چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


«کمال‌گرا»‌ ها به بهشت نمی‌روند!


«کمال‌گرا»‌ ها به بهشت نمی‌روند!
روان‌شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می‌اندازد.
«سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال‌ها پیش با استفاده از عقل جمعی‌شان و آفریدن همین ضرب‌المثل، پرده از یک یافته قرن‌بیستمی روان‌شناسی برداشته‌اند.
دانشمندان علوم رفتاری دریافته‌اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده‌اند که معیارهای موفقیت‌شان را دست بالا می‌گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته‌اند کمال‌گرایی. کمال‌گرایی بستری را آماده می‌کند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با ۴ خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را بخوانید.
از همان اول قرن بیستم روان‌شناس‌ها گیر دادند به مفهوم کمال‌گرایی. البته آنها واژه‌ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه فارسی‌اش این‌قدر مبهم و مثبت‌نما(!) نبود. شنیده‌اید استادان زبان وقتی که یک متن را خیلی خوب می‌خوانید، چی می‌گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و بی‌عیب و بی‌نقص.
روان‌شناس‌ها هم از همین واژه استفاده کردند و به این ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی‌عیب و نقص‌بودن. روان‌شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی‌ها گفتند «کامل‌گرایی» که چندان مطلب را نمی‌رساند، بعضی‌ها هم گفتند «بی‌نقص‌گرایی» که یک ملغمه نازیبا از واژه‌های عربی و فارسی است.
این بود که همه، بی‌خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان كمال‌گرایی ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا پسر عمو کمالتان را با این کمال قاتی نکنید.
به هر حال اولین كسانی كه روی كمال‌گرایی كار كردند آن را این‌جور تعریف كردند: «گرایش افراطی فرد به بی‌عیب و نقص بودن، كوچك‌ترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شكست را كشیدن». همان‌طور که گفتیم، افراد كمال‌گرا معیار‌های خیلی‌خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می‌گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خود‌شان را شكست خورده می‌دانند.
آنها نسخه همه اتفاق‌های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می‌پیچند. برای کمال‌گراها نتیجه هر کاری یا شكست كامل است یا موفقیت كامل. دانش‌آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی‌ها بخوانند صنعتی‌شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می‌کند، ورزشکار یا مربی‌ای که همه مساوی گرفتن‌ها را یك شكست مفتضح می‌داند، نقاشی که آن‌قدر نمایشگاه برگزار نمی‌کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه‌نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی‌شود بخوانند لوموند) راضی‌اش می‌کند؛ همه و همه نمونه‌های افراد کمال‌گرا هستند.
ته تمام این آرمان‌های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست‌خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می‌شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
● کمال‌گرایی از کجا آب می‌خورد؟
برای اینكه در روان یک آدم، یك ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم می‌دهند. کمال‌گرایی هم طبق تعریف روان‌شناس‌ها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن معنی نیست که کمال‌گراها تا آخر عمرشان نمی‌توانند هیچ تغییری در این ویژگی‌شان به وجود آورند؛ اگر این‌طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش می‌گذاشتیم قاتی یادداشت‌ها و از این‌جور آدم‌ها حسابی می‌نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال‌گرا:
۱) والدین قدرت‌طلب:
آدم‌هایی كه بیش از حد كمال‌گرا هستند، در كودكی والدینی داشته‌اند قدرت‌طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه‌شان فرو كرده‌اند «همیشه ما درست می‌گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می‌کنیم». این والدین نه‌چندان محترم، تفاوت توانایی‌های خودشان و بچه‌های نازنینشان را درك نمی‌كنند، به همین خاطر سعی می‌كنند با تنبیه، كودكانشان را مجبور کنند به معیار‌های والایشان دست یابند؛ معیارهایی كه آن‌قدر غیرواقع بینانه‌اند كه در كمتر موردی بچه‌ای می‌تواند به آنها دست یابد. روان‌شناس‌ها به این سبك به اصطلاح «تربیت‌بچه» می‌گویند: «سبك والدینی قدرت‌ طلبانه».
۲) والدین کمال‌گرا:
از قدیم و ندیم گفته‌اند «گندم از گندم بروید، کمال‌گرا هم از کمال‌گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال‌گرا هم بچه‌های کمال‌گرا تحویل جامعه می‌دهند. والدینی كه خودشان كمال‌گرا هستند، نه تنها موفقیت‌های كودكانشان را كوچك می‌شمارند بلکه حتی موفقیت‌های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و كودكان این افراد به همین خاطر، هیچ‌وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت‌هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ‌وقت نتوانسته‌اند والدینشان را خشنود كنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد كه موجب كمال‌گرایی می‌شوند عبارتند از:
الف) نیاز به تایید؛
«همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه‌ها و همکارانم باید مرا تایید كنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛
«اگر من در همه زمینه‌ها با كفایت نباشم فرد بی‌ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛
«اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه كنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛
«چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه‍) پرهیز از مشكلات؛
«فرار از مشكلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
● كمال‌گرایی خوب، كمال‌گرایی بد
البته همه نظر‌ها در طول سال‌ها معتدل‌تر می‌شود. روان‌شناس‌ها هم دیدند نه بابا، کمال‌گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان‌شناسی به نام «هاماچك»، کمال‌گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
كسانی كه كمال‌گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار‌های بالایی را برای خود در نظر می‌گیرند اما به جای اینكه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار‌ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش‌كردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال‌گرایان مثبت از كار و تلاش زیاد لذت می‌برند و وقتی كه در انجام دادن یا ندادن كاری آزادند، سعی می‌كنند آن را به بهترین نحوی كه می‌توانند انجام دهند.
كمال‌گرایی بهنجار نه‌تنها موجب مشكلی نمی‌شود بلكه باعث می‌شود كه فرد استعداد‌های خود را شكوفا كند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع كمال‌گرایی، كمال‌گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیك است؛ كمال‌گرایان نابهنجار یا روان‌رنجور بیشتر در فكر آن هستند كه مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ‌وقت كاملا احساس پیروزی نمی‌كنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر كار كنند، باز هم احساس رضایت نمی‌كنند. این افراد هرچقدر هم كه به موفقیت دست پیدا كنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می‌كنند و هدف بالاتری را در نظر می‌گیرند. آنها در این زنجیره بی‌انتها گیر می‌كنند و همیشه با خودشان درگیرند.
● چه انواعی دارد؟
روان‌شناسان با توجه به علت‌‌های كمال‌گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده‌اند:
۱) كمال‌گرایی خودمدار
این همان نوع است كه در تعریف‌های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شكست می‌ترسد.
۲) كمال‌گرایی دیگرمدار
این نوع از افراد كمال‌گرا، معمولا نه تنها خودشان بلكه دیگران را نیز اذیت می‌كنند. تصور کنید که یك مربی یا یك كاپیتان كمال‌گرا، چطور عزت‌نفس اعضای تیم را له و لورده می‌کند یا یک استاد کمال‌گرا با دانشجویانش چه می‌کند.
۳) كمال‌گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت‌ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش‌های جامعه القا می‌کند که همه افرادش باید به بهترین‌ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می‌رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال‌گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر می‌آورد ورزش است. می‌شود حدس زد که کمال‌گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان‌شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال‌گرایی بر ورزشکاران انجام داده‌اند، به نتیجه‌های جالبی رسیده‌اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه‌ای؛ (۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می‌شود كه آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه كنند. (۲) اگر فقط و فقط مربی کمال‌گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می‌کنند. (۳) قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب‌شدن معمولی که تمام نمی‌شود؛ توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می‌شود كه ورزشكاران نسبت به ورزشكاران دیگر هم احساس خشم و خصومت كنند.
● ۴ گام برای تغییر كردن
خیلی سخت است، ما هم می‌دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال‌ها با آن زندگی کرده‌اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می‌کنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمال‌گرا شدن شما مؤثر بوده‌اند:
۱) باور کنید که می‌شود تغییرش داد.
خیلی از آدم‌ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری‌روان‌شناختی» می‌آید و حس می‌کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می‌کنند و به عالم و آدم اعلام می‌کنند که «من این‌جوری‌ام و دیگه كاری نمی‌شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت‌شان ربط می‌دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب‌زدن‌ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی‌آید؛ آنها تغییر نمی‌کنند چون باور دارند که تغییر نمی‌کنند.
۲) علت کمال‌گرایی‌تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده‌اند یا کمال‌گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه‌هایی که ۲۰ می‌گرفتند را دوست داشت. همین دانستن‌ها، باعث می‌شود که بهتر خودتان و کمال‌گرایی‌تان را بشناسید و این کمک‌کننده است.
۳) باورهای غیرمنطقی‌تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه‌لقمه می‌کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی‌توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال‌گرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس می‌رویم سراغ باورهای تشکیل‌دهنده‌اش. یک بار دیگر بخش سوم علت‌های کمال‌گرایی را بخوانید؛ می‌بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده‌اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال‌ها با آنها زندگی کرده‌اند در ناخودآگاه‌شان حک شده است.
این باورها وقتی که می‌خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می‌خورید، حسابی توی ذهنتان وول می‌خورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشت‌شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره‌ای منصفانه‌تر است. تکرار این کار باعث می‌شود که کم‌کم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه‌تر فکر کند و نه باورهای کمال‌گرایانه.
۴) والدین‌تان را آگاه کنید.
این گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات‌چی‌ها و روان‌شناس‌های خانواده است. اگر والدین آگاه باشند که تربیت‌کردن بچه‌هایشان به شیوه ارباب‌منشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه‌هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می‌شود از طریق همان مشاوره‌های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره‌های روان‌شناختی هنگام بارداری یا بزرگ‌کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم.
شمایی که کمال‌گرایید و الان جوان رشیدی شده‌اید می‌توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال‌گرایتان بگویید که دارند با بچه‌های دیگرشان چه کار می‌کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده‌اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه‌هایتان ۲۰ بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می‌دهید.
سعید بی‌نیاز
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید