یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خرده نظامی به نام جنبش دانشجویی


خرده نظامی به نام جنبش دانشجویی
ایران امروز حاصل تغییرات ژرفی است که طی سالیان گذشته با شتابی وصف ناشدنی بر ما گذشته است، تاریخ معاصر ایران گواهی است بر تلاش چندین ساله ایرانیان به سوی برچیده شدن بساط کهنه و در افتادن طرحی نو، طرحی که بتواند تمامی ریز گفتمانها و خرده نظامهای فرهنگی امروز و دیروز نسلهای این مرز و بوم را در خود نمایان داشته باشد و از سویی در بی هویتی هویتهای چهل تکه دنیای امروز نیز در نغلتد.
شاید همین مطلوب خواهی و از نظر کسانی زیاده خواهی بوده است که چندان ثمره ای از این تلاش را در دستان فرزندان ما ننهاده و امروز ما بیشتر وارث گیجی های سالیان گذشته ایم، اما همین تلاش متفرق نیز در جای خود ما را از بی هوشی و بی تفاوتی به این گیجی رسانده است.
یک گیجی دوست داشتنی که می توان امید داشت حتی به راستی و سلامت انجامد.
با این وجود نکته ای دیگر هم در میان است، گیجی نسل معاصر ما و دردهای طاقت فرسای نسلهای پیشین، گاهی اوقات اضطراب آور میشود، از آن جهت که این حالت ناپایدار همان اندازه که روشنی خروج از زمان گذار و رسیدن به سلامت را وعده می دهد، تاریکی ماندن در گذرگاههای دهشتناک تعامل و تناقض حالات سنتی و مدرن را نیز در خود نهفته دارد.
راست تر بگوییم، این گیجی می تواند به بیهوشی هم منجر شود، بی هوشی و یا بی تفاوتی که هر دو هویت چهل تکه ای را بر ما دامن می زنند، آنگاه است که دیگر نمی توان امید داشت که ایران در جایگاهی فراتر از این روزها بنشیند.
تناقضات و تعاملات سنتی و مدرن دنیای امروز مختص دنیای ایرانی نیست، جهان را در نوردیده و از دیر باز که سوژه های مدرن خود را در ماشین های کوچک نشان داده اند مسئله ای شده است برای فرهنگ و اندیشه دوست داشتنی سنتی. تفاوت این تناقض و تعامل در ایران اما از جنسی دیگر است، جنسی که مدرنیزاسیون و توسعه منتج آن را می خواهد، اما همه مدرنیته را نمی خواهد، جنسی که فناوری و تولید و تراکم ثروت را می خواهد، اما گفتمان عدالت را هم در قالبهای از پیش تعریف شده در مشت دارد، خلاصه آنکه می خواهد مدرن شود، اما نمی خواهد از فرق سر تا نوک پا تمام اصول مدرنیسم غربی را بپذیرد و این همان گیجی عظیمی است که سالیان سال از آن روزها که درهای ایران به دنیای مدرن باز شده است، ذهن هر ایرانی نواندیشی را به فکر واداشته است.
خلاصه اگر بگوییم، امروز ایران مانند تمام لحظات ۱۰۰ ساله اخیر هم چنان بر لبه تصمیم های عظیمی ایستاده است، سالیان زیادی است ما می دانیم کجا ایستاده ایم، می دانیم بر شاهراه تصمیم گیری گذر می کنیم و وقت اندک است، اما همچنان اهمال می کنیم. شاید کسی بگوید این فهم و این اهمال با هم نمی خوانند، اما باید بگوییم که منطقا نه، اما عملا در طول تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر ایران و با وجود گذرگاه های بی شمار گذشته از جمله انقلاب اسلامی که بزرگترین آنها بوده است، فهم جریان نوگرایی، توسعه محوری با حفظ هویت و فرهنگ بومی و گفتمانی از این دست توسط ملت ایران اثبات شدنی است و تنها اهمال تاریخی حاصل از این گیجی است که می تواند دلیلی بر ماندن ما در این خانه های ابتدایی باشد.
● خرده نظام جریان های دانشجویی
با این مقدمه به سراغ خرده نظامی میرویم که امروز موضوع و محور بحث ماست، جریان دانشجویی در ایران مانند تمامی خرده نظامهای دیگر سازنده فرهنگ، اندیشه، هویت و حکومت در ایران از این گیجی عمیق مستثناء نبوده، حتی به علت ذات گذرا و ناپایدار خود سهمی ژرف تر نیز از این گیجی تاریخی برده است.
نیازی نیست شواهدی بر این مدعا اقامه کنم، تا حدودی همه در بستر این جریان سالیانی واقع شده ایم و درکی از این گیجی های متوالی در عصرهای گوناگون داشته ایم. اما اگر بخواهیم بر مبانی واقعی و آنچه که در کلیت جریان دانشجویی است، قضاوت نماییم، ناچاریم کمی به تاریخ این جریان چشم بدوزیم. در این میان مقطع بعد از کودتا علیه دکتر مصدق، مقطع سالهای ۴۲ و بعد از آن، غائله ۱۶ آذر، انقلاب اسلامی، تسخیر سفارت آمریکا، جنگ تحمیلی، دولت اول و دوم هاشمی، دوم خرداد، دولت اول و دوم خاتمی ودر نهایت انتخابات ۳ تیر، مقاطعی هستند که جریان های دانشجویی در آن هر یک به گونه ای اعمال نفوذ نموده اند، شدت و ضعف هر یک از اعمال نفوذهای انجام شده به وسیله جریان دانشجویی، با کمی دقت ارتباطی مستقیم با انسجام جریان دانشجویی در دو بعد فکری و تشکیلاتی داشته است، بدون در نظر گرفتن حواشی هر اتفاق، در همین سالیان اخیر می بینیم که با کاهش این انسجام در ابعاد فکری و تشکیلاتی و با ایجاد تکثر فکری و تشکیلاتی توسط افراد و نهادهای گوناگون در دانشگاه ها، ضریب نفوذ این جریان رفته رفته در صحنه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کاهش یافته است و در حقیقت بر گیجی این خرده نظام اساسی کشور افزوده شده است.
این اولین صداهای نگرانی است که از بطن جریان دانشجویی شنیده می شود، اضافه بر این چون دانشجو خود عضوی از یک مجموعه بزرگتر خرده نظامهای فرهنگی و سیاسی درون جامعه است، با کاهش نقش خرده نظام دانشجویی، امروز این قشر از جامعه رفته رفته خود را از یک قالب تخصصی و صنفی دورتر می بیند و بر توده خرده نظام بزرگتر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه خود را می افزاید.
این خطر مانند خطر از دست رفتن یک ثروت و دارایی بزرگ است، جریان دانشجویی با ایده های ناپسند بدخواهان و در جهت هماهنگی و سیطره ایده های نظام های بزرگتر از درون در حال انقراض است و ما شاهد این انقراض هستیم، در صورتی که بر کسی مزایای حضور و عرض اندام این سرمایه بزرگ پوشیده نیست.
واقعیت آن است که ما نمی گوییم نجات این جریان از فرجامی دردناک توسط اندک کسانی میسر است، بلکه می گوییم شاید بتوان با گوشزد نمودن این اتفاق و تلاش برای ایجاد یک انسجام فکری و تشکیلاتی مناسب، ذره ای این التهاب دامن گیر دانشگاهی را کاهش داد.
غلامحسین محمدی
کارشناسی ارشد مکانیک
دانشگاه تهران
منبع : کانون اندیشه جوان


همچنین مشاهده کنید