چهارشنبه, ۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 29 May, 2024
مجله ویستا

زهد و پرهیزکاری، حقیقتی الهی


زهد و پرهیزکاری، حقیقتی الهی
داستان زهد ، داستان عجیبی است ، زهد حقیقتی است كه هر كس به آن آراسته شود ، برنده خیر دنیا و آخرت شده .
تحصیل زهد از مشكل ترین اموری است كه انسان با آن روبروست ، و چون حاصل شود ، بفرموده حضرت صادق(علیه السلام) درب آخرت و تمام نعیمش به روی انسان باز شده ، و برات آزادی از آتش جهنم برای ابد به جهت انسان صادر گشته !
زهد صفت عاشق ، خصلت عارف ، رنگ عابد ، و نشان حقیقت بر پیشانی سالك است .
زاهد انسانی وارسته ، و عبدی پیراسته ، و شخصیّتی ممتاز ، و نیروئی الهی ، و پروانه ای گرد شمع جمال ، و عاشقی بینا و مجاهدی تواناست .
حقیقت زهد را باید از زبان حقیقی و عرفای واقعی شنید ، چرا كه آنها شیرینی این واقعیت را چشیده اند و از نسیم جان بخش این خصلت ملكوتی بهره برده اند ، بیان حقیقت زهد كار ما گرفتاران و اسیران بندهای شهوات و طبایع نیست ، ما را كجا رسد كه به ترجمه عالی ترین خصلت وارستگان تاریخ برخیزیم ، و از آنان كه از دوست نشان دارند نشان در اختیار بگذاریم .
زهد قبل از اینكه مرحله عملی باشد حقیقت قلبی است ، به این معنی كه هر كس به قول قرآن مجید بود و نبود امور ظاهر برای وی مساوی باشد زاهد است .
و چون بدست آوردن این حالت قلبی كاری بس مشكل و مدت مدیدی ریاضت می خواهد ، و طالب مقدماتی چون علم و معرفت و بینائی و بصیرت و همنشینی با اولیاء خداست ، از این نظر زهد را از اعلا منازل سالكین و از والاترین مقامات عارفین و از بهترین حالات سائرین شمرده اند .
این حالت عالی قلبی ، یعنی بی تفاوت بودن دل ، نه در برابر بود و نبود ظاهر دنیا و زرو و زینت آن موجب راحت انسان ، و دور بودنش از بسیاری از گناهان باطنی و ظاهری است .
تمام روایات معتبر و محكم كه در بهترین كتب حدیث نقل شده ، وقتی می خواهند زهد را معنا كنند به آیه بیست و سوّم سوره مباركه حدید ، كه ریشه زهد را قلبی می داند متوسل می شوند ، چرا كه وقتی قلب دارای این حالت عالی باشد اگر همه دنیا به انسان رو كند انسان آن را ملك خود نمی داند ، بلكه گنجینه ای در خزانه حق می نگرد ، كه انسان برای صرف آن در راه خدا انتخاب شده ، و چون همه دنیا از دستش برود گوئی هیچ پیش آمدی نكرده ، چون چیزی كه ملك خود نمی دانسته از برابر چشمش غایب شده ، و علّتی منطقی وجود ندارد كه بخاطر غیبت و یا از دست رفتن غیر ملك باعث اسف گردد .
چیزی كه از دست برود ، اگر از دست رفتنش مخصوصاً بقضا و حكم الهی باشد و ذاتاً از دست رفتنش به قدر حق صورت گیرد ، مگر تأسف قلب قدرت بازگرداندن آن را دارد ؟ و مگر شادی و حرص در راه بدست آوردن از دست رفته قدرت برگرداندن از دست رفته را دارد ؟ !
تأسف بر از دست رفته موجب جزع و خروج از مدار صبر ، و علّت اعتراض و شكایت به دستگاه منظم آفرینش و بخصوص صاحب حكیم و عادل آن است و این گونه جزع مقدمه ای برای مغضوب شدن انسان و مستحق شدن آدمی به عذاب الهی است .
و فرح و خوشحالی نسبت به ظاهر دنیا و زر و زینت بدست آمده آن موجب بد مستی و طغیان و تجاوز و به قول آیه شریفه تفاخر و تكاثر و علّت كبر و تكبر خود بینی است كه همه این خصائل شیطانی و گرفتار آن منفور حق و از رحمت مطرود و مستحق لعنت حق و خزی دنیا و ع ذاب آخرت است ، و این غیر از فرح به نعمت است كه موجب شكر و كمك و عون بر عبادت و طاعت است كه دنیا را نعمت حق دیدن و از آن نعمت در راه صاحب نعمت استفاده كردن ، غیر از دنیا را دنیا دیدن است ، متن آیه شریفه سوره حدید چنین است :
( لِكَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور ) .(۱)
هرگز بر آنچه از دست شما رود تأسف نخورید ، و به آنچه به شما می رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متكبر خودستائی نیست .
با توجه به این آیه بخصوص دو كلمه « تأسوا و تفرحوا » معلوم می شود كه زهد در درجه اول و در مرحله حقیقت امری قلبی است ، چون قلب در روی آوردن دنیا خوشحال نشود و حالی بحالی نگردد و دچار فرح نشود فرحی كه عاقبتش تكبر و فخر و دوری از خداست ، و در از دست رفتن دنیا بدحال نگردد ، آن حالتی كه باعث جزع و فزع و بی صبری و بی طاقتی و شكایت از دوست است ، صاحب آن قلب زاهد است ، روز داشتن ، زاهد و روز نداشتن زاهد است .
اما اگر قلبی در بود دنیا و زینت آن فرح موصل به كبر و فخر داشته باشد ، وبه وقت از دست رفتن ظاهر دنیا به اسف دچار شود ، صاحبش اهل دنیا و بدور از حقیقت است ، چنین انسانی اگر دستش به تمام معنی از دنیا خالی با شد ولی قلبش به امید روز بدست آمدن در فرح قرار داشته باشد اهل دنیاست ، و اگر به وقت داشتن برای روز مبادا در اسف باشد انسانی مادی و بیچاره است ، چنانچه قلب با بودن ثروت مادی اگر اهل فرح به ثروت نباشد صاحبش زاهد و مورد توجه خداست .
موسی بن جعفر (علیه السلام) در تاریكی زندان بغداد هیچ اسفی نداشت ، و سلیمان بر تخت حكومت فلسطین ، ذره ای فرح در دلش نبود .
یوسف عزیز در قعر چاه و در زندان مصر تأسف نمی خورد ، و بر تخت سلطنت مصر دچار فرح نبود .
علی (علیه السلام) آن یگانه تاریخ پس از مرگ پیامبر از خانه نشینی و بخاطر از دست رفتن حكومت ظاهری اسف نداشت ، و روز حكومت ، كه حكومت ظاهر را بی ارزش تر از كفش پاره خود می دانست بر حكومت فرحناك نبود .
چون قلب این گونه حركت الهی و معنوی و ملكوتی پیدا كند ، حقیقت زهد تحقق پیدا كرده و نور زهد در اعمال و حركات و اخلاِ و معاملات و معاشرت انسان تجلی خواهد كرد .
عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاث قالَ : قُلْتُ لاِبی عَبْدِاللهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِداكَ فَما حَدُّ الزُّهْدِ فِی الدُّنیا ؟ فَقالَ : قَدْ حَدَّهُ اللهُ فی كِتابِهِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ .
حفص بن غیاث می گوید : به حضرت صادِ (علیه السلام) عرضه داشتم قربانت كردم حدّ زهد در دنیا چیست ؟ فرمود خداوند حدّ زهد نسبت به دنیا را در كتابش بیان فرموده ، در آیه ای كه می فرماید : تا بر از دست رفته حسرت نخورید و به بدست آمده فرحناك نگردید .
قالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) : إنَّ النّاسَ ثَلاثَهٌٔ : زاهِدٌ وَصابِرٌ وَراغِبٌ ، فَأمَّا الزّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الاْحْزانُ وَالاْفْراحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلا یَفْرَحُ بِشَیء مِنَ الدُّنیا وَلا یَأسی عَلی شَیء مِنْها فاتَهُ فَهُوَ مُسریح . . . .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : مردم به سه دسته اند :
زاهد و صابر و راغب ، زاهد كسی است كه غصه ها و خوشحالیها را از قلب بدر كرده ، بر چیزی از دنیا كه بدست می آید خوشحال نمی شود ، و بخاطر چیزی كه از دستش می رود غصه دار نمی گردد و او راحت است .
