پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مسخ با مانتوی آبی در سراب


مسخ با مانتوی آبی در سراب
جست‌وجوگران سرچشمهٔ هنر تئاتر، پیش از آنكه پیدایی آن را در آیینهای اسطوره‌ای یونان بیابند، گه‌گاه نگاه خود را معطوف آغازگاهی دیرین‌تر كرده‌اند. بنابراین نگاه طلیعه پیدایش این هنر را غارهای تاریكی می‌دانند كه در آن انسانهای منقوش بر سنگ و دیواره‌ها یادآور بازی انسان برای استیلا بر طبیعت و تسخیر ارواح جهان است، و جالب اینجاست كه ما نیز امروزه با دیدن این تصاویر به این حقیقت پی می‌بریم كه گویی این بازی مقد‌ّس نه فقط توانایی برقرار ارتباط میان انسانها را ممكن ساخته، بلكه موجب ارتباط میان انسان و طبیعت و ماورای طبیعت نیز بوده است. اگرچه این بازی پس از چندی به حركات و اداهای پررمز و راز و پیچیده‌ای مبد‌ّل گشت كه ارتباط گسترده‌تر و عمیق‌تر با ماوراء طبیعت را ممكن می‌كرد، اما همین رمزگان پایه پیدایی رمزگذاری در هنر اجرایی تئاتر گردید؛ رمزها و نشانه‌هایی كه ارتباط انسانی را متجلی می‌سازد. و مگر جز این است كه امروزه نیز تئاتر در هر شكل، گونه و شیوه، مجموعه‌ای از نشانه‌هاست كه می‌بایست توسط مخاطب رمزگشایی و معنایابی شود؟
س‍ِر‌ّ و رمز ایجاد ارتباط در هنر تئاتر در همین نكته نهفته است: یافتن رمزها و نشانه‌هایی كه توسط تمامی انسانهای روی زمین با هر فرهنگ قابل كشف و فهم است. در این میان وظیفه منتقد بازشناسی، ساده‌سازی و كشف جوهر نمایش است. كشف جریانی كه گاه از چشم هنرمند نیز دور می‌ماند. به بیانی دیگر یافتن راههای بیشتر برای برقراری ارتباط میان اثر و مخاطب. آنچه به‌طور مختصر در این نوشتار آمده شرح حالی است گذرا بر روح خسته انسان معاصر كه در میان مفاهیم و دانسته‌هایش، سردرگم مانده است و نبرد همیشگی میان تفكر مخالف و موافق و تبادل قدرت، او را به افسردگی از دنیای نمایش، سوق داده است. در این سمت و سو ایجاد تصویری فانتزی از فاصله‌ای كه میان خط باریك دوزخ و برزخ است باعث گشته تا در روابط شخصی و گاه اجتماعی آدمهایی كه ما به‌ازای بیرونی و حقیقی نمی‌توان برای آنها در نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» در نظر گرفت، درونمایه نمایش «رحیم نوروزی» به صورت پازلی مغشوش و تك‌ساحتی در اذهان تداعی می‌شود. در حقیقت نپرداختن به قصه‌پردازی و قصه‌گویی در گسترهٔ عنصر خیال و بهم ریختگی زمانی در زمینه‌ای معل‍ّق و ناتوان بودن بر تفكیك زبانی دو فضا و حتی تیپهای به تصویر درآمده در ساختار نمایشنامهٔ «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» سبب ایجاد شكافی عمیق در ساختار روایی متن و نظم چینش صحنه‌ها شده است. به زبانی دیگر «رحیم نوروزی» در تلاش است فضایی بی‌زمان و بی‌مكان را در قالبی انتزاعی در شاكله نمایش برای حضور اشخاص نمایشی در موقعیتهای مختلف تجسم بخشد كه نمود آن هر بار در یك طبقه از یك ساختمان بلندمرتبه صورت می‌گیرد، اما چنین اتفاقی در مخی‍ّله تماشاگر رخ نمی‌دهد. به عبارتی دیگر، نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» تقریباً تهی از تصاویری ملموس و قابل باور برای تماشاگر است و نبود چنین مسئله‌ای در كلی‍ّت و ساختار محتوایی نمایش كاملاً به چشم می‌آید. ضعف عمدهٔ نمایش «شما خانمی با ....» تأكید بیش از حد‌ّ كارگردان بر عنصر تك‍ّه‌پرانی و شوخیهای بی‌ربط كلامی، بدون شناختن آسیب‌شناسی روابط اشخاص نمایشی در مواجه شدن با اشخاص دیگر نمایش است. همچنین لحاظ نكردن تم اصلی نمایش كه همان تنهایی و سرگشتگی انسان امروزی در عصر تكنولوژی و فن‌آوری اطلاعات می‌باشد كه باعث خدشه‌دار شدن فرم و محتوای نمایش شده است تماشاگر «دخترانی با...» در پایان نمایش در خمیر ناخودآگاه خویش جست‌وجو‌گر ارتباط میان دیالكتیك تصویر پایانی و آن چیزی است كه از سوی كارگردان بر فضای نمایش تحمیل شده است.بدون شك ساختار نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» بر كلام و گفت‌وگو استوار می‌باشد. اما آنچه كه نویسنده و كارگردان در نمایش لحاظ نكرده است، به كار نگرفتن ادبیات دراماتیك برای خلق موقعیتهای گوناگون نمایشی است. یعنی در نمایش «شما خانمی با...» نه فقط كاربرد كلام برای مخاطب ملموس و باورپذیر نیست، بلكه حتی برای آن نمی‌توان ما به ازای عینی در دنیای خارج از نمایش تصو‌ّر كرد. بنابراین بی‌توجهی به استفاده از باورپذیری كلام دراماتیك، نمایش را در زمرهٔ آثاری قرار می‌دهد كه توجه به موقعی‍ّت خلق لحظات نمایشی را، در برابر دیدگان تماشاگران به تعارض وامی‌دارند. یكی دیگر از نقاط ضعفی كه نمایش «شما خانمی با...» را دچار تشویش و سرگردانی می‌كند، طرحی است كلیشه‌ای كه نویسنده بر اساس آن، قصه خود را بنا نهاده است در این زمینه می‌توان به گفته‌های لسینگ كه زمانی در كلاسهای نمایشنامه‌نویسی هامبورگ گفته بود، اشاره كرد:
اگر من با اجرای اثر خود نتوانم هیجان روحی در تماشاگر ایجاد كنم، پس در آن صورت این همه تلاش برای تهیه یك نمایش، آواره كردن چندین زن و مرد به نام هنرپیشه و گرد آوردن مردم در یك سالن چه معنی دارد؟
بهتر است به جای این‌گونه نمایش، داستانی موجز آورد تا شنونده در خانه خود بنشیند و از مضمون آن آگاهی یابد۱.ذكر بخشی از نوشته‌های لسینگ به این منظور در این نوشتار آورده شد كه یادآور سخن فوق باشد در جایگاه نویسنده و كارگردان نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» در انتقال معنا و ارتباط آن به انواع روابط آدمهای نمایشی كه ثمره‌ای جز كسالت و خمودگی ـ از آنچه كه در صحنه مشاهده می‌كند، ندارد.
