جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


حالا چه وقت این حرف‌ها است


حالا چه وقت این حرف‌ها است
ـ گپی كوتاه با حسین نوروزی‌پور (داستان‌نویس)
حسین نوروزی‌پور ساده و صمیمی‌ای است. ساكن رشت است و بیش از یك دهه است كه داستان می‌نویسد. انتشار یك مجموعه داستان ـ خونابه‌ای در سیاهی شب ـ و چاپ آثارش در نشریات مختلف، كارنامه‌ی او طی یك و نیم دهه نویسندگی است.
مجموعه‌ی دومش ( حالا چه وقت این حرف‌ها است) را آماده‌ی چاپ دارد و ... می‌گوید : تاكنون با هیچ ناشری به توافق نرسیده‌ام و...
● آقای نوروزی‌پور! روابط انسانی ، رویداد روزمره و مواجهات آدم‌ها با یك‌دیگر، ویژگی‌های روایی نخستین مجموعه‌داستان شما را رقم زده‌است. در داستان‌هایتان نوع روایتی كه مبتنی بر زبان گفتار عامیانه و محاورات روزمره ا‌ست ، كاملاً برجستگی دارد. آیا می‌توانیم بگوییم شما سوژه‌های داستانی را به طور قطع از بطن جزییات زندگی آدم‌های پیرامون‌تان انتخاب می‌كنید؟
برای من ریزه‌ خرده‌های زندگی كه به قول چخوف اساس و پایه‌ی زندگی هم هست، همواره جالب توجه بوده.
من معتقدم وقتی ما انسان بودن‌مان را می‌پذیریم، ناخواسته با یك‌سری جزییات اخلاقی و رفتاری در درون خود روبه‌رو می‌شویم. ما در برابر حوادث مختلف زندگی رفتارهایی از خودمان بروز می‌دهیم كه ...برای من ساتع شدن این انرزی درداستان‌نویسی ممكن است به شخصیت پردازی منجر شود. فكر می‌كنم اگر نویسنده‌ی داستان كوتاه در روایت خود به شخصیت پردازی و به زاویه‌ی دید بی‌توجه باشد و نتواند مسایل زندگی را از خاستگاهی داستانی مورد تشریح قرار دهد، ساتع كردن امواجی كه بخواهد مخاطب را جذب آن روایت كند، برایش كار دشواری خواهد بود. طبیعی است كه لحاظ كردن همه‌ی پارامترها برای نوشتن داستانی جاذب و خلاقانه كار آسانی نیست. فاصله‌ی میان تولد تا مرگ انسان، همواره عرصه‌ی خوشی‌ها، ناكامی‌ها، لذت‌جویی‌ها، سختی‌ها و...است.همه‌ی این حس‌ و حال‌ها در مجموع با یك‌سری رویاها و كابوس‌های آدمی آمیخته شده. به نظر من داستان‌نویس هوشمند و خلاق بین تصورات ذهنی خود و جریاناتی كه بر او واقع می‌شود، پل ارتباطی ایجاد می‌كند تا اثرش كلیشه‌ای از واقعیت نباشد. یعنی با این ترفند، تخیلات و تصورات ذهنی داستان‌نویس با آن‌چه كه از آن به عنوان واقعیت یاد می‌كنیم در هم آمیخته شده و برآیند كار، یك داستان واقعی ـ نه برگرفته از عین واقعیت ـ است. من به نویسندگانی كه این فرایند در آثارشان سپری شده و بازدهی پیدا می‌كند، دست مریزاد می‌گویم. چرا كه واقعاً كار دشواری است.
● با توجه به گستردگی رسانه‌ها و منابع اطلاع رسانی در عصر حاضر و با مد نظر قرار دادن این كه باز خورد تخاطب داستان‌نویسان ما به‌غایت محدود است و ما این وضعیت را این‌گونه ارزیابی می‌كنیم كه مخاطب ایرانی داستان، هنوز تحت تأثیر تك محوری زبان حكایت قرار دارد، شما به عنوان یك داستان نویس فعال، گستره‌ی پیش روی داستان ایران را چطور می‌بینید؟
داستان نویسی در ایران، فكر می‌كنم آیتده‌ی درخشانی پیش رو داشته‌باشد.
● ...برای كدام مخاطب آقای نوروزی‌پور!؟اخیرا در یك برآورد آماری مشخص شد كه بیش از نصف كسانی كه در كشور، آثار داستانی را دنبال می‌كنند، خودشان یا داستان‌نویس هستند، یا شاعر یا ...؛ در چنین وضعیتی آیا بحران مخاطب بر روند رو به رشد! داستان‌نویسی، می‌تواند بی‌تاثیر باشد؟
منظور م از آینده‌ی درخشان داستان‌نویسی، جدا از تعداد مخاطبان، سیستم عرضه آثار داستانی و ... بود. من فكر می‌كنم كه داستان ما در زبان، شكل روایت و نوع نگاه‌هایی كه داستان‌نویسان ارایه می‌دهند پیشرفت غیر قابل انكاری داشته؛ وگرنه بحران مخاطب همیشه وجود داشته‌است. جامعه‌ی ما در حال گذر از وضعیتی به وضعیت دیگر است. به نوعی می‌توان گفت در چنین جامعه‌ای، وجود یكسری كاركردها حتمی است. حضور این كاركردها در همه‌ی لایه‌های اجتماعی احساس می‌شود. در زمینه‌ی تحولات داستان، و این كه چطور بیان شود تا انگیزه‌های خوانش رادر مخاطب برانگیزد، كاركردهای متفاوتی صورت گرفته‌است. اگر نگاهی گذرا به وضعیت داستان‌نویسی دردو دهه‌ی اخیر داشته‌باشیم، می‌بینیم پیشرفت داشته.
منصفانه نیست اگر این پیشرفت را انكار كنیم. تنوع عناوین، یكی از مهم‌ترین شاخص‌های این پیشرفت است. تعداد عناوین داستانی امروز با تعداد عناوینی كه دردهه‌ی - مثلا – ۵۰ منتشر شده، اصلا قابل قیاس نیست. این نكته نشان می‌دهد كه بر تعداد روی‌آورندگان به نوشتن داستان به شدت افزوده شده‌است. در چنین الگویی از جامعه‌ی ادبی، بدون شك تلاش‌های افراد مبتدی برای رسیدن به جایگاهی رفیع‌تر مضاعف خواهد‌شد. همچنین وسواس‌ها در نوشتن بیشتر می‌شود. اینجاست كه می‌توان به احیای جهان‌بینی مستقل هر نویسنده نسبت به نویسنده‌ی دیگر به دور از آرمان گرایی‌ها امیدوار بود. حسن دیگرش این است كه نگاه‌ها و طرز تلقی‌های وارداتی كمتر استقلال فكری نویسندگان ما را تهدید خواهد كرد. به هر حال من معتقدم بی انصافی است اگر بگوییم داستان‌نویسی در ایران پیشرفتی نداشته‌است.
● تئوری‌های فلسفه‌ی جدید ادبیات كه عمدتاً مبتنی بر آموزه‌های پساساختار گرایان غربی است و سال‌ها از طرح آن در ادبیات غرب می‌گذرد، در تحولات و پیشرفت‌هایی كه شما از آن حرف زدید، تا چه اندازه می‌تواند موثر واقع شده‌‌باشد؟
ببینید، تئوری بیش ازآن كه به طور مستقیم وارد كار نویسنده شود، برای او بازخورد مطالعاتی دارد. ما می‌خواهیم با این تئوری‌ها آشنا شویم. این كه بخواهیم بر حسب این تئوری‌ها بنویسیم یا تابع آن باشیم، كار هنری انجام نداده‌ایم. هنرمند موجود خاصی است . بنابر این شعور، احساس و دریافتش از جهان پیرامونش خاص است. این دریافت خاص و مستقل اگر در یك اثر وجود نداشته‌باشد، با هر معیاری كه آن را مورد ارزیابی قرار دهیم، راضی‌مان نمی‌كند. نمی‌شود به یك‌بار به این فكر كنیم كه چطور می‌شود یك داستان فرمالیستی یا پساساختارگرایانه نوشت. داستان یا هر اثر ادبی/هنری دیگر در راستای تجربه‌ها تولید می‌شود و در عین این كه شكل می‌گیرد، تجربه‌ای جدید و تعریف‌ناپذیر را برجای می‌گذارد. كار كرد ناخودآگاه نویسنده و استخراج قابلیت‌های زبانی در این میان اهمیت قابل توجهی دارد. این رسوبات ذهن نویسنده و هنرمند است كه جهان متن را پدید می‌آورد. جریانات ادبی به ویژه در ایران، همیشه در جستجوی جایگاه خود سرگردان بوده‌است. فعالان عرصه‌ی داستان نویسی اگر به یاری تفكرات، نگرش‌های مستقل و تجربه‌های ناشی از ملاحظات مطالعاتی خود سراغ سازه‌ها و سوژه‌های داستانی بروند، به نظر می‌رسد نویسنگان نسل بعد، هنرمندان بزرگی خواهند‌بود. ما در مسیر اشاعه‌ی نظریات جدید ادبی هستیم كه هر روز برمیزان آن‌ها افزوده می‌شود. فكر كردن به این كه كدام نظریه درست است، كدام نظریه غلط، نگرش ِ به‌غایت ساده‌انگارانه‌ای است. این نظریه‌ها همواره تحت تأثیر وضعیت‌های اجتماعی طرح شده‌اند. نباید فراموش كنیم كه دكان نظریه پردازی ادبی در ایران كركره‌اش پایین است.
● ما هنوز جایگاهی در باب نظریه پردازی ادبی نداریم. وقتی بنیان این تئوری‌ها سال‌ها و فرسنگ‌ها از ما دور است و ما فقط مصرف كننده هستیم، چطور می‌توانیم خود را منطبق برآن بدانیم؟ اگر بخواهیم سینه چاك این تئوری‌ها باشیم راه را غلط پیموده‌ایم.
منظور من از تأثیر تئوری‌ها، رویكردهای احساسی و به قول شما سینه چاكی نبود. ما فكر می‌كنیم در بعضی زمینه‌ها چه بخواهیم و چه نخواهیم، الگوهایی از این نظریات را پذیرفته‌ایم. همین كه ادبیات شعری و داستانی ما دارد به یك اسطوره‌زدایی شگرف تن می‌دهد و تعدد تولید كنندگان ادبیات، خود گواه این مدعا است؛ این كه ما دیگر از اقتدار مؤلف ردی در داستان‌ها و شعرهای جدید نمی‌بینیم و به تكثر صداها تن داده‌ایم، این كه دیگر اندیشه‌ی غالبی نمی‌بینیم و به تكثر صداها تن درداده‌ایم، این كه دیگر اندیشه‌ی غالبی وجود ندارد تا صاحب آن اندیشه را در راس هرم ادبیات قرار دهیم، این كه می‌خواهیم به جای صدور بیانیه و ابلاغیه و هرگونه پیش‌داوری و تحكم در نوشتار، بستری برای روایت‌های چند كانونی و گسست روایت خطی و تك محور ایجاد كنیم، آیا به ما نهیب نمی‌زند كه دریافت‌های مان از نظریه‌های جدید فلسفه‌ی ادبیات، تجدید نظر كنیم؟
البته شناخت و آگاهی لازمه‌ی كار هنرمند است. اگر شناخت و متاقب آن تجربه نباشد، چطور می‌شود صاحب آن نگاه مستقل به ادبیات بود. من ِ داستان نویس باید مصر باشم از نظریه‌هایی كه هر روز به نوعی شكل عوض می‌كنند، آگاهی داشته باشم. منظور من این است كه نباید تابع این نظریات بود. بحث امروز این است كه بسیاری از این سازه‌های نظری و تكنولوژیك ممكن است وجود داشته‌باشند و ما از هیچ‌كدام‌شان برخوردار نباشیم.
البته ممكن است به وضعیت‌های جدید آگاهی نداشته باشیم.
... هم این‌كه ممكن است مطلع باشیم و نخواهیم تن به مقتضیات آن بدهیم. آن‌چه در ادبیات داستانی ـ مهم است، لجاجت و سماجت نویسنده‌است.
● فكر نمی‌كنید این سماجتی كه از آن حرف می‌زنید مكن است نویسنده راـ كه ماهیتش با نقد وضعیت پیرامون خویش آمیخته ـ در برابر وضعیت توده‌گرایانه و تقسیم‌بندی‌های مادی و غیر مادی مدرنیته قرار دهد؟ و این آیا همان ساختارگریزی و به چالش كشیدن هر آن‌چه قرار داده‌شده نیست؟
من فكر می‌كنم هنوز جامعه‌ی ما مفهوم مدرنیته را هضم نكرده‌ و پذیرای آن نشده‌است. هنوز جامعه‌ی شهری ما ازتفكرات و نگاه‌های عشیره‌ای خالی نشده‌است. بافت شهری ما هنوز مرزهای مدرنیته را پیش روی خود ندیده‌است.
● در چنین وضعیتی چطور می‌توانیم فراتر از مدرن فكر كنیم؟
آقای نوروزی‌پور، باید بگویم با این نظرات موافق نیسم. ما تأثیرات مدرنیسم را كه ابعاد و چارچوبی جهانی دارد نمی‌توانیم به جامعه‌ی ایرانی محدود كرده یا در این چهار چوب، آن را نفی یا تأیید كنیم. طبیعی است كه از كوچك‌ترین نشانه‌ها نظیر تغییر روابط و سازه‌های رفتاری میان آدم‌ها می‌شود به عمق تأثیر نگره‌های جدید رسید كه خاص ادبیات هم نیست . هرچند شما هم مثل من می‌دانید كه هر تفكر بكر و تازه‌ای نخستین‌بار در عرصه‌ی ادبیات خود را به دست می‌دهد، اما بركسی پوشیده نیست كه هر فلسفه‌ی جدیدی ناشی از تحولات بزرگی است كه جامعه‌ی جهانی به خود دیده‌است. جایگزینی قانون‌مندی و توده‌گرایی مدرنیته به جای سنت و رویكرد اصلاحی سیاست مدرن با دست‌افزارهایی چون صنعت و ماشینیسم، پیش روی هر انسان عصر جدیدی دریچه‌ای نو گشود. اما این جایگزینی از آن‌جا كه برای فردیت و تمایلات تجریدی انسان عصر حاضر برنامه و راه حلی نداشت ـ هرچند عنوان مدرنیته را یدك می‌كشید ـ نتوانست در اصلاحات خود كلان نگری‌های سنت را تكرار نكند. از این‌رو دست خوش نقد و چالش قرار گرفت و ادبیات به عنوان مناسب‌ترین ابزار، طرح تمایلات تجریدی انسان را در قالب نقد مدرنیته را ممكن كرد.
● به هرحال این وضعیت در ابعاد اجتماعی هم برای كسانی كه هرگز دنبال نظریه‌های ادبی و كلاً ادبیات نبوده‌اند حتی، وضعیت جدیدی تلقی می‌شود. این طور نیست؟
ما برای رسیدن به جامعه‌ی مدرن، یك‌سری مشكلات پایه‌ای داریم. كلان نگری‌ها هنوز در ابعاد عشیره‌ای و تفكرات قومی قبیله‌ای در ذهن افراد هست. شاید به این دلیل كه روند تولید در این جا روند گام به گامی نبوده‌است. چرخه‌ی صنعت ما هنوز آن طور كه به ایده آل‌ها نزدیك باشد ، نچرخیده‌است ما مصرف‌كننده‌ی كالاهای مدرنیته هستیم. اما خودمان در زمینه‌ی تولید در جامعه‌ی مدرن نقشی نداریم. ما اصطلاح خاصی برای تداعی سرعت كم یك فرآیند در زبان گیلكی داریم‌: جامعه‌ی ما به قولی «گاماس گاماس » فرایند رشد و توسعه را طی می‌كند و این از جهاتی مثبت است. چون اعتماد به نفس، ایستادگی و تجربه‌ورزی، ویژگی چنین جامعه‌ای است. البته پرداخت برخی هزینه‌ قطعی است؛ هنر هر زمانی به رشد و غنای كیفی می‌رسد كه جامعه به لحاظ فرهنگی به غنای نسبی رسیده‌باشد. به دنبال یك‌سری جنبش‌های اجتماعی بوده كه داستان كوتاه پدید آمده‌است. چرا در داستان‌های ادگار آلن‌پو نوعی درد، اندوه . نگرانی وجود دارد؟ داستان‌نویس همیشه راه‌گشا است . هرچند نخواهد مدعی‌العموم باشد، اما در جهان نوشتارش انگار ناخواسته راه‌گشای جامعه و مفر از بزهكاری است. آن‌چه مسلم است، نفس نوشتن باید در اختیار سوژه‌های نویسنده و جهان داستانی او باشد. این است كه نویسنده‌ی بزرگی مثل همینگوی همواره مصداق یك هنرمند ماجراجو است. چرا كه داستان را مجالی برای طرح پرسش‌های بی‌شمارش از جهان پیرامون می‌پندارد. هرچند اگر هرگز به جواب‌های مد نظرش دست پیدا نكند.
ازاین حرف‌ها كه بگذریم، شنیده‌ایم كه دومین مجموعه داستان‌تان آماده‌ی چاپ است. كمی در باره‌ی آن توضیح دهید.
راست‌اش هنوز برای دریافت مجوز این كتاب به شكل رسمی اقدام نكرده‌ام؛ اما چاپ ۲۰ داستان كوتاه در قالب این مجموعه و نیز نام كتاب ـ حالا چه وقت این حرف‌ها است؟ ـ تاكنون قطعی شده‌است.
بهنام ناصری
منبع : ماهنامه ماندگار