چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

عشق و تنفر جاودانه


عشق و تنفر جاودانه
قصه فابیو كاپلو و رئال مادرید به عشق‌های كوتاه‌مدتی شباهت دارد كه با یك نگاه آغاز می‌شوند و شاید شدت و حرارت و فراز و نشیب‌های این احساس به حدی غیرقابل توصیف است كه كوتاه بودن‌شان حیرت‌انگیز جلوه می‌كند.
و حالا كه دومین ماجراجویی اسپانیولی دون فابیو خاتمه یافته آن هم پس از یك سال باورنكردنی كه در نهایت با تاج‌گذاری تیم پایتخت‌نشین به عنوان قهرمان لایگا به پایان رسید، می‌توان گفت كه رابطه كاپلو و سردمداران باشگاه مادریدی واقعا خاص و منحصر به فرد بوده است.
سال ۱۹۹۶ بود كه پرافتخارترین تیم قاره سبز تصمیم گرفت مربی ایتالیایی را برای هدایت این تیم و دستیابی به عنوان قهرمانی اسپانیا برگزیند.
آن سال، مربی اهل فریولی در اوج افتخار به سر می‌برد. دون فابیو كه همراه میلان اسكودتو سری A را فتح كرده بود در جام باشگاه‌های اروپا هم با تحقیر كردن بارسلونای رویایی كرایف كه در نبردهای داخلی مقابل رئال در لالیگا، حریفش را به بدترین شكل ممكن خوار و ذلیل می‌كرد، به مقام قهرمانی رسیده بود.
مسوولان رئال درست مثل آنچه امسال اتفاق افتاد خواستند باردیگر به قدرت اول اسپانیا مبدل شوند و كاپلو این آرزوی آنها را تحقق بخشید، ولی نه آن‌طور كه هواداران سرسخت رئال خواهان آن بودند. تیم او تماشایی و خارق‌العاده بازی نمی‌كرد و پیروزی‌هایش مقابل رقبا با گل‌های فراوان همراه نبود. كاپلو، رئال را كاملا به سبك و سیاق ایتالیایی‌ها قهرمان كرد.
حتی اولین حضور كاپلو در رئال هم با انتقادهای تند و تیز و اعتراض‌های پیاپی، تیترهای نیش‌دار و كنایه‌آمیز مطبوعات اسپانیولی و كاریكتاتور‌های توهین‌آمیز همراه بود. سیستم‌ خاص فكری او و تاكتیك‌های عجیبی كه برای رئال اتخاذ می‌كرد، خوشایند هیچ‌كس نبود.
با این وجود او قهرمان شد و البته این موفقیت او فرصتی بود برای ظهور پدیده‌ای به نام رائول كه آن روزها یك جوان جویای نام بود و حالا سمبل اصلی مادرید شناخته می‌شود.
۱۰ سال قبل بر‌خلاف امروز، كاپلو بنا به خواسته خود پایتخت اسپانیا را ترك كرد و به فریادهای میلان كه در آن فاصله زمانی در بحرانی باور نكردنی فرو رفته بود، پاسخ داد. اگرچه حتی حضور او روی نیمكت‌ روسونری هم معجزه نكرد.
آن روزها در مادرید، هیچ‌كس برای آن وداع اشك نریخت و یك سال بعد از رفتن كاپلو، سفیدپوشان پایتخت، قهرمان اروپا شدند و دوران جدیدی با حضور فلورنتینو پرس در تاریخ باشگاه آغاز شد. تیم او تحول تازه‌ای در فوتبال اسپانیا ایجاد كرد.
ستاره‌های رئال در همه دیدارهای این تیم درخشش خیره‌كننده‌ای داشتند و نگاه جهانیان را به سوی خود خیره ساخته بودند. ولی آن اسباب‌بازی پرزرق‌وبرق هم دوام آنچنانی نداشت و پس از مدتی به طور كامل شكسته شد. دیگر كسی مجذوب هنرنمایی‌های رئال نمی‌شد، بر‌عكس حریفان این تیم بودند كه قدرت را در اسپانیا در دست گرفتند و از رئال تنها یك نام پرآوازه برجای گذاشته بودند.
این در حالی بود که كاپلو همان آدم سابق باقی مانده بود؛ مربی نامحبوبی كه به رغم پیروزی‌های متوالی و سیستم مدیریتی صحیحش همان دون فابیو قدیم بود و بس. پس از یك فصل ناامیدكننده در میلان، كاپلو سه سال مطالعه و تحقیق را در دستور كار خویش قرار داد و آنگاه رم را انتخاب كرد؛ یك عشق قدیمی و پس از یك سال ناكامی اسكودتو را حتی به پایتخت هم هدیه كرد، جایی كه فقط و فقط مربی‌ای در جایگاه كاپلو می‌توانست رویای قهرمانی در سری A را برای تیم پرطرفدار پایتخت‌نشین ایتالیایی به واقعیت مبدل سازد.
خانواده سنسی با مشكلات مالی روبه‌رو شد و پروژه خریداری ستاره‌هایی كه تضمینی برای پیروزی‌های آتی باشند را غیرممكن ساخت و بدین‌ترتیب یكباردیگر حال‌وهوای تغییر آب و هوا به سركاپلو زد. این بار مقصد تورینو بود، جایی‌ كه یوونتوس با آن شكوه و عظمت و ابهت دیرینه‌اش انتظار او را می‌كشید.
هیچ‌كس در رم او را نبخشید. كاپلو به این مساله اهمیتی نداد و خیلی راحت با همان روش همیشگی دو اسكودتو دیگر هم در كوله‌پشتی‌اش گذاشت. ولی چه فایده‌ كه آن اسكودتوها، به نام دوران «موجیسم» (سال‌هایی كه موجی، مدیر یوونتوس با توافق‌های پشت پرده داوران سری A را خریده بود) ثبت شدند و لكه سیاه رسوایی كالچوپولی را همیشه و تا ابد همراه خواهند داشت.
یووه از سری B سردرآورد و همه ستاره‌هایش را یكی پس از دیگری به فروش رساند. كاپلو یكبار دیگر تشخیص داد زمان تغییر مجدد فرا رسیده است. او می‌خواست در لیگی مربیگری كند كه آن روزها زبانزد خاص و عام بود، در باشگاهی كه خواه، ناخواه برای او جذابیت‌های خاص خودش را دارا بود به خصوص آنكه رئال پس از سه سال سرگردانی و از دست دادن هویت اصلی‌اش، یكبار دیگر همان تیمی شده بود كه فقط قهرمانی در لالیگا را جست‌وجو می‌كرد.
آنها هرچه مربی می‌‌شناختند را امتحان كردند، ولی هیچ‌راه چاره‌ای وجود نداشت. آن اسباب‌بازی شكسته شده بود و فقط فابیو كاپلو می‌‌توانست جواهر مادریدی را به آن شكل و شمایل اولیه بازگرداند.
رئیس جدید باشگاه، كالدرون همچون پادشاهان از دون فابیو استقبال كرد و میاتوویچ هم كه حامی اصلی حضور مربی ایتالیا در مادرید بود، از هیچ كوششی برای بازگرداندن كاپلو به اسپانیا دریغ نكرد فابیو در پایتخت اسپانیا ستاره‌هایی كه در یوونتوس با او كار می‌‌كردند را دوباره یافت؛ كاناوارو و امرسون از آن گروه و كاسانو یاغی كه تقریبا در همه جلسات تمرینی رم با او بحث و مشاجره می‌‌كرد.
مدیریت صحیح و هدایت شده رئال، ریس، فن‌نیستلروی و دیارا را هم در اختیار او گذاشت. جمع كردن یك دنیا ستاره در این تیم فقط یك وظیفه را به كاپلو محول می‌‌كرد؛ قهرمانی در لالیگا.و اینجا بود که آخرین فصل از این قصه طولانی ورق ‌‌خورد. كاپلو همچون همیشه قهرمان شد. مثل ۱۰ سال قبل و تیم او با سلطه و اقتدار كامل به این هدف دست نیافت.
این بار همه چیز به روز آخر كشیده شد. درست لحظه‌ای كه همه‌ امتیازها با رقیب دیرینه، بارسلونا، یكسان شده بود كه در نهایت جام را فقط به دلیل ناكامی در دیدارهای رو در رو به تیم مادریدی تقدیم ‌كرد. ولی در فاصله زمانی ورود كاپلو به فرودگاه باراخاس مادرید در میان حلقه‌های گل رز و فتح سی‌امین جام قهرمانی تاریخ باشگاه، انتقادهای بی‌پایان، بحران داخل رختكن و نتایج ضعیف قرار داشتند كه پایان قصه را به سمت دیگری سوق می‌‌دادند؛ همه به او خیانت كردند، از كاسانو گرفته كه فریاد می‌‌زد: «من برای تو در رم همه كار كردم و حالا اینجا مرا روی نیمكت گذاشتی؟» تا رونالدو كه با تنبلی‌های بی‌حد و اندازه‌اش كاپلو را به جایی رساند كه مجبور شد عذر ستاره برزیلی را بخواهد و او را به میلان بفرستد.
بكام گفت كه آخر فصل دلارهای رنگارنگ گلكسی را به كج‌خلقی‌های او ترجیح خواهد داد و درست به همین دلیل هفته‌ها از تركیب رئال كنار گذاشته شد.ولی اشكال بزرگ كار آنجا بود كه تیم دون فابیو بد بازی می‌‌كرد و پیروز نمی‌شد.
هنگام دیدار رفت رئال و بایرن مونیخ در مرحله یك‌هشتم نهایی لیگ قهرمانان حتی بحث استعفای او مطرح شد. اگرچه باشگاه با ارسال بیانیه‌ای كه هیچ‌كس را متقاعد نمی‌كرد این خبر را تكذیب كرد و آن لحظه‌ای بود كه كالدرون متقاعد شد مرد اشتباهی را برای هدایت تیمش كه آرزوهای بزرگی در سر می‌‌پروراند برگزیده است و هر جا كه نشست از شوستر، مربی ختافه حرف به میان آورد.
حذف در جام حذفی و لیگ قهرمانان، تساوی سه بر سه در دیدار حیثیتی مقابل بارسلونا و مسی كه در آخرین ثانیه نتیجه را به تساوی كشاند، پایان تلخی برای این قصه رقم می‌‌زدند. ولی كاپلو ول نكرد؛ مثل همیشه و شاید با اراده‌تر از قبل. قهرمانی در لالیگا هنوز ممكن بود و این باور را در ذهن بازیكنانش هم جا انداخت.
او در ۱۲ دیدار آخر رئال، ۱۰ بار پیروز از میدان خارج شد و آن چهار امتیاز اختلاف با بارسا را هم به صفر كاهش داد وحتی از تیم رایكارد (به لطف آن پیروزی شیرین دو بر صفر در دیدار رفت) سبقت گرفت.
جشن‌های شبانه مادرید آغاز شدند. پس از چهار سال در حسرت جام بودن و تنفر از تماشای قدرت‌نمایی كاتالون‌ها هیچ‌كس به حواشی این قهرمانی فكر نمی‌كرد. ولی كالدرون از ماه‌ها قبل تصمیمش را گرفته بود و از همه بدتر اینكه دون فابیو هم به این موضوع آگاه بود.
او نه‌تنها كاپلو را از نیمكت رئال کنار گذاشت، بلكه قرارداد سه ساله‌ای را هم كه پارسال با او امضا كرده بود پاره كرد و دور ریخت. جملات كالدرون تلخ‌تر از همیشه مطرح شدند: «خیلی از كاپلو تشكر می‌‌كنیم كه حتی بدون اشاره انگشت پنج میلیون یورو در جیب می‌‌گذارد. ولی او مناسب رئال نیست.»
پیروز شدن در مادرید كافی نیست. هیچگاه كافی نبود.اینجا زیبا بازی كردن و خلق نمایش لازم است؛ فاكتور مهمی كه تیم‌های كاپلو به ندرت به آن مجهز هستند و حالا عصر شوستر آغاز می‌‌شود كه فرمانروایی خود را با ارث كلانی كه به او رسیده آغاز می‌‌كند، در حالی كه دون فابیو به دوردست‌ها خیره شده و البته بازگشت مجددی را به باراخاس در ذهنش تصور نمی‌‌كند.
دل آرام عظیمی
منبع : روزنامه هم‌میهن