به راستی اگر كارگردان نمایش به جای پرداختن به روساخت اثر، به ك‍ُنه وجودی ماجراهایی كه برای تیپهای نمایشی در «شما خانمی با....» اتفاق می‌افتد بیشتر توجه می‌كرد، شاید در صحنه نمایش كمتر شاهد هرج و مرج ناشی از بیگانگی نویسنده و كارگردان با فضایی كه به تصویر درآمده است، بودیم. البته همان‌طور كه گفته شد «رحیم نوروزی» در نمایش «شما خانمی با...» با تكیه بر كلام، محور بودن مفاهیم را مد‌ّ نظر داشته، ولی به‌دلیل آشفتگی در چیدمان صحنه‌های روایی و پرحرفی هر كاراكتری ـ كه در حد‌ّ تیپ باقی مانده‌اند ـ نتوانسته به ادبی‍ّت ادبیات كلامی نمایشی نزدیك شود. پس در نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» فقط كلمات به‌صورت منفعل و به شكل ابزار‌‌‌ِ تكرار‌ِ شنیداری، در نمایش مورد استفاده قرار گرفته شده و كاركرد فرامتنی را برای مخاطب پیدا نكرده است. با توجه به این نگاه و به لحاظ ساختاری و به‌خصوص به لحاظ زبان نمایشی، نمایش «شما خانمی با...» زبان پالوده‌ای ندارد. به عبارت دیگر «رحیم نوروزی» در صیقل دادن زبان نمایشی خویش ناموفق به نظر می‌رسد. در ارتباط با طراحی صحنهٔ نمایش می‌توان گفت دكور و لوازم صحنه بخشی از یك آسانسور و راهروهای داخلی ساختمانی بلندمرتبه را با درهای فراوان تداعی می‌كند. اما اتفاقی كه در طراحی صحنه نمایش رخ نداده است حركت رو به اعتلایی است كه می‌توانست آدمهای نمایشی را به سوی مرز كمال و جاودانگی هدایت كند. متأسفانه نكتهٔ دیگری كه در طراحی صحنه در نظر گرفته نشده است، ایجاد ارتباطی است كه صحنه نمایش با كمك وسایل صحنه بایستی با تماشاگر برقرار كند، ولی نه فقط در انتخاب رنگ، حجم و ابعاد در صحنه چنین اتفاقی نمی‌‌‌افتد، بلكه قطع كل‍ّی ارتباط تماشاگر با بازیگران را با خاموش و روشن شدن نور صحنه و همچنین باز و بسته شدن درهایی كه در شاكلهٔ نمایش منطقی برای طراحی آن دیده نمی‌شود، شامل گردیده است. درباره نورپردازی و طر‌ّاحی لباس اتفاق چشمگیری در صحنه در جهت اعتلا بخشیدن به مفهوم و محتوای نمایش رخ داده است. عامل بیرونی برای ایجاد ریتم و ضرباهنگ درونی نمایش یعنی موسیقی نیز استفاده شایان توجهی نشده است. در مجموع می‌توان گفت نمایش از سكون شروع و به سكون ختم می‌شود. حركت رو به رشدی در تحو‌ّل شخصیتها و درست‌تر بگویم، تیپها كمتر دیده می‌شود. پافشاری در پراكنده‌گویی آدمهای نمایش، حاصلی جز مغشوش ساختن ذهن تماشاگر ندارد. وحدت اثر نمایشی، لازمهٔ روابط عل‍ّت و معلولی است كه در نمایش «شما خانمی با مانتوی آبی ندیدید» چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ ساختار بصری كم دیده می‌شود.

منابع:
۱ـ لسینگ، گامبورسكایا دراماتورگیا. صفحه ۱۸۳ به نقل از صفحه ۲۱. مقدمه مقالات فارسی آخوندزاده.
۲ـ دیوید مكارشك در مقدمه‌ای بر سیستم و روشهای خلاق استانیسلاوسكی نوشته است كه خود بزرگ‌بینی مرضی است ویژه تئاتر. ترجمه اصغر رستگار ـ چاپ پیام تهران ۱۳۵۶ ـ صفحه ۳.
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر