پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

به حساب خود رسیدگی کنیم، پیش از آن که به حسابمان رسیدگی شود...


به حساب خود رسیدگی کنیم، پیش از آن که به حسابمان رسیدگی شود...
آیا در قرآن که به دفعات از جهاد و شهادت سخن رفته است، ما معنای شان را می دانیم؟! متأسفانه ما در بسیاری از موارد جهاد را در حد جنگیدن و کشت و کشتار فرو کاسته اند. در حالی که تعبیری که قرآن استفاده می کند، بسیار حکیمانه و دقیق است و جهاد را به معنای جهد و کوشش به کار می برد و در حالی که اگر منظورش جنگیدن بود، می توانست از واژه های حرب و محاربه استفاده کند، که کاملاً حساب شده چنین نمی کند.
نگارنده که خود در دوران جوانی در خارج از کشور از داوطلبانِ جهاد بود، در دوره ای از زندگی خود با این پرسش اساسی مواجه شد، آیا حقیقتاً اسلام و پیامبرش جنگ طلب بودند یا صلح طلب؟ مسلمانان جنگ طلب هستند یا صلح طلب؟ بسیاری که بدنبال حجتی برای صلح طلبی دین اسلام می گردند، صلح حدیبیه را مدرکی دال بر آن می دانند و آنانی که اسلام را با نگاهی خشونت طلب می بینند، جهادهای پیامبر و آیات مربوط به آن را معرفی می کنند. نگارنده در مقالات پیشین تشریح کرده که فتح مکه بهترین معیار برای محک آن هاست. چرا که پیامبر با قشونی مسلح و برتر از دشمن، آماده فتح مکه است و قریشی که از هیچ جنایتی در حق مسلمانان فروگذار نبودند، هنگامه قصاص شان فرا رسیده است تا از آن طریق عدالت اجرا شود. از این روی، بسیاری از مسلمانان گفتند: «امروز روز پاره پاره کردن است»! «امروز روز در هم شکستن حرمت است»! اما پیامبر در میان تعجب همگان می گوید: «امروز روز رحمت است». پیامبر حتی می توانست به عنوان اجرای عدالت، کسانی که حقوق شان را ضایع کرده بودند، مجازات سازد و نه احکام اسلام (در حد قصاص) و نه حتی قوانین مدنی امروزین (در حال حاضر، جوامعی که در آن ها دیکتاتوری ها ساقط می شوند و حکوت های مبتنی بر دموکراسی به قدرت می رسند، پس از دستگیری جنایتکاران پیشین، آنان را محاکمه و مجازات می سازند) می توانست پیامبر را منع کنند، اما او راه رحمت را با تمامی دشواری اش بر می گزیند.
معنی لغوی شهادت نیز به کشته شدن افراد در راه آرمان هایش نظر دارد، نه کشتن دیگران در راه آرمان هایش، که به تعبیر قرآن آنان را نباید، مردگان که زندگان و شاهدان حقیقی شمرد. خواهش می کنم دقت کنید؛ این تفاوت ها، مباحثی ادبی نیست که آرایه های کلامی مدنظر باشد؛ تفاوتی است از زمین تا آسمان بین رفتارها، کنش ها، منش ها و زندگی های انسانی. تفاوت بین کسی که در راه آرمان هایش ایستادگی می کند، حتی به قیمت کشته شدن و ایثار وجودش، با کسانی که دیگران را قربانی ایده ها و آرمان هایشان می کنند! ممکن است برخی بگویند، در قرآن همان طور که به بخشایش و جهاد توصیه شده، از واژه یقاتلون فی سبیل الله نیز استفاده شده است. اول این که یقاتلون برخلاف تصور فارسی زبان ها، به معنی قتل و کشتار در زبان عربی نیست، بلکه به معنای پیکار است و ثانیاً چه بسا که کسانی بخواهند جان و مال شما را بگیرند و یا به خانواده و عزیزان تان لطمه بزنند که در چنین موقع ای دفاع از آنان نه تنها جایز که بی تفاوت ماندن، بی مسئولیتی و دون همتی است. وظیفه ما در چنان وقتی دفاع در مقابل تجاوزگرانی است که به ما حمله برده اند، نه کشتن دیگران با ملیتی مشابه یا حتی آزار رساندن به خانواده متجاوز، بلکه تنها در حد دفاع و در مورد همان اشخاص متجاوز؛ چرا که بخشش در دین یک اصل جاودانه است، اما قهر و دفاع تنها در حد اجرای عدالت جایز است و آن شآن نزول آیاتی در قرآن است که دفاع را جایز دانسته و توصیه می کند. اما پاسخ های قرآن در این مورد بسیار شنیدنی تر از پاسخ نگارنده است: «... چرا به‌ برخی‌ از کتاب‌ (احکام‌) ایمان‌ آورده‌ و به‌ بعضی‌ دیگر، کافر می‌شوید، پس ‌جزای‌ چنین‌ مردم‌ بدکرداری‌ چیست‌ به‌ جز ذلت‌ و خواری‌ در زندگی‌ این‌ جهان‌ و سخت‌ترین‌ عذاب‌ در روز قیامت‌، و خدا غافل‌ از کردار شما نیست‌». پاسخ های قرآن آنقدر دقیق و بهت آور است که گاه انسان تصور می کند، آینده را پیش بینی کرده است! اما جالب تر از آن، رجوع به نص صریح قرآن برای برداشت از آن و تفسیر رفتارهایمان است. نگارنده تقریباً نه تنها مطالعات و پژوهش هایی را در مورد ادیان مختلف الهی داشته است، بلکه حتی با باورهای دینی قبایل و جوامع ابتدایی و فرقه ها مذهبی گوناگون نیز آشنایی دارد و نه تنها رشته دانشگاهی، که بخش بزرگی از زندگی اش به فلسفه و ادیان مربوط بوده است و با وجود این به جرأت می گوید که نکته ای در قرآن هست که در کتب دینی و مقدّس سایر ادیان عمدتاً نیست و بعضاً بدین صراحت نیست و آن انگشت گذاشتن بر روی این نکته است که اگر حکمی ولو در قرآن و کتاب خدا آمده باشد، استناد به آن برای انجام یک عمل کفایت نمی کند، چرا که ممکن است که از جمله "متشابهات" باشد تا چنان که قرآن می گوید، از آن طریق ما را بیازماید! نگارنده برای روشن تر شدن قضیه عین آیه ۷ سوره آل عمران را می آورد: «اوست‌ خدایی‌ که‌ کتاب‌ (قرآن‌) را بر تو فرستاد که‌ برخی‌ از آیات‌ آن‌ (کتاب‌) محکم‌ است‌ که‌ احتمال‌ و اشتباهی‌ در آن‌ راه‌ نیابد که‌ آن‌ها اصل‌ و مرجع‌ سایر آیات‌ کتاب‌ خواهد بود و برخی‌ دیگر آیات‌ متشابه‌ است‌ که‌ به‌ سهولت‌ درک‌ معنی‌ و مقصود از آن‌ نشود تا آن‌ که‌ گروهی‌ که‌ در دل‌های شان‌ میل‌ به‌ باطل‌ است‌ از پی‌ متشابه‌ رفته‌ تا به‌ تأویل‌ کردن‌ آن‌ در این‌ راه‌ شبه‌ و فتنه‌گری‌ پدید آرند، در صورتی‌ که‌ تأویل‌ آن‌ کس‌ جز خداوند نداند و ثابت‌ قدمان‌ گویند ما به‌ همه‌ آن‌ کتاب‌ ایمان‌ آوردیم‌ که ‌همه‌ محکم‌ و متشابه‌ آن‌ از جانب‌ خداوند ما آمده‌ است‌ و به‌ این‌ دانش‌ پی‌ نبرند مگر خردمندان‌». به بیان دیگر، قرآن خود شهادت می دهد، صرفِ آمدن آیه ای در نص قرآن، دلیل بر اتکای به آن نیست و می تواند آن آیه جزو متشابهاتی باشد که هدف از آن اتفاقاً آزمودن ایمان آورندگان است. آری تا خیرخواهان حقیقی که مسؤلانه و از ته دل به دنبال خوبی برای دیگران و بخشش هستند، از باورمندانی که غیرمسئولانه تنها بدنبال بهشتی هستند که از هیچ جنایتی (میل به باطل در دل ها) در راه اش فرو گذار نیستند، تفکیک شوند. کسانی که با تمام وجود، نفسِ دین را در خود درونی کردند، از کسانی که سطحی بینی دینی خود را با عینک تعصب به جنایتی به نام مذهب تبدیل می کنند، متمایز گردند. این است راز خفتن آن متشابهات در قرآن که در طول تاریخ نیز این آیه همواره برای بسیاری از متعصبان دینی بسیار سخت بوده است که اتفاقاً معنای حقیقی آزمون الهی در زندگی در آن نهفته است.
چنان‌ که‌ قرآن در جایی دیگر نیز ‌اشاره‌ می‌کند: «و بعضی‌ از عوام‌ که‌ چیزی‌ نیاموخته‌ و نوشتن‌ نتوانند و کتاب‌ (کتاب‌ خدا) را جز آمال‌ و آرزوی‌ باطل‌ خود نپندارند و تنها پا بست‌ خیالات‌ خام‌ و پندار بیهوده‌ خویش‌ اند. پس‌ وای‌ بر آن‌ کسان‌ که‌ کتابی‌ از پیش‌ خود نوشته‌اند و آن‌ را به‌ خداوند متعال‌ نسبت‌ می‌دهند تا آن‌ را به‌ بهایی‌ اندک‌ بفروشند، پس‌ وای‌ بر آن‌ها از آنچه‌ نوشته‌ و آنچه‌ بدان‌ کسب‌ می‌کنند.» دقت‌ کنید در این‌ آیات‌ منظور قرآن‌، جعل‌ رسمی‌ کتب‌ مقدّس‌ نیست‌، به‌ همین‌ سبب ‌تشریح‌ می‌کند که‌ آنان‌ بی‌سوادند و قادر به‌ نوشتن‌ نیستند تا روشن‌ سازد، منظورش‌ احکامی‌ است‌ که‌ برخی‌ در کتاب‌ نانوشته‌ء ذهن‌ خویش‌ صادر می‌کنند و عجب‌ که‌ آن‌ را به‌ خداوند نیز نسبت‌ می‌دهد، در حالی‌ که‌ در حقیقت‌ پندارهای‌ خویش‌ را تعقیب‌ می‌کنند.
