یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف گفت وگو


فیلسوف گفت وگو
در میان فلاسفه مسلمان خواجه نصیرالدین طوسی بیش از هر فیلسوف دیگری اهل گفت وگو بوده و این گفت و گو ها را نیز در بسیاری از آثار خود منعکس ساخته است. از فلاسفه و اندیشمندانی که در قرن هفتم هجری می زیسته اند کمتر کسی را می شناسیم که خواجه نصیرالدین طوسی به نوعی از انواع با او سخن نگفته باشد. حکیم طوس نه تنها با فلاسفه و اندیشمندان بزرگ زمان خود به رغم فاصله های بسیار دور و دراز جغرافیایی گفت وگو کرده و گاهی نیز مکاتبه داشته است بلکه حتی با اندیشمندان بزرگی که پیش از وی درگذشته اند نیز به صورت پرسش و پاسخ یا اشکال و دفع اشکال وارد محاوره و گفت وگو شده است.
کسانی که با قوانین سخن و موازین گفت و گو آشنایی دارند به روشنی می دانند که بلاغت در سخن و بلیغ بودن سخنگو تا چه اندازه می تواند منشأ اثر باشد و در بالا بردن سطح اندیشه اشخاص نقش ایفا کند. خواجه نصیرالدین طوسی در مقام گفت وگو، به رعایت موازین سخن، وفادار است و با توجه به مقتضای حال و مقام به ابراز نظر می پردازد و این همان چیزی است که بلاغت خوانده می شود. شخص واقع بین و ژرف اندیش راه جدل نمی پوید و به جای این که از صناعت جدل سود جوید در طریق برهان قدم می گذارد.
آنچه متکلمان می خواستند از طریق جدل و گاهی از راه مغالطه به آن دست یابند، خواجه نصیرالدین طوسی می کوشید تا از طریق برهان به اثبات آن دست پیدا کند. او با جایگزین کردن برهان به جای جدل و سفسطه، علم کلام را تا آنجا که امکان داشت فلسفی کرد و از این طریق نه تنها به پیشرفت علم کلام کمک کرد بلکه توانست فلسفه را نیز از انزوا و مهجوری خارج کند.
تردیدی نمی توان داشت که فلسفه، علم کلام نیست و هرگز نباید تفاوت و جدایی آنها را از یکدیگر نادیده انگاشت ولی این مسأله نیز مسلم است که در اثر اعتبار و استحکام علم کلام در میان مردم مسلمان، زمینه برای پیدایش فلسفه فراهم می گردد. در بخش هایی از جهان اسلام که علم کلام وجود نداشته زمینه برای پیدایش فلسفه نیز فراهم نشده است.
خواجه نصیرالدین طوسی با پیراستن علم کلام از جنبه های جدلی و سفسطی نه تنها به شکوفایی و گسترش آن کمک کرد بلکه زمینه ای را فراهم ساخت که چند حوزه فلسفی در آن به منصه ظهور و بروز برسد. اگر خواجه نصیرالدین طوسی این زمینه را برای پیدایش فلسفه فراهم نمی آورد معلوم نبود کسانی مانند صدرالدین و غیاث الدین دشتکی و محقق دوانی در حوزه شیراز و اشخاصی مانند میرداماد و ملاصدرا در حوزه اصفهان بتوانند در صحنه اجتماع ظاهر و آشکار شوند.
خواجه نصیرالدین طوسی به توانایی سخن و تأثیر شگفت انگیز گفت وگو سخت باور دارد و هوشمندانه در این راه گام بر می دارد. او از طریق گفت وگو با کسانی مانند محمد بن عبدالکریم شهرستانی به پاکی و پیراسته شدن علم کلام از انواع جدل و مغالطه کمک می کند و از این راه زمینه را برای رشد تفکر و شکوفایی فلسفه فراهم می آورد. این سبک و اسلوب در مورد علم اخلاق نیز به کار می رود و او می تواند با طرح مسائل اخلاقی در گشودن راه برای رشد و پیشرفت فلسفه گام بردارد.
حکیم طوس در طرح مسائل اخلاقی به موافقت و مخالفت یک مذهب خاص مقید نمی ماند و اخلاق را از اقسام حکمت می شناسد.
او در تعریف حکمت نیز به گونه ای زیبا و سنجیده سخن گفته و اخلاق را از اقسام آن دانسته است. عبارت خواجه در این باب چنین است:
«حکمت در عرف اهل معرفت عبارت بود از دانستن چیزها چنان که باشد و قیام نمودن به کارها چنان که باید به قدر استطاعت تا نفس انسانی به کمالی که متوجه آن است برسد و چون چنین است حکمت منقسم شود به ۲ قسم. یکی علم و دیگری عمل. علم تصور حقایق موجودات بود و تصدیق به احکام و لواحق آنچنان که فی نفس الامر باشد به قدر قوت انسانی و عمل ممارست حرکات و مزاولت صناعات از جهت اخراج آنچه در خیر قوت باشد به حد فعل به شرط آن که مؤدی بود از نقصان به کمال برحسب طاقت بشری و هر که این دو معنی در او حاصل شود حکیمی کامل و انسانی فاضل بود و مرتبه او بلندترین مراتب نوع انسانی باشد.» چنان که در این عبارت مشاهده می شود حکیم طوس روی رسیدن انسان به مرحله کمال تکیه می کند و معتقد است وقتی انسان کامل می شود که به حکمت نظری و حکمت عملی دست یابد.
اگر بپذیریم که حکمت نظری و حکمت عملی در رسیدن انسان به کمال نقش عمده و بنیادی دارند باید به این امر نیز اعتراف کنیم که عقل به حکم این که اساس حکمت شناخته می شود از جایگاه ویژه برخوردار است. حکیم طوس به این جایگاه ویژه آگاهی دارد و در بررسی مسائل اخلاقی در پرتو نور عقل حرکت می کند. عقل یک حقیقت ذومراتب است و همه اشخاص به یک اندازه از این گوهر شریف برخوردار نیستند.
کتاب «اساس الاقتباس» خواجه نصیرالدین طوسی یکی از بهترین و دقیق ترین کتاب های منطقی است که به زبان فارسی نگاشته شده است.
حکیم طوس با نگارش این کتاب به زبان فارسی به این امر نیز اشاره داشت که زبان گویای فارسی توانایی بسیار دارد و در نشان دادن دقیق ترین مسائل ذهنی با عجز و شکست روبه رو نمی شود و البته معلوم است که اگر این اندیشمند بزرگ همانند بسیاری از اندیشمندان دیگر ایرانی برخی از آثار خود را به زبان عربی نوشته است برای احترام و بزرگداشت زبان وحی یعنی قرآن کریم بوده است.
خواجه نصیرالدین طوسی علاوه بر کتاب درخشان اساس الاقتباس در ۳ کتاب دیگر به بحث و بررسی درباره مسائل منطق پرداخته است که به ترتیب عبارتند از:
۱) شرح منطق اشارات
۲) منطق التجرید
۳) تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار.
با مراجعه به هر یک از این ۳ کتاب می توان به میزان احاطه و تسلط این اندیشمند بزرگ نسبت به مسائل منطقی پی برد. اما کتاب اساس الاقتباس به گونه ای نوشته شده که تراوش های ذهنی و میزان خلاقیت و هنر او را بیشتر آشکار می کند.
خواجه نصیرالدین طوسی علاوه بر این که در حکمت نظری و منطق و اخلاق آثار گرانسنگ و ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته در سایر رشته های گوناگون علمی نیز تألیفاتی داشته و مهارت و توانایی خود رادر آن رشته ها نشان داده است.
ابن سینا و نصیرالدین طوسی در مورد الهیات و مسائل مربوط به مابعدالطبیعه برتر از سایر اندیشمندان شناخته می شوند؛ چرا که شیخ الرئیس ابوعلی سینا در این حوزه از معرفت و شناخت، به طرح یک سلسله از مسائل پرداخت که پیش از او کسی در مورد آنها سخن نگفته بود. آنچه این فیلسوف بزرگ در مورد الهیات به معنی الاخص مطرح کرده، بدیع و بی سابقه است و کمتر کسی در مورد آن به بحث و بررسی پرداخته است. البته متألهان بزرگ دیگری را نیز می شناسیم که پس از ابن سینا در این حوزه از معرفت، به طرح یک سلسله از مسائل عمده و بنیادی پرداختند ولی این گونه اندیشمندان، میزان بهره مندی خود را از اندیشه های ابن سینا به هیچ وجه پنهان نمی کنند.
اما در مورد آنچه به بزرگی و برتری خواجه نصیرالدین طوسی مربوط می شود باید گفت اهمیت و برجستگی او در این نیست که برخلاف جهت ابن سینا گام برداشته و یک جریان فکری دیگری در مقابل اندیشه های او به وجود آورده است، بلکه همان گونه که یادآور شدیم او در دفاع از فلسفه از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نکرد و با درایت و همت بزرگی که داشت جریان فکر فلسفی را در جهان اسلام از خطر سقوط و نابودی نجات داد. تنها راهی که او در پیش رو داشت و می توانست از آن راه به این مقصود دست یابد این بود که مسائل مهم کلامی را بر مبادی و مقدمات فلسفی استوار سازد.
خواجه طوسی به خوبی می دانست که در فضای فرهنگ دینی بدون رعایت کردن مسائل کلامی جایی برای پیدایش و رشد اندیشه های فلسفی وجود ندارد ولی به این مسأله نیز آگاهی داشت که وقتی حرکت فکر از مقدمات و مبادی فلسفی آغاز شود نه تنها راه رشد و پیشرفت فلسفه هموار می شود بلکه آن دسته از مسائل کلامی نیز که جزو اصول و مبادی جدلی پایگاه دیگری ندارد از میان برداشته می شود.
خواجه طوسی با نشر اندیشه های خود سرنوشت علم کلام را به گونه ای دیگر رقم زد و مسائل جدلی را از صحنه بیرون راند. باید توجه داشت که علم کلام وقتی براساس مقدمات و مبادی جدلی استوار باشد مانع بزرگ و سد محکمی است که برای همیشه راه فلسفه را مسدود می کند و جایی برای حرکت اندیشه باقی نمی گذارد.
خواجه طوسی به روشنی دریافته بود که نحله های گوناگون کلامی در فضای فرهنگ اسلامی رواج یافته و صناعت جدل همراه با خطابه مجال تفکر منطقی و فضای برهان عقلی را تنگ کرده است. او به مقتضای حکم عقل و رسالت فلسفی خود دامن همت به کمر بست و توانست مانع را به مقتضی تبدیل کند و از درون دیوار بلندی که راه فلسفه را مسدود کرده بود دروازه ای برای ورود به جهان فلسفه بگشاید.
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
منبع : روزنامه ایران