شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


روانشناسی اجتماعی


روانشناسی اجتماعی
”اتو کلاین برگ“ (۱۹۵۴)، ”روانشناس اجتماعی“ را علم مطالعهٔ رفتار فرد در وضع گروهی تعریف کرده است و ”آلپورت“، آن را این‌گونه تعریف می‌کند:
”روانشناس‌های اجتماعی“، رشتهٔ خود را کوششی می‌دانند برای فهم و تبیین این مطلب که افکار، احساس‌ها یا رفتار فرد و افراد چگونه تحت تأثیر حضور واقعی یا تصوری دیگران قرار می‌گیرد. به بیان دیگر، ”روان‌شناسی اجتماعی“ آثار حضور دیگران را بر رفتار فرد، یا رفتار فرد را تحت تأثیر گروه، مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهد. روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین فرد با دیگران است. بنابراین به یک تعریف دیگر، ”روانشناسی اجتماعی“ به‌عنوان علم مطالعه رفتار متقابل بین انسان‌ها یا علم مطالعهٔ تعامل انسان‌ها شناخته می‌شود، با اندک دقتی در تعریف‌های ذکر شده، به سادگی می‌توان دید که بخش زیادی از رفتارهای انسان تحت تأثیر حضور دیگران قرار می‌گیرد و حاصل عوامل اجتماعی است. از آنجا که انسان، موجودی اجتماعی است، بسیار طبیعی است که رفتار او از دیگران اثر بپذیرد و تحت تأثیر حضور دیگران واقع شود. این مسئله آنچنان بدیهی است که می‌توان به جرأت ادعا کرد که رفتارهای ما حتی در تنهائی هم که باشیم، به احتمال قوی از بشقاب و قاشق استفاده می‌کنیم و به‌شیوه‌ای که به طور معمول در جمع غذا می‌خوریم، عمل می‌کنیم.
بسیاری دیگر از الگوهای ما نیز تحت تأثیر جامعه و عوامل اجتماعی شکل گرفته‌اند. اما چون ما در بین گروهی زندگی می‌کنیم که همهٔ افراد آن دارای همان الگوهای رفتاری هستند، چندان متوجه این مطالب نیستیم اما اگر به یک کشور دیگر مسافرت کنیم، به‌زودی تفاوت الگوهای رفتاری خاص آن جامعه را با الگوهای رفتاری خودمان درک خواهیم کرد و خواهیم دید که بعضی از الگوهای رفتاری، خاص فرهنگ ماست و در فرهنگ کشوری دیگر شکل و صورتی دیگر دارد. به‌عنوان مثال، گفته می‌شود که چینی‌ها هنگام روبه‌رو شدن با یک رویداد تعجب‌آور، زبان خود را بیرون می‌آورند، اما چنان‌که می‌دانیم الگوی رفتاری ما در حالت تعجب آن است که دهان‌مان باز می‌ماند. ”کلاین برگ“ معتقد است: ”روانشناسی، خود علمی جوان است و روانشناسی اجتماعی از آن هم جوان‌تر.“ مدت‌ها پس از آغاز روانشناسی علمی، روانشناسی اجتماعی به‌عنوان بخشی از جامعه‌شناسی شناخته می‌شود. هنوز هم در بعضی از دانشگاه‌ها، ”روانشناسی اجتماعی“ به‌صورت درسی در ردیف درس‌های جامعه‌شناسی عرضه می‌شود. علاوه بر این، روانشناسی اجتماعی آمیختگی‌هائی با علوم دیگری چون ”مردم‌شناسی“ و ”روانشناسی اجتماعی“ با ”جامعه‌شناسی“، ”مردم‌شناسی“ داشته است. در سال‌های اخیر صاحب‌نظرها کوشیده‌اند تا تمایزهای آشکار و تفکیک‌های روشنی بین ”روانشناسی اجتماعی“ با ”جامعه‌شناسی“، ”مردم‌شناسی“ و ”روانشناسی عمومی“ قائل شده و تا حد ممکن از این آمیختگی‌ها رها سازند. گفته شده است که اساس ”جامعه‌شناسی“، به گروه‌ها نظر دارد و ”روانشناسی اجتماعی“ به افراد بین گروه‌ها.
اما از آنجا که گروه‌ها مرکب از افراد هستند، آمیختگی این دو حوزه تا حدود زیادی اجتناب ناپذیر خواهد بود. با وجود این، همان گونه که اشاره شد، نظر ”جامعه‌شناسی“ به عوامل اجتماعی رفتار گروهی معطوف است، حال آنکه روانشناسی اجتماعی به آثار گروه بر روی خود فرد توجه خاص دارد.
جدا کردن روانشناسی اجتماعی از ”مردم‌شناسی“ از این هم دشوارتر است، چرا که بخش عمده‌ای از شواهد و مدارک مربوط به اثر گروه‌ها بر رفتار فردی از ”مردم‌شناسی“ اقتباس می‌شود. روانشناس‌های اجتماعی برای تبیین و تحلیل یک رفتار خاص، که بارها از مدارک جمع‌آوری شده، از قبایل ابتدائی و جوامع دور افتاده و سادهٔ نقاط مختلف جهان استفاده می‌کنند، شاید بتوان وجه تفاوت این دو رشتهٔ دانش بشری را در آن دانست که ”روانشناسی اجتماعی“، علمی‌تر از مردم‌شناسی است. چرا که در آن از روش‌های علمی و تحقیق‌های کنترل شدهٔ آزمایشگاهی، بیشتر استفاده می‌شود، حال آنکه ”مردم‌شناسی“ بیشتر جنبهٔ توصیفی دارد.
● سیر تاریخی ”روانشناسی اجتماعی“
در تاریخ ”روانشناسی اجتماعی“ نیز مانند بیشتر رشته‌های علمی، نخست از ”افلاطون“ و ”ارسطو“ به‌عنوان اولین روانشناس‌های اجتماعی یاد می‌شود. ”افلاطون“ با کتاب ”جمهوریت“ یا ”آرمان شهر“ خود نوعی طبقه‌بندی اجتماعی برای مردم جامعه قائل می‌شود و آن‌ها را به طلا، نقره و آهن یا برنز تشبیه می‌کند.”ارسطو“ که انسان را ”حیوان اجتماعی“ می‌خواند، شاید اشارهٔ صریح‌تری به ”روانشناسی اجتماعی“ داشته باشد. ”روانشناس‌های اجتماعی“ از جمله ”ارونسون“ (۱۹۷۸)، وی را نخستین ”روانشناس اجتماعی“ می‌دانند که اصول اساسی نفوذ اجتماعی و متقاعد سازی را که بحثی مهم در ”روانشناسی اجتماعی“ است، تنظیم کرد هاست. پس از ”افلاطون“ و ”ارسطو“، فیلسوف‌های متعدد دیگری نیز دربارهٔ ماهیت انسان و طبیعت نخستین بشر سخن گفته‌اند. برای مثال ”توماس هابز“ فیلسوف انگلیسی در کتاب ”یوتامان“ و همین‌طور در کتاب ”ماهیت انسان“، توجه مردم را به این مسئله جلب کرد. ”هابز“، بشر را به‌صورت موجودی موذی، خشن و حقیر ترسیم نموده است. جملهٔ معروف او دربارهٔ ماهیت انسان این است: ”انسان، مرگ انسان است.“
در فاصلهٔ بین سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۵ شاهد یک نوع تجمع نیروها در ”روانشناسی اجتماعی“ هستیم.
● شناخت اجتماعی
در دوره‌های اخیر، چشم‌انداز شناختی در ”روانشناسی اجتماعی“ با پیشرفت‌های ایجاد شده در ”روانشناسی شناختی“ رونقی تازه پیدا کرده است. ”روانشناس‌های شناختی“ به مطالعهٔ چگونگی پردازش اطلاعات به‌وسیلهٔ مردم پرداخته‌اند. در حوزهٔ ”روانشناسی اجتماعی“، تحقیق روی شناخت اجتماعی بر روی قاطعیت اجتماعی دربارهٔ مردم، موقعیت‌های اجتماعی و گروه‌ها و چگونگی پردازش آن‌ها تأکید دارد. پژوهشگرهای شناخت اجتماعی، جریان اطلاعات را از محیط به انسان بررسی می‌کنند.
سه حیطهٔ تحقیقاتی زیر در این رویکرد مورد تأکید است:
۱) ادراک اجتماعی
۲) حافظهٔ اجتماعی
۳) قضاوت اجتماعی
● تبادل اجتماعی
وقتی دو نفر با هم در تعامل هستند، مبادلهٔ پاداش یا تنبیه بین آن‌ها انجام می‌گیرد. در بعضی موارد ممکن است این‌کار عمدی باشد. برای مثال در خوابگاه ممکن است شما به هم‌اتاقی خود در درس زبان خارجه کمک کنید و در مقابل از او در درس آمار کمک بگیرید. نظریهٔ تبادل اجتماعی، تعامل میان فردی را به مبنای سود و زیان آن برای هر شیوهٔ احتمالی تعاملی تحصیل می‌کند.
● نظریه‌های جامعه شناختی:
”روانشناسی اجتماعی“ نه تنها ریشه در ”روانشناسی“، بلکه ریشه در ”جامعه‌شناسی“ نیز دارد. در واقع، بعضی بر این اعتقادند که ”روانشناسی اجتماعی“، حوزه‌ای است که پلی بین ”روانشناسی“ و ”جامعه‌شناسی“ می‌زند. به همین دلیل است که درس ”روانشناسی اجتماعی“ هم در گروه ”جامعه‌شناسی“ و هم در گروه ”روانشناسی“ تدریس می‌شود.
▪ ”جامعه‌شناسی زیستی“ (زیست جامعه‌شناسی)
تازه‌ترین و بحث‌انگیزترین تحصیل از رابطهٔ بین ”زیست‌شناسی“ و ”رفتار اجتماعی“ در ”جامعه‌شناسی زیستی“ دیده می‌شود. این رویکرد، نظریهٔ تحولی را برای تبیین رفتار اجتماعی در حیوانات به‌کار می‌برد، در این دیدگاه، رفتار به‌عنوان بخشی است که توسط ژنتیک تعیین می‌شود و بیان می‌کند که الگوهای رفتاری در طول زمان به‌وسیلهٔ انتخاب طبیعی ژن‌های خاص تحول پیدا کرده‌اند.
”داروین“ معتقد بود که هر صفت ژنتیکی که دارای ارزش بقای زیاد باشد، یعنی به بقای انسان کمک کند، به نسل‌های بعدی منتقل خواهد شد. این قضیه به این جهت رخ می‌دهد که فردِ دارای آن صفت، احتمال بیشتری برای بقا دارد تا فردی که فاقد آن صفت است. بنابراین، فرد دارای آن صفت، فرزندان بیشتری به دنیا می‌آورد که هر یک از آن‌ها همان صفت را دارا هستند و به‌نوبهٔ خود شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند.
▪ وضعیت نظریه‌ها در ”روانشناسی اجتماعی“ امروزی
در طی سال‌ها، روانشناس‌های اجتماعی دریافته‌اند که موضوع‌های پیچیده‌ای که مورد مطالعه و پژوهش آن‌هاست، به‌وسیلهٔ نظریه‌های بزرگ و جامع موجود، به طور کامل قابل توجیه و توضیح نیستند. روند دیگر درس‌های اخیر این بوده است که روانشناس‌های اجتماعی بکوشند تا اندیشه‌های مختلف را از نظریه‌های مختلف با هم تلفیق کنند. به‌جای متمرکز شدن بر رفتار آشکار یا بر اندیشه‌ها، شناخت‌ها و نظریه‌های تازه‌تر می‌کوشند تا روابط متقابل میان رفتارها، اندیشه‌ها و احساس‌ها را بفهمند. ضمن آنکه در تحلیل‌های کنونی ”روانشناسی اجتماعی“ چگونه سعی دارند تا بر تمام وجه‌های تجربه‌های انسان از جمله رفتار، شناخت و انگیزش‌های او احاطه پیدا کنند.
▪ اندیشهٔ اجتماعی: (خودمداری)
به‌عقیدهٔ ”پیاژه“ در هر مرحله از رشد کودک یک هم‌خوانی و پیوستگی عمومی بین اندیشهٔ علمی و اندیشهٔ اجتماعی وجود دارد. کودکان در مرحلهٔ پیش از عمل، بیشتر خودمدار هستند یعنی هر چیز را تنها از دیدگاه فردی خود می‌نگرند. این موضوع از گفت وگوی بچه‌ها آشکار می‌شود.
تا زمانی‌که کودکان، خودمدار هستند، تمایل دارند در کنار یکدیگر اما هر یک برای خود بازی کنند. برای نمونه هر کودک در روی شن‌های بازی، به طور جداگانه ساختمان‌های شنی خود را بنا می‌کند اما زمانی‌که بر خودمداری خود غلبه یافتند، آنگاه می‌آموزند که در کوشش‌های گروهی، عملیات خود را هماهنگ کنند.
مهم‌ترین نکته در تئوری ”پیاژه“ این است که بچه‌ها خود نقش فعالی در دستیابی به این واقعیت دارند که دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد.
▪ تمایل اجتماعی
”آدلر“ معتقد بود که به‌سر بردن با دیگران، اولین وظیفه‌ای است که در زندگی، با آن روبه‌رو می‌شویم. سطح بعدی سازگاری اجتماعی که بخشی از سبک زندگی ما می‌باشد، رویکرد ما را در مقابل تمام مشکل‌های زندگی، تحت تأثیر قرار می‌دهد. ولی مفهوم تمایل اجتماعی را به‌عنوان استعداد ذاتی فرد برای همکاری با دیگر مردم برای دست‌یابی به اهداف شخصی و اجتماعی تعریف نمود.
از نظر ”آدلر“، ما به طرز نیرومندتری توسط ”نیروهای اجتماعی“ تحت تأثیر قرار گرفته‌ایم تا ”نیروهای زیست‌شناختی“. بنابراین استعداد تمایل اجتماعی، فطری است. در این مفهوم محدود، رویکرد ”آدلر“ ویژگی زیست‌شناختی دارد. هر چند دامنه‌ای که در آن استعداد فطری ما برای تمایل اجتماعی تحقق می‌یابد، بستگی به تجربه‌های نخستین ما دارد، هیچ‌کس از مردم، از وظیفه و تعهد نسبت به آن‌ها مجزا و مستقل نیست. از ابتدائی‌ترین زمان‌ها، مردم در خانواده‌ها، قبیله‌ها و ملت‌ها گرد هم آمده‌اند. اجتماع‌ها برای حفظ و بقای انسان‌ها ضروری می‌باشند. بنابراین همیشه برای مردم لازم بوده که با یکدیگر همکاری نموده و تمایل اجتماعی خود را آشکار نمایند. فرد باید برای تحقق بخشیدن به اهداف شخصی و اجتماعی با جامعه همکاری کرده و در آن مشارکت داشته باشد.
دکتر حسن شهرکی‌پور
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
منابع:
”روانشناسی اجتماعی“، ”دکتر یوسف کریمی“
”پیشگامان روانشناسی رشد“، ”ویلیام سی. کرین“
”نظریه‌های شخصیت“، ”دوان شولتز“
”روانشناسی کودک و اصول تربیتی جوانان“، ”ژان پیاژه“ و ”پیر هانری سیمون“
”روانشناسی اجتماعی از نوجوانی تا پایان زندگی“
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید