یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شیرین و باحال


شیرین و باحال
«زندگی تقلید هنر نیست، تقلید برنامه های بد تلویزیونیه.»
وودی آلن
رابطه زن و مرد درست مثل یک اقیانوس است؛ اقیانوسی که اگر آدم باهوشی به آن نگاه کند و اتفاقاً درک بالایی از حس شوخ طبعی و بی منطقی بالقوه زندگی داشته باشد، می تواند تا آخر دنیا با خیال راحت به گنجینه سوژه های بکر و ناب اش برای نوشتن و نمایش دادن دل خوش کند و هرگز کم نیاورد. اقیانوسی که در نهایت آرامش هر لحظه ممکن است دستخوش عظیم ترین توفان ها شود و ثانیه یی بعد پذیرای دست نوازشگر آفتاب لذتی خیال انگیز باشد. اما این اقیانوس هرچه هست هرگز از پا نمی ایستد و همیشه و حتی در اوج سکون، گرفتار جنبش ظریفی از درون می شود. این تلاطم و چالش، بزرگ ترین معمای هستی است و قدمتی به اندازه پرسش از معنای زندگی، تولد و حتی مرگ دارد. اینکه زن ها و مردها چرا هیچ وقت نمی توانند در کنار هم به یک آرامش مطلق و پایدار دست یابند؟ و راستی این کشمکش بی پایان بین زن و شوهرها و خواسته ها، نیازها، حقایق، آرزوها و واقعیت های زندگی کجا به یک پایان خوش می رسد؟ این سوال و سوال هایی از این دست بارها در لابه لای ۱۲ تکه اصلی جدیدترین نمایش محمد یعقوبی پرسیده می شود و درست عین جمله زیرکانه «وودی آلن» که بالای این نوشته آمده تماشاگر را از این همه شباهت بین زندگی خود و اطرافیانش و شمایل ساده و سطحی و به نظر دم دستی زن ها و مردهایی که در اجرای یعقوبی آفریده شده، متعجب می کند. زندگی که در بیشتر لحظات درست عین برنامه های بد تلویزیونی بی قاعده، بی منطق و مضحک به نظر می آید و تلاش برای رها شدن از ابتذال و معناباختگی آن به چیزی تبدیل نمی شود جز دست و پا زدن در یک دور تسلسل بی پایان، همان طور که شخصیت وکیل نمایش یعقوبی بعد از جدا شدن از همسرش و ازدواج مجدد با زنی که همواره عاشق اش بوده باز هم به شکلی دیگر دچار همان آسیب هایی می شود که در رابطه قبلی اش داشته است.
محمد یعقوبی بعد از اجرای «ماچیسمو» که برای او گامی به پس به شمار می رفت در «خشکسالی و دروغ» دوباره به جهان نوشته های پیشین خود بازگشته و در ترکیب بدیعی از شوخ طبعی، نکته سنجی و ظرافت اجرایی، تماشاگر را در برابر چالش های زندگی یک وکیل (امید) و همسرش (میترا) که در طول نمایش از او جدا می شود، زنی که بعداً به همسری وکیل درمی آید (آلا) و برادر او (آرش) و در نهایت ارتباط این چهار نفر با همدیگر قرار می دهد. یعقوبی تلاش می کند از پس نگاهی وودی آلن وار به جزیی ترین لحظات و موقعیت های ارتباطی بین زن ها و مردهای اثر خویش و به همان صداقتی که وودی آلن سوالاتش را مثلاً در فیلم «آنی هال» رو به دوربین می پرسد، مخاطب را در جایگاه ناظری قرار دهد که در فاصله خنده های سرخوشانه اش به رفتار و کردار شخصیت میترا که به خلاقانه ترین شکل توسط آیدا کیخایی تجسم یافته و نقطه عطفی در کارنامه کاری این بازیگر محسوب می شود، خود را در برابر سوالاتی ببیند که شاید در طول روز بارها از خود پرسیده و چون پاسخی برای آنها نیافته، جایی در قلمرو ناخودآگاهش به آنها پناه داده است. پرسش هایی که در طول تاریخ، نویسندگان، فیلمسازان و مصنفان بسیاری را بر آن داشته که آثار خود را بر محور چنین پرسش هایی بنا کنند و بی آنکه امید روشنی برای رسیدن به پاسخ نهایی داشته باشند - مگر پاسخی هم وجود دارد؟ - خود را در مسیر تلاش برای کشف حقیقت زندگی قرار دهند.
یعقوبی در «خشکسالی و دروغ» این پرسشگری را در هاله یی ظریف و متاثر از روزمرگی های امروز مخاطبان ایرانی اش پرورانده است. اشاراتی که به وبلاگ نویسی یا ترجمه های سردستی و شتابزده زیرنویس فیلم ها در اجرا می شود در نهایت جزیی بودن خویش، تماشاگر را به یکباره با تصاویری آشنا و ملموس با زندگی خودش مواجه می کند- آن هم تماشاگری که در یکی دو سال گذشته حتی با قوی ترین دوربین های شکاری هم نتوانسته اثری از خود و دغدغه هایش در نمایش های روی صحنه رفته در ایران بیابد- و در ادامه از طریق دیالوگ های کنشمندی که هر کدام به سادگی و به تنهایی موقعیت نمایشی خلاقانه یی را می آفریند، همراه می شود. منطق ساختاری اجرای یعقوبی معطوف به موقعیتی نمایشی است که در زمان حال و بین امید، آلا و آرش و میترا به واسطه تماس تلفنی می گذرد و هر آنچه تا لحظه پایانی نمایش و در خلال رفت و برگشت های متقاطع ۱۲تکه نمایشی رخ می دهد برخاسته از همین موقعیت اولیه است. در حقیقت یعقوبی با نگاهی چیدمانی، اضلاع گوناگون حجمی مکعبی شکل را در هریک از صحنه های اجرا می گشاید و در برابر دیدگان تماشاگر قرار می دهد. این درست شبیه روندی است که در فرآیند طراحی صحنه اثر رخ داده است و ما در طول اجرا شاهد چیدمان های متفاوت و گوناگونی از ماده هایی واحد هستیم که در عین خلق فضا و مکان های متفاوت، برخاسته از یک منبع و سرچشمه است. گویی یعقوبی تلاش دارد مخاطبانش را از دریچه های مختلفی که بر ساختمان روایت خویش تعبیه کرده وارد و خارج کند و هر بار آنها را به یکی از اتاق ها و لحظات جاری در آنها ببرد. فرآیندی که در اجراهای پیشین او همچون گل های شمعدانی، قرمز و دیگران، رقص کاغذ پاره، ماه در آب و... با ترکیب های دیگری از آن روبه رو بوده ایم. با این حال برخی از این تکه ها فاقد ارزش های یکسان روایتگرانه هستند و یعقوبی می تواند در اجرای عمومی خویش با حذف یا انتقال بخشی از اطلاعات به چنین صحنه هایی به اجرایی مطلقاً منسجم و قدرتمند دست یابد. همچون تکه ۶ اجرا که در آن میترا مشغول روزنامه خواندن برای امید است و امید پس از لحظاتی برای رفتن به دستشویی صحنه را ترک می کند. اطلاعاتی که در این صحنه بر مبنای مسیر پیش رونده روایت در اضلاع مکعبی به مخاطب منتقل می شود در صحنه های قبل تر توسط امید بازگو شده و جز جذابیت صحنه یی حاوی لزوم روایی نیست و می تواند حذف شود.
از سوی دیگر آنچه اجرای «خشکسالی و دروغ» را نه در جایگاهی بالاتر از دیگر آثار یعقوبی بلکه در گونه یی متفاوت قرار می دهد، سروری زبانی طنزآلود و شیرین است که هیچ گاه برای گرفتن خنده از تماشاگران باج نمی دهد و با اتکا به داشته های خویش او را به خنده می اندازد. باید پذیرفت یعقوبی دیالوگ نویسی قهار است و به دلیل نگاه جامع و نافذی که به اطرافش دارد به خوبی از جزئیات حوادث و اتفاقات ساده و روزمره ماده برای دیالوگ نویسی جمع می کند و در نمایشنامه هایش به کار می گیرد و این همان راز متفاوت بودن آثار اوست. یعقوبی برای نوشتن نمایشنامه به آدم ها نگاه می کند. آنها را واکاوی می کند و با زیرکی جزیی ترین رفتارها و گفتارهای آدم ها را در آثارش تزریق می کند.
حضور درخشان علی سرابی در نقش امید که توانایی و تسلط بالای این بازیگر بااستعداد و خوش آتیه تئاتر ایران را بار دیگر یادآوری می کند و نیز حضور روان و غافلگیرکننده مهدی پاکدل در نقش آرش به همراه بازی باورپذیر رویا دعوتی، اجرای «خشکسالی و دروغ» را تا امروز به یکی از بهترین های جشنواره بیست و هفتم بدل کرده است. اجرایی شیرین و باحال که در زمان اجرای عمومی اش در سال ۱۳۸۸ مخاطبان بسیاری خواهد داشت.
امین عظیمی
*نام این نوشته برگردانی از عنوان فیلم Sweet And Lowdown ساخته وودی آلن محصول سال ۱۹۹۹ است.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید