پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ضدیت علیه توده در اروپا


ضدیت علیه توده در اروپا
یکی از مهمترین مسائلی که همواره ذهن متخصصان و تحلیلگران عرصه سیاست را به خود مشغول داشته ، مساله قدرت و چگونگی استفاده از آن است.
قدرت ، هسته اصلی و مرکزی رهبری ، برنامه ریزی ، نظم و پیشرفت درجامعه انسانی است. قدرت عاملی است محسوس ولی نامرئی که با ابزار دست صاحب آن عمل می کند ، مشاهده و احساس می شود.
اعمال نظم و شیوه کاربرد قدرت در طول تاریخ برای اجتماعات انسانی که به دنبال سعادت و آرامش بوده اند ، همیشه مشکلاتی به همراه داشته است و به همین دلیل این پرسش مهم مطرح می شود که رهبری و اعمال قدرت در جامعه چه منافع و چه ضررهایی برای توده ها دارد؟
آیا جامعه باید به وسیله همگان یا اکثریت اداره شود ، یعنی همگی به شکلی در قدرت و چگونگی استفاده از آن مشارکت داشته باشند یا این که گروهی برگزیده و نخبه توسط توده انتخاب و به رهبری جامعه بپردازند یا حتی این گروه نخبه از پیش ، خود مشکلات و امور و اعمال قدرت سیاسی را حل کنند؟
نظریه پردازان نخبه گرا، توده را نابخرد و احساساتی می دانند به همین دلیل اداره امور سیاسی را حساس تر و مهمتر از آن می دانند که به انتخاب و رای توده واگذارند و به همین علت نخبگان را که از نظر تعداد بسیار معدود هستند ، برای این کار واجب می دانند. در ادامه ، سیر فکری این گروه مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد.
امروزه ، نخبگان سیاسی به عنوان گروههای موظفی که انتخاب شده و به این ترتیب به طور قانونی مشروعیت پذیرفته و به این کار برگزیده می شوند ، تعریف و تفسیر می شوند.
● ایتالیا ، مهد نظریه نخبگان
این یک اتفاق تاریخی نبود که نظریه نخبگان در یک کشوری چون ایتالیا با سابقه و گذشته ای طولانی باید پایه ریزی و ارائه شود. اوضاع و احوال ایتالیا در بین ۲ جنگ جهانی و نظام پارلمانی ضعیف آن ، خاستگاهی مناسب برای نظریه پردازان حکومت نخبگان قرار گرفت.
اگرچه این گونه نظریه پردازی بدون هیچ گونه تقسیم بندی نسبی میان انواع نخبگان ارائه می شد، ولی به هر حال مشکلات بسیاری را برای انواع حکومت های پارلمانتاری به وجود آورد. این کار ابتدا توسط نویسنده ای مایوس ازعملکرد لیبرالیسم یعنی «گائتانو موسکا» تهیه و قالب بندی شد. وی یکی از بنیانگذاران مهمترین مدلهای اولیه و کلاسیک گروههای سیاسی دست راستی یعنی از لیبرال های قدیمی تر اشرافی تا ایدئولوژی های فاشیستی است.
محققان جامعه شناختی مارکسیست بشدت مفهوم نخبگان را رد می کنند ولی با تاکیدی بیشتر مفهوم توده را در مقابل مفهوم کادر رهبری قرار می دهند. به هر حال کاربرد مفهوم نخبه در نظریه های سیاسی همیشه با این اصل مسلم که حکومت توسط بهترین ها باید اداره شود، توام بوده است ؛ مثلا در این ارتباط ویلفردو پارتو به حکومت نخبگان ، کلیسا و مذاهب به انتخاب روحانیت اعلا و توماس کارلایل به قهرمان و سوسیال داروینیست ها به قوی ترها تاکید دارد.
● نخبه گرایان کلاسیک
▪ گائتانو موسکا :
موسکا عقیده دارد تمام اجتماعات انسانی و جوامع سیاسی ، چه آنها که به درجاتی از تمدن رسیده و از پیشرفته ترین جوامع محسوب می شوند یا جوامع عقب مانده ، کلا از ۲ طبقه تشکیل شده اند: طبقه حاکمه و طبقه ای که به آنها حکم رانده می شود. طبقه اول از نظر کمیت و تعداد معمولا کم ولی قدرت سیاسی را در اختیار داشته و از تمامی مزایای آن (رفاه ، احترام و...) بهره مند می شوند ، در حالی که طبقه دوم که از نظر تعداد و کمیت نسبت به طبقه اول بسیار بیشتر هستند و به آن توده گفته می شود ، خود از طبقات گوناگونی تشکیل شده اند که به طور قانونی یا غیرقانونی ، اختیاری یا اجباری به حکومت تن در می دهند. لازمه ظهور تاریخ ، وجود ۲طبقه حاکمه و فرمانبردار است.
سیاست ، مجمع اشراف است و دموکراسی ، وهم و خیالی بیش نیست.
وضعیت ایتالیا در نیمه اول قرن بیستم باعث شد روش لیبرالیسم در عین انگاره های رهایی بخش ، همزمان راه را برای گرایش های داروینیسم اجتماعی نیز هموار می کرد و جامعه بورژوازی را به سوی یک جامعه طبقاتی جدید سیر می داد که دخالت دولت را در اقتصاد و جامعه به عنوان دولت مداخله جو که انباشت سرمایه را نیز ممکن می کرد، ضروری می نمود تا در ظاهر دموکراسی نمایندگی را ارائه کند و به همین دلیل نیز مورد انتقاد شدید موسکا قرار گرفت. وی نشان می دهد نمایندگی ملت به رابطه ای یک طرفه که بیشتر به نمایش مسخره می ماند تا نمایندگی ملت تبدیل می شود.
▪ ویلفردو پارتو :
پارتو جامعه را به ۲گروه شیران و روبهان تقسیم می کند و معتقد است فقط گروه برگزیدگانی که بتوانند یک نسبت مطلوب و لازم از روبهان و شیران در خود جمع داشته باشند، می توانند در قدرت باقی بمانند، ولی چون جامعه هیچ گاه ساکن نمی ماند پس انتقال از گروه شیران به روبهان و برعکس همواره در جریان خواهد بود. با نفوذ و افزایش شیران در گروه حاکمه و سپس تمایل آنان به طبیعت روبهان ، این تعادل به هم می خورد. به همین دلیل است که معمولا شیران در مقابل روبهان صف آرایی می کنند و روبهان حاکم ابتدا به کمک زور و نیروی اجبار سعی در آرام کردن شیران دارند و چنانچه موفق نشوند، شعارهای آزادی و برابری سر می دهند ولی شیران بر روبهان غلبه کرده و قدرت را در دست می گیرند اما پس از مدتی و بتدریج طبیعت روبهان در آنان نفوذ می کند و دوباره تعداد روبهان افزایش یافته و حالت قبلی تکرار می شود. هر جامعه ای به ۲ گروه تقسیم می شوند: برگزیدگان و توده که برگزیدگان خود به ۲ گروه حاکمه و غیرحاکمه تقسیم می شوند. پارتو معتقد است لازمه جامعه حرکت است و همیشه حرکتی از پایین به طرف بالا در جامعه جریان دارد. اگرچه برگزیدگان حاکم سعی دارند از این حرکت جلوگیری به عمل آورند ولی معمولا نتیجه کار کاملا موفقیت آمیز نخواهد بود. در این ارتباط او جامعه را به ۲جامعه افراطی تقسیم می کند: جامعه باز و جامعه بسته.
جامعه باز جامعه ای است که در آن این حرکت با سرعت و شدت انجام می گیرد ولی در جامعه بسته این حرکت به آرامی جریان دارد و تقریبا فاقد تحرک محسوس است.
به عقیده پارتو ، جوامع متعادل و حقیقی میان این دو جامعه افراطی قرار دارند. اگر این جریان یعنی حرکت از پایین به بالا متوقف شود ، جامعه ایستا و فاسد می شود.پارتو، دگرگونی را در جامعه می پذیرد ولی نتیجه آن را جایگزین برگزیدگان جدید به جای برگزیدگان قدیمی می داند ، یعنی از نظر او نبرد طبقاتی هیچ گاه متوقف نخواهد شد. پارتو عقیده دارد زمانی که حکام وظیفه خود را در مورد حفظ نظم به وسیله اجبار فراموش کنند در این حالت حکومت شوندگان خود این وظیفه را به عهده می گیرند و انقلاب به پیروزی می رسد. پس قدرت حکومت شوندگان بستگی به ضعف قدرت حکومت کنندگان دارد و چنانچه گروه حاکمه ای نتواند به طور موثر نیروی اجبار را به کار گیرد ، باید از میان برداشته شود و جای خود را به ۲ گروه جابر و قدرتمند دیگری بدهد زیرا طبیعت سیاست چنین بوده و خواهد بود.
▪ ربرت میشلز :
برداشت های ضددموکراسی در چارچوب مطالعات نظریه های نخبه گرایی زمانی به اوج خود رسید که نظریه پردازانی چون میشلز ، دموکراسی را با شک و تردید مورد بررسی دوباره قرار داده اند. میشلز عقیده دارد دموکراسی به وسیله مردم و برای مردم هیچ گاه معنی پیدا نمی کند بلکه دموکراسی به دست مردم ولی برای نخبگان معنی می یابد و نافع می شود.او عقیده دارد هیچ گروه ، حزب یا دولتی بدون داشتن سازمان نمی تواند استمرار پیدا کند و به اهداف خود نایل آید و باید این اصل اساسی را پذیرفت که در حقیقت سازمان معنا و عملکرد واقعی الیگارشی است و دولت هیچ گاه چیزی غیر از سازمان یک اقلیت نبوده است که همواره مراقب حفظ و استمرار قدرت و امتیازات خود است. سازمان ایجاد می کند ، پس محدودکننده آزادی است و باعث محافظه کاری می شود.
میشلز سعی در اثبات این نکته دارد که تا چه حد دموکراسی به عنوان مشارکت همگان در رهبری و تصمیم گیری حتی در پرادعاترین احزاب دموکراتیک کاملا بی محتواست زیرا اگر فرض کنیم درابتدا کارگران و افراد طبقه پایین را در سمتهای مهم حزبی در احزاب توده ای منسوب یا انتخاب کنند ، پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی ، به سبب اطلاعاتی که بنا برضرورت شغلی در اختیار آنان گذارده می شود یا مهارتی که کسب می کنند و از آن گذشته به سبب اشتغال به کارهای فکری به جای یدی ، خود به خود به خوی اشرافی و ریاست طلبی عادت می کنند و این یکی از دو محوری است که قانون آهن الیگارشی بر آن استوار و محور دیگر انگیزه های روانی توده هاست.
به عقیده میشلز، نیاز مذهبی توده ها مبتنی بر احترام به روسا به احزاب انتقال می یابد و همچنین بی تفاوتی آنها در زمینه اعمال موثر دموکراسی و مشارکت در رهبری نه تنها راه را برای اقلیتی محدود یعنی گروه رهبران باز می گذارد، بلکه سبب می شود تا رهبران در راه متمرکز کردن قدرت در دست خود از تشویق توده ها نیز برخوردار شوند. در چنین شرایطی احتمال تغییر وضعیت و اعتراض از پایین بسیار ضعیف است.
وی اگرچه منتقد دموکراسی بود ولی شر دموکراسی را کمتر از شر انواع دیگر حکومت ها می دانست. او معتقد بود برای رفع نقص حکومت باید به کمک آموزش و تعلیم توده به حکومت مطلوب دست یافت.
منابع :
۱- ملک یحیی صلاحی ، اندیشه های سیاسی در قرن بیستم ، نشر قومس ، چاپ دوم ، ۱۳۸۳.
۲- بهاءالدین پازارگاد ، تاریخ فلسفه سیاسی ، انتشارت زوار ، جلد سوم ۱۳۵۹.
۳- ویلفرید روریش ، سیاست به مثابه علم ، ملک یحیی صلاحی ، انتشارات سمت ، چاپ دوم ۱۳۷۶.
۴- حسین بشیریه ، تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم ، نشر نی ، چاپ سوم ، ۱۳۸۰، جلد دوم.
۵- رابرت دال ، تجزیه و تحلیل جدید سیاست ، حسین طفریان ، چاپ خرمی ۱۳۶۴.
۶- ریمون آرون. مراحل اندیشه سیاسی جامعه شناسی. جلد دوم.
حسین اسلامی
منبع : روزنامه جام‌جم