن امید وصل تو هم عنقریب هست.
به این بحث از نظر خانواده امروز نگاه مختصری خواهیم کرد. کسانی که ارتباطات غیر ازدواجی سنگین دارند که معلومه چی منظور ماست. نه مثل اون بعضی ها که دیگه خیلی حساس اند.
از اونایی که می گن: طرف با ضمیر «هی» جنب میشه. این جوری نه. ارتباط های خیلی معمول و متعارف منظورمون نیست دیگه. آخه بعضی ها هستند که حالا یه دختری میاد میگه آقا ساعت چنده، طرف از هوش می ره و آه ه ه ه ه اوووه منظورمون ارتباطاتی است که به صورت جدی است. امروز دیگه اینقدر فضا تو این قضیه تلطیف شده که بچه مذهبی ها هم بعضی وقتا دچار و گرفتار این قضایا می شن. طرف از بچه های هیئته. اومده من رو کنار کشیده که آره دم در یه کانون زبانی بوده و خلاصه یکی رو دیده و خوشش اومده و با هم دوست شدند.
هیئت هم میاد سینه می زنه و عزاداری و ... خلاصه خیلی راحت شده الان. زمان قدیم بچه مذهبی ها اصلا به این که از این جور روابط نداشتن شناخته می شدن. روابط سنگین، یعنی که میرن پارک و قرار میزارن و اینا. همین جور که با هم جنس های خودش دوسته فکر می کنه که میشه این دوستی رو با یه جنس مخالفش هم پیاده کنه و موفق بشه. نگاه کنید اون نقطه ی حساس و کلیدی تو ازدواج همین جاست که ضمانت استحکام خانواده هم هست. و اون عشق یکبار مصرفی است که قراره خرج بشه تو زندگی و این زندگی رو مستحکم کنه.
ما به آقایون حتی بعد از ازدواج توصیه می کنیم که با خانومی ارتباط های آنچنانی نداشته باشند و به خانوما هم که مواظب آقاشون باشند. این خطر جدی است که خیلی ها رو حتی بعد از ازدواج هم تهدید می کنه. که کسی بخواد با جنس مخالف دوستی هایی دو نفره برقرار کنه. و منظور محیط های کاری و اینا نیست.
یکی اومده بود می گفت: خانوم ما به ما نمی یاد و باید از هم جدا بشیم ... گفتیم چرا؟ گفت که این کتابهای آقای مطهری رو کم می خونه.
گفتم چه ربطی داره آخه؟! بعدا کاشف به عمل اومد که ایشون داره به یه دختری تدریس خصوصی می کنه و او هم خیلی بلبل زبونه و بعله دیگه.
این بلبل زبونی این دخترا خیلی تا حالا کار دست آقایون داده. این آدمای سبیل کلفتی که تا حالا همش صداهای ضخیم و اینا شنیدن با شنیدن یه صدای نازک : «بله خیلی موچکرم» کافیه که پس بیفتند دیگه... این تشکرهای با روغن داغ حسابی دخترها، که طرف فکر می کنه که بعله دیگه... به یه شمایی از بهشت نزدیک شده. مواظب این ها باید بود. دختر بازی هم چیزی غیر از این نیست ها. مصاحبه های تلویزیون بعضی هاش جالبه ... گزارشگره می گفت آقا شما سیگاری ای ؟ می گفت نه بابا تفننی بعضی اوقات. خبرنگاره می گفت روزی چند تا می کشی؟ می گفت: تفننی ۲۰ تا !!! تفننی روزی ۲۰ تا سیگار می کشه. خوب این که دیگه تفنن نیست که. طرف فکر می کنه سیگاری بودن چیه. شاخ و دم که نداره. خوب سیگاری یعنی همین این دیگه... حالا سر دوست دختر هم همین جور. می گی دوست دختر داری تو؟ می گه که نه بابا دوست دختر چیه؟ تفننی پارک می ریم و سینما و اینا !!! خوب همینه دیگه .. چیز خارق العاده ای که نیست.
همین رو بهش می گن دختر بازی و دوست دختر داشتن. کسانی که این کار رو می کنن.. حالا بگذریم که از درس می افتند و زندگی و اینا... (که البته این ها استثنا هم داره).. بدیش اینه که بالاخره این آقا براش ازدواج یه قضیه ی جدی و مهمه دیگه. می خواد ازدواج بکنه با یکی. از این به بعد چه با این دوستش ازدواج بکنه چه نکنه دو طرفش ضرره. یعنی اینا خودشون رو میندازن تو یه مهلکه ای که انتخاب بین بد و بدتره. جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت بود؟!
اون موقع ها چون خوش خوشانشه نمی فهمه. طرح رفاقت می ریزه و بله. ولی بالاخره تو می خوای ازدواج کنی یا نه؟ کسی که نمی گه که نه. من تا ابد نمی خوام ازدواج کنم. درست؟ این دو تا چه ازدواج بکنند و چه نکنند بده.
حالت سومی هم که نداره. عرض می کنم چرا. این کسی که با او طرح رفاقت ریخته و عشق های اون جوری رو تجربه کرده اگه باهاش ازدواج کنه مشکلاتی در پی داره
. روانشناسان همه میگن که نمودار عشق اکیدا نزولیه. و چون این عشق های توی دختر بازی، عشق های خیلی متراکمیه و طرف فکر می کنه که این طرفش همون کعبه ی آمالیه که قراره گیرش بیاد. چرا؟ چون این خیلی تحویلش گرفته و کاراش رو بعضا براش انجام داده و اینا .... ببینید . فضای زندگی با این چیزی که جوون ها عمدتا تیو ذهنشون ترسیم می کنند خیلی فرق داره و ما به عنوان یکی از تذکرات جدی این رو می گیم. که فکر می کنن که زندگی اگه یه داد توش زده بشه دیگه تمومه. نه .
زندگی فضای جدی و به شدت پر اصطکاکیه. و توش درگیری لاجرمه. بله نباید به کتک کاری منجر بشه. ولی دو نفر هستند با دو تا سلیقه. به قول روانشناسان دو نفرند از دو تا کره ی مختلف با سلایق و علایق مختلف که هم از لحاظ جنسشون با هم تفاوت دارن و هم از نظر فردی. حالا می خوان با هم تنظیم بشن.
این هماهنگ شدن ها با هم، خیلی برخوردها داره. تا دوتایی بتوانند لبه های تیز همدیگر رو بگیرن و صاف کنند. اینها برخورد داره و جدیه. از همین ها اومده بودن پیش ما. از همین با کلاس ها که فکر می کردن زندگی گل و بلبله. و می خواستند طلاق بگیرند. می گیم چرا؟ می گویند: به خاطر اینکه ما فحش دادیم به هم دیگر. فحش خوب نیست ولی دادید که داید.
فکر می کنند زندگی چیه. و همه هم اینا رو می گن. که آره ما زندگیمون چیزی خواهد شد که همه تعریف کنند و ای جور و اون جور ... نه آقاجون، این حرف ها نیست. اینا حقایق زندگیه و باید باشه.
روانشناسان یک جمله ی خیلی قشنگی دارند. می گویند: عشق میوه ی زندگیه، نه ریشه ی زندگی. خیلی جمله ی هوشمندانه ای است این جمله. و کاملا کارشناسانه است. کسانی که عشق رو با میوه شروع می کنند، یعنی عشق رو میارن تو ریشه قرار میدن، زمین می خورند. شاید این سوال تو ذهن بیاد که دو نفر که می خوان با هم ازدواج کنن پس نباید همدیگر رو دوست داشته باشند؟! نه. این منظور ما نیست. این دوست داشتن اون عشق متراکم نیست. اون عشقی که بعدا به صورت سرشار تو زندگی ریخته میشه. اونا مال خود زندگیه. کسایی که اینجا شروع می کنن، نتیجه این میشه که زود فرود میان. شاهد بر فرود اینه که کسایی که دوست دختر دوست پسر بودن نوعا ازدواجشون به طلاق منجر میشه. و اینها حرف نیست. آماره. چرا؟ چون فکر کرده اند که ما دو تا اصلا برای هم خلق شده ایم. اصلا این همونی بود که من می خواستم. تازه دختری که طرح دوستی می ریزه با پسری، مطمئن باشید تا حالا طرح های دوستی ریخته با پسرانی. اینا خیلی راحت یه نفر رو ول می کنند و یکی دیگه رو می چسبند.
