پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


نکاتی در باب ارزش و قیمت


نکاتی در باب ارزش و قیمت
در ادبیات اقتصاد بحث های زیادی راجع به اینکه "ارزش" هر کالا چیست و چطور باید تعیین شود، صورت گرفته است. در واقع یکی از دغدغه های اساسی اقتصاددانان از ابتدا این بوده که الگویی داشته باشند که به کمک آن قادر به درک "ارزش" کالاها باشند.
حجم عمده ای از تئوریها به بحث پیرامون هزینه های تولید می پردازد. بطور مثال مهمترین آنها که نظریه کلاسیک‌ها (خاصّه اسمیت و ریکاردو) است ارزش هر کالا را ناشی از میزان «کار» به کار رفته در آن می داند.
در این تئوری، جوهر برابر و مشترک در همه کالاها، کار انجام شده برای تولید آنها است و این عامل، آنها را قابل قیاس و نرخ‌گذاری می‌کند. نظریه ارزش- کار مبتنی بر ارزش مساوی همه کالاها و اشتراک آنها از حیث مبنای ارزشمندی‌شان است که این مبنا هم، همان کار مصروف در تولیدشان است.
در حالت کلی نیز تئوریهایی از دسته فوق به نوعی منادی این گزاره هستند که "عوامل هزینه تعیین کننده تمام قیمت ها هستند". مثلا در تئوری ارزش کار، همه قیمت ها توسط ضرائب فنی و نرخ دستمزد تعیین می شوند.
از طرف دیگر نئوکلاسیک ها ارزش هر کالا را قیمت تعیین شده آن کالا در یک بازار رقابتی می دانند که این قیمت نیز همانطور که می دانیم حاصل تلاقی عرضه و تقاضای بازار آن کالا است. در واقع این گروه ارزش هر کالا نسبت به کالای دیگر را برابر با نسبت مطلوبیت حاشیه ای آنها می داند و می دانیم که در یک بازار رقابتی، نسبت مطلوبیت حاشیه ای برابر با نسبت قیمت ها است.
در نتیجه تاثیر این جریان، تمام بحث ها و اختلافات بر سر ارزش و تفاوت آن با قیمت مسکوت می ماند و آنچه که از آن به بعد مشاهده می کنیم تئوری قیمت است نه ارزش. و این تئوری به نوعی بیانگر این مطلب است که هیچ کالایی در ذات خود دارای ارزش نیست و آنچه تعیین کننده ارزش و یا قیمت آن است مطلوبیت و کمیابی آن کالاست و نه هیچ چیز دیگر.
بنابراین اینکه هزینه تولید کالایی اندک بوده در حالیکه ارزش (قیمت) آن زیاد باشد، امری بدیهی است که حاصل مطلوبیت زیاد و کمیابی آن کالا است.
بطور مثال می دانیم که هزینه استخراج یک بشکه نفت بیش از چند دلار نیست ولی ارزش آن حدود ۱۰۰ دلار است و شاید هم روزی برسد که ترکیب همان دو عامل فوق (مطلوبیت و کمیابی) به نحوی تغییر کنند که نفت را به یک کالای بی ارزش (رایگان) تبدیل کنند. متاسفانه مشاهده می شود که تفکر غالب در کشور نیز همان تعیین قیمت بر اساس هزینه های تولید است.
بارها و بارها از زبان مسوولین شنیده ایم که "از آنجا که قیمت مواد اولیه تغییری نکرده، قیمت محصول نباید تغییر کند" و یا در مورد بحران مسکن یکی از راهکارهایی که شنیده می شد این بود که قیمت واحدهای مسکونی با توجه به هزینه های ساخت تعیین شود و امکان مبادله با قیمتی دیگر غیر قانونی باشد. جالب اینجاست که خود تولیدکنندگان نیز متاثر از این ایده بوده و عموما برای افزایش قیمت کالاهای خود بدنبال توجیهات هزینه ای هستند.
اینکه چرا این شیوه تفکر، تفکر غالب در کشور است مورد بحث ما نیست اما لازم است بدانیم تئوری قیمت گذاری که بر اساس هزینه های تولید است در چه مواقعی قابل اعتبار است و یا در چه شرایطی می توان قیمت را بر اساس هزینه های تولید بصورت دستوری تعیین کرد (مساله ای که در کشور ما هواداران زیادی دارد).
شروط فوق الذکر عبارتند از:
۱) تابع تولید دارای بازده ثابت به مقیاس باشد.
۲) یک بنگاه دو محصول تولید نکند.
۳) تنها یک نهاده تولید نشده (نیروی کار، زمین و ..) وجود داشته باشد.
۴) نهاده تولید نشده برای تمام فرایندها مورد نیاز باشد.
تنها در صورت برقراری شرایط فوق است که تمام قیمت ها بر اساس تکنولوژی مربوطه و قیمت نهاده تولید نشده قابل محاسبه است. ملاحظه می شود که امکان برقراری شرایط فوق برای یک اقتصاد در حالت کلی وجود ندارد.
بنابراین ارزش یک کالا را نمی توان بدون در نظر گرفتن سلایق مصرف کنندگان سنجید و به عبارت دیگر تقریبا تمامی اظهارات و یا تصمیمات افرادی که بر اساس هزینه تمام شده به تعیین قیمت می پردازند، فاقد توجیه علمی است. همانطور که گفته شد هیچ کالایی ارزش ذاتی نداشته و ارزش هر کالا برابر با قیمت آن در بازار است. در واقع بدون متصور شدن بازار برای یک کالا امکان برآورد ارزش و یا قیمت آن وجود نخواهد داشت و کالایی که هیچ تقاضا کننده ای ندارد ارزش آن صفر است اگر چه میلیاردها دلار هزینه صرف آن شده باشد.
به عنوان مطلب آخر به مساله چگونگی تغییر پذیری قیمت اشاره می کنم. ممکن است دولتمداران بر این قصد باشند که جهت رفاه حال مستضعفین و محرومین کشور قیمت کالایی را پائین بیاورند، این سیاست از چه طریقی امکان پذیر خواهد بود؟ همانطور که می دانیم قیمت یک متغیر درونزا است که بوسیله "ترجیحات مصرف کنندگان"، "تکنولوژی" و "مقدار و توزیع داشته های اولیه افراد" (Endowments) تعیین می شود و تنها از طریق تغییر موارد فوق است که می توان ارزش و یا قیمت یک کالا را تغییر داد و نه با هیچ وسیله دیگر. بهر حال در برخی موارد در صورتی که امکان ورود و خروج به بازار، آزاد و هزینه آن اندک باشد بتدریج قیمت به سمت هزینه تمام شده سوق داده خواهد شد که البته نتیجه حاصل همان اختلاف در قیمت و هزینه تمام شده است و در صورتی که بطور مصنوعی این اختلاف را از بین ببریم نتیجه فوق نیز هیچگاه حاصل نخواهد شد. در واقع متوسل شدن به هر وسیله دیگری برای تغییر قیمت (به غیر از آنچه در فوق ذکر شد) بهترین نتیجه ای که در بر خواهد داشت، ترویج رانت جویی است، مساله ای که سالهاست تذکر داده می شود حیف البته که به جایی نمی رسد.
حمید بوستانی فر
منبع : رستاک