سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

رابطه اخلاق و دین


رابطه اخلاق و دین
از آنجا که اصول اخلاقی از قبیل: عدالت، محبت، نوع دوستی، ایثار، احسان و... به صورت فطری و ذاتی در نهاد انسان به ودیعت نهاده شده است. بنابراین آیا می توان اخلاق و مفاهیم اخلاقی از این دست را به عنوان ماهیتی مستقل از دین و تعالیم دینی قلمداد کرد؟ به تعبیر دیگر آیا می توان اخلاق منهای دین را مطرح نمود؟
▪ طرح مساله
سرشت و ذات انسان (و به تعبیر دینی «فطرت») دارای لوازم و اقتضائاتی است که در میان تمامی انسانها مشترک است و عمومیت دارد. یکی از این فطریات، «اصول اخلاقی» از قبیل عدالت، محبت، نوع دوستی، ایثار و... است. ذاتی بودن این اصول اخلاقی در نهاد انسان، برخی را بر آن داشته که تصور کنند چون اخلاق دارای ماهیت «مستقل» از دین و تعالیم دینی است، بنابراین، پایبندی به اصول اخلاقی کافی است و نیازی به دین نیست و یا اینکه توصیه به «اخلاق منهای دین» می کنند.
نظریه «فرادینی بودن گزاره های اخلاقی » را با آموزه ها و قضایایی که در لابلای متون اسلامی و نظرات متفکرین اسلامی وجود دارند نیز می توان به نوعی توجیه نمود. در مباحث کلامی، علمای شیعه معتقد به «حسن و قبح عقلی و ذاتی» احکام اخلاقی هستند؛ بدین معنی که مجزای از حکم شارع، برخی افعال، مطلوب و ممدوح هستند و «منشا مطلوبیت» آنها، متعلق حکم شارع واقع شدن نیست. «کشف» این دسته از مستقلات که در هر سه حوزه ی کلام، فقه و اخلاق به چشم می خورند، نیازی به رجوع به نقل و متون دینی ندارد و با ابزارهای دیگری همچون «عقل» و «فطرت» نیز می توان آنها را دریافت و کشف نمود.
● تحقق سعادت و کمال حقیقی
اما پرسش اصلی این است آیا انسان با «کشف» وجود چنین گزاره هایی و «عمل» به آنها می تواند به «سعادت و کمال حقیقی» دست یابد؟! محل نزاع ما با قائلین به نظریه اخلاق منهای دین، دقیقا همین جاست. طراحان این نظریه باید روشن سازند که مقصود آنها از مفاهیمی نظیر «سعادت»، «رستگاری» و «کمال» چیست. آیا خاستگاه و انگیزه انسان در افعال اخلاقی او اثر می گذارد؟ آیا قداست اصول اخلاقی فقط از ناحیه خود فعل اخلاقی است و یا این که اندیشه و انگیزه (وبه تعبیر دینی «نیت») حاکم بر فعل نیز می تواند اثرگذار و نقش آفرین باشد؟ به بیان ساده تر، آیا «حسن فعلی» کافی است و یا این که «حسن فاعلی» نیز ضرورت دارد؟
بر مبنای تفکر و فرهنگ اسلامی، هیچ عملی از انسان موجبات «سعادت» و «کمال» او را فراهم نمی آورد، مگر آن که سمت و سویی که انسان از انجام آن عمل برمی گزیند؛ «الهی» باشد. نباید تصور کرد که پایبندی به اصول اخلاقی منهای دین، چون نظم زندگی اجتماعی انسان در دنیا را تامین می کنند و عطر ناچیزی از طراوت فضایل و سجایای اخلاقی را منتشر می سازد، به سعادت اخروی و کمال انسانی او نیز خواهد انجامید، هرگز این چنین نیست. در فلسفه اخلاق مبتنی بر تعالیم اسلام، هنگامی افعال اخلاقی دارای «ارزش» می شوند که «صبغه ای الهی و خدایی» داشته باشند و هدف فاعل، «قرب به خداوند» باشند. چه کسی به جز خداوند می تواند «سعادت» و «رستگاری» انسان را تامین کند؟ اگر سعادت و نجاتی برای انسان در حیات اخروی قابل تصور است، چه کسی جز خداوند قادر است در امور اخروی انسان تصرف نماید؟!
از نظر اسلام، شرط کافی برای سعادت آدمی، هم «ایمان» است و هم «عمل صالح». در این میان، ایمان به خداوند نخستین و بنیادی ترین شرط است و عمل صالح و افعال مبنی بر اصول فطری اخلاقی، مستقلا هیچ گونه «ارزش اخلاقی» ندارند و تاثیر مثبتی از خود به جا نخواهند گذاشت. «اعمال صالح» بدون وجود «ایمان» در انسان، به «رستگاری» او منجر نمی گردند و تنها می تواند به کاهش عذاب اخروی او کمک کنند. آری، چنانچه بخواهیم تنها به تقویت و نهادینه شدن نظم و قانون مداری در حیات دنیوی و زندگی اجتماعی آدمی بنگریم، تقید به اصول و موازین اخلاقی منفک از دین، اثربخش خواهد بود و نوعی «نگهبان درونی» در ضمیر افراد جامعه پدید خواهد آورد. اما این امر هرگز «رستگاری ابدی» انسان را به دنبال نخواهد داشت.
مهدی جمشیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید