یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق و عرفان اسلامی


اخلاق و عرفان اسلامی
● فرایند توجیه گناهان
وظیفه هر فرد مسلمانی عمل به دستورات اسلام، از جمله رعایت تقوا، انجام واجبات دینی و ترک محرمات است. اما در این زمینه، وظیفه عالمان، به ویژه طلاب علوم دینی، بسیار سنگین تر می نماید. اشخاص عادی اگر مرتکب گناهی شوند، معمولاً شرمسار و خجل می گردند و خیلی زود هم موفق به توبه می شوند. اما کسانی که از علم و دانشی، هرچند اندک، برخوردارند، اگر گناهی انجام دهند، سعی می کنند آن را به هر شکل ممکن توجیه نمایند; چون انسان اصولاً دوست ندارد خودش را گناهکار بداند. همین حالت است که موجب می گردد تا انسان در قطعی بودن احکام الهی و منابع آن تردید نماید و نسبت به آن ها نوعی مسامحه به خرج دهد. این جاست که اگر ـ برای مثال ـ در مورد مسأله ای فقهی حکم احتیاطی وجود داشته باشد، شخص می گوید: به احتیاط عمل نمی کنم و یا اگر فتوایی قطعی در آن مورد به خصوص باشد، با خود می گوید: شاید فتوای دیگری هم در این زمینه وجود داشته باشد! از این رو، کنکاش می کند به فتوای مرجع تقلیدی که این مورد خاص را جایز دانسته دسترسی پیدا کند تا از وی تقلید نماید. اگر هم برایش یقین حاصل شده باشد که بجز این فتوا، فتوای دیگری وجود ندارد، می گوید: از کجا معلوم که اجماع حجت باشد؟ شاید خودم بتوانم از ادلّه چیزی به دست بیاورم! لذا برای رسیدن به خواسته خود، به دنبال روایتی هرچند ضعیف السند و مجمل می گردد تا با یافتن آن، گرایش نادرست و یا احیاناً گناهش را توجیه نماید. اگر نتواند روایت قابل استنادی پیدا کند، می گوید: شاید این روایات جعلی باشند! از این رو، به تتبّع در آیات قرآن می پردازد تا بلکه بتواند آیه متشابهی در این زمینه بیابد و به آن استناد نماید. اگر در این کار هم توفیقی به دست نیاورد، ممکن است حتی در سند روایات متواتری، که از جانب امام معصوم(علیه السلام)صادر شده است، خدشه وارد کند و در نهایت تحت تأثیر وساوس شیطان، بگوید: به راستی ما دلیلی نداریم بر این که امام، معصوم بوده است! اگر هم ثابت شده باشد که حدیث از فرمایشات پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)است، می گوید: آیا واقعاً دلیلی داریم که پیامبر(صلی الله علیه وآله)اشتباه نمی کرده است؟!
این فرایند تخیّل ذهنی نیست، این روزها عملاً نویسندگان دگراندیش، این ابلیس های انسان نما، با القای شبهات گوناگون درصدد گمراه کردن جوانان برآمده اند; شبهه در عصمت، شبهه در این که قرآن کلام خدا نیست، بلکه سخن پیامبر است که وحی را به این صورت درآورده، شبهه در این که فهم پیامبر، فهم بشری است و فهم بشری هم خطابردار و... .
من خودم افرادی را می شناسم که عیناً همین روند برایشان اتفاق افتاده است. در سال ۱۳۵۶ (پیش از انقلاب) به دعوت کسانی که امروز برخی از آنان در سطح وزارت و سطوح دیگر نظام مشغول خدمت هستند، به لندن مسافرت کرده بودم. در آن جا با اشخاصی برخورد کردم که بسیار مقیّد به رعایت احکام شرعی بودند تا جایی که حتی در خصوص نانی که مصرف می کردند دقت و وسواس فراوان به خرج می دادند تا از مراکزی که قالب های پخت نان خود را با روغن تهیه شده از خوک چرب می نمودند، خرید نکنند. همان کسانی که این دقت ها را در رعایت احکام شرعی داشتند، امروز از سردمداران مکتب الحاد به شمار می آیند; یعنی کارشان به جایی رسیده که می گویند: هیچ دلیلی بر وجود خدا نداریم، قرآن هم کلام خدا نیست، فهم پیامبر هم فهم بشری است و از این رو، خطابردار! این مسیری است که شیطان پیش پای انسان می گذارد. چنین انحرافاتی برای همه ممکن است پیش بیاید، اما افتادن در این مسیر، برای کسی که اهل علم است و مر دم از او حرف شنوی دارند، خواه معمّم باشد یا نباشد، خطر بسیار بیش تری به دنبال دارد; چرا که انحراف او مساوی است با انحراف هزاران، بلکه میلیون ها انسان دیگر.
شخص عالمی که دچار چنین انحرافی گردیده، ممکن است با ایراد سخنرانی ها و یا نوشتن مقالات و کتاب هایی میلیون ها انسان را گمراه کند; یعنی نه تنها خودش جهنمی شود، بلکه عده بی شماری از انسان ها را نیز جهنمی کند.
این خطرات تنها متوجه افراد دانشگاهی نیست، فقها هم در معرض این خطر قرار دارند. یک فقیه نیز موقع فتوا دادن باید دقت بسیار داشته باشد تا واقعاً براساس استنباطی که از کتاب و سنّت به دست می آورد، اقدام به این کار کند. نه این که خدای ناکرده به دلیل بعضی از گرایشاتش مبادرت به صدور فتوایی آسان نماید. البته، فقیه نباید با احتیاط های بی جا کار را بر مردم سخت و آنان را از دین خسته کند و بی جهت حلال خدا را حرام جلوه دهد، اما از آن طرف هم باید مواظب باشد تا مبادا برای جذب بیش تر جوانان به اسلام، بدون داشتن حجت شرعی، فتوای آسانی بدهد. این که برخی از فقهای بزرگ از دادن فتوا احتراز می کردند به این دلیل بود که به گردن گرفتن مسؤولیت رفتار هزاران، بلکه میلیون ها انسان، کار آسانی نیست. همچنین این که شرط شده مرجع تقلید، و به طریق اولی ولیّ امر، باید با هوای نفسش مخالف باشد و دنیا دوست نباشد (مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه)، از این روست که مبادا به چیزهایی مبتلا شود که هم خودش را هلاک کند و هم میلیون ها انسان را به جهنم بکشاند. شاید داستان مرحوم علامه حلّی(رحمه الله) را شنیده باشید که وقتی می خواست درباره احکام آب چاه تحقیق کند، دستور داد چاه آبی را که در منزلش بود پر کنند تا مبادا میل به این که تطهیر چاهش آسان شود، در فتوایش اثر بگذارد.
● اعتقادات ناپایدار، عامل تباهی انسان
حضرت علی(علیه السلام) در این فراز از نهج البلاغه خطاب به مردم می فرمایند: سعی کنید از نور چراغی استفاده نمایید که راه شما را روشن کند و آن چراغ، واعظی است که به پند و اندرز خود عمل می کند; و از زلال چشمه ای آب بردارید که از آمیزه های نامطلوب صاف شده باشد (از آب تصفیه شده استفاده کنید تا به امراض و آلودگی ها مبتلا نشوید): «ایها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متّعظ، و امتاحوا من صفوعین قد روِّقت من الکدر.» در زمان حضرت علی(علیه السلام)، کسانی بودند که برای آموختن معارف دینی و احکام شرعی سراغ افرادی می رفتند که فاقد صلاحیت لازم در این زمینه بودند. حضرت به کنایه می خواهند بفرمایند که باید به نزد من بیایید، سخنان من به مثابه آب زلالی است که از سرچشمه علم الهی نشأت می گیرد، این منم که دلسوز شما هستم. از این رو، راهی را پیش پایتان می گذارم که شما را از خطرها نجات دهد. حضرت در ادامه می فرمایند: «عبادالله لا ترکنوا الی جهالتکم.»; بندگان خدا! در نادانی خود نمانید. طبیعی است انسان هیچ گاه عالِم به دنیا نمی آید، آدمی تا علوم متقنی را کسب نکرده باشد، در آن زمینه جاهل است. در زمینه عمل هم تا انسان تهذیب نفس نکرده باشد، خواه ناخواه، به دلیل طبع حیوانی اش، گرفتار رفتار و اخلاق ناروا می گردد و به سمت کژی ها کشیده می شود. قرآن در این باره می فرماید: «ان الانسان لظلوم کفّار» (ابراهیم:۳۴)، «ان الانسان خلق هلوعاً. اذا مسّه الشرّ جزوعاً. و اذا مسّه الخیر منوعاً. الاّ المصلّین.» (معارج: ۲۰ـ۲۳)
طبع حیوانی انسان تمایل به پستی مادّی و در نتیجه، تمایل به گناه دارد; اگر انسان به طبیعت مادی خود قناعت کند، هیچ گونه تلاشی در زمینه کسب علوم انجام ندهد، اعتقاداتش را براساس دلایل محکمی تقویت نکند و احکام را از مرجع صلاحیت داری فرا نگیرد، ضمانتی برای رستگاری نخواهد داشت. از آن جایی که بسیاری از هوس های آدمی با احکام شرع سازگاری ندارد، برخی انسان ها درصدد توجیه رفتارهای غیردینی خود برمی آیند. حضرت، انسان ها را از این کار برحذر می دارند: «و لا تنقادوا لاهوائکم»; تسلیم هوس هایتان نشوید. چرا؟ چون پرتگاهی است که انسان را به جهنم می کشاند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) عبارت «شفا جرف هار» را، که یک تعبیر ادبی و لطیف قرآنی است، در این جا به کار برده اند. در برخی از سواحل دریاها و رودخانه های بزرگ مناطق مرتفعی وجود دارد که با برخورد امواج قسمت هایی از آن شسته شده، حالت سراشیبی و لغزنده پیدا می کند. اگر انسان به یک باره و بدون احتیاط در آن جا قرار بگیرد، ممکن است به اعماق دریا و یا رودخانه سقوط کند. «شفا جرف هار» لبه پرتگاهی است که قدم گذاشتن در آن، مساوی است با سقوط و هلاکت انسان. حضرت می فرمایند: «فان النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف هار»; کسی که بدین منزل فرود آید، بر لبه پرتگاهی ناپایدار فرود آمده است. چنین کسی بارِ هلاکتی را بر دوش گرفته و آن را از جایی به جایی دیگر می برد; چرا که هر زمان به دنبال رأی تازه ای است: «ینقل الردی علی ظهره من موضع الی موضع لرأی یحدثه بعد رأی.» نوآوری و بدعت در دین، نه تنها موجب هلاکت خود انسان می گردد، بلکه انسان های دیگر را نیز به وادی هلاکت می کشاند. حضرت در ادامه می فرمایند: «یرید ان یلصق ما لا یلتصق و یقرّب ما لایتقارب.»; می خواهد چیزی را که نمی چسبد بچسباند و آن را که نزدیک نمی اید به نزدیک کشاند. آن قدر این تعبیرات لطیف است که گویی حضرت دارند برای زمان ما و مشکلات فرهنگی که بدان مبتلا هستیم سخن می گویند. برخی افراد به زور می خواهند چیزهایی را که اصالتاً ماهیت ضددینی دارند به دین بچسبانند، می گویند این هم قرائت جدیدی از دین است!
حضرت علی(علیه السلام) هشدار می دهند که مبادا شکایتتان را نزد کسی ببرید که نتواند دردتان را دوا نماید و از گشودن گره کار شما عاجز باشد; زیرا نه تنها مشکل شما را حل نمی کند، بلکه بر جهالت و گمراهی تان نیز می افزاید: «فالله الله ان تشکوا الی من لا یُشکی شجوکم، و لا ینقض برأیه ما قد ابرم لکم.» این گونه افراد، تکالیفی را که خداوند بر بندگان خود واجب گردانیده است با رأی خود از دوش انسان ها برمی دارند و می گویند: اندکی گناه هم عیبی ندارد! در شرایط کنونی جامعه ما، انجام این کارها دیگر اشکالی ندارد! این روزها آن قدر این سخنان را تکرار کرده اند که متأسفانه وقتی نوجوان متدیّن ما درباره مسأله خاصی سؤال می پرسد و پاسخ می شنود که این کار حرام است، می گوید: آیا در این زمان هم حرام است؟! مسأله شرایط زمانی و مکانی، مربوط به امسال و سال گذشته نیست که فکر کنیم ـ مثلاً ـ چیزی که تا سال گذشته حرام بوده، شاید امسال حلال شده باشد، بلکه منظور این است که برخی از احکام، ثانویه هستند که به دلیل مصالح خاص اجتماعی، در یک زمان و مکان خاصی، شرایط ویژه ای پیدا می کنند. از جمله این احکام که همه ما با آن آشنا هستیم و در قرآن نیز آمده است، مسأله «تیمم» می باشد. رعایت شرایط زمانی و مکانی به این معناست که برای مثال، اگر انجام برخی از تکالیف دینی موجب عسر و حرج می گردد، در شرایط خاصی، حکم دیگری در مورد آن ها به اجرا درمی آید، نه این که فقیه حق داشته باشد، به دلخواه خود، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کند. پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) هم حق نداشت از خودش چیزی بگوید چه برسد به فقیه. قرآن کریم در این باره می فرماید: «ولو تقوَّل علینا بعض الاقاویل. لاخذنا منه بالیمین. ثم لقطعنا منه الوتین.» (الحاقه: ۴۵ـ۴۷) و اگر (محمد) به دروغ سخنانی به ما می بست، محققاً ما او را به دست راست ـ به قهر و انتقام ـ می گرفتیم و رگ وتینش را قطع می کردیم.
امروز شیاطین انسان نما می کوشند به صورت های گوناگون افکار و ذهنیات نسل جوان را قبضه کنند. از این رو، جوانان ما باید مراقب باشند تا خدای ناکرده به دام آن ها نیفتند. فقیه و اسلام شناس ما نیز باید در فتوا دادن یا در بیان اخلاق و احکام اسلامی نهایت دقت را داشته باشد و بداند که یک روز باید در محضر خدای متعال پاسخ گوی گفتار و رفتار خود باشد. لذا نباید در این امور سستی به خرج دهد و از روی مسامحه چیزی را به مردم بگوید که با حکم خدا در تضاد آشکار است.
● وظایف و تکالیف امام در برابر امت
امام در مقابل امت خود تکالیف و وظایفی دارد. از جمله وظایف امام، انجام شایسته اموری است که خدا بر عهده او گذاشته است: «انه لیس علی الامام الاّ ما حمِّل من امر ربه.» از آن جا که امام، پیشوا و راهنمای مردم است، مردم از وی تبعیت می کنند و اعمال و گفتارش را سرلوحه رفتار خود قرار می دهند. البته مصداق اتمّ امام در این جا، امام معصوم(علیه السلام)است، اما علما هم، که «ورثة الانبیا» هستند، مراتبی از امامت را دارند. حتی امام جماعت یک مسجد هم مرتبه ای از امامت را داراست. به طور کلی، کسانی که می خواهند راه حق را به مردم بنمایانند، باید بدانند که خداوند در درجه اول از ایشان خواسته است که موعظه بلیغ و رسا برای مردم داشته باشند: «الابلاغ فی الموعظة» امام نباید تنها برای رفع تکلیف، وظایفش را انجام دهد، بلکه باید انواع و اقسام وسایل تأثیر در قلوب مردم را به بهترین وجه به کار گیرد تا آنان را به راه راست هدایت کند. حضرت علی(علیه السلام)وظیفه دیگر امام را تلاش و کوشش در نصحیت کردن مردم می دانند: «والاجتهاد فی النصیحة.» «نصیحت» در لغت به معنای یک رو بودن و خیرخواهی است. اگرچه ما معمولاً نصیحت را با موعظه مساوی می دانیم، اما این دو با یکدیگر تفاوت دارند. نصیحت، یک درجه بالاتر از موعظه می باشد. امام باید خیرخواه و دلسوز مردم باشد. یکی دیگر از وظایف امام، زنده نگاه داشتن سنت های الهی است: «والاحیاء للسّنه» نیازهای جامعه در برطرف کردن مسائل اقتصادی و امنیتی خلاصه نمی شود، وظیفه حاکم اسلامی این است که سنن اسلامی را در جامعه احیا کند و بدعت ها را از چهره اسلام بزداید.
حاکم اسلامی وظیفه دارد با کسانی که در جامعه تجاهر به فسق و گناه می کنند برخورد کرده و آن ها را مجازات نماید: «و اقامة الحدود علی مستحقیها.» ابتدا وظیفه حاکم اسلامی هدایت، خیرخواهی و احیای احکام الهی است و در مرحله بعد، در صورت تخلّف مردم، مجازات آن ها. حتماً شنیده اید که امیرالمؤمنین(علیه السلام)در زمان حکومتشان هر روز صبح هنگام خروج از منزل، تازیانه خود را برمی داشتند تا در صورت مواجه شدن با کسانی که تجاهر به فسق می کنند، آنان را مجازات نمایند. اگر اسم این کار خشونت است، بله حضرت علی(علیه السلام) هم این خشونت را داشتند. این خشونت ها باید در جامعه باشد. حاکم اسلامی باید در مقابل اجرای احکام الهی سخت گیر باشد. اگر بنا باشد همه چیز در معرض تساهل و تسامح قرار بگیرد، آن گاه برای اجرای احکام اسلامی به چه چیزی می توان امیدوار بود؟!
آخرین وظیفه حاکم اسلامی در این خصوص; یعنی پس از این که احکام اسلامی اجرا گردید، پرداخت سهم هرکس از بیت المال می باشد: «واصدار السهمان علی اهلها.» حاکم اسلامی باید در این مرحله، مشکلات اقتصادی مردم جامعه را حل کند. هرچند امیرالمؤمنین(علیه السلام) موارد مزبور را به ترتیبی که ذکر شد بیان فرموده اند، اما الزاماً این طور نیست که ترتیب زمانی خاصی داشته باشند; ممکن است هم زمان باشند و یا یکی بر دیگری اولویت داشته باشد. در هر حال، ضرورت های جامعه در زمان های مختلف فرق می کنند، اما نباید فراموش کنیم که اولین و مهم ترین وظیفه حاکم اسلامی، احیای سنت های الهی و اجرای حدود الهی است تا دشمنان اسلام جرأت پیدا نکنند احکام اسلامی و ضروریات اسلام را مورد خدشه و تشکیک قرار دهند. با رواج سیاست تساهل و تسامح در جامعه و ممنوع کردن اِعمال هرگونه سخت گیری وخشونت، نه تنها ارزش های اسلامی زیرپا گذاشته می شوند، بلکه حتی آمر به معروف نیز مورد تمسخر، هتک حرمت، ضرب و شتم و چه بسا قتل قرار می گیرد. قرآن می فرماید: «ان الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم.» (آل عمران: ۲۱); همانا کسانی که به آیات خدا کافر شوند و انبیا را بی جرم و به ناحق بکشند و با آن مردمی که خلق را به عدل و درستی خوانند نیز دشمن شده و به قتل رسانند، (ای پیغمبر) آن ها را به عذاب سخت دردناک بشارت ده.
۱. خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه
منبع : طوبی


همچنین مشاهده کنید