سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

پراگماتیسم‌ روح‌ تفکر بشری‌


هر «نظری‌» تا آنجا می‌تواند مفید باشد كه‌ در حوزه‌ عمل‌ به‌ كار آید. عمل‌ و نظر لازم‌ و ملزومند. اصولا آنچه‌ انسان‌ را به‌ سوی‌ كسب‌ علم‌ رهنمون‌ می‌شود، غایتی‌ است‌ كه‌ همان‌ كاربرد معلومات‌ در عمل‌ و تسهیل‌ زندگی‌ است‌.حال‌ این‌ تسهیل‌ امور زندگی‌ هم‌ می‌تواند شامل‌ زندگی‌ مادی‌ انسان‌ شود وهم‌ حیات‌ معنوی‌.پس‌ هیچ‌ نظری‌ اگر تنها در مرحله‌ تئوریك‌ متوقف‌ شود مفید فایده‌ نیست‌ و عالمی‌ كه‌ در گوشه‌یی‌ بنشیند و علم‌ خود را انتقال‌ ندهد یا حداقل‌ در زندگی‌ خود آن‌ را به‌ كار نبندد راهی‌ به‌ پیش‌ نمی‌برد. البته‌ باید درنظر داشت‌ كه‌ عمل‌ هم‌ وابسته‌ به‌ داشتن‌ معلومات‌ و نظر است‌.نخستین‌ متفكران‌ یونان‌ هر یك‌ درپی‌ تبیین‌ جهان‌ بودند. اگرچه‌ در نزد آنان‌ نظام‌های‌ فلسفی‌ به‌ معنای‌ امروزی‌ را نمی‌یابیم‌ اما این‌ متفكران‌ هر یك‌ به‌ نوبه‌ خود منشا پیدایش‌ نظام‌های‌ بزرگ‌ فلسفی‌ شدند. فلاسفه‌ ایونی‌ كه‌ نخستین‌ آنها طالس‌ بود به‌ جهانشناسان‌ ایونی‌ معروفند. اینان‌ هر یك‌ چیزی‌ را به‌ عنوان‌ ماده‌ المواد عالم‌ معرفی‌ كردند. طالس‌ معتقد بود همه‌چیز از آب‌ تشكیل‌ شده‌، آناكسمیذر یك‌ شی‌ء نامتعین‌ را و آناكسمینس‌ هوا را به‌ عنوان‌ ماده‌ تشكیل‌ دهنده‌جهان‌ قلمداد كردند. سیر تفكر فلسفی‌ در یونان‌ به‌ همین‌ روال‌ پیش‌ می‌رود تا اینكه‌ آناكساگوراس‌ از «نوس‌» یا عقل‌ به‌ عنوان‌ حركت‌دهنده‌ جهان‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورد، البته‌ او این‌ عقل‌ را امری‌ مادی‌ می‌ داند.در این‌ مقطع‌ از تفكر فلسفی‌ توجه‌ جهان‌ یا متعلق‌ شناخت‌ است‌ و هنوز به‌ انسان‌ یا فاعل‌ شناخت‌ توجه‌ نشده‌ است‌. از دوره‌ سوفسطائیان‌ به‌ بعد مخصوصا در تفكر سقراط‌ فاعل‌ شناخت‌ (انسان‌) اهمیت‌ می‌یابد. بعد از سقراط‌، افلاطون‌ و ارسطو دو مكتب‌ بزرگ‌ فلسفی‌ را به‌وجودمی‌آورند. بطوری‌ كه‌ حتی‌ برخی‌ گفته‌اند كه‌ در فلسفه‌ هرچه‌ بعد از افلاطون‌ مكاتب‌ مختلف‌ ظهور كرده‌اند در بسط‌ و تفسیر فلسفه‌ افلاطون‌ بوده‌ است‌. ثمره‌ مجموعه‌ نظریه‌پردازی‌های‌ متفكران‌ و فلاسفه‌ در پدیدآمدن‌ سیستم‌های‌ فلسفی‌ را امروزه‌ ما در زندگی‌ خود مشاهده‌ می‌ كنیم‌. حتی‌ فلسفه‌ ورزی‌ ابتدایی‌ یونانیان‌ در حیات‌ مادی‌ و معنوی‌ بشر موثر بوده‌ است‌.
نظریه‌ جنگ‌ اضداد كه‌ در یونان‌ مطرح‌ بود در مكتب‌ فلسفی‌ ماركسیسم‌ نقش‌ اساسی‌ دارد و همین‌ مكتب‌ تاثیرات‌ زیادی‌ در زندگی‌ انسان‌ها در زمینه‌های‌ مختلف‌ اقتصاد، دین‌، فرهنگ‌ ومسائل‌ اجتماعی‌ گذاشته‌ است‌. درست‌ است‌ كه‌ ما همواره‌ با مكاتب‌ فلسفی‌ حتی‌ گاه‌ متعارض‌ با همدیگر مواجهیم‌ اما در همه‌ این‌ نظام‌های‌ فلسفی‌ یك‌ روح‌ مشترك‌ وجود دارد كه‌ همان‌ پراگماتیسم‌ است‌. اصطلاح‌ پراگماتیسم‌ از واژه‌ یونانی‌ پراگما به‌ معنای‌ عمل‌ مشتق‌ شده‌ است‌. این‌ اصطلاح‌ را نخستین‌ بار چارلز پیرس‌ در سال‌ ۱۸۷۸ وارد فلسفه‌ كرد كه‌ بعدها توسط‌ ویلیام‌ جیمز، پراگماتیست‌ امریكایی‌ (۱۹۱۰۱۸۴) دوباره‌ مطرح‌ شد. ویلیام‌ جیمز پراگماتیسم‌ را برای‌ حل‌ معضلات‌ فلسفی‌ پیشنهاد می‌كند اما سپس‌ بسرعت‌ در همه‌ زمینه‌ها بسط‌ داده‌ می‌ شود.
اگر بخواهیم‌ جایگاه‌ پراگماتیسم‌ را در میان‌ مكاتب‌ فلسفی‌ بیابیم‌ از دو منظر می‌توان‌ به‌ این‌ مكتب‌ نگریست‌أ ابتدا می‌توان‌ پراگماتیسم‌ را یك‌ روش‌ دانست‌ و در مرحله‌ بعد می‌توان‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ مكتب‌ فلسفی‌ به‌ شمار آورد كه‌ مانند مكاتب‌ دیگر در جست‌وجوی‌ حقیقت‌ است‌.
پراگماتیسم‌ به‌ عنوان‌ یك‌ روش‌ از وجهه‌ نظر روش‌ می‌توان‌ گفت‌ پراگماتیسم‌ با كل‌ نظریه‌های‌ فلسفی‌ عجین‌ است‌ و در تمام‌ مكاتب‌ و نحله‌ها می‌توان‌ ردپای‌ پراگماتیسم‌ را یافت‌. از معانی‌ حركت‌ در فلسفه‌ عبارت‌ است‌ از درآمدن‌ از حالت‌ بالقوه‌ به‌ حالت‌ بالفعل‌. وقتی‌ تخم‌مرغ‌ به‌ جوجه‌ تبدیل‌ می‌شود یعنی‌ به‌ غایت‌ خود رسیده‌ و به‌ فعلیت‌ درآمده‌ است‌ حال‌ برای‌ همین‌ جوجه‌ هم‌ غایات‌ دیگری‌ وجود دارد لذا در كل‌ طبیعت‌ حركت‌ وجود دارد. این‌ چرخه‌ حركت‌ از قوه‌ به‌ فعل‌ در تمام‌ جهان‌ ساری‌ و جاری‌ است‌. از جهتی‌ می‌توان‌ گفت‌ پراگماتیسم‌ به‌ فعلیت‌ها وارتباط‌ قوه‌ و فعل‌ توجه‌ دارد چرا كه‌ می‌توان‌ عالم‌نظر و تئوری‌ را قوه‌ دانست‌ و عالم‌ عمل‌ را فعلیت‌ شمرد. پاپینی‌،پراگماتیست‌ ایتالیایی‌ معتقد است‌، پراگماتیسم‌ در وسط‌ نظریه‌های‌ ما قرار دارد. وی‌ این‌ تمثیل‌ را به‌ كار می‌برد كه‌ «پراگماتیسم‌ مانند راهرویی‌ از یك‌ هتل‌ است‌ كه‌ درهای‌ اتاق‌های‌ بی‌شماری‌ به‌ آن‌ باز می‌شود كه‌ در هر اتاق‌ متفكر یا نویسنده‌یی‌ مشغول‌ تفكر یا نوشتن‌ در باب‌ یك‌ مساله‌ است‌،یكی‌ كتاب‌ الحادی‌ می‌ نویسد،در اتاق‌ دیگر مردی‌ زانو زده‌ و دعا می‌ كند و در اتاق‌ دیگر عالمی‌ درباره‌ خواص‌ یك‌ جسم‌ پژوهش‌ می‌كند و دیگری‌ درباره‌ عدم‌ امكان‌ مابعدالطبیعه‌ كتاب‌ می‌نویسد... راهرو به‌ همه‌ اتاق‌ها تعلق‌ دارد و اگر ساكنان‌ این‌ اتاق‌ها خواهان‌ راهی‌ عملی‌ برای‌ ورود به‌ اتاق‌ یا خروج‌ از آن‌ باشند باید از راهرو بگذرند.»پس‌ پاپینی‌ پراگماتیسم‌ را در همه‌ پژوهش‌ها و تحقیقات‌ لازم‌ دانسته‌ و چه‌ بسا آن‌ را جزء لاینفك‌ آنها می‌داند.
پراگماتیسم‌، نظریه‌ حقیقت‌
همانطور كه‌ پیروان‌ فلسفه‌ زبانی‌ معتقدند كه‌ الفاظ‌ تا جایی‌ دارای‌ معنا هستند كه‌ از واقعیت‌ خارجی‌ خبر دهند در غیر این‌صورت‌ الفاظی‌ مهمل‌ وبی‌معنا هستند و همین‌طور اثبات‌گرایان‌ (پوزیتیویست‌ها) معتقدند كه‌ تنها اموری‌ كه‌ به‌ تجربه‌ درمی‌ آیند واقعیت‌ دارند،در تفكر پراگماتیستی‌ اندیشه‌ها تا زمانی‌ كه‌ در عمل‌ ما تاثیرگذار باشند مفید و دارای‌ حقیقت‌ هستند. از طرفداران‌ این‌ نظریه‌ می‌توان‌ دیویی‌ و شیلر را نام‌ برد. این‌ دو متفكر معتقدند یك‌ نظریه‌ در صورتی‌ حقیقت‌ دارد كه‌ به‌ عمل‌ درآید، كار را ساده‌ كند و باعث‌ صرفه‌جویی‌ شود. تاریخ‌ فلسفه‌ همواره‌ محل‌ برخورد و تضارب‌ آرا وافكار متفكران‌ بوده‌ وهر فیلسوفی‌ با آوردن‌ نظامی‌ جدید (كه‌ البته‌ باید گفت‌ كه‌ هیچ‌ سیستم‌ فلسفی‌یی‌ نمی‌تواند كاملا جدید باشد زیرا خواه‌ناخواه‌ از متفكران‌ قبل‌ ازخود تاؤیر پذیرفته‌ است‌) قصد داشته‌ به‌ نزاع‌های‌ فلسفی‌ در باب‌ مسائل‌ گوناگون‌ پایان‌ دهد. طرفداران‌ پراگماتیسم‌ معتقدند كه‌ روش‌ پراگماتیكی‌ بهترین‌ روش‌ برای‌ حل‌ نزاع‌های‌ فلسفی‌ است‌. در فلسفه‌ مسائل‌ جدلی‌ الطرفین‌ زیادی‌ وجود دارد كه‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ قابل‌ اؤبات‌ هستند قابل‌ رد نیز هستند. مسائلی‌ از قبیل‌ حدوث‌ و قدم‌، وحدت‌ و كثرت‌، ... همواره‌ مورد بحث‌ و نزاع‌ فلاسفه‌ بوده‌ است‌. واحد یا كثیر بودن‌ جهان‌ هر دو به‌ یك‌ اندازه‌ قابل‌ اؤبات‌ است‌. وقتی‌ به‌ جهان‌ پیرامون‌ خود می‌ نگریم‌ اشیایی‌ را می‌یابیم‌ كه‌ در ظاهر كاملا غیر مرتبط‌ و جدا از همدیگرند. این‌ تفرد باعث‌ می‌شود كه‌ در نگاه‌ اول‌ تنها تكثر را ببینیم‌ و به‌ وحدتی‌ كه‌ در جهان‌ وجود دارد توجه‌ نكنیم‌.اما با دقت‌ و تدبر در امورات‌ جهان‌ متوجه‌ می‌شویم‌ كه‌ تمام‌ اشیا و حوادث‌ جهان‌ با هم‌ مرتبطند.افراد انسانی‌ هر یك‌ تفرد خاص‌ و تشخا خود را دارند. در نگاه‌ اول‌ حسن‌،علی‌، تقی‌ و ...تنها اختلافاتشان‌ به‌ ذهن‌ مامی‌آید در حالی‌ كه‌ همه‌ افراد در مواردی‌ مشترك‌ هستند و یك‌ نوع‌ را تشكیل‌ می‌دهند. در سطح‌ وسیع‌تر وقتی‌ می‌نگریم‌ و انسان‌ را با حیوانات‌ دیگر مقایسه‌ می‌كنیم‌ باز اختلاف‌ فاحشی‌ بین‌شان‌ می‌بینیم‌ ولی‌ این‌بار هم‌ می‌بینیم‌ در یك‌ مساله‌ اشتراك‌ دارند و آن‌ جنس‌ بودن‌ است‌.(از دیدگاه‌ منطق‌ انسان‌ نیز از جنس‌ حیوان‌ است‌ و بدین‌ جهت‌ انسان‌ وحیوان‌ در مقابل‌ نبات‌ قرار می‌گیرند).
حال‌ این‌ انسان‌ وحیوان‌ كه‌ در نقطه‌یی‌ اشتراك‌ یافتند با گیاهان‌ تفاوت‌ پیدا می‌كنند و در مرتبه‌ بالاتر نیز متوجه‌ اشتراك‌ انسان‌ حیوان‌ و نبات‌ می‌شویم‌ و در می‌یابیم‌ كه‌ همگی‌ در جوهر بودن‌ یا جسم‌بودن‌ اشتراك‌ دارند این‌ است‌ كه‌ كثرت‌ جهان‌ به‌ وحدت‌ تبدیل‌ می‌شود. شاید كسی‌ ایراد بگیرد كه‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ها مربوط‌ به‌ سلسله‌ انواع‌ و اجناس‌ در علم‌ منطق‌ است‌ كه‌ باید در جواب‌ او گفت‌ كه‌ قواعد منطق‌ همان‌ است‌ كه‌ قواعد خارج‌ است‌ و منطق‌ دانشی‌ پا در هوا نیست‌ بلكه‌ پل‌ ذهن‌ است‌ به‌ واقعیت‌. حال‌ این‌ معضل‌ فلسفی‌ در پراگماتیست‌ اینگونه‌ مطرح‌ می‌شود كه‌ در بحث‌ از واحد یا كثیربودن‌ جهان‌ باید به‌ نتایج‌ واحد یا كثیر بودن‌ آن‌ توجه‌ كرد. یك‌ عارف‌ هنگامی‌ كه‌ به‌ جهان‌ می‌نگرد از آنجایی‌ كه‌ اندیشه‌ وحدت‌ وجودی‌ لازمه‌ عرفان‌ است‌،عارف‌ در تقابل‌ با مساله‌ واحد یا كثیربودن‌ جهان‌، آن‌ را واحد می‌بیند و كثرات‌ را یكسره‌ كنار می‌گذارد. اما یك‌ روانشناس‌ هنگامی‌ كه‌ در حال‌ بررسی‌ رفتار یك‌ فرد خاص‌ است‌ دیگر نمی‌تواند جهان‌ را واحد دانسته‌ و با بررسی‌ آن‌ فرد حكم‌ كند كه‌ چون‌ جهان‌ واحد است‌ بررسی‌ها در مورد آن‌ شخا كافی‌ است‌ و برای‌ تمام‌ انسان‌ها صادق‌ است‌. پس‌ واحد و كثیربودن‌ جهان‌ بستگی‌ به‌ عمل‌ وكاری‌ دارد كه‌ آن‌ لحظه‌ ما آن‌ را انجام‌ می‌دهیم‌ یا اندیشه‌یی‌ كه‌ در ذهن‌ ما می‌گذرد.بحث‌ و جدل‌ بر سر این‌ مسائل‌ ومسائلی‌ از این‌ دست‌ بیهوده‌ است‌. در اینجا این‌ ایراد به‌ نظر می‌رسد كه‌ در فلسفه‌ اسلامی‌ تنها طرح‌ سوال‌ می‌شود و فیلسوف‌ اسلامی‌ اگرچه‌ دارای‌ تفكری‌ عمیق‌ است‌ اما در اصطلاح‌سازی‌های‌ فلسفی‌ غرق‌ شده‌ و به‌ جای‌ یافتن‌ پاسخ‌ برای‌ مسائلی‌ كه‌ انسان‌ در زندگی‌ روزمره‌ با آن‌ دست‌ به‌ گریبان‌ است‌ تنها به‌ طرح‌ مسائل‌ می‌پردازد. اما در غرب‌ فلسفه‌ وارد زندگی‌ شده‌ و به‌ كمك‌ انسان‌ شتافته‌ است‌. «نقش‌ پراگماتیسم‌» در سیاست‌ وجامعه‌ متاسفانه‌ ما با فلسفه‌ورزی‌ بیگانه‌ایم‌ و تنها از سر تفنن‌ و گاهی‌ هم‌ برای‌ اظهار فضل‌ به‌ مطالعه‌ فلسفه‌ می‌پردازیم‌. حتی‌ بسیاری‌ از اساتید ما فلسفه‌دان‌ هستند و خود در پی‌ ارایه‌ طرحی‌ نو و خلق‌ نگرشی‌ جدید نیستند. اما در غرب‌ اندیشه‌های‌ فلسفی‌ پادرهوا نیست‌ و هدف‌ از آنها آموزش‌ صرف‌ نیست‌ بلكه‌ هر یك‌ از نظریه‌های‌ فلسفی‌ بطور مستقیم‌ در كلیه‌ شئون‌ جامعه‌ كاربرد دارد وسیاست‌،اقتصاد، فرهنگ‌ و ... براساس‌ مكاتب‌ فلسفی‌ پا در هوا نیست‌ و هدف‌ از آنها آموزش‌ صرف‌ نیست‌ بلكه‌ هر یك‌ از نظری‌ های‌ فلسفی‌ بنیان‌ نهاده‌ شده‌اند.راز و رمز عقب‌افتادگی‌ جهان‌ سوم‌ عدم‌ توجه‌ به‌ فلسفه‌ است‌. رشته‌ فلسفه‌ علم‌ در كشور ما تنها چند سال‌ است‌ كه‌ دایر شده‌ است‌ در حالی‌ كه‌ در كشورهای‌ غربی‌ فلسفه‌ در رشته‌های‌ مختلف‌ یك‌ درس‌ عمومی‌ به‌ شمار می‌رود. پراگماتیسم‌ نیز در كشور ما تنها هنگام‌ رقابت‌های‌ انتخاباتی‌ معنا پیدا می‌كند همانطور كه‌ دموكراسی‌، آزدی‌ بیان‌ و ...تنها در مواقع‌ خاصی‌ معنا می‌یابد. باید توجه‌ داشت‌ كه‌ پراگماتیسم‌ تنها یك‌ لفظ‌ نیست‌ و تنها نمی‌توان‌ از آن‌ استفاده‌ ابزاری‌ كرد و آن‌ را در حد یك‌ شعار تنزل‌ داد.اصولا ذات‌ پراگماتیسم‌ با چنین‌ رویكردی‌ مخالف‌ است‌ حتی‌ در لفظ‌ نیز تنها «عمل‌» از آن‌ بر می‌آید.پراگماتیسم‌ راز پیشرفت‌ جامعه‌ غربی‌ است‌ این‌ مهم‌ تنها شامل‌ علم‌ و تكنولوژی‌ نمی‌شود بلكه‌ بسیار فراگیر است‌ به‌ عنوان‌ مثال‌ هنگامی‌ كه‌ در یك‌ جامعه‌ تخصا فرد و عملگرا بودن‌ وی‌ را فدای‌ سایر فاكتورها (تعهد و دارابودن‌ امتیازهای‌ خاص‌) می‌كنند درواقع‌ از عملگرایی‌ عقب‌نشینی‌ كرده‌ایم‌. در گزینش‌ نیروی‌ انسانی‌ بایدنگرش‌ پراگماتیستی‌ حاكم‌ باشد. یك‌ فرد هرقدر هم‌ از ویژگی‌های‌ ایدئولوژیك‌ برخوردار باشد تا دارای‌ تخصا لازم‌ نباشد كمكی‌ به‌ پیشرفت‌ توسعه‌ نمی‌كند اما اگر دارای‌ تخصا و عملگرا باشد می‌توان‌ سایر موارد را نادیده‌ گرفت‌، البته‌ تابع‌ قوانین‌ و مقررات‌ بودن‌ را فرد عملگرا می‌پذیرد اما مسائل‌ شخصی‌ و ایدئولوژیك‌ نباید در كار، عامل‌ تعیین‌ شمرده‌ شود.
عباس‌ آراسته‌
منبع : روزنامه اعتماد