راستی اگر انسان بخواهد تأسف بخورد چرا بر یك سلسله امور كم ارزش و فانی و امانتی تأسف بخورد ، و اگر بخواهد خوشحال شود ، چرا بر سنگ و خاك رنگارنگ و بر یك سلسله خوراكی و پوشاكی و بر جاه و مقام پوشالی و از دست رفتنی خوشحال شود ؟ تأسف باید بر عمر از دست رفته ، عمری كه به طاعت و عبادت نگذشته باشد ، تا این تأسف عامل حركت برای جبران مافات شود ، خوشحالی باید خوشحالی بر ایمان و عمل صالح باشد كه وسیله خیر دنیا و آخرت است ، آری در اتصال به حضرت محبوب شاد و بر فراِ آن جمال مطلق رنجیده و ناراحت باشیم .
حقیقت زهدشناختن حقیقت زهد با مراجعه به آیات و آثار و معارف اسلامی ، به خصوص آنچه از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین رسیده كار مشكلی نیست ، و چه نیكوست انسان حقیقت این مسئله الهیه را بشناسد و از حضرت رب العزه آراسته شدن به آن را بخواهد . كه هر كس آراسته به این حقیقت گردد ، به عالی ترین درجه معنوی آراسته شده ، و باب خیر دنیا و آخرت را به روی خود باز كرده است .
زهد یعنی بی رغبتی به ظاهر دنیا به خاطر بدست آوردن آخرت و درجه بالاترش یعنی بی رغبتی به ما سوی الله جهت جلب رضا و خوشنودی و رضوان حضرت حق .
ضایع كردن مال حرام و حرام كردن حلال ، حرام و بیكاری و بیعاری و كلّ بر مردم شدن نیز حرام است .
زهد به معنای قناعت ورزیدن به حلال مالی و شهوانی از حرام و ساختن آخرتی آباد با حیات دنیاست .
زهد یعنی تمام علائق را تابع علاقه حق قرار دادن ، و به معنای حكومت الهی قلب بر ظاهر امور دنیائی است .
آن كس كه در برابر متاع حیات مادی ، و آرایش ظاهر دنیا ، فریب نمی خورد ، و مقام با عظمت خلافت اللهی را با مشتی خاك ، و با چند روز مقام و با قلیلی در هم و دینار معامله نمی نماید زاهد است .
عرفان به واقعیات و معرفت به حقایق ، و بصیرت به امور ظاهر و باطن مورث زهد است .
چون واقف شدی اگر عمرت هزاران سال باشد و هزاران گونه نعمت در كفت قرار بگیرد ، در برابر عمر ابد آخرت و نعیم مقیم آن لحظه ای بیش نیست ، نسبت به آنچه در این دنیا از مال و منال و شهوت و مقام و ریاست و دیگر چیزها كه ترا از حیات جاوید و نعمت مقیم باز می دارد به حقیقت زاهد خواهی شد .
چون آگاه شدی آنچه هست رفتنی است ، و تنها وجود باقی خداست ، و هر تكیه گاهی موقتی است ، تنها تكیه گاه ابدی حضرت رب العزت است از ماسوی الله زاهد شده و تنها به حضرت او رغبت كنی ، با توجه به این حقایق است ، كه دنیا برایت مسجد و جمال محبوب برایت قبله و ذكر دائم برایت نماز ، و خدمت به خلق برایت عبادت می گردد .
قدر خود بشناس ، و به آنچه باید واقف گردی واقف شو ، در مقام كسب آگاهی و بصیرت و معرفت و عرفان برآی كه در تمام وجود از نظر قوه و استعداد همتا نداری ، و به این خاطر از میان تمام ممكنات و موجودات ترا به مقام نیابت و خلافت از خود برگزیده اند .آری معرفت به حقایق مقدمه حركت به سوی حقایق و عشق به حقایق مقدمه آراسته شدن به واقعیات است كه عارف : صابر ، متقی ، متوكل ، عاشق ، خاضع ، خاشع ، صامت ، مجاهد ، عابد ، عالم ، حلیم ، حكیم و زاهد است ، و طی این همه راه در گرو حكمت نظری و عملی است ، و آن دو عبارت از شناخت قرآن با كمك اهل قرآن و آراسته شدن به حقایق این كتاب است .
از چهار عامل خطر بپرهیزید تا به خدا برسیدیكی از پیران معرفت را پرسیدند كه : عارف را چگونه باید كه باشد ؟
گفت : چنان باید كه از میان خویش و آن خداوند خویش چهار چیز بردارد :
۱ ـ یكی ابلیس را و هر چه او خواهد و خواست وی معصیت بُوَد ، كه اندر وی زوال ایمان بُوَد ، و اندر زوال ایمان دوزخ جاودان بود .
( كَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلاِْنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنكَ إِنِّی أَخَافُ اللهَ رَبِّ الْعَالَمِینَ * فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذلِكَ جَزَاؤُا الظَّالِمِینَ ) . (۲)
در مثل مانند شیطانند كه از انسان خواست به خدا كافر شود ، پس از آن كه انسان از طاعت حق روی گرداند و از عبادت الهی برید ، گفت من از تو بیزارم كه از عذاب پروردگار عالمین می ترسم .
پس عاقبت شیطان و آدمی كه بخواست او كافر شد این است كه هر دو در آتش دوزخ مخلّدند و این دوزخ كیفر متجاوزان است .
۲ ـ و دیگر نفس و آنچه خواهد ، كه نفس بدان كاری كند بد ، و بد كرداری را جای آتش بود ، چنان كه گفت در قصه یوسف صدیق :
( وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَهُٔ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ) . (۳)
من خودستائی نكرده ، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمی دانم زیرا نفس به شدت انسان را به كارهای زشت و ناروا می خواند جز آن كه خدا به لطف خاص خود انسان را حفظ كند ، كه خدای من بسیار آمرزنده و مهربان است .
۳ ـ و دیگر هوای تن را و آنچه او خواهد ، و اندرین جهان هر كه به راحت بود بدان جهان رنج برد چنان كه گفت حق تعالی :
( أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ) . (۴)
ای رسول من دیدی حال آن كس كه هوای نفس خود را معبود خویش گرفت « چگونه به ضلالت و گمراهی افتاد و هلاك گشت و به عذاب ابد دچار شد ؟ !
۴ ـ چهارم دنیا را و آنچه او خواهد دست بازداری ، كه دنیا از تو خدمت خواهد و فراموشی آخرت خواهد قوله تعالی :
( فَأَمَّا مَن طَغَی * وَآثَرَ الْحَیَاهَٔ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَی ) . (۵)
و اما چون كسی طغیان كند دنیا را بر آخرت بخواهد ، پس جهنم جایگاه اوست .
پس چون بنده عارف ، این چیزها را از میان برداشت معرفت قرار گرفت ، و حلاوت معرفت یافت ، پس هر كه با ابلیس صحبت كند از هاویه نرهد كه با خداوند صحبت كند از این همه برهد .
انبیاء الهی و زهدبازگو كردن زهد انبیائی كه در آیات قرآن و روایات از آن نام برده شده داستان بسیار مفصلی است ، علی (علیه السلام) در خطبه ۱۶۰ نهج البلاغه به زهد چند نفر از انبیاء بدین قرار اشاره دارند :
اگر خواهی از موسی كلیم الله سخن بگو ، كه به پروردگار عرضه داشت :
( رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) . (۶)
پروردگار من بر آنچه از خیر بسویم فرستی نیازمند و محتاجم .
به خدا قسم به وسیله این دعا قرص نانی از خدا می خواست ، زیرا خوراكش سبزی و گیاه زمین بود ! ! و به علّت لاغری و كمی گوشت بدن ، سبزی گیاه از نازكی پوست درونی شكمش دیده می شد .
و اگر خواهی از داود سخن به میان آر ، كه دارای مزامیر و زبور بود ، و خواننده اهل بهشت است ، بدست خود از لیف خرما زنبیل ها می بافت و به هم نشینان خود می گفت : كدامتان در فروختن این زنبیل ها به من كمك می كنید ، از بهای فروش آنها خوراكش یك عدد نان جو بود .
و اگر خواهی داستان زندگی عیسی بن مریم (علیه السلام) را به میان آر ، كه سنگ را زیر سر خود بالش قرار می داد ، و جامه زبر می پوشید ، و طعام خشن می خورد ، و خورش او گرسنگی بود ، و چراغ شب او ماه بود ، و سایه بان او در زمستان جائی بود كه آفتاب می تابید یا فرو می رفت ، و میوه و سبزی خوشبوی او گیاهی بود كه زمین برای چهارپایان می رویاند ، نه زنی داشت كه او را به فتنه و تباهكاری افكند ، و نه فرزندی كه او را اندوهگین سازد ، و نه دارائی كه او را از توجه به حق برگرداند ، و نه طمعی كه او را خوار كند ، مركب او دو پایش بود ، و خدمتكار او دو دستش .
بیا و در مسئله زهد به پیامبر خود ، كه از همه نیكوتر و پاكیزه تر است ، اقتدا نموده ، از آن بزرگوار پیروی كن ، زیرا آن حضرت برای كسیكه بخواهد پیروی كند ، سزاوار پیروی كردن است ، و انتساب شایسته اوست برای كسیكه بخواهد به او نسبت داشته باشد ، و محبوب ترین بندگان نزد خداوند كسی است كه پیرو پیغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود .
لقمه دنیا را زیادتر از آنچه لازم نداشت نمی خورد ، به دنیا به هیچ عنوان دل نبسته بود ، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شكم گرسنه ترین اهل دنیا بود .
دنیا با همه محتویاتش به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع كرد ، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان علاقه و دل بستن به دنیا را دشمن داشته ، او هم به پیروی از مولایش علاقه به دنیا را دشمن می داشت . و می دانست حق تعالی دنیا را خوار دانسته او هم خوار می دانست ، و آن را كوچك قرار داده ، او هم كوچك شمرد .
اگر نبود در وجود ما ، مگر دوستی آنچه كه خدا و رسول و دشمن داشته ، و بزرگ شمردن آن را كه خدا و رسول كوچك شمرده همین مقدار برای سركشی از خدا و مخالفت فرمان او بس بود .
پیامبر به روی زمین طعام می خورد ، و مانند عبد می نشست ، و به دست خود پارگی كفشش را دوخته و جامه اش را وصله می كرد ، و بر خر برهنه سوار می شد و دیگری را هم سوار می كرد .
بر در خانه اش پرده ای كه در آن نقش ها نقش شده آویخته بود ، پس به یكی از زنهایش فرمود : این پرده را از نظر من پنهان كن ، زیرا وقتی به آن چشم می اندازم دنیا و آرایش های آن را به یاد می آورم ، پس از روی دل از دنیا دوری گزیده ، یاد آن را از خود دور می ساخت ، و دوست داشت كه برایش آن از جلوی چشمش پنهان باشد ، تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا جای آرمیدن است ، و امیدواری و درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد ، پس علاقه و بستگی به این دنیای از دست رفتنی را از خود بیرون و از دل دور كرده و آرایشهای آن را از جلو چشم پنهان گردانید ، و چنین است كسی كه چیزی را دشمن می دارد ، و بدش می آید به آن چشم اندازد ، و نام آن را در حضورش برده شود ! !
زهد مورث معنویت ، آزادگی و ایثار و خصائل دیگر انسانی و الهی است ، زاهد به حقیقت اهل معناست ، و از قید تعلقات مادی و شیطانی با تمام وجود آزاد است ، و پیش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش كار بسیار آسانی است .
شدت زهد پیامبر و علی و خاندانش و ائمه طاهرین و پس از آنان یاران و اصحاب خالص آن بزرگواران چیزی نیست كه نیاز به شرح داشته باشد .
دل زجان بر گیر تا راهت دهند *** ملك دو عالم به یك آهت دهند
چون تو برگیری دل از جان مردوار *** آنچه می جوئی تو آنگاهت دهند
گر بسوزی تا سحر هر شب چو شمع *** تحفه نقد سحرگاهت دهند
تا نگردی بی نشان از هر دو كون *** كی نشان آن حرمگاهت دهند
چون بتاریكی دَرَست آب حیات *** گنج وحدت در بن چاهت دهندای گدا
گر آشنای او شوی *** هر زمانی ملك صد شاهت دهند
گر بود آگاه جانت از جزا و *** گوشمال جان بناگاهت دهند
لذت دنیا اگر زهرت شود *** شربت خاصان درگاهت دهند
چون شنیدی تفرقه است در راه تو *** در سیاهی راه كوتاهت دهند
بی سواد فقر تاریكت شود *** گر هزاران روی چون ماهت دهند
چون درون دل زفقرت شد سیه *** ره برون زین سبز خرگاهت دهند
در سواد اعظم فقرست آنك *** نقطه كلی به اكراهت دهند
ای فرید اینجا چو كوهی صبر كن *** تا از این خرمن یكی كاهت دهند
حدید / ۲۳ .حشر / ۱۶ – ۱۷ .یوسف / ۵۳ .فرقان / ۴۳ .نازعات / ۳۷ – ۳۹ .قصص / ۲۴ .
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع: عرفان اسلامی، جلد ۸
منبع : عرفان