چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


صراحت و شجاعت در شمار سجایای هدایت بود


صراحت و شجاعت در شمار سجایای هدایت بود
● در شرح نامه منتشر نشده‌ای‌ از صادق هدایت
خوانندگان نوشته‌های هدایت به طبقه یا قشر و دسته یا گروه خاصی محدود نمی‌شوند، حال آن كه خوانندگان بسیاری از پرنفوذترین و نام‌آورترین نویسندگان و شاعران ما، قطع نظر از استعداد و استطاعت آن‌ها، محدود هستند. هدایت در سال‌های آخر حیاتش، به ویژه پس از مرگش، در اوج شهرت خود در خاك ایران نفوذ فراوان داشت و این نفوذ تا به امروز كماكان ادامه یافته است، به طوری كه هیچ‌كس با او برابری نمی‌كند.
هنوز نوشته‌هایش را نسل جدید، با طبایع گوناگون فرهنگی، با علاقه می‌خوانند، و این چیزی است كه برای هیچ نویسنده دیگری در یك صد سال اخیر پیش نیامده است. راز این نفوذ چیست؟ در قریحه و استعداد او است؟ در غنای مضامین و در نوآوری و استحكام متن و در كیفیت طنزآمیز و پرشور نوشته‌های او است؟ در نیش و كنایه‌ها و دشنام‌هایی است كه بی‌دریغ نثار همه از دوست و دشمن كرده است و حتی خودش را هم بی‌نصیب نگذاشته است؟ همه این‌ها احتمالاً و كما بیش در كیفیت نفوذ او تاثیر دارند و طبعاً قابل انكار نیستند.
اما به نظر من راز اصلی نفوذ و جاذبه شخصیت هدایت در صراحت و صمیمیت و در «اجبار اعتراف» و روحیه انتقادی ـ یا همان مدرنیت‌خواهی و آزاداندیشی ـ او است. قابلیت و توانایی او در تشخیص جنبه‌های گویا و زندگی‌بخش امور و اشیا كاملاً نظرگیر است. هدایت قریحه‌ای طبیعی و ممتاز برای انتقاد كردن دارد، به‌ویژه می‌تواند جنبه‌های ناساز و ناجور زندگی را از منظر فردی و شخصی در كنار یك‌دیگر نشان بدهد و دست بیندازد، و این استعداد را از همان جوانی، از جمله در همین نامه‌ای كه می‌خوانید، از خود نشان می‌دهد. اما حاق مطلب این است كه هدایت به حكم طبیعت خود عمل می‌كند و هیچ وضعی را از سر مصلحت به خود نمی‌گیرد یا به خود نمی‌بندد.
در نزد هدایت اجبار عین شر است و همواره زندگی خود را معطوف زمینه‌ای می‌كند كه در آن حد اعلای آزادی فردی وجود داشته باشد. در طول چهار سال اقامت خود در بلژیك و فرانسه (۱۳۰۵ تا ۱۳۰۹) به هیچ یك از نظریات و مشرب‌ها و مكتب‌های فكری غربی، كه اتفاقاً در زمان اقامت او انواع بی‌شمار و هواخواهان پرشور بسیار داشتند، تن نمی‌دهد. او اهل مسلك تسلیم و رضا نبود. بیش از هرچیز بر آن بود تا جامعه نیروهای اخلاقی و عاطفی و فكری و طبیعی خود را آزاد كند و پرورش دهد، به شرط آن كه هر آن چه باعث لنگی و افت و تباهی این نیروها می‌شود از میان برود. شاید بزرگ‌ترین تأثیری كه هدایت در فرانسه پذیرفته باشد تأثیر انواع ادبیات ناب و مدرن است. اما او در همان سال‌های جوانی دوست‌تر می‌داشت به تأثیرات و الهاماتی كه می‌گرفت رنگ خاص و شخصی خود را بیامیزد. در واقع چنان كه گفتم او هیچ نظریه خاص و عقیده واحدی را سرمشق و الگوی ادبی و فلسفی و اندیشگی خود نمی‌سازد و به هیچ راه حل ابدی دل نمی‌بندد. هدایت طبیعتاً شكاك و بدبین است. به جواب‌های خشك و خالص و سرراست اعتقادی ندارد. روش عینی و هشیار و بی‌طرفانه را به روش‌های قاطع و تند و تیز و بی‌چون و چرا ترجیح می‌دهد.
در همان زمانی كه هدایت در اروپا تحصیل می‌كرد و هنوز شهرتی به هم نرسانده بود، در محافل خصوصی و در میان دوستانش او را به عنوان ناظری باریك‌بین و حساس و در عین حال ناراحت و بدقلق می‌شناختند. دوستانی كه با صدق و صفا در كنار او قرار می‌گرفتند وقتی ناگهان یكی از جنبه‌های فكری و ذهنی او را می‌دیدند سخت درشگفت می‌شدند و به حلقه دوست‌داران و ارادت‌مندانش در می‌آمدند؛ اگرچه همین دوستان گاه از سخنان گزنده او در امان نبودند. این مسئله جنبه دیگری از سیرت او را نشان می‌دهد.
این نامه كه در سال‌های پایانی اقامت هدایت در پاریس نوشته شده است، به ویژه اگر در كنار دیگر نامه‌های او خوانده و بررسی شود، مقداری از حقیقت را درباره شخصیت و سجایای او بیان می‌كند. نظرگاهی را، ولو كوچك و باریك، عرضه می‌دارد كه از آن می‌توان به نظاره و قیاس پرداخت، به این معنی كه هم می‌توان به تصویر دقیق‌تری از چهره هدایت دست یافت و هم با فضای كلی‌تری كه هدایت به عنوان یك دانش‌جو و نویسنده در آن حضور دارد از نزدیك آشنا شد.
هدایت، چنان كه از متن نامه برمی‌آید، قرار است به گونه‌ای آموزش ببیند و تربیت بشود كه دولت وقت می‌خواهد؛ زیرا دولتی كه او و دوستانش را به هزینه خود به اروپا می‌فرستد درپی كارشناسانی است كه برایش خدمت‌ كنند و دوام حكومتش را تأمین و تضمین سازند، اما هدایت ظاهراً یگانه محصلی است كه گوشش بده‌كار این آموزه‌ها و توصیه‌ها نیست.
از همان ماه‌های نخستین اعزام هدایت به اروپا (ابتدا بروكسل و سپس پاریس) برای او هبوط آغاز می‌شود: آن‌چه می‌بیند به هیچ‌وجه با تصورات «پیشینی» او سازگار نیست؛ فقط رنج و بی‌هودگی و ملال و بیگانگی است و تنهاییِ عظیم و هول‌آوری كه هر دم او را به مرگ نزدیك‌تر می‌سازد. اروپا ـ و گل سرسبد و مهد آزادی آن فرانسه ـ برای او بهشت عدنی نیست كه با روح سالم و طاهر در آن بچمد و بیاساید؛ آن‌گونه كه در اظهارات و مكتوبات برخی محصلان اعزامی و دوستان ایرانی‌اش بارها تكرار می‌شود. طبیعی است كه آن‌چه هدایت را می‌آزارد و بر‌می‌آشوبد حرف آموزش، یا به تعبیر خودش «كسب معلومات و دفع مجهولات»، نیست بلكه كیفیت و نحوه آموزش است. اگر آموزش برای او آزاردهنده و ملال‌آور است، مسئله‌ای كه بارها در نامه‌هایش از جمله در همین نامه پیش می‌كشد، به‌هیچ‌رو برای گریز از هستی و ذات آموزش و نفی علم و غنودن در فضای لاابالی خوش‌باشی و عیاشی و ول‌نشینی نیست. هدایت با عوارض وضع روحی خود كاملاً آشنا است و نسبت به خود هیچ توهمی ندارد. او در واقع با معرفی كردن خود، به عنوان آدم بی‌كاره و تن‌لش كه به درد هیچ كاری نمی‌خورد، سخت واكنش نشان‌ می‌دهد و اعتراض می‌كند.
از نظر هدایت اعمال هرگونه جبر و جور، زیر هر لوایی كه صورت بگیرد، طبیعی‌ترین جنبه‌های انسانی آموزش و پرورش را زایل می‌كند و چیزی جز فساد و بلاهت به بار نمی‌آورد، یا دست بالا آدمی مطیع و منقاد می‌سازد كه توانایی و حق جهت‌یابی خود را از دست می‌گذارد. آموزش و پرورشی كه هدایت به مدت چهار سال ـ مناسب‌ترین و مساعدترین سال‌های حیات او به عنوان یك فراگیرنده مستعد ـ با آن شبانه‌روز سر و كار دارد بر هیچ حقیقتی استوار نیست؛ زیرا این نهاد مدنی تعلیمی مطلقاً در نظر نمی‌گیرد كه او به عنوان یك محصل یا دانش‌جو چه می‌خواهد؛ حتی جای هیچ‌گونه شك و تردید و چون و چرا باقی نمی‌گذارد. چنان‌كه می‌دانیم هدایت چند بار رشته تحصیلی خود را اجباراً تغییر می‌دهد، و هیچ‌گاه كسی به سخنان او كه چه می‌خواهد یا چه نمی‌خواهد گوش فرا نمی‌دهد. طبیعی است كه در این میان هیچ‌گونه هم‌دلی هم میان استادان و محصلان یا دانش‌جویان نمی‌تواند به چشم بخورد. دست‌كم در مورد هدایت این حقیقت كاملاً صدق می‌كند.
هدایت، چنان كه از ده‌ها نامه او برمی‌آید، در نظام آموزشی فرانسه و در جهت و جای مسئولانِ دولتیِ محصلانِ اعزامی و مقامات كنسول‌گری ایران در فرانسه نوعی رفتار غیرانسانی می‌بیند كه هیچ وجه شبهه یا سازگاری با طبیعت او ندارد. مدعای مسئولان و مقامات، چه ایرانی و چه فرانسوی، از نظر او چنان عاری از حیات و حقیقت زندگی است كه به زعم او چیزی جز نفرین و نكبت و شكست كلی درپی نخواهد داشت.
هدایت همواره احساس می‌كند كه دارد به او حمله می‌شود، از بالا و پایین و از سوی آدم‌های گوناگون. صدای لندلند او پوسته تك‌تك كلمات را می‌تركاند و به گوش می‌رسد؛ گیرم این صدا در بسیاری موارد از حساسیت فوق‌العاده و وسواس یك جوان ناراحت و زودرنج برمی‌آید. در حقیقت لحن هدایت اعتراضی است بر منش و روش محافظه‌كارانِ خشك‌اندیش و تنگ‌چشمی كه سرسختی و تعصب و كودنی و خودكامگی را همه‌جا از خود بروز می‌دهند، جماعتی كه نیازهای مخاطبان خود را درك نمی‌كنند و اصولاً چنین نیتی هم ندارند.
در واقع این طور به نظر می‌رسد كه هدایت درپی نوعی آموزش و پرورش خودجوش و آزاد است، درپی آن نوع آزادی آموزشی است كه ارایه هرگونه «سرمشق» و تبعیت بی‌چون و چرا از آن را برنمی‌تابد. او نمی‌خواهد سرنوشت خود را با اجبار و استبداد كور «برگزیدگان متمدن» گره بزند، البته بی‌آن‌كه مستقیماً قصد انكار آن‌ها را داشته باشد. او اصولاً و طبیعتاً زخم‌هایش را در سكوت تحمل می‌كند. اگر‌چه می‌نالد و عذر می‌آورد و دایم نق می‌زند و شكایت و اعتراض می‌كند عموماً تسلیت خاطر خود را در نوشتن می‌جوید. در حقیقت «امر نوشتن» همان عنصر فریبنده یا تسلای خاطری است كه موجب می‌شود كه او چهار سال اقامت اجباری در خارج از ایران را تاب بیاورد؛ ایرانی كه در واقع از آن گریخته است و وابستگی معنوی و عاطفی چندانی به آن ندارد. نوشتن برای او در خارج از دستگاه آموزشی ـ در انزوای مطلق ـ اتفاق می‌افتد. در واقع او حضور ناگزیر خود را در فضای تنگ و ترش دستگاه آموزشی، و متعلقات و ضمایم دست و پاگیر آن را، كه كمابیش در امتداد استبدادِ پابرجای ایرانی قرار دارد، با نوشتن و آشنایی با فضای ادبی فرانسه و الهام گرفتن از ابداعات بلندآوازه‌ترین نویسندگان اروپایی، به مقدار فراوان، تحمل‌پذیر می‌سازد.
خوش‌بختانه هدایت درباره خودش و نظریاتش و برداشت‌هایش از زندگی و ادبیات، احتمالاً بیش از هر نویسنده دیگری ـ دست‌كم بیش از معاصرانش ـ برای ما سخن گفته است. البته استعداد و دست‌آوردهای هدایت به عنوان نویسنده یك چیز است و نامه‌هایش كه مخاطبان خصوصی دارند و مكنونات شخصی او را بیان می‌كنند یك چیز دیگر؛ به ویژه كه او در نامه‌هایش قصد داستان‌پردازی و نوآوری ندارد؛ اگرچه در بسیاری از نامه‌هایش ذوق و قریحه او در سبك‌پردازی و طنزآوری و شوخ‌طبعی كاملاً نظرگیر است، و از حیث نگاه و شیوه نگریستن به آدم‌ها و اشیا نظیری برای آن‌ها در ادبیات فارسی نمی‌توان یافت. از طرف دیگر تقریباً در همه نامه‌های او، به رغم سرخوردگی شدید و تیره‌اندیشی رمانتیك و مرگ‌آگاهی خیره‌كننده، غرور و شجاعت ذاتی‌اش كاملاً مشهود است. شاید بدبینی و تلخی و انزجار هدایت را بتوان با سلطه خفقان تاریخی بر ایران توجیه كرد، اما شجاعتی كه او همواره از خود نشان می‌دهد شجاعت آدمی است كه بر ترس خود برای همیشه غلبه كرده است.
باری، به گمان من، صراحت و شجاعت در شمار سجایای بارز هدایت است. از همین‌رو است كه بازگشت او به تهران، در اواخر دهه اول قرن شمسی حاضر، باعث دلیری و زبان‌آوریِ نویسندگان آزمایش‌گر و نوآور ما می‌شود. حضور هدایت موجب به جاآوردن نویسنده ـ امر نویسندگی ـ در ایران می‌شود. رفتارش به رفتار مؤلفان و مصححان محافظه‌كار و دانش‌گاهی، كه معمولاً در سایه قدرت پناهی می‌جستند، هیچ شباهتی نداشت. در حقیقت نقش هدایت و حضورش در كانون محافل ادبی به ایجاد نوعی بدعت در فضای فرهنگی ما منجر می‌شود. باعث می‌شود كه نویسندگان و شاعران و هنرمندان ما آرزومند آزادی بشوند و نگران دخالت ممیزی دولتی در امور ادبی باشند و بر ضد آن واكنش نشان بدهند.
به گمان من هدایت را باید بنیان‌گذار روشن‌فكری مستقل در ایران دانست. او نخستین نویسنده‌ای است كه با هرگونه نقشه كشیدن و سازمان دادن خشك و خالص و به زور جادادن واقعیات در قالب‌های ساختگی مخالفت می‌ورزد، و مخالفت خود را نیز بی‌هیچ ملاحظه و مصلحتی به زبان می‌آورد. مخالفت او با بینش انتقادی توام است و هیچ‌گاه، به هیچ عذر و بهانه‌ای، راضی نمی‌شود روش تسلیم و رضا را در پیش بگیرد. او نه فقط عیب مدعیان و معارضان بلكه عیب خود را هم می‌دید و از بیان آن هیچ ابایی نداشت.
او هیچ‌گاه به زور موعظه و تبلیغ بینش خود را برای خوانندگانش الزام‌آور نمی‌كرد. برای او آزادی فردی چیزی بسیار والاتر از یك محصول فرعی تحولات اجتماعی بود. حاضر نبود آزادی را فرع بر تحصیل چیزی كند كه آن را نمی‌پسندید. برای او نوشتن یك داستان، یك متن ادبی كوتاه كه به اقتضای ذوق خود آن را می‌پرداخت، بر جانب‌گیری فوری در امور جاری سیاسی و اجتماعی بسیار ترجیح داشت. به رغم این كه ذهنی سخت شوریده و لگام‌گسیخته داشت تمامی وجودش در كارها و كلماتش حی و حاضر بود. شاید از همین رو است كه نامه‌هایش اغلب مؤثر و خواندنی هستند، و نه فقط مخاطبان آن نامه‌ها بلكه ما را نیز به شدت متأثر می‌سازند.
● نامه منتشر نشده‌ای از صادق هدایت به برادرش محمود هدایت
۲/۱۲/۱۳۰۸
تصدقت گردم، ساعت ۴ است در كافه نشسته‌ام. هوا خفه، بارانی، سرد، چراغ‌ها روشن است. یكی از رفقا كه تاكنون با او مشغول صحبت‌های صدتایك‌غاز بودم پا شد رفت بییارد [بیلیارد] بازی بكند. تنها ماندم. به خیال نوشتن كاغذ افتادم. وقت را باید گذراند. یك نفر vaurien [تن‌لش] كار دیگر از دستش ساخته نیست. روزها هم می‌گذرد در كمال كثافت، البته می‌دانم كه پول ایران، این ملت فقیر پریشان، چه‌قدر بی‌خود تلف می‌شود و به خارجه می‌رود كه در مقابل آن مخارج من تقریباً هیچ است ولی با وجود این می‌بینم بدون فایده، بدون مصرف وقت و پولی كه خرج می‌كنم به حدر [هدر] می‌رود. دو ماه تاكنون گذشته پولی كه به مدرسه می‌دهند از آن استفاده نمی‌كنم. آن اتاق، آن خوراك، آن وضعیت و بالاخره سر كلاس هم نمی‌روم یعنی نمی‌توانم. اگر صلاح دنیا و آخرت است و اگرچه چیزها بسته به ماندن در لیسه [دبیرستان] است از عهده من خارج می‌باشد. سر كلاس نمی‌روم. مدرسه هم به ما حرف نمی‌زند، حرفی هم ندارد كه بزند. صبح را در اتاق خودم به خواندن كتاب ورگذار می‌كنم و بعداز ظهر را یكی دو ساعت می‌آیم در كافه. وسایل تفریح دیگری هم در این‌جا نیست. به هر صورت همه این به كنار از تغییر شكل خودم می‌خواهم اظهار عقیده‌ای بكنم ولی باز هم چیزی به عقلم نمی‌رسد. همان اوضاع سال اول، سال دوم، سال سوم باز هم شروع شده. بر فرض هم كه من را برای دندان‌سازی گذاشتند دو ماه از سال تحصیلی می‌گذرد. نمی‌دانم در چه مدرسه‌ای خواهند گذاشت. چون مدارس دولتی هست كه دوره آن ۵ سال می‌باشد و سال اول p.c.n [دوره مقدماتی] را باید خواند و كسانی كه باشو [دیپلم] ندارند باید ۷۰ نمره از دیگران بیش‌تر داشته باشند. نمرات وسط سال هم حساب است. سه ماه اول كه گذشت. باری، می‌شود با همه این‌ها كلاهی سرش گذاشت و بعد از تعطیلی امتحان داد، ولی همه كارهای من همین طور بوده. وقتی كه نمی‌شود نمی‌شود. تقصیر كسی هم نیست. هفته گذشته جزیی سرماخوردگی داشتم، رفع شد. امروز دوباره برای آقا تقی [رضوی] و سفارت كاغذ فرستادم كسب تكلیف كردم. برای سفارت نوشتم كه كاغذی از تهران داشتم در آن نوشته بود وزارت معارف راجع به تغییر رشته ادبیات به دندان‌سازی من تلگرافی مخابره كرده جوابش چیست. می‌دانم نتیجه‌ای ندارد. سه نفر از شاگردان پارسال و سه نفر از شاگردان امسال كه برای گرفتن تصدیق فرانسه و در قسمت ادبیات و تاریخ و جغرافی بودند استعفا داده به تهران روانه شدند. آن كسی كه با من بود هنوز بی‌تكلیف است و معلوم نیست انتقال او به وزارت جنگ صورت گرفته یا نه؟ آقا جلال [تهرانی] هم این‌جا بود. سه روز است رفته به پاریس. بیست روز دیگر تعطیلات نوئل شروع می‌شود و اگر تا این مدت خبری از سفارت نرسید ترن گرفته به پاریس تقاضای كسب تكلیف خواهم كرد. اگر گفتند برگردم به لیسه [دبیرستان] مجدداً استعفا خواهم داد. هرچه بمانم گندش بیش‌تر می‌شود. تا همان اندازه هم زیادی مانده‌ام. پول زیادی هم عجالتاً در بین نیست و برای تعطیل كه بروم به پاریس بی‌پول خواهم ماند. به هر حال تا چه پیش بیاید. كاتالگ آلبوم تمبر هم هنوز نرسیده. اگر پاریس رفتم و پولی در میان بود خواهم خرید. خدمت حضرت خدایگانی و حضرت علّیه‌ خانم جانم عرض بندگی دارم. اخوی عیسی‌خان و همشیرگان را سلام می‌رسانم.
قربانت صادق هدایت...
محمد بهارلو
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه


همچنین مشاهده کنید