طرف از رفقا رفته بود سراغ یکی گفته بود من خوشم نمی یاد شما دست می دی با پسرا ...او هم گفته بود من اینم . من این جوری ام. می خوای بخواه نمی خوای نخواه. اون آدم فقط با تو نبوده که. عشق هاش رو کلی تقسیم کرده. وقتی که این دو تا دوست به هم می رسند و ازدواج می کنند، جوری فرود می آیند تو زندگیشون که حالشون از هم به هم می خوره. چون خیلی فاصله هست بین اون چیزی که فکر می کرده اند و واقعیت زندگی. واقعیت پر برخورد زندگی. این آمار هم شاهدشه. اینها تئوری نیست و یک یک این مثالها دیده شده و آمارهای روانشناس ها است. و اگر هم که ازدواج نکنند اون هم یه گرفتاری دیگه داره. اینها اینقدر توی تور همدیگر گیر می کنن که کنده شدنشون خیلی سخته.
یه کسی اومده بود پیش ما و شرایطش رو مطرح کرده بود. همین جور ارتباط دوستانه داشت و قراراشون رو باهم گذاشته بودند. ولی نتونست. نشد ازدواج کنند. در عمده ی موارد این ها به ازدواج منجر نمیشه. البته قرارهاشون رو هم می گذارند با هم، ولی نمیشه. می دونید چرا؟! چون اونها دارند تو فضای بسیط خودشون فکر می کنند و نپخته و خام عمل می کنند. یعنی به جای جوونی خیلی اوقات حتی بچه گی می کنند.
فکر می کنند خوب من تو رو می خوام . تو هم که من رو می خوای. پس تمامه. فکر می کنند همینه فقط. در صورتی که پارامترهای زیادی (خوب یا بد کاری نداریم) تو جامعه ی ما وجود داره که نمی ذاره اینها بهم برسند. شاید تو غرب این جوری باشه که طرف دست زنشو بگیره بیاره به خانواده اش معرفی هم بکنه ولی ایران این جور نیست. اصلا این نیست. مثلا دانشگاهه. این دو تا با هم رفیقند و هم کلاس اند. این باباش استاد دانشگاهه، اون باباش کشاورزه. نمی خوام بگم کشاورزی بده ها . ولی این ها اصلا تو دو تا محیط فرهنگی مختلف رشد کرده اند و طرح ازدواج اصلا سامان نمی گیره. اصلا این خانواده ها ربطی به هم ندارند. و هیچ صلاح نیست که اینها با هم ازدواج کنند و نوعا خانواده ها هم تن نمی دهند.
می بینید این ۲ تا داداش معتاد داره ولی دختره تو یه خانواده ی خیلی با کلاس و درست و حسابیه. اینها وقتی به طور جدی میان پای میز مذاکره می بینید نمی تونن قبول کنند. در عمده ی موارد اینا با این که قراراشون رو هم گذاشتن ولی موفق به ازدواج نمی شوند. من به این آقا می گفتم که حالا اگر نشد که ... می خواستم براش فرض اگر نشدش رو برررسی کنم . اصلا نمی گذاشت من جمله ام رو تموم کنم ... می گفتم اگه ... می گفت نگویید. نه نداره وگرنه من خودم رو می رم می کشم و پرت می کنم و اینا. اتفاقا همون «اگر نشد» هم شد و سر نگرفت و با تفاوت هایی که دیده بودم می دونستم نمیشه و سر نمی گیره. وتفاوت ها یی بود که این دو خانواده به هم تن نمی دادن. و این بنده خدا نفله شده بود از لحاظ روحی. این بدیش حالا عیب نداره یکی دو روز دیگه درست میشه بعد از یه مدت. اما یه بدی بعدا داره. این پس فردا میره یه زن دیگه که می گیره بالاخره. زندگی پربرخورد زناشویی رو می بینه. بعد هی می گه : نچ ... اون بود. اون بود که به درد من می خورد. چون با اون که برخورد و اصطکاک که نداشته. با اون گل و بلبل بوده فقط. گرچه اون هم تحفه ای بیش از این یکی نبوده ها. ولی چون با اون فقط لطافت ها و صمیمیت ها رو تجربه کرده بوده و وارد فضای جدی زندگی نشده بوده این جور فکرشو می کنه. ما تا وقتی که داریم با هم پیتزا می خوریم که دعوانداریم با هم. خیلی هم همه با هم خوبیم و گل و بلبله. ولی پای یه درگیری که بیفته. پای یه مسافرت سنگین، یه کوه سنگین بیاد وسط. اون وقته که تازه ماها رو میایم و معلوم می شیم. زندگی هم همین داستانه.
بارها و بارها دیدم که طرف خلاصه مجبور شده و داره زندگی هم می کنه با یکی دیگه. چند تا بچه هم داره. ولی همش میگه اون بود... اونی که من می خواستم اون بود... یعنی باز هم این عشق رو توی این زندگی پیاده نمی کنه و توی موارد سخت، باز فیلش یاد اون هندستون می کنه. انتخاب بین بد و بدتر میشه. و حالا باید کارشناسی بشه که تو این مورد خاص باید اینا ازدواج بکنند یا نه. (چون اینها همه مورد هاش هم خاص اند). انتخاب بین بد و بدتر که چی کار بکنیم. البته نه کلا بی ارتباط باشیم ها. قرنتینه ای... نه. من این رو توصیه نمی کنم ها.. منع مطلق ... نه ... همینی که شما می رید دانشگاه و حالا بقل دستت یه دختر می شینه نباید موردی بزرگ بشه. این جوری بده ... این جوری هم هول کردن میاره ... یکی از گروه هایی که خطرناک اند تو ازدواج کردن کسانی هستند که خواهر ندارند. اینها چون لطافت خواهر رو نچشیدن، تو انتخابشون یه مقداری باید دقت بیشتری کنند تا هول نکنند و اذیت نشوند. اولین خواستگاری که می رند پس می افتند. من خیلی این رو هم قبول ندارم. ادم باید تو جمع باشه. حتی توی گروه های دانشجویی دانشگاه که اشکال نداره. اون حرف می زنه شما جواب می دین. برخورد می کنید و اینها آدم رو واکسینه می کنه. ولی اون طرح های جدی رفاقت های تک به تک که این ور و اون ور و پارک و مسافرت ... از این اردوهای دانشگاه که یهو کار به خیلی جاها کشیده میشه و اینا.... بالاخره دقت کنید. هیچ وقت هم به این فکر نکنید که ما از قافله عقبیم . اون رو نگاه کن. ببین، هر کی برای خودش یه چیزی داره ما موندیم بی رفیق...
تو این قضایا اتفاقا یه شخصیت خاصی به شما می ده این حالت، که کسی تو حریم آدم وارد نشده. این حال مرموز بودن خیلی جالبه که شخصیتش هنوز کاملا شناخته نشده. این جور آدما تو اذهان جنسای مخالف خیلی اتفاقا جای دارن و ویژه اند. و چقدر دخترا مثلا درباره پسرا حرف می زنند پیش خودشون. اون جاها این جور آدما اتفاقا مورد اهمیت اند. از اون ور دخترا هم همین جور. اونایی جایگاه های ویژه ای تو ذهن شما دارند که کسی زیاد تو حریمشون وارد نشده. و هی با این و اون نپلکیدند. تو اون عمق ذهنتون می بینید جایگاه های ویژه ای دارند. این بحث رو ببندیم.
پس ما نظر انتهایی مون این شد:
منع در درجه اول ولی نه قرنتینه. نه ایزولاسیون توی برخورد. ولی منع رفاقت های تک به تک که این رفاقت ها اصلا انتخاب رو از طرف مقابل میگیره. آدم باید قدرت انتخاب رو داشته باشد. یعنی اینقدر تو تور طرف گیر می کنه که اصلا انتخابی جز این به ذهنش نمی آد.
مثالشو بزنم:
طرف رفته بود و با اون کسی که رفیق بودند یه دوره ای می خواست ازدواج بکنه. اومده بود حالا مشورت هم بکنه. می گفت این جوریه، اون جوریه. می گفتم خوب این صفت بدیه.
می گفت: نه خوب، بینین، نه، این جوری هم که نیست که شما فکر می کنید. هی توجیه می کرد. یعنی چندین تا چیز گفت که کاملا از نظر کارشناسی کوئن منفی بود برای ازدواجشون. هی توجیه می کرد. می گفت نه، ببینین این جوری هم نه، این جوری هم که نیست.
مثل کسی که نمی تونه یه چیز بد رو ببینه. اصلا نمی تونست این طرف مقابلش رو درست و دقیق ببینه. که بدی هاش رو ببینه، خوبی هاش رو هم ببینه، بعد با یه برآیندی تصمیم بگیره. و این مشکلی مهم تو بحث ازدواجه.
محمود قوچانی
منبع : ایران سهراب