شهادت یعنی ایثار یک انسان تا آن اوج که تمام وجودش را نثار آرمان هایش کند؛ که در ادیان الهی، آن آرمان های الهی و ارزش های انسانی و وجدان محور (دین فطری، مهمتر از دین شرعی) است. در حالی که کشتن دیگران هرگز شهادت نیست، بلکه قتل است! ما متأسفانه معنای شهادت را نه تنها تغییر دادیم که آن را به ضدش تبدیل کرده ایم! اگر کسی در راه اعتقادات اش جهد (جهاد بدین معناست) و پایداری به خرج دهد، جهادگر است و اگر این استقامت را به جایی برساند که حتی در راه آن ها، وجود خود را (نه جان دیگری را) قربانی کند، شهیدی است که ادیان الهی والاترین مقام را برایش قایل شده اند. در حالی که اگر کسی در راه آرمان هایش دیگران را قربانی سازد، نه یک شهید که یک قاتل است که اگر به هر دلیلی به جز قصاص چنین کرده باشد، یک ظالم و جنایتکار است. حتی قصاص نیز به معنای کشتن بدون محاکمه افراد نیست و آن انتقام است که بدون محاکمه، خود حکم صادر می کند و خود نیز جزا می دهد و اسلام به جزای انتقام، حکم قصاص را داد که هر فرد را با محاکمه و برحسب میزان جرم جزا دهند و هر کسی که ولو گناهی کبیره انجام داده همواره جزایش مرگ نیست. جزای چنین قاتلانی نیز نه بهشت که دوزخ است!
حال بهشت و جهنم به کنار، فردای قیامت به پیامبر عزیزمان چه خواهیم گفت؛ خواهیم گفت که به جای سجادهء رنگین به خون خود، کهنهء خون آلود آن کودک بی گناه یا پیراهن آغشته به خون آن عابر پیاده را که اصلاً نمی شناختیم برایش آوردیم!؟ چه پاسخی در مقابل خداوند خواهیم داشت، آن گاه که ندای وجدانمان از درون برخیزد و از ما پرسیده شود: «به کدامین گناه کشته شدند؟» با چه رویی در چشمان محمد خواهیم نگریست! آیا به او خواهیم گفت خدمت ما به اسلام این بوده که او را از پیامبر رحمت و عدالت به پیامبر نفرت و جهالت تبدیل کردیم؟ آیا ابوجهل و ابوسفیان که دشمنانش بودند، با او چنین کردند که ما پیروان و باورمندان نادان و متعصب نسبت به وی کردیم! به پیامبر اکرم خواهیم گفت که با شعار دین او، عده ای را کشتیم و بر بالای سرشان پرچمی را نصب کردیم که نوشته بود، لااله الاالله، محمد رسوله الله و زیر آن شمشیری رسم شده بود!؟ باز آن ها (دشمنان صدر اسلام) محمد را "شاعر" معرفی کردند، ولی ما داریم با رفتار خود، او را زبانم لال "جانی" معرفی می کنیم! جزای چنین مردمی چیست، به جز ذلت و خفت در این جهان و عذاب الهی در آن جهان؟! خود قاضی خود شویم و داوری کنیم که حکم مان چیست و کسی که نسبت به دین اسلام چنان کرد و پیامبرش را آن گونه معرفی کرد که حتی بزرگترین دشمنانش نکردند، با او چه می کردیم؟ و دادگاه الهی نیز چیزی به جز آن نیست که در روز قیامت، آن ودیعه خدایی وجود ما، یعنی وجدانمان (همان فطرت الهی)، داور اعمالمان با همان معیارهایی خواهد بود، که در طول زندگی برگزیده و برحسب آن عمل کردیم. آیا بزرگی این گناه آنقدر هست که حتی امید به شفاعت محمد داشته باشیم؟ یا شاید چون خوارج دیروز و القاعده امروز تنها به نماز و روزه های خود دل بسته ایم و اگر چنین است که حقیقتاً اینک شأن نزول آن آیهء مبارک قرآن را می توانیم درک کنیم که (انگار اینک به ما ) می فرماید: «پس ای وای بر نمازگزاران، آن نمازگزارانی که از نماز خود غافل اند». به خود آییم و به حساب خود رسیدگی کنیم، پیش از آن که به حسابمان رسیدگی شود...
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و ادیان از تگزاس آمریکا