شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اندیشه‏های علوی در نامه‏های نهج‏البلاغه


اندیشه‏های علوی در نامه‏های نهج‏البلاغه
● چراغ علوی و شرار اموی‏
در کنار چراغ علوی، شرار اموی و در کنار نورانیّت موسی، ظلمانیت فرعون و درکنار نصرت مخلصانه حواریان پاک‏دل عیسی، کارشکنی یهودیان سنگ‏دل و در کنار نور عالم‏افروز مصطفوی، شرار عالم‏سوز بولهبی است.
در این جهان گل و خار با همند. گاهی باطل چنان غلبه می‏کند که چهره حقیقت را می‏پوشاند. همانگونه که کف، چهره آب را و مواد تیره، چهره زر ناب را پنهان می‏سازد(أنزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَسالَتْ أوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً و مِمّا یوقِدونَ عَلَیهِ فِی النّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أو مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ)(۱). در کنار چراغ علوی، شرار اموی و در کنار نورانیّت موسی، ظلمانیت فرعون و درکنار نصرت مخلصانه حواریان پاک‏دل عیسی، کارشکنی یهودیان سنگ‏دل و در کنار نور عالم‏افروز مصطفوی، شرار عالم‏سوز بولهبی است.
در این چمن گل بی‏خار کس نچید آری‏
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی‏ست‏
درست است که نظام، نظام خبیث و طیّب، پلید و پاکیزه، شیطان و مَلَک، کافر و مؤمن، خیر و شر، اهریمن و یزدان است؛ ولی اصالت با خیر است نه با شر و سرانجام باید خیر بر شر، غالب و خبیث و طیّب از هم تمیز یابند(لِیَمیز اللَّهُ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ)(۲).
شعله این آمیختگی در آخرالزمان، فرو می‏نشیند و حاکمیّت حق و فضیلت و نیکی و خیر، تحقق می‏یابد و در آخرت به هیچ وجه با هم نیستند بلکه آرمانْ‏باغِ بهشت، جایگاه فضایل و پریشانْ‏شهرِ دوزخ جایگاه رذایل است.
در صدر اسلام، دو نامه میان علی‏علیه السلام و معاویه رد و بدل شد که یکی به تعبیر حافظ شیراز، چراغ مصطفوی بود و دیگری شرار بولهبی. یکی بوی شامه‏نواز گل می‏پراکند و دیگری خار مسموم و جگرسوز بود. تا همگان -اگر اهل باشند- چشم عبرت‏بین بگشایند. باز هم حافظ می‏گوید:
سبب مپرس که چرخ از چه سفله‏پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی‏سببی است‏
گویا حافظ می‏خواهد بگوید: کام‏بخشی و سفله‏پروری فلک، دلیل نمی‏خواهد. او کار خودش را می‏کند. او باید بچرخد. خورشید و ماه و ستارگان کار خودشان را می‏کنند. این انسان است که باید در زیر این چوخ کبود، احساس مسؤولیت کند و عمل به وظیفه را بر هواهای نفسانی و وساوس شیطانی و انگیزه‏های بی‏فایده جسمانی مقدم بدارد.
بنی‏هاشم و بنی‏امیه، هر دو انسانند و اگرچه امیّه غلام رومی بود و نه از تیره قریش و همتای هاشم، ولی هر دو از اولاد آدم و حوایند و هر دو مخلوق یک خدا و از خاک آفریده شده‏اند و هر دو آزادند که به مسؤولیت‏های خود عمل کنند و یا نکنند؛ ولی یکی دو اسبه به سوی عالم قدس و قله کمال می‏شتابد و دیگری چنان خود را به سوی عالم خبث و حضیض نقصان به سراشیبی انداخته که مهار اختیار را -به اختیار- از کف رها کرده و حتی خود را طرفدار فلسفه جبر وانمود می‏کند. غافل از این‏که «الإمْتِناعُ بالإخْتِیارِ لا یُنافی الإخْتِیارَ»: کسی که به اختیار، از خود سلب اختیار می‏کند، بی‏اختیار نیست. مانند کسی که به اختیار، مشروب الکلی می‏نوشد و بدون اختیار، عربده می‏کشد.
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز تو را
نِی چنان سرو نماید که کند سرو چو نِی‏
گر کنی بخشش گویند که می کرده نه او
گر کشی عربده گویند که او کرده نه می‏
معاویه پیش‏دستی کرد و با نیش جرّار قلم مسموم خویش بر مولا یورش آورد و به زعم خویش کوشید که خود را «اسلام‏پناه» و استوار و مقاوم و پوینده راه -آن هم راهِ راست‏قامتان و طریق حق‏پژوهان و صراط باطل‏ستیزان و سبیل فرهیختگان- و طرف مقابل را در نقطه مقابل معرفی کند. غافل از این‏که لاشه گندیده مردار را اگر به هزار آب رحمت بشویند و بر آن گلاب ناب بپاشند و در پوششی از پارچه گرانبهای ابریشمین قرارش دهند، باز هم بوی گندش مشام را می‏آزارد و جان را به لب می‏رساند و چیزی از نفرت‏زائیش نمی‏کاهد.
این را همه می‏دانستند؛ بلکه خود معاویه هم به آن آگاه بود. او یک بار - آن هم در زمانی که در اوج قدرت بود- در صدد بر آمد که مزرعه‏ای از امام شهیدان و سرور آزادگان -حضرت امام حسین‏علیه السلام- غصب کند. ناگزیر امام به او فرمود یا مزرعه را از من خریداری کن یا حقّم را به من واگذار؛ یا عبداللَّه زبیر و عبداللَّه عمر را حَکَم و داور قرار بده و یا به «صَیْلَم» روی می‏آورم. معاویه پرسید: «صیلم» چیست؟ فرمود فریاد مظلومانه سر می‏دهم و داستان «حِلْفُ الفضول» را -که پیمان مقدسی در جاهلیت بود و گروهی از جمله حضرت محمدصلی الله علیه وآله، پیش از بعثت به عضویت آن درآمدند تا جلو ستمی که برخی از متنفّذان مکه بر مسافران و غریبه‏ها در مکه روا می‏داشتند، بگیرند و بسیار هم موفق بودند و کار آنها از قداست ویژه‏ای برخوردار شد- تکرار می‏کنم.
باری هنگامی که امام شهیدان اعلام کرد که به «صیلم» روی می‏آورد و حلف‏الفضول را تجدید می‏کند، بازماندگان اعضای حلف‏الفضول به خشم آمده و اعلام کردند که در کنار امام حسین‏علیه السلام ایستاده‏اند و تا زمانی احقاق حق نشود، از پای نمی‏نشینند(۳).
آیا معاویه با گذشتن بیش از نیم قرن از طلوع خورشید عالم‏تاب اسلام، همچنان در فضای مسموم و تیره جاهلیّت تنفّس نمی‏کرد و مشتاقانه، سنت شوم جاهلی را برای محو اسلام به صحنه نمی‏آورد؟! قطعاً غیر از این نیست. اگر غیر از این بود، پدرش را با پیامبر و مادرش را با جگر حمزه و خودش را با امام علی‏علیه السلام و امام حسن‏علیه السلام و پسرش را با امام حسین‏علیه السلام چه کار بود؟
اکنون به همراه خواننده منصف و حق‏جو و حق‏پرست به سراغ نامه تاریخی و پرمحتوای امام علی‏علیه السلام می‏رویم و با نگاهی به محتوای نامه سراسر ابتذال معاویه، نامه مولا را فراز به فراز که پاسخ‏هایی است حکیمانه و سرافرازانه به تاخت و تاز معاویه، مطالعه می‏کنیم. باشد که بتوانیم خود را در فضای آن روز قرار دهیم و از لابه‏لای کلمات و جملات، به حقایقی ملموس دست یابیم و قیافه‏های منحوس امویان را بهتر از پیش بشناسیم.
● شأن صدور
معاویه نامه‏ای به وسیله ابواُمامه باهلی -که نخست ساکن مصر بود و سپس به شام رفت و در حِمْص سکونت گزید- همراه ابوالدرداء به محضر امام علی‏علیه السلام فرستاد و پاسخ گرفت.
در نامه پر لاف و گزاف معاویه، نخست درباره گزینش حضرت محمدصلی الله علیه وآله از سوی خداوند متعال و نزول وحی و تبلیغ شریعت و محو شرک از سوی آن بزرگوار سخن گفته شده بود. آن‏گاه به ستایش اصحاب آن حضرت -که بر کافران، سخت‏گیر و با مؤمنان، مهربان بودند- پرداخته و خلیفه اول را در میان اصحاب، در مرتبه نخست و عمر را در مرتبه دوم قرار داده و خلیفه سوم را به عنوان مظلومی که برای نشر آیین اسلام پرداخته و آفاق را به دین حنیف درنوردیده است، معرفی کرده بود.
معاویه با قلم جسورانه و خائنانه خود کوشیده بود که مسؤول قتل عثمان را امیرالمؤمنین‏علیه السلام معرفی کند. او به حضرت نوشته بود که بر ابوبکر حسد ورزیده و با جمعی که در خانه خود گرد آورده بود، از بیعت او خودداری کرده است. به دروغ نوشته بود که حضرتش، عمر را هم قبول نداشته و از قتل وی خوشحال شده و تلاش می‏کرده که پسر عمر را به تلافی قتل قاتل پدر، به قتل برساند.
او بر قتل عثمان اشک تمساح ریخته و ادعا کرده بود که امام علی‏علیه السلام بدی‏های او را آشکار کرده و نیکی‏های او را پوشانده و فقه و دین و سیرت و عقلش را زیر سؤال برده و اصحاب و شیعیان خود را به قتل او تشویق کرده و هیچ‏گونه کمکی به او نرسانیده است.
او امام علی‏علیه السلام را به شتری تشبیه کرده بود که به طناب کشیده شده و برای گرفتن بیعت، او را به سوی مسجد کشانیده‏اند. او امام علی‏علیه السلام را مخاطب ساخته و گفته بود: «اکنون در حالی که قاتلان عثمان را اطراف خود جمع کرده‏ای به دنبال خلافت درآمده و از هیچ کوششی خودداری نمی‏کنی. بیا و دست از لجاج و عبث بردار و قاتلان عثمان را تحویل ما بده و کار را به شورا واگذار؛ تا هر که را خدا می‏پسندد، به خلافت بگمارد. بیعت تو بر گردن ما نیست و طاعت تو بر ما واجب، نه. وظیفه ما نیست که خشنودی تو را به دست آوریم».
برای تو و یارانت پیش ما جز شمشیر نیست. به خدای یکتا سوگند! که قاتلان عثمان را هر جا باشند طلب می‏کنم تا آنها بکشم یا کشته شوم. تو همواره بر ما منت می‏گذاری که سابقه اسلام و جهاد داری. دیدم خدای متعال می‏گوید: بر تو منت می‏نهند که اسلام آورده‏اند. بگو اسلامتان را بر من منت ننهید. بلکه خدا بر شما منت می‏نهد که اسلام آورده‏اید در صورتی که راستگو باشید(۴). تو اگر در حال خویش بنگری، می‏بینی که بیشترین منت را بر خدا گذارده‏ای. کسی که بر سائل منت گذارد، اجر خود را ضایع می‏کند. منت گذاردن بر خدا نیز اجر جهاد را باطل می‏سازد و اجرش را همچون خاکی بر روی سنگ صاف که باران بر آن می‏بارد و آن را می‏شوید زایل می‏سازد. اینان بر آن‏چه کسب کرده‏اند، قدرت ندارند و خداوند کافران را هدایت نمی‏کند(۵)».
امام علی‏علیه السلام به بهترین وجهی معاویه را پاسخ داد و دروغ‏ها و لاف و گزاف‏های او را برملا کرد و با اطلاع کامل از رسوایی‏های بنی‏امیّه و سربلندی‏های بنی‏هاشم سندی بسیار ارزنده به دست تاریخ سپرد.
نامه امیرالمؤمنین‏علیه السلام را ابوالعباس قلقشندی در کتاب «صبح الأعشی» و نُویری در کتاب «نهایة الإرب» با مختصر اختلافی با روایت سید رضی نقل کرده‏اند(۶).
آیا معاویه با گذشتن بیش از نیم قرن از طلوع خورشید عالم‏تاب اسلام، همچنان در فضای مسموم و تیره جاهلیّت تنفّس نمی‏کرد و مشتاقانه، سنت شوم جاهلی را برای محو اسلام به صحنه نمی‏آورد؟! قطعاً غیر از این نیست. اگر غیر از این بود، پدرش را با پیامبر و مادرش را با جگر حمزه و خودش را با امام علی‏علیه السلام و امام حسن‏علیه السلام و پسرش را با امام حسین‏علیه السلام چه کار بود؟
اشکال ابن‏ابی‏الحدید و پاسخ نقیب‏
ابن ابی‏الحدید می‏گوید: به ابوجعفر یحیی بن زید نقیب گفتم: به نظر من این پاسخ امام علی‏علیه السلام منطبق است با نامه‏ای که معاویه توسط ابومسلم خولانی به محضرش فرستاد(۷). اگر این جواب صحیح است، جوابی که سیره‏نویسان نقل کرده‏اند و نصر بن مزاحم در کتاب «صفّین» آورده، غلط است و اگر آن درست باشد، این نادرست و ناصواب است.
ابوجعفر گفت: هر دو صحیح است و هر دو از کلام و الفاظ امیرالمؤمنین‏علیه السلام است. آن‏گاه به من دستور داد که هرچه املا می‏کند به نگارش درآورم. او چنین گفت:
«معاویه می‏خواست علی‏علیه السلام را به خشم آورد و او وادار کند که در گفتار و نوشتارش از ابوبکر و عمر، تبرّی جوید و آنها را غاصب خلافت معرفی کند تا بتواند شامیان را بیشتر متمایل به خود و از علی‏علیه السلام بیزار گرداند. او توانسته بود امام علی‏علیه السلام را به عنوان قاتل عثمان و قاتل طلحه و زبیر و اسیرکننده عایشه و کشنده مردم بصره معرفی کند. اگر می‏توانست سوژه‏ای به دست آورد که نشان دهد حضرتش، عمر و ابوبکر را هم قبول ندارد، نه تنها شامیان نادان برانگیخته‏تر می‏شدند، که در میان مردم عراق هم فتنه‏انگیزی می‏شد؛ چراکه اکثریت آنها از طرفداران پرو پا قرص خلفای سلف بودند و تنها اقلّیّتی گرایش به تشیّع ناب علوی داشتند.
معاویه در نامه‏ای که به وسیله خولانی به محضر امام فرستاد هدفش این بود که حضرتش را به خشم آورد و او را وادار کند که عدم فضیلت ابوبکر را به قلم یا به زبان آورد. ولی امام علی‏علیه السلام پاسخ واضحی به او نداد و به ظلم آنها اشاره‏ای نکرد و از آنها برائت نجست.
عمروعاص از معاویه درخواست کرد که نامه‏ای دیگر متناسب با نامه خولانی بنویسد و امام علی‏علیه السلام را به خشم آورد تا شاید سخنی بگوید یا بنگارد که سوژه‏ای به دست توطئه‏گران اموی بدهد. آنگاه معاویه نامه‏ای توهین‏آمیز و سراسر تهمت و افترا -همان‏گونه که دیدیم- توسط ابواُمامه به محضر حضرت فرستاد».
نقیب معتقد بود که در نامه خولانی واژه «جَمَلٌ مَخْشوش(۸)» یا «فَحلٌ مخشوش(۹)» به کار نرفته، بلکه گفته شده است که امام علی‏علیه السلام نسبت به خلفا حسد ورزیده و بر آنها تعدی کرده و آنها را مورد انتقاد قرار داده است.
به گفته نقیب، بسیاری از مردم، تنها با نامه خولانی آشنا بوده‏اند و لفظ «جمل مخشوش» را در آن می‏گذاردند؛ ولی صواب این است که این تعبیر زشت به نامه ابوامامه مربوط است نه نامه خولانی. شاهد آن، این است که عبارت «جمل مخشوش» در پاسخ نامه ابوامامه آمده، نه نامه خولانی(۱۰).
● سیاست و درایت علوی‏
اکنون با توجه به سخنان دردمندانه نقیب، تا حدودی با نیرنگ‏ها و دسیسه‏های معاویه و عمروعاص آشنا شدیم و معلوم شد که امام با رعایت اصول عقلانی و شرعی تقیّه، از دادن هرگونه سوژه‏ای به دشمن خودداری کرده و سخنی بر زبان یا قلم نرانده که بهانه‏ای به دست معاویه و عمروعاص بدهد و آنها را با برانگیختن تعصّبات متعصّبان بتوانند از آب گل‏آلود، ماهی بگیرند. هر چند آنها با علم کردن پیراهن خونین عثمان -اگر واقعاً پیراهن عثمان بود- و با بهانه کردن انگشت‏های بریده زوجه عثمان -اگر واقعیت داشت- به اندازه کافی بهره‏برداری کرده و فضای دمشق را با دسیسه و تهمت و تبلیغات سوء، مسموم و آلوده ساخته بودند و اگر نکته یا جمله‏ای در نقد شیخین و رد آنها بر قلم حضرت جاری می‏شد، نیرنگ معاویه و عمروعاص به بار می‏نشست و فضا آلوده‏تر می‏شد و ممکن بود به عراق هم سرایت کند و مشکلات بزرگ‏تری به بار آید.
در این نامه، امام علی‏علیه السلام با به کارگیری محکم‏ترین و پسندیده‏ترین قواعد فصاحت و بلاغت و استوارترین شیوه حکمت و جدال و خطابت، به یکایک ادعاهای پوچ و دروغین معاویه جواب داده و چنان او را در بن‏بست گرفتار کرده که اگر از خر شیطان پیاده می‏شد، هرگز به خود اجازه نمی‏داد که با نامه نگاری، بر آبروی نداشته خود خط بطلان بکشد و اسناد زنده و فراموش‏نشدنی و ماندگاری به دست تاریخ سپارد و خوانندگان مشتاق نهج‏البلاغه را هرچه بیشتر با شقاوت نسل اموی و طهارت نسل هاشمی آشنا گرداند.
در شماره آینده به مرور، فرازهای نامه علوی که افشاگری را تا آنجا که لازم بوده به انجام رسانیده، می‏پردازیم.
پانوشت ها:
۱) رعد: ۱۹.
۲) انفال: ۳۹.
۳) شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج ۱۵، ص ۲۷۸-۲۷۷.
۴) حجرات: ۱۷.
۵) بقره: ۲۶۴.
۶) نگ. مصادر نهج‏البلاغه و اسانیده، ج ۳، ص ۲۷۶-۲۷۳.
۷) نامه ۹، پاسخ نامه‏ای است که معاویه توسط ابومسلم خولانی فرستاده است.
۸) شتری که بینی‏اش را مهار زده‏اند.
۹) همان.
۱۰) نگ. شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج ۱۵، ص ۱۸۸-۱۸۴.
نویسنده: احمد بهشتی
منبع:ماهنامه مکتب اسلام ـ شماره ۶
منبع : خبرگزاری فارس