شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چگونه بر قلدرها غلبه کنیم؟


برای فهم عملكرد كشورهای بزرگ و چرایی شكل گیری سیاست ها، لازم است كه به بعضی نكات حیاتی توجه شود تا به جهت عدم وقوف به قواعد بازی بین المللی هزینه هایی كه گاهگاهی بسیار سنگین هستند پرداخت نشود.
• تغییر نظام بین الملل
جایگاه كشورهای جهان بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ دگرگون شده است. به دنبال محو كمونیسم نظام بین الملل دو قطبی جای خود را به نظامی جدید داد. در این سیستم، آمریكا از بالاترین میزان توانمندی و بعضی از كشورهای اروپایی از ارتقای موقعیت برخوردار گشته اند. پس به لحاظ شكل گیری سیستم بین الملل تك قطبی با در نظر گرفتن توانمندی های سیاسی _ نظامی، پرواضح است كه رفتار كشورهایی از قبیل آمریكا و سه تفنگدار اروپایی انگلستان، فرانسه و آلمان به درجات متفاوت تغییر كند. این «طبیعی» است كشورهایی كه جایگاه برتری دارند در راه حفظ و تقویت آنچه برای آنها «ارزش» است، از تمامی توانمندی های خود استفاده كنند. بنابراین كشورهایی مثل آ مریكا و انگلستان كه جایگاه آنها به جهت تغییر نظام بین الملل ارتقا یافته است با «صدای بلندتری» در صحنه جهانی ظاهر می شوند. قبل از میلاد مسیح این صدا متعلق به ایرانیان و یونانیان بود. بعد رومیان به صحنه گردانی جهان پرداختند. دورانی هم این مصریان بودند كه نقش «قلدر» را بازی كردند. مغول ها و چینی ها نیز در مقطعی از تاریخ «زورگو» جلوه نمودند. شوروی بعد از جنگ دوم به طور شراكتی و امروزه آمریكا به تنهایی و گاهی با همراهی تفنگداران اروپایی نقش «یكه تاز» را بازی كرده اند. پس ضرورت است كه به تكرار این گفته نپرداخت كه این «حق» نیست كه آمریكا و سه تفنگدار اینطور رفتار كنند. این منطق قدرت است. هر بازیگری كه بیشتر توان دارد صدایش بلندتر خواهد بود. تاریخ این را ثابت كرده است. حال اگر كشوری از این وضع ناراحت است دو راه پیش روی دارد: قدرت خودش را از طریق ایجاد یك جامعه آزاد، مرفه، عدالت خواه و انسان نواز افزایش دهد و نیز در كنار آن سعی كند كه فرصت برای آمریكا و سه تفنگدار اروپایی فراهم نكند كه قدرت خود را با استفاده از سرمایه های كشورهای دیگر افزایش دهند.
• تداوم شرایط طبیعی
كشورها در شرایط طبیعی حیات دارند و فعالیت می كنند. این بدان معنا است كه یك چارچوب قانونی و پذیرفته شده به وسیله تمامی كشورها برای شكل دادن به رفتار آنها وجود ندارد. به عبارت روشن تر باید گفت كه اولاً قوانینی كه قابل قبول به وسیله همه كشورها باشد وجود ندارد. ثانیاً هیچ منبعی وجود ندارد كه كشورها به عنوان قاضی برای حل و فصل معضلات در تمامی موارد بپذیرند. ممكن است نظر یك نهاد یا یك كشور در حل و فصل بعضی از مشكلات پذیرفته شود اما این بدان معنا نیست كه این پذیرش همیشگی و در تمامی موارد است. ثانیاً هیچ كشور یا نهادی وجود ندارد كه مسئولیت سیاست های پذیرفته شده جهانی را بر عهده داشته باشد. بنابراین «طبیعی» است كشورهای بزرگ همیشه از شرایط بهتری برخوردار باشند. در سطح داخلی كشورها، روابط سلسله مراتبی است، یعنی كاملاً مشخص است چه كسانی در سطوح بالا و چه كسانی در سطوح پایین هستند. در صحنه جهانی سلسله مراتب وجود ندارد بلكه هرج و مرج است. پس هر كشوری توانمندی و اعتبار بالاتری دارد «صدای بلندتری» در مسائل بین المللی دارد. كسانی كه نقش «قلدر» و «زورگو» را بازی می كنند به جهت شرایط بین المللی است كه فرصت نصیبشان می شود تا حرف خود را به كرسی بنشانند.
حال اگر كشورهایی از این مسئله ضرر می كنند باید ماهیت روابط بین كشورها را عوض كنند یعنی سلسله مراتب را جایگزین هرج و مرج كنند. تا زمانی كه هرج و مرج است، آمریكا و سه تفنگدار اروپایی كه توانمندی بالاتری نسبت به بقیه دارند همینگونه رفتار خواهند كرد جدا از اینكه «قلدر» و یا «زورگو» خطاب شوند.
•راه حل های جهانی برای مشكلات داخلی
آنچه به وضوح فراوان قابل مشاهده است این واقعیت باید درنظر گرفته شود كه «دنیای بین المللی» جای خود را به «دنیای جهانی» داده است. این همان فرایندی است كه موسوم به جهانی شدن است. جدا از اینكه كشورها آن را مطلوب بیابند یا آن را برخلاف تاریخ و فرهنگ خود بدانند، با حضور آن مواجه هستیم. به جهت دگرگونی های وسیع تكنولوژیك و توسعه وسیع در زمینه ارتباطات، ارزش ها و نمادهای غربی به تمامی دنیا رسوخ كرده است. به جهت توسعه در حیطه تكنولوژی و ارتباطات غرب موفق شده است كه در طول سده های اخیر آنچه را كه مناسب می داند به هنجار تبدیل كند و كشورهای غیرغربی را در شرایطی قرار دهد كه گریزی جز پذیرش نداشته باشند. اینكه روند دموكراسی و توجه به حقوق بشر در سرلوحه موضوعات مهم جهانی است به دلیل همین جهانی شدن ارزش های آمریكا و سه تفنگدار است. آمریكا موضوع حقوق بشر را بر سر كشور چین می كوبد، انگلستان دلیل حضور در جنوب عراق را كمك به اشاعه دموكراسی بیان می كند و فرانسه می گوید كه گروه های شبه نظامی در لبنان باید منحل شوند و قدرت از صندوق رای بیرون آید. پس آمریكا و دوستانش در بستر فرایند جهانی شدن برای حل و فصل تمامی مشكلات و معضلات در كشورهای غیرغربی و یا بین كشورهای غیرغربی، به تجویز راه حل می پردازند. برای بسیاری این «حق» نیست كه كشورهای بزرگ غربی خود را وارد دغدغه ها و مشكلات كشورهای دیگر كنند. چه ارتباطی به آمریكا دارد كه طالبان در افغانستان حكومت نكنند. چه ارتباطی به فرانسه دارد كه رفیق حریری در لبنان به قتل رسیده است. چه ارتباطی به انگلستان دارد كه كشوری به انرژی اتمی دسترسی پیدا كند. فرایند جهانی شدن این «توانایی» و اقتدار را در اختیار این كشورها قرار داده است كه در مسائل كشورهای دیگر «فضولی» كنند. این منطق داشتن توانمندی، منطق داشتن ارزش های پذیرفته شده در صحنه جهانی است. دنیا یك دهكده كوچك شده است و آمریكایی ها مدعی اند كه به اتفاق اروپایی ها مانند دوران ارباب و رعیتی حاكمان این دهكده هستند.حال اگر چنین شرایطی مطلوب نیست، با گله و شكایت كاری نمی توان انجام داد. كشورهایی كه خواهان تغییر این وضع هستند تنها یك راه پیش روی دارند. آنها باید جامعه ای به وجود آورند كه ارزش هایش و قدرتش در صحنه جهانی اعتبار یابد و صاحب اقتدار گردد. این تنها راه مقابله با «قلدری» آمریكا و سه تفنگدار اروپایی است.

حسین دهشیار
منبع : روزنامه شرق