چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

درک یک‌جانبه از امپریالیسم !


درک یک‌جانبه از امپریالیسم !
روابط دیپلوماتیک حسنه بین دولتهای کوبا، ونزوئلا و اخیرا نیکاراگوا با دولت جمهوری اسلامی ایران ـ کشورهائی که به عنوان ضدامپریالیست و با گرایشات چپ شناخته شده‌اند ـ و با دولت ایران در ضدیت با سلطه‌طلبی آمریکا تا حدی وجه مشترکی دارند، نه تنها جناح راست بورژوازی ایران را به مبارزه‌ی سیاسی ـ پورنوگرافیک علیه این روابط کشانده (رجوع شود به سایت بازتاب در رابطه با عمل‌کرد سفارت ونزوئلا درتهران) که می تواند به حوادث ناگواری کشانده شود، بلکه ندیدن اختلاف منافع نظامهای سرمایه‌داری عقب افتاده با نظامهای انحصارات فراملی با یک‌دیگر از یک سو و تضادهای ناشی از این منافع از سوی دیگر، در ٢٨ سال اخیر و به ویژه پس از شروع جنگ عراق و ایران تا به امروز، التقاط ‌گری نظری و متعاقب آن موضع‌گیریهای سیاسی گوناگون و بعضا کاملا متضادی را درمیان نیروهای سیاسی، دامن زده است.
باتوجه به حرکت جهانی انحصارات فراملی سرمایه در تحقق تمرکزی جهانی و در پی آن ایجاد امپراتوری جهانی سرمایه و مقاومت مشخصی که دربرابر این توسعه طلبی نه تنها توسط سرمایه های متوسط و کوچک کشورهای پیرامونی، بلکه حتا توسط قطبهای سرمایه فراملی و انحصارات امپریالیستی ملی، جریان می‌یابد و به صورت کش‌مکش‌هائی درنهادهای بین‌المللی نظیر سازمان ملل متحد، سازمان جهانی تجارت، کنفرانسهای جهانی در داووس یا درمورد محیط زیست، گروه جی ٨ و غیره خود را بروز می دهد، برخورد به مقوله‌ی امپریالیسم و ضد امپریالیسم، در پرتو کمونیسم علمی، را ضروری ساخته است. بدون پایان دادن به این التقاط ها، اتخاذ سیاست و تاکتیکهای درست مبارزه علیه نظام جهانی سرمایه‌داری، ممکن نیست.
درمبارزه‌ی طبقاتی، آن چه که شرط پیروزی است تحلیل مشخص درست از تضادهای مشخص، تشخیص دوست و دشمن، دشمن عمده از دشمن فرعی و دوستان استراتژیک از دوستان موقتی و ناپایدار و تلاش برای حل تضاد عمده در هر برهه از رشد تضادها است. هرگونه سهل انگاری دراین مورد صدمات سختی به رشد مبارزات پرولتاریا در سطح جهانی، منطقه‌ای و کشوری می زند. انقلاب کردن جزئی ازعلم مبارزه‌ی طبقاتی پرولتاریا است با تاکتیکها و استراتژیهای مشخص خود، و نه عام گوئیهائی که صرفا جنبه‌ی آموزشی دارند و نه عملی. لذا با آن نمی توان سرسری برخورد نمود. برخوردی مکتبی به تضادهای طبقاتی، تحلیلهای طبقاتی را به حد بحثهای آکادمیک تنزل داده و اتخاذ سیاست درست پرولتری را ناممکن می سازد و کمونیستها را به بی عملی و یا ماجراجوئی می‌کشاند.
● امپریالیسم چیست ؟
امپریالیسم گرایش نظری و عملی به سلطه طلبی به خصوص توسط دولتهائی است که امپراتوری طلب هستند و قصد گسترش سلطه‌ی خود بردیگر کشورها را دارند. این گرایش که اساسا از سلطه طلبی طبقاتی استثمارگران سرچشمه می‌گیرد درطول تاریخ پیوسته وجود داشته و امپراتوریهای قدیم چین، ایران، یونان، روم، حکومت اسلامی بغداد، عثمانی، انگلیس فرانسه، روسیه و غیره از آن جمله‌اند و سلطه‌ی برخی از این امپراتوری‌ها نظیر انگلیس حتا تا قرن نوزدهم تا بدان حد بود که ” آفتاب هیچ‌گاه درآن امپراتوری غروب نمی‌کرد!”.
به‌خودی خود پیدا است که تحقق دیدگاه امپریالیستی و سلطه گرائی مستلزم داشتن توان مادی برای تحقق آن است. در دورانهای ماقبل سرمایه داری، این توان مادی را دولتهای برده دار و فئودال از طریق تجاوز به کشورهای ضعیف هم‌جوار و غارت و چپاول دست‌رنج مردم آن کشورها به دست می‌آوردند و با تکیه به این امکانات مادی، نیروی نظامی خود را تقویت کرده و شرایط را برای تجاوز و گسترش بعدی سرزمینهای امپراتوری، فراهم می‌ساختند. اما محدودیتهای تکنیکی و رقابت امپراتوریهای موجود و جنگهای بین آنها از یک سو و مقاومت و مبارزات مردم سرزمینهای مورد تجاوزقرار گرفته از سوی دیگر، دو عامل مهم درعدم پیش‌روی و گسترش امپراتوریهای کهن درسطحی جهانی بودند.
با توسعه‌ی مناسبات سرمایه داری درچندقرن اخیر و رشد علوم و فنون که به تکامل سلاحهای جنگی و ارتباطاتی انجامیدند ( نظیر رشد صنعت کشتی رانی، ایجاد خطوط راه آهن، صنعت هواپیما سازی و تولید سلاحهای کشتارجمعی)، هم‌راه با خصلت جهان گستری سرمایه، سیاست تجاوز و غارتگری و مستعمره سازی و سلطه طلبی درابعادی به مراتب وسیع تر و در مدتهای کوتاه‌تر زمانی، شدت بیشتری یافت و بر ابعاد مقاومت و مبارزه در برابر متجاوزان استعمارگر نیز افزوده شد .
درربع پایانی قرن نوزدهم، با انباشت سرمایه و تمرکزتولید و به وجودآمدن اتحادیه های انحصاری غول پیکر سرمایه داران جهت دراختیار گرفتن منابع موادخام جهان و تفوق سرمایه‌ی مالی بر سرمایه صنعتی، عصر رقابت آزاد سرمایه ها درکشورهای پیش رفته‌ی سرمایه‌داری اروپا و آمریکا و آسیا پایان گرفت و عصر رقابت انحصارات سرمایه برای به زیر سلطه‌ی خود کشاندن ملل جهان درسطحی به مراتب جهانی‌تر از گذشته، آغاز شد. لنین این عصر جدید را عصر امپریالیسم نامید که تقریبا هم زاد قرن بیستم بود. لنین خصوصیت سیاسی امپریالیسم را چنین تحلیل نمود :
امپریالیسم عبارت است از عصر سرمایه‌ی مالی و انحصارهائی که درهمه جا با کوششهائی توام است که هدف آن آزادی نبوده بلکه احراز سیادت می‌باشد. نتیجه‌ی این تمایلات در این جا هم عبارت است از بسط ارتجاع درهمه‌ی جهات علارغم وجود هرگونه نظام سیاسی و نیز منتهای حدت تضادها، ستم‌گری ملی و کوشش برای الحاق اراضی دیگران، یعنی کوشش برای نقض استقلال ملی دیگران ( زیرا الحاق اراضی دیگران چیزی نیست جز نقض حق ملل درتعیین سرنوشت خویش) نیز شدت خاصی می‌یابد.”( امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله‌ی سرمایه‌داری ـ آثارمنتخب در یک جلد ـ ص ٤٣٧)
براساس آن چه که گذشت، امپریالیسم در عرصه‌ی سیاسی نقض حقوق ملل جهان درتعیین سرنوشت خویش و کشاندن آنها به زیر سلطه‌ی خویش را مدنظر دارد، لذا توسعه طلب است و درعرصه‌ی اقتصادی تمرکزیابی حداکثرممکن سرمایه و نهایتا تحقق امپراتوری جهانی سرمایه را پیش می‌برد. طبعا این دو خصوصیت مکمل یک‌دیگرند: توسعه‌ی سیاسی و سلطه‌گری در خدمت تقویت اقتصاد انحصارات امپریالیستی است و قدرت اقتصادی درخدمت توسعه طلبی سیاسی. برای تحقق این دیدگاه بورژوازی لحظه‌ای از مبارزه و رقابت با دیگر بورژوازی‌ها دست برنمی دارد(رجوع شود به مانیفست حزب کمونیست).
● ضدامپریالیسم کیست ؟
با توجه به تعریف امپریالیسم، می‌توان درهر دوی این زمینه های اساسی سیاسی و اقتصادی با امپریالیسم به مخالفت و مبارزه پرداخت و ضد امپریالیست بود. اما به مصداق : “هر گردی گردو نیست” هرمخالفتی ازجانب بورژوازی با امپریالیسم، به معنای خواست نابودی نظام سرمایه‌داری فراملی امپریالیستی و کلا نظام سرمایه‌داری نمی باشد، بلکه مخالفت و مبارزه‌ای است برای حفظ منافع خویش!
ازجمله این که بورژوازی کشورهای پیرامونی برای تامین منافع خود از نظر تاریخی دراین کشورها به دو دسته تقسیم شد. دسته‌ای که روش کمپرادوری را درپیش گرفت و منافع خود را ازطریق وابسته‌گی به امپریالیسم به روشی دلالی حفاظت نمود و دسته‌ی دیگر حفظ منافع خود را در دفاع مشروط از منافع ملی و صنایع ملی دنبال کرد. ولی به دلیل ضعف توان مادی، بورژوازی ملی نتوانست دررقابت با سرمایه‌های انحصاری و دولتهای امپریالیستی مبارزه‌ی استواری را پیش ببرد و لذا خصلت دوگانه‌ای یافت. این بورژوازی زمانی که توانست در راس جنبشهای توده‌ای ضد سلطه طلبی و استقلال خواهانه قراربگیرد، تادرجه‌ی معینی با امپریالیسم مبارزه نمود و زمانی دیگر، به علت رشد مبارزات توده‌ای ضد سرمایه‌داری ، برای ازدست ندادن موقعیت خودش به سازش با و یا تسلیم به امپریالیسم، کشانده شد.
تاریخ کشورخودمان گواه صادقی براین مدعا است. بورژوازی ملی ایران در راس جنبش ضد استعماری مردم توانست صنعت نفت را ملی کرده و به قرارداد استعماری انگلیس و ایران در مورد استخراج نفت، نقطه‌ی پایانی بگذارد. اما رهبری این بورژوازی به هنگام بروز کودتای امپریالیستی ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از ایستاده‌گی در برابر آن، از ترس رادیکال شدن جنبش توده‌ای، امتناع ورزید.
تاریخ قرن بیستم مملو ازمقاومت و مبارزه ی بورژوازی متوسط(با توجه به خصلت دوگانه‌اش) و خرده بورژوازی کشورهای پیرامونی ، هم راه با کارگران و زحمت کشان علیه مداخلات امپریالیستی دراین کشورها، بوده است.
اما به این واقعیت آشکار از طرف برخی از نیروهای سیاسی به ظاهر چپ احترام گذاشته نمی شود:
برخی براساس این که نظام سرمایه‌داری براستثمار کارمزدی بناشده‌است و سرمایه‌داران چه بزرگ، چه متوسط و چه کوچک چون به انباشت سرمایه از طریق استثمار کارگران درسطوح مختلف مشغولند، منافع مشترکی دارند و آنها را از یک قماش می‌دانند.
این دیدگاه یک جانبه، از دوخصلت اساسی سرمایه : انباشت و رقابت ، فقط به جنبه‌ی انباشت توجه داشته و رقابت سرمایه ها را جهت مقهورکردن رقبا و کسب موقعیت سرکرده گرایانه در اداره‌ی کشور و یا جهان، نادیده می‌گیرد. از همین لغزش نظری ادعای ” بورژوازی ملی افسانه است” برمی‌خیزد که دامن‌گیر بخشی از مدعیان کمونیست درایران بوده است. اگر این استدلال را قدری به افراط ببریم می توان به آن‌جا رسید که خرده بورژوازی نیز به دلیل استثمارگری و حرص افسارگسیخته‌اش در ارتقاء موقعیت اجتماعی و سرمایه‌اش ولو کوچک، از بورژوازی هم بدتر بوده و لذا “خرده بورژوازی هم افسانه است!”که در جمله‌ی “بورژوازی، بورژوازی است” خلاصه می شود. درحالی که اگر دست از تحلیل اکونومیستی برداشته و جانب رقابت سرمایه ها را در هرکشور و جهان درنظربگیریم و تلاش سرمایه‌های بزرگ را برای کشاندن سرمایه‌های متوسط و کوچک به‌زیر سلطه‌ی خود و متقابلا مقاومت و مبارزه‌ی این سرمایه‌ها برای حفظ استقلال خود تا درجه‌ی معینی و ممانعت از این که سرمایه‌های بزرگ به حیطه‌ی نفوذ آنها تماما واردشوند، ملاحظه کنیم، آن وقت در برخورد به نظام سرمایه داری، تمام تضادهای موجود درآن را دیده و می توانیم از این تضادها درجهت رشد مبارزات کارگران و زحمت کشان سود بجوئیم.
نادیده انگاشتن رقابت سرمایه ها تا به آن حد خطرناک است که حتا تضادهای بین کشورها و انحصارات امپریالیستی را هم به این اعتبار می توان نفی کرده و تا آن‌جا پیش برود که برای بروز دوجنگ جهانی اول و دوم هم دلایلی تراشد نظیر این که ” روح نا آرام و خودپسندانه‌ی آلمانها و نژادپرستی آنها باعث بروز این دو جنگ شد و غیره!!!
وقتی که همین امروز ما شاهد آن هستیم که بین انحصارات فراملی و قطبهای امپریالیستی رقابت برسردست گذاشتن برمنابع ثروت، بازارها و انرژی کشورهای پیرامونی به شدت جریان دارد؛ وقتی که ما شاهدهستیم که بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی کشورهای پیرامونی برای اختصاص دادن ثروتها و منابع این کشورها و استثمار نیروی کار ارزان آنها برای خود، با توجه به ضعف و دچار شدن امپریالیسم به بحران درازمدت ، در برابر مداخلات نظامی و غیرنظامی آن ، می‌ایستند؛ پس روشن است که تضادهائی درون نظام سرمایه‌داری و مابین سرمایه داران موجودند و می‌توان از این تضادها درخدمت پیش برد انقلاب پرولتاریائی سودجُست. برخورد افراط گرایانه و انتزاعی به مقوله‌ی نظام سرمایه‌داری بدان‌جا ختم می شده‌است که اولا مقوله‌ی امپریالیسم از ادبیات سیاسی برخی از نیروهای به‌ظاهر چپ کنارگذاشته می شود و جنگهائی که در خاورمیانه و شاخ آفریقا و غیره جریان دارد را تحت عنوان تضاد جهان سرمایه داری با “اسلام سیاسی” و یا “تروریسم”، تعریف می‌شود. نظری که درواقعیت امردر زرادخانه‌ی نظری پنتاگون ضرب شده، به جهانیان صادرگشته و برخی ازچپهای ماهم آن را تکرار می‌کنند.
جالب این که اکونومیسم ناب و خالص که تضادهای درون خود بورژوازی را نفی می کند، گاهی از ایده‌آلیسم نظری سردرمی‌آورد و جنگها را نه ناشی از تضادمنافع مادی، بلکه نتیجه‌ی تضاد بین فرهنگها و روبناها می‌بیند!! و از همین جا است که فرش قرمز زیر پای ارتشهای متجاوز امپریالیستی به عراق، افغانستان، لبنان و غیره پهن می‌کند تا به کمک سلطه‌طلبان، “آزادی” و “دموکراسی” در این کشورها به‌دست آیند!!
دید یک جانبه دیگر در برخورد به ضد امپریالیستها از مطلق نمودن مبارزه علیه امپریالیسم در طبقه‌ی کارگر، پدیدار می‌گردد. این درست است که درمبارزه علیه نظام سرمایه‌داری و امپریالیسم، طبقه‌ی کارگر و پیش‌روان کمونیست آن آگاه‌ترین، صادق ترین، پیگیرترین و مبارزترین بوده و رهائی خود و تمامی بشریت را درگرو پایان بخشیدن به سلطه‌ی طبقاتی استثمارگرایانه می دانند. اما دیدگاه مطلق گرا و ایستا فراموش می‌کند که طبقه‌ی کارگر برای کسب قدرت سیاسی، باید راه دراز و پرپیچ و خمی را طی کند، تضادهای گوناگونی را از پیش پای خود بردارد و دراین راه باید به تاکتیکهای موقت و گذرائی در رابطه با دیگر نیروهای طبقاتی که می‌توانند تاحدی به رشد مبارزه‌اش یاری رسانند، دست زده و از تضادهای موجود آنها با دشمن مشترک استفاده نماید. بدون این که این امر باعث ایجاد توهم در صفوف آن نسبت به ماهیت استثمارگرایانه‌و متزلزل و لذا ناپایدار این متحدین موقتی گردد.
سفید یا سیاه دیدن مبارزه‌ی طبقاتی، درکی ایده‌آلیستی از آن است که مبارزات طبقه‌ی کارگر علیه نظام سرمایه‌داری را به ناتوانی وشکست می کشاند. درحالی که استفاده از تضادهای درون بورژوازی، سیاست جلب حداکثرممکن نیروهای ضد سرمایه داری و مشخصا ضدامپریالیست، جهت از بین بردن دشمن عمده در سطح کشوری و جهانی، ازجمله سیاستهائی است که پرولتاریا را دررسیدن به پیروزی یاری می‌رساند.
حال به‌طور اجمالی به وضعیت مبارزات ضدامپریالیستی نظری بیاندازیم :
امپریالیسم آمریکا بیش از ١٠٠‌سال است که دست روی کشورهای آمریکای لاتین گذاشته، بخشی از اراضی آنها را اشغال کرده و با توسل به دهها کودتا و ترور و تهدید این بخش غنی از جهان را به “حیاط خلوت” خود تبدیل نموده است.
مبارزات مردم کشورهای آمریکای لاتین درپایان دادن به سلطه‌ی استعمارگران و امپریالیسم آمریکا و به دست آوردن حق تعیین سرنوشت خویش، پیوسته به صورت مبارزات مسالمت آمیز و قهرآمیز از دویست سال پیش تا به امروز جریان یافته است. امپریالیسم آمریکا با تکیه به ارتجاعی‌ترین طبقات و اقشار مردم تمام تلاشهای ضدانقلابی اش را به‌کار گرفته‌است تا جلو حرکتهای استقلال طلبانه‌ی مردم آمریکای لاتین را سدکند و لذا عمده‌ترین دشمن استقلال خلقهای آمریکای لاتین است.
انقلاب “سبز زیتونی” کوبا به رهبری فیدل کاسترو، که باهدف بیرون آوردن کوبا از زیر سلطه‌ی امپریالیسم آمریکا و پایان بخشیدن به نظام زمینداری فئودالی در اول ژانویه‌ی ١٩٥٩ پیروزشد، به دلیل اتخاذ موضعی رادیکال‌درقبال امپریالیسم آمریکا و تاثیر آن درحرکت استقلال طلبانه‌ی کشورهای آمریکای لاتین که نقطه‌ی آغاز پیروزی بود ، با ضدیت تمام عیار امپریالیسم آمریکا رو به روشد. دولت انقلابی کوبا با دست زدن به تقسیم اراضی بین دهقانان و ایجاد کئوپراتیوهای کشاورزی، ازبین بردن بی سوادی، بالابردن بهداشت عمومی و پافشاری روی ادامه‌ی مبارزه درآمریکای لاتین علیه دخالت گری آمریکا، به رشد مبارزات مسلحانه و غیرمسلحانه درآمریکای لاتین کمک نمود. دولت کوبا با تحمل محاصره‌ی اقتصادی آمریکا، طی بیش از ٤٥ سال، توانسته است علارغم سختیها روی پای خودش بایستد و نمونه‌ی مثبتی باشد برای مردم تحقیر شده و غارت زده‌ی آمریکای لاتین.
اکنون، پس از مبارزات دویست ساله و به خصوص بیش از ٥٠ ساله‌ی اخیر مردم آمریکای لاتین و درشرایط مناسب جدید تاریخی، و با پیروزی هوگوچاوز درونزوئلا ، ئوو مورالس دربولیوی، تداوم مبارزه‌ی مسلحانه در کلمبیا، برگشت دوباره‌ی ساندیستها به رهبری دانیل اورتگا به قدرت در نیکاراگوا و غیره، جنبش ضدامپریالیستی درآمریکای لاتین گامی پیروزمند به پیش برداشته است.
رهبری این جنبشهای استقلال طلبانه در دست خرده بورژوازی رادیکال است که بیشتر از آن که رو به بالا و سرمایه داری متوسط و بزرگ داشته باشد، ناشی از رشد جنبشهای توده‌ای و کارگری ضد آمریکائی، گرایش به نزدیک شدن به پرولتاریا را دارد. مجموعه اقداماتی که دولت ونزوئلا در رابطه با کارگران و زحمت کشان اتخاذ نموده، نشان از این حرکت دارد. این که این حرکت می تواند به سوی برقراری سوسیالیسم درونزوئلا منتهی شود و یا نهایتا بورژوازی بوروکراتیک غالب گردد، مسئله‌ی مقاله ما نیست، چون‌که انقلاب سوسیالیستی ملزومات خود را دارد که هنوز درونزوئلا فراهم نمی‌باشند. لذا نباید اقدامات چاوز را به نادرستی سوسیالیستی خواند. آن چه که مهم است سمت گیری استقلال طلبانه‌ی چاوز و رهبری برخی از کشورهای آمریکای لاتین در مقابله‌ی مشخص با امپریالیسم آمریکا و گرایش به سوی کارگران و زحمت کشان جهت کمک گرفتن از آنان برای مبارزه با این امپریالیسم هار است که باید درتحلیل و ابراز نظر،امروز به‌حساب آورده‌شود.
درایران گرچه مافیای نظامی ـ مالی با به عاریت گرفتن شعارهای پوپولیستی سعی می کند تا خود را به مثابه نماینده‌ی خرده‌بورژوازی و بورژوازی متوسط درمقابل مداخله‌گری امپریالیستی معرفی نماید، اما موضع ضد کارگر، ضد زنان، ضد دموکراسی و غیره‌ی آنها، تلاش آنها برای توسل به امپریالیستهای دیگر درحل تضادی که فعلا با آمریکا دارد، نشان می دهد که احمدی نژاد و امثالهم با تکیه به حاکمیت دین بردولت، شعارهای خرده بورژوائی راست افراطی و گرایش به سوی سرمایه داری بزرگ خصوصی یا بوروکراتیک، حرکت فاشیستی‌ای را آغاز کرده‌اند که نمی تواند به استقلال طلبی جدی منتهی شود، زیرا در سمت دفاع از منافع کارگران و زحمت کشان و برقراری آزادیهای دموکراتیک حرکت نمی کنند و حاضر به تبانی با امپریالیسم برای حفظ منافع خود می‌باشند. اما نمی‌توان با تمام این حرکتهای ضدانقلابی حاکمان ایران، وجود تضاد رژیم ایران با امپریالیسم آمریکا را نفی کرد.
پس نقطه‌ی مشترکی که بین دولتهای ضد امپریالیستی آمریکای لاتین با دولت ایران وجود دارد، همانا مخالفت با سلطه طلبی آمریکاست و چون رژیم جمهوری اسلامی ایران درعرصه‌ی بین المللی به انفرادکشانده شده، نیاز به هم‌کاری با کشورهای دیگری دارد.
البته حرکت ضدامپریالیستی درکشورهای آمریکای لاتین نیز متقابلا به پشتیبانی بین المللی نیازمند است و اگر این پشتیبانی بتواند تاثیری مثبت در قاطع‌ترشدن حرکت رژیم ایران درمقابله با آمریکا بگذارند، این امر می تواند به تضعیف موقعیت امپریالیسم هار آمریکا که قصد سلطه بر “خاورمیانه‌ی بزرگ” جهت تحقق امپراتوری جهانی سرمایه دارد ، ولو اندک، کمک نماید.
انتظارداشتن از دولتهای نام برده‌ی آمریکای لاتین به پیش‌بُرد موضع قاطع پرولتری درقبال مسائل جهانی و ازجمله ایران ، نادیده گرفتن ماهیت این دولتها و واقعیت مبارزه‌ی طبقاتی دراین کشورها است. متقابلا، تصوراین که رهبران این کشورها دچار توهم نسبت به رژیم جمهوری اسلامی ایران هستند نیز پربها دادن به کیفیت رهبری این کشورها است.
با توجه به آن چه که گذشت، ادعای ازاین دست که : “حکومتهای جمهوری اسلامی ایران و سوسیالیستهای آمریکای لاتین همگی از یک قماشند” ( نسیم و آذرنگ ـ دردفاع از خطای اورتگا نبایستی به حساب چپ هزینه نمود ـ ٣١/٣/٨٦ به نقل از سایت پیک ایران) و یا ” درگیری دونیروی ارتجاعی امپریالیستی و سرمایه‌داری عقب مانده با تفکرات و پایگاه فئودالی هم نمی‌تواند به عنوان مبارزه ضدامپریالیست تعبیرکرد”( از همان دو نویسنده و همان جا) ، و یا ” آقای چاوز، دست احمدی نژاد را نفشارید، دولت سرمایه‌داری ایران هیچ اختلاف و تضادبنیادین با امپریالیست (امپریالیسم ـ ن) آمریکا ندارد…. و تنها اتحاد با نمایندگان واقعی کارگران و زحمتکشان می‌تواند درمقابل امپریالیسم ایستادگی کند” (مازیار رازی ـ سایت دیدگاه ـ ١٣‌تیر ١٣٨٦) نشان از به کارگیری دیالکتیک معلول و برخوردی مکتبی، به بررسی حرکت تضاد ها، داشته، مبارزه‌ی طبقاتی با آموزش و پرورش اشتباه گرفته و از یک جانبه‌گری تاسف باری برخوردار می باشند.
دراین میان م.رازی به درستی از سیاست انعطاف پذیر لنین در برخورد به کرنسکی( بعداز پیروزی انقلاب فوریه‌ی ١٩١٧ ) مثال می آورد. لنین علارغم برخورد سرکوب‌گرانه‌ی کرنسکی نسبت به کارگران، موقتا با وی علیه احتمال کودتای ژنرال کورنیلوف ، متحد می شود. زیرا که کورنیلوف برای شوراهای کارگری و انقلاب خطرناک تر بود، اما از به‌کارگیری گونه‌ای انعطاف پذیری توسط چاوز نسبت به احمدی نژاد، خرده می‌گیرد! آیا خطر امپریالیسم آمریکا علیه انقلاب جهانی پرولتاریا و ازجمله ایران و استقلال کشورها ، کمتر از خطر رژیم جمهوری اسلامی ایران است؟! آیا ما باید سرنوشت انقلاب ایران را ازطریق سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، توسط کارگران و زحمت‌کشان ایران، با سیاست جهانی چاوز و امثالهم گره بزنیم؟ پس یا شما به مبارزه ی چاوز مدال درجه ی یکی می دهید که از آن پرولتاریای آگاه است و لذا نگران هستید و یا اگر چنین توهمی را ندارید، درک ساده از تاکتیک و استراتژی پرولتاریا دارید!؟ پرولتاریا ضمن دفاع قاطعانه از اصول، دارای انعطاف‌پذیری در عرصه‌ی عملی است. وگرنه لنین نبایستی با شرکت بلشویکها در دوما موافقت می کرد . زیرا دوما مجلسی ارتجاعی بود از نماینده‌گان طرف دار تزار و بورژوازی لیبرال روسیه! اپورتونیستهای چپ از تاریخ نمی‌آموزند.
برخورد یک جانبه به این که گویا کشورهای مترقی آمریکای لاتین روی خط پرولتری حرکت می کنند و لذا مناسباتشان با رژیم جمهوری اسلامی درست تنظیم نشده و یا مخالفت احمدی نژاد و امثالهم، با دخالت آمریکا درایران، ضرورتا ازاینان “ضدامپریالیست” های تمام عیاری می سازد، عدم درک وحرکت روی خط انقلابی پرولتاریا بوده و نمونه‌ای است از درکهای نادرست و التقاطی در تحلیل تضادهای جامعه‌ی جهانی و ایران.
تحلیل تضادهای طبقاتی و براساس آن اتخاذ تاکتیکها و استراتژی درست به عهده‌ی کمونیستهای راستین ایران و جهان است که با آموختن از تجارب مبارزات طبقاتی و به کارگیری اصول کمونیستی در تحلیل تضادهای طبقاتی، مسائل استراتژیک و تاکتیکی انقلاب جهانی و کشوری را به‌طور همه جانبه‌ای درجریان شرکت در مبارزات روزمره‌ی کارگران و زحمت‌کشان ایران، طرح ریزی نموده و در تحقق عملی آنها پیش‌قدم شوند. اما درشرایط کنونی که صف پیش روان پرولتاریا درتشتت نظری و تشکیلاتی به‌سر می برد و مبارزه‌ای قاطع با التقاط‌گری صورت نگرفته‌است، بازار آشفته‌ی نظرات ضد و نقیض، درقالب “پرولتری” ارائه می شوند. به‌این وضع باید نقطه‌ی پایانی گذاشت ودراین راستا باید مبارزه‌ی قاطعی را با نظرات التقاطی و فرقه‌گرائی پیش برد.
ک. ابراهیم
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه