سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

برخوردهای مسالمت‏آمیز پیامبر(ص) با یهود


برخوردهای مسالمت‏آمیز پیامبر(ص) با یهود
درباره صلح نامه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یهود مدینه هر چه سخن گفته می‏شود منحصر به پیمانی است كه به «موادعه یهود» شهرت یافته است. لیكن در این مقاله قرار داد دیگری كه تنها در كتاب «اعلام الوری‏» آمده‏است‏به عنوان پیمان اصلی میان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و یهود معرفی می‏گردد و دلایل و شواهدی بر درستی آن متن ارائه می‏شود.
هم‏چنین این نتیجه به‏دست آمده كه پیمان‏نامه مشهور، مربوط به یهودیان انصار است و به علاوه، آن مجموعه‏ای از چند قرارداد است نه یك قرارداد.
بخش دوم این نوشتار به بررسی یكی از سریه‏های زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پرداخته و چنین نتیجه‏گرفته‏است كه این حركت‏برخلاف آن‏چه شهرت یافته سریه نیست، بلكه حركتی سیاسی است كه از سوی رسول‏خداصلی الله علیه وآله به منظور صلح با یهود خیبر انجام شده‏است. هر چند پایان این حركت‏به درگیری كشیده‏شده‏است.
پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله پس از هجرت به مدینه، برخوردهای گوناگونی با یهودیان این شهر داشته كه از این میان، جنگ‏های آن‏حضرت با بنی‏قینقاع، بنی‏نضیر، بنی قریظه و خیبر شهرت یافته است. هم‏چنین آن‏حضرت سریه‏هایی را برای كشتن برخی چهره‏های مفسد یهودی اعزام نموده‏اند، لیكن درباره برخوردهای مسالمت‏آمیز میان رسول خدا و یهودیان كمتر سخن به میان آمده‏است. در این‏جا دو مورد مهم از این برخوردها بررسی می‏گردد: یكی انعقاد قرارداد صلح میان آن حضرت و گروه‏های یهودی مدینه و دیگری تلاش ایشان برای برقراری صلح با یهود خیبر پیش از جنگ با خیبریان، هرچند این تلاش به نتیجه نرسیده‏است.
منابع اصلی این تحقیق عبارت‏اند از دو كتاب «السیرهٔ النبویه‏» و «المغازی‏». السیرهٔ النبویه كه به سیره ابن هشام شهرت دارد در واقع سیره ابن‏اسحاق است كه عبدالملك بن هشام (متوفای ۲۱۳ق) آن را جمع‏آوری كرده و گاه از آن كاسته و گاه مطالبی را برآن افزوده‏است. محمدبن اسحاق (متوفای ۱۵۰ق) قدیمی‏ترین سیره نویسی است كه روایات او در تاریخ اسلام جایگاه ویژه‏ای دارد. او كارهای پراكنده پیش از خود را جمع كرده و سیره منظمی را به دست داده‏است. با وجود آن همه مطالبی كه این مورخ درباره روابط پیامبرصلی الله علیه وآله و یهود آورده، از پیمان آن حضرت با سه گروه یهودی مدینه سخنی به میان نیاورده‏است، بلكه گزارش او از پیمان عمومی به گونه‏ای است كه مورخان بعدی، گروه‏های اصلی یهود را هم در این قرار داد سهیم دانسته‏اند و به نظر می‏رسد این توهم ناشی از واژه‏هایی است كه ابن‏اسحاق در این گزارش به‏كار برده‏است.
درباره وثاقت ابن‏اسحاق اختلاف نظر فراوان است اما به نظر می‏رسد پذیرش گزارش‏های او از سوی مورخان بعدی شاهدی بر وثاقت او باشد. گذشته از این، در بررسی‏های تاریخی به آسانی نمی‏توان گفته‏های ابن اسحاق را كه با قراین و شواهدی قابل تایید است، رد كرد، زیرا در این صورت بیشتر اطلاعات تاریخی صدر اسلام با مشكل روبه‏رو خواهد شد، البته این سخن بدان معنا نیست كه هر نقل مشكوكی را هم بپذیریم. در این نوشتار هم‏چنین از اضافات ابن هشام استفاده‏های زیادی شده‏است.
منبع دیگر (المغازی) از محمدبن عمر واقدی (متوفای ۲۰۷ق) است. او تنها مورخی است كه خبرهای مربوط به همه جنگ‏ها و سریه‏های دوران رسول خدا را به تفصیل ثبت كرده‏است. قدیمی بودن او و كارشناسی‏اش در زمینه جنگ‏ها و سریه‏ها اعتبار ویژه‏ای به این كتاب بخشیده و ارائه جزئیات رویدادها آن را بر سیره ابن اسحاق برتری داده است.
پس از این دو منبع اصلی، كتاب‏های: الطبقات الكبری، تاریخ الخلیفه، الاموال، المحبر، انساب الاشراف، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، دلائل النبوه، اعلام الوری و دیگر منابع مربوط به سیره و مغازی مورد توجه بوده‏است. در این میان، كتاب الاموال و اعلام الوری در موضوع پیمان‏های پیامبر و یهود بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. ابوعبید قاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴ ق) مؤلف كتاب الاموال، دومین كسی است كه پس از ابن اسحاق متن كاملی از پیمان نامه مدینه ارائه كرده و به خاطر ذكر نام راویان، حتی برگزارش ابن اسحاق - كه به سند این قرار داد اشاره نكرده‏است - برتری دارد. در عین حال یكی از مورخانی كه درباره ركت‏یهودیان معروف مدینه در این پیمان، ابهام ایجاد می‏كند ابوعبید می‏باشد كه سخن او منشا اشتباه برخی تاریخ‏نویسان شده‏است. علامه ابوعلی طبرسی (متوفای ۵۴۸ ق) صاحب تفسیر مجمع البیان، نویسنده كتاب تاریخ اعلام الوری است. این كتاب گرچه در تاریخ چهارده معصوم‏علیهم السلام است، بخش زیادی از آن به سیره پیامبر اختصاص دارد. از این رو، منبع مهمی در موضوع پیمان با یهودیان اصلی مدینه (بنی قینقاع، بنی‏نضیر و بنی قریظه) به شمار می‏رود و بلكه منحصر به فرد است. البته دست دوم بودن این منبع ضرری به اعتبار این نقل نمی‏زند چون از منابع كهن بر درستی گزارش او شاهد آورده‏ایم.
درباره بخش دوم این نوشتار ذكر این نكته لازم است كه همه مورخان سریه عبدالله بن رواحه را، برای كشتن اسیربن رزام، عنوان كرده‏اند اما با بررسی گزارش‏های مختلف به این نتیجه دست‏یافته‏ایم كه این حركت‏به منظور برقراری صلح با خیبر بوده‏است ولی در هنگام بازگشت هیئت اعزامی، به درگیری كشیده شده‏است.
● پیمان با یهود
پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله پس از ورود به مدینه با گروه‏های زیادی پیمان بستند. آن‏چه مورد نظر ماست پیمان‏هایی است كه یهودیان مدینه در آن شركت داشته‏اند. با این‏كه مورخان به مناسبت‏های مختلف به قراردادهای پیامبرصلی الله علیه وآله با یهود اشاره كرده‏اند اما به متن آن‏ها چندان توجهی نشده‏است; مثلا هنگام گزارش جنگ‏های آن حضرت با سه گروه یهود می‏گویند: پیامبر با آنان پیمانی داشت كه نادیده گرفتند (۱) ولی مواد آن را بیان نكرده‏اند. تنها دو مورد از این قراردادها به‏طور كامل ثبت‏شده كه یكی مربوط به همه گروه‏های مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنی‏نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است. در این فصل مواد این دو قرارداد و طرف‏های امضا كننده آن بررسی خواهد شد.
الف - پیمان عمومی
یكی از اقدامات رسول خداصلی الله علیه وآله در آغاز هجرت، انعقاد قراردادی میان مهاجرین و انصار بود كه در آن از یهود هم فراوان یاد شده‏است. با وجود اهمیت فراوانی كه تاریخ‏نویسان متاخر برای این پیمان‏نامه قائل‏اند و آن را از شاه كارهای دولت مدینه می‏دانند، مورخان اولیه چندان اهمیتی به آن نداده و به نقل آن همت نگماشته‏اند. تنها ابن هشام متن آن را از ابن‏اسحاق روایت كرده و ابوعبید - معاصر ابن هشام - هم در كتاب الاموال آن را آورده است. (۲) اما متاسفانه مورخانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره‏ای به آن نكرده‏اند. گر چه روایت ابن اسحاق و ابوعبید با قدمتی كه دارند برای ما ارزشمند است لیكن تعدد روایات و برداشت‏های سیره‏نویسان بعدی نیز می‏توانست در تحلیل جزئیات قرارداد بیشتر راهگشا باشد.
متن این پیمان كه ابن هشام آن را قبل از داستان برادری مهاجرین و انصار آورده، طولانی است. در این‏جا به بخش‏هایی از آن كه مورد نظر است توجه می‏كنیم:
ابن اسحاق می‏گوید:
رسول خداصلی الله علیه وآله بین مهاجرین و انصار نوشته‏ای امضا كرد و در آن با یهود پیمان بست. آنان را بر دین و اموالشان تثبیت كرد و به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود. متن پیمان چنین است: بسم‏الله‏الرحمن الرحیم این نوشته‏ای است از محمد پیامبرصلی الله علیه وآله بین مسلمانان قریش و یثرب و كسانی كه به ایشان ملحق شوند و به همراهشان جهاد كنند. آنان ملتی واحد را تشكیل می‏دهند. مهاجرین در پرداخت دیه و فدیه بر آداب پیش از اسلام باقی‏اند و به نیكی و عدالت آن را می‏دهند. بنی‏عوف، بنی‏ساعده، بنی حارث، بنی جشم، بنی نجار، بنی‏عمروبن‏عوف، بنی نبیت و بنی اوس هم بر رسوم پیش از اسلام باقی‏اند. .. هر یهودی از ما پیروی كند یاری می‏شود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمی‏شود و دشمنش یاری نمی‏گردد... یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را می‏پردازند.
یهود بنی‏عوف و بندگانشان با مسلمانان در حكم یك ملت‏اند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر كه ستم كند خود و خانواده‏اش را به هلاكت‏خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنی‏ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی‏عوف ثابت است. نزدیكان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. كسی بدون اجازه محمدصلی الله علیه وآله از این مجموعه بیرون نمی‏رود. از قصاص جراحتی كوچك هم گذشت نخواهد شد. هر كه دیگری را ترور كند خود و خانواده‏اش را در معرض ترور قرار داده مگر این‏كه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می‏پردازند... قریش و دوستانشان پناه داده نمی‏شوند. اگر كسی به مدینه حمله كرد همه دفاع خواهند كرد. یهود اوس و موالی‏شان نیز از این حقوق برخوردارند.
این قرارداد همان‏گونه كه پیداست میان مهاجرین و قبایل مسلمان و یهودی انصار بسته شده‏است. یهودیانی كه نامشان در این پیمان آمده شهرتی ندارند و در گزارش‏های تاریخی توجه چندانی به آن‏ها نشده‏است. (۳) گویا این یهودیان همان كسانی‏اند كه یعقوبی درباره آنان می‏گوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند» (۴) و به متهودین (یهودی شده‏ها) یا یهود انصار شهرت دارند. این گروه‏ها به جهت اوس یا خزرجی بودنشان كمترین تنش‏ها را با مسلمانان داشته‏اند (۵) و به نظر می‏رسد كم‏كم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته‏اند. علت معروف شدن این پیمان به موادعه یهود هم، شركت این گروه از یهود انصار، در آن است. اما نام‏گذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست چون طرف‏های اصلی آن مهاجران مكه و انصار مسلمان مدینه هستند. در ابتدای متن و در گزارش منابع دیگر نیز تنها همین گروه به عنوان طرف قرارداد مطرح هستند و هیچ اشاره‏ای به یهود نشده‏است. (۶) به همین دلیل برخی محققان براین باورند كه این پیمان مجموعه‏ای از چند قرارداد است كه ابن‏اسحاق و دیگران آن را در كنار هم و به عنوان یك پیمان نامه آورده‏اند. (۷) تكرار برخی مواد متن نیز چنین مطلبی را تایید می‏كند.
به هر حال عنوان «موادعه یهود» و شركت گروه‏های یهودی انصار در این پیمان نامه، بسیاری را به اشتباه انداخته و موجب شده‏است گمان كنند سه طایفه معروف یهود - كه گفته می‏شود یهود اصلی حجازند (۸) - نیز در این قرارداد شركت داشته‏اند. علت چنین تصوری این است كه اولا، برخی مورخان هنگام نقل این قرارداد از آن سه طایفه نام برده‏اند. (۹) ثانیا، همه مورخان هنگام بیان جنگ‏های پیامبرصلی الله علیه وآله با این سه گروه یهودی، گفته‏اند: «آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه با او پیمان بسته بودند» و چون متن دیگری غیر از این پیمان به موادعه یهود شهرت ندارد، بلافاصله تصور می‏شود كه مراد از پیمان با سه گروه یهود، همین پیمان عمومی است. لیكن این مطلب درست نیست و این سه گروه در این قرار داد دخالتی ندارند بلكه آنان پیمانی مخصوص دارند كه بعدا از آن سخن خواهیم گفت. البته ممكن است انعقاد هر دو معاهده در یك زمان انجام شده باشد اما به هر حال در پیمان عمومی كه عنوان موادعه یهود به خود گرفته حرفی از آنان نیست، زیرا این سه طایفه از یهودیان سرشناس مدینه بودند و اگر در این پیمان شركت داشتند حتما نام آنان برده می‏شد. چگونه ممكن است از هشت گروه یهودی غیر معروف در این پیمان نام برده شود اما به یكی از سه گروه معروف اشاره هم نشود؟! پس باید گفت پیمان با سه طایفه، غیر از این قرارداد است.به علاوه مواد این پیمان با آن‏چه مورخین درباره آن سه گروه می‏گویند، مطابقت ندارد. آنان می‏گویند سه طایفه با پیامبرصلی الله علیه وآله قرار داشتند كه بی‏طرفی خود را حفظ كرده و حتی به نفع مسلمانان وارد جنگ نشوند (۱۰) اما در این پیمان یهود موظف شدند در جنگ‏ها همراه مسلمانان شركت كرده و بخشی از هزینه آن را تامین كنند. (۱۱) در گزارش‏های تاریخی هم درباره شركت این سه طایفه در جنگ‏ها مطلبی به چشم نمی‏خورد و تاریخ نیز هیچ گاه آنان را به خاطر كناره‏گیری از جنگ سرزنش یا متهم به پیمان‏شكنی نكرده‏است. پیداست چنین تعهدی (كه مسلمانان را یاری كنند) نسبت‏به رسول خدا نداشته‏اند و آن‏چه هست مربوط به یهودیان اوس و خزرج است.
برخی با بیان احتمالاتی درباره شركت این سه طایفه در پیمان عمومی گویند: «احتمال دارد آن‏ها هم جزء پیمان باشند، چون یاد از بستگان اوس و غیره، ضمنا یاد از یهود هم‏پیمان آن‏ها هم هست‏». (۱۲) اما این سخن درست‏به نظر نمی‏رسد چون اولا، انعقاد پیمان با اوس و خزرج هیچ گاه مستلزم قرارداد با هم‏پیمانان آنان نیست. ثانیا، یاد از یهود انصار در پیمان نامه نشان می‏دهد كه یهودیان اصلی - بنی‏قینقاع و بنی‏نضیر و بنی قریظه - باید مورد توجه بیشتری قرار می‏گرفتند و اگر همراه هم‏پیمانان اوس و خزرجی خود در پیمان شركت داشتند حتما نام آنان نیز برده می‏شد.
علامه جعفر مرتضی در این باره می‏گوید: «روشن است كه مقصود از یهود در این قرارداد بنی‏قینقاع و بنی‏نضیر و بنی قریظه نیستند بلكه یهودیانی هستند كه جزء قبایل انصار بودند». (۱۳) هیكل هم می‏گوید: «در امضای این عهدنامه یهود سه‏گانه شركت نداشتند و پس از مدتی بین آنان و پیامبر قراردادی بسته شد.»(۱۴)
ب - پیمان با سه گروه معروف یهود
متن این قرارداد را كه رسول خداصلی الله علیه وآله با سه طایفه بنی‏نضیر، بنی‏قریظه و بنی قینقاع امضا كرده مرحوم طبرسی در اعلام‏الوری از علی‏بن ابراهیم نقل كرده‏است. متاسفانه این متن هم مورد بی‏توجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچ كس قبل و بعد از طبرسی آن را نیاورده است. (۱۵) جای شگفتی است چنین پیمان مهمی - كه به سرنوشت‏سه‏گروه یهودی به‏خصوص بنی‏قریظه مربوط است - این‏گونه از دسترس یا توجه منابع تاریخی و روایی دور بماند و تنها در قرن ششم و برای یكبار متن آن ثبت‏شود. به هر حال این مهم‏ترین پیمانی است كه در موضوع یهود مدینه با آن سرو كار داریم و به جهت اهمیت و ضرورت آن در مباحث آینده، متن آن را از نظر می‏گذرانیم:
علی بن ابراهیم نقل می‏كند یهود بنی‏قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامیرصلی الله علیه وآله آمده گفتند: مردم را به چه می‏خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و رسالت‏خودم. من كسی هستم كه نامم را در تورات می‏یابید و علمایتان گفته‏اند از مكه ظهور می‏كنم و به این سنگلاخ (مدینه) كوچ می‏كنم... یهودیان گفتند آن‏چه گفتی شنیدیم. اكنون آمده‏ایم با تو صلح كنیم كه به سود یا زیان تو نباشیم و كسی را علیه تو یاری نكنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم كار تو و قومت‏به كجا می‏انجامد. پیامبر پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد كه یهود نباید علیه پیامبرصلی الله علیه وآله یا یكی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مركب (نه در پنهانی و نه آشكارا، نه در شب و نه روز) اقدامی انجامد دهد و خداوند بر این پیمان گواه است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد رسول‏خدا می‏تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر و اموالشان را غنیمت‏بگیرد. آن‏گاه برای هر قبیله از این یهودیان نسخه‏ای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی‏نضیر حیی‏بن‏اخطب، مسئول پیمان بنی قریظه كعب بن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع مخیریق بود. (۱۶)
این قرارداد نسبت‏به آن‏چه به پیمان‏عمومی شهرت یافته از صراحت و انسجام بیشتری برخوردار است، زیرا طرف‏های آن به خوبی روشن است و پیداست در یك زمان برای هر سه طایفه بسته شده‏است. ولی مشكل این متن این‏است كه منحصر به نقل طبرسی است و در هیچ منبع دیگری نیامده‏است. گذشته از این‏كه قدمت كتاب و راوی (علی‏بن‏ابراهیم) به اندازه مورخان دست اول سیر نیست. اما آن‏چه مشكل را حل می‏كند گزارش‏ها و شواهدی است كه در منابع دست اول بر تایید مواد این پیمان وجود دارد; این شواهد عبارت‏اند از:
- در بسیاری از منابع وقتی سخن از پیمان‏شكنی سه طایفه یهودی به میان آمده تصریح شده‏است كه آنان هنگام ورود رسول خدا به مدینه، پیمانی را با آن حضرت امضا كردند. (۱۷) از طرفی گفتیم پیمان عمومی به هیچ رو متوجه این سه طایفه نیست و قرارداد دیگری هم درباره یهود وجود ندارد تا سخن مورخین را راجع به آن بدانیم.
- در برخی منابع آمده است‏یهود با پیامبر قرار داشتند به سود و زیان او قدمی بر ندارند (۱۸) و این مطلب در این پیمان‏نامه وجود دارد.
- مورخین می‏گویند حیی‏بن اخطب و كعب بن اسد با رسول خدا و مسئول پیمان بنی‏نضیر و بنی قریظه طرف قرارداد بودند. (۱۹) این مطلب نیز در این قرارداد بیان شده‏است.
- در منابع آمده‏است پیامبرصلی الله علیه وآله پس از پیمان‏شكنی بنی‏قینقاع و بنی‏نضیر قصد كشتن آنان را داشت ولی از آنان گذشت. (۲۰) درباره قتل عام بنی‏قریظه پس از پیمان‏شكنی‏شان هم مورخان می‏گویند: «مردانشان كشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند». (۲۱) وقتی هم محاصره بنی‏نضیر و بنی‏قریظه شدت گرفت‏یهودیان گفتند: «اگر تسلیم محمدصلی الله علیه وآله نشویم مردانمان كشته و زن و بچه‏ما اسیر خواهند شد» (۲۲) و این‏ها كلماتی است كه تنها در این پیمان‏نامه وجود دارد.
- مفسرین در شان نزول آیات دوازده و سیزده سوره آل‏عمران می‏گویند: چون مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، یهود گفتند این همان پیامبرصلی الله علیه وآله موعود است اما وقتی در نبرد احد شكست‏خوردند یهود شك كرده گفتند او پیامبر نیست و بنای ناسازگاری و پیمان‏شكنی گذاشتند. (۲۳) این مطلب با آن‏چه در عهدنامه آمده كه یهودیان گفتند، صلح می‏كنیم تا ببینیم كار تو و قومت‏به كجا می‏انجامد، متناسب است. گویا یهود با آن همه اطلاعاتی كه از پیامبرصلی الله علیه وآله داشتند باز هم منتظر حوادث آینده بودند و گمان می‏كردند پیامبرصلی الله علیه وآله باید همیشه پیروز باشد و اگر چنین نشد با او مقابله كنند. از این رو پس از جنگ احد، بنی‏نضیر عهد خود را شكسته با رسول خدا وارد جنگ شدند.
این‏ها شواهدی است كه به خوبی نشان می‏دهد پیمان با سه گروه یهود مدینه، چیزی جز روایت اعلام‏الوری نیست.
درباره این قرارداد چند نكته دیگر قابل توجه است:
الف - با این‏كه درباره تاریخ انعقاد پیمان عمومی تردیدهایی وجود دارد (۲۴) اما شواهدی در دست است كه بنابر آن‏ها پیمان با طوایف یهود را نمی‏توان دیرتر از ماه‏های اول هجرت دانست: نخست آن‏كه در گزارش این پیمان آمده‏است: یهودیان نزد پیامبر آمده از دعوتش پرسیدند. پیداست این اولین برخورد یهود با رسول خداصلی الله علیه وآله بوده كه چنین سؤالی كرده‏اند. شاهد دیگر آن‏كه، مخیریق (كه طرف قرارداد بنی‏قینقاع معرفی شده) در همان اوایل هجرت ایمان آورده و در احد به شهادت رسیده‏است. (۲۵) دیگر این‏كه وی وقتی پیمان‏نامه را گرفت و نزد قومش برگشت‏به آنان گفت: بیایید به محمدصلی الله علیه وآله ایمان آوریم. (۲۶) از این رو به نظر می‏رسد او در همان روزها به مسلمانان پیوسته باشد. پس انعقاد این قرارداد به ماه‏های اول هجرت برمی‏گردد. (۲۷)
ب - بندهای این پیمان بسیار جالب است چون بعدها یهودیان یك‏یك این قیود را زیر پا گذاشته و پیمان‏شكنی را به كمال رساندند. آنان متعهد شدند به هیچ یك از اقدامات زیر دست نزنند:
- همكاری علیه پیامبر (لا یعینوا علی رسول‏الله) ۲- همكاری علیه یاران پیامبر یعنی همه مسلمانان (ولا علی احد من اصحابه) ۳- اقدام تبلیغاتی (بلسان) ۴- اقدام مسلحانه (و لا ید و لا بسلاح) ۵- پشتیبانی تداركاتی دشمن (و لا بكراع) ۶- توطئه‏های پنهان و آشكار، در شب یا روز (فی السر و العلانیهٔ باللیل و بالنهار) با وجود همه این قیود و تاكیدات، در آینده خواهیم دید كه برخی از این گروه‏ها با زیر پا گذاشتن همه این شرایط، پیمان خود را نقض كرده با مسلمانان وارد جنگ شدند.
ج - از سوی رسول خداصلی الله علیه وآله برای هر كدام از این سه طایفه نسخه‏ای نوشته شد تا نزد بزرگ ایشان محفوظ باشد. این شخص مسئول پیمان‏نامه و طرف قرارداد با پیامبرصلی الله علیه وآله به شمار می‏آمد و تصمیم‏گیری درباره پای بندی یا نقض قرارداد برعهده او بود. به همین جهت عبدالله بن ابی برای جنگ افروزی میان یهود و مسلمانان به حیی‏بن‏اخطب و كعب بن اسد پیغام داد كه پیمان خود را نادیده بگیرند و با پیامبر بجنگند. (۲۸) در جریان پیمان‏شكنی بنی‏قریظه هم این كعب بود كه به این كار رضایت داد و دیگران نیز با او مخالفتی نكردند. (۲۹)
د - نكته آخر تناقضی است كه درباره مواد این قرارداد با پیمان عمومی در گزارش‏های مورخین به چشم می‏خورد. گاه گفته می‏شود: وقتی رسول خداصلی الله علیه وآله به مدینه آمد با یهود پیمان بست كه به سود و زیان او جنگ نكنند (۳۰) و گاه می‏گویند: در پیمان آمده است كه اگر جنگی روی دهد یهود نیز به یاری مسلمانان بروند. (۳۱) بار دیگر گفته می‏شود: رسول خداصلی الله علیه وآله هر گروه از یهودیان را به هم‏پیمانان خود ملحق كرد. (۳۲) این مطلب هم گفته می‏شود كه پیامبر به سود و زیان آنان شرایطی مقرر فرمود. (۳۳) پیداست در این مورد میان دو قرارداد خلط شده‏است; قسمت دوم و سوم كلام مورخان مربوط به پیمان عمومی است كه یهودیان اوس و خزرج به دوستان هم‏پیمان خود ملحق شدند و هم‏چنین متعهد شدند در دفاع از مدینه همراه مسلمانان بجنگند، اما قسمت اول و چهارم سخن مورخان مربوط به پیمان با سه طایفه است كه قرار شد در جنگ‏ها - چه به سود و چه زیان پیامبر - وارد نشوند و مقصود از شرایط (له و علیه آنان) همان تعهدات طرفین برای عدم تعرض به یكدیگر است كه در این قرارداد آمده است (لا نتعرض لا حد من اصحابك و لا تتعرض لنا و لا لاحد من اصحابنا). علت این ناسازگاری در كلمات تاریخ‏نگاران این است كه معمولا كلمه یهود را بدون قید آورده‏اند. از این رو، یهود انصار كه در پیمان عمومی (۳۴) شركت داشته‏اند از یهودیان اصلی بنی‏نضیر و بنی‏قریظه و بنی‏قینقاع كه پیمان مخصوص به خود دارند، به سادگی تشخیص داده نمی‏شوند.از آن‏چه گذشت روشن شد هر سه طایفه یهودی كه با مسلمانان درگیر شدند با پیامبر به عنوان رئیس دولت مدینه، پیمان عدم تعرض داشتند. گر چه متن این پیمان تا پیش از سده ششم به طور كامل ثبت نشده ولی همه مورخان كهن اشاره‏ای به آن كرده‏اند. گویا اصل چنین قراردادی برای آنان مسلم بوده ولی از ثبت مواد آن غفلت كرده‏اند. تاریخ‏نویسان جدید به‏خصوص اهل سنت هم كه گویا متن اعلام را ندیده و فقط به روایت ابن اسحاق و پیمان عمومی توجه داشته‏اند و از طرفی سه طایفه یهود را بیرون از پیمان عمومی می‏دانند، برای تطبیق كلام مورخان راه درستی نرفته‏اند. (۳۵)
● تلاش برای صلح با خیبر
الف - حركت نظامی یا سیاسی؟
یكی از حركت‏های پیامبرصلی الله علیه وآله در سال ششم قمری كه به سریه شهرت یافت، اعزام عبدالله بن رواحه همراه گروهی از مسلمانان به خیبر است. بیشتر مورخان این حركت را به نام سریه ثبت كرده، می‏گویند: «پیامبر، عبدالله را برای كشتن اسیر بن رزام به خیبر فرستاد.» (۳۶) اما دلایل و شواهد حاكی از آن است كه این حركت‏به منظور كشتن این چهره یهودی نبوده بلكه پیامبر این گروه را با هدف برقراری صلح با یهود خیبر و گفت‏وگو با بزرگ آنان (اسیر بن رزام) (۳۷) فرستاده است ولی به طور اتفاقی به كشته شدن وی منجر شده است. در آغاز به دلایلی كه نشان می‏دهد حركت عبدالله برای ترور اسیر نبوده توجه می‏كنیم و سپس به شواهدی كه برصلح‏آمیز بودن این حركت وجود دارد، خواهیم پرداخت.
- در تمامی ترورهایی كه از سوی یاران پیامبر انجام شد دستور یا اجازه رسول خدا گزارش شده‏است. آن حضرت درباره ابوسفیان (۳۸) و ابن نبیح هذلی (۳۹) دستور داد; در مورد عصماء (۴۰) ، ابو عفك (۴۱) و كعب بن اشرف (۴۲) فرمود: كیست كه شر او را كم كند؟ و درباره ابو رافع (۴۳) هم اجازه داد. اما درباره كشتن اسیر هیچ گونه فرمان یا اجازه‏ای از پیامبر نیست. تنها مطلبی كه گفته شده‏این است كه واقدی از عبدالله بن انیس روایت كرده كه: «پیامبر به من فرمود اسیر را نبینم یعنی او را بكش.» (۴۴) لیكن این مطلب - گذشته از این‏كه با دیگر بخش‏های این گزارش سازگاری ندارد (۴۵) و در سیره ابن هشام نیامده‏است - به خاطر این‏كه فضیلتی برای ابن انیس به شمار می‏آید با تردید جدی روبه‏رو است، زیرا بخشی از گزارش‏هایی كه واقدی از او نقل كرده بسیار غیر معقول و افسانه‏ای است و به نظر می‏رسد ساخته دست داستان سرایان یا كسانی است كه در صدد جعل فضایل برای عبدالله انیس بوده‏اند; مثلا در گزارش قتل ابن نبیح هذلی، واقدی از همین شخص كه مامور كشتن هذلی بوده نقل كرده‏است كه: پس از كشتن او سرش را برداشته در غاری پنهان شدم، گروهی در تعقیب من بودند اما عنكبوتی بر در غار تاری تنید و آنان مرا ندیدند. یكی از آن‏ها كفش‏ها و ظرف آبش را نزدیك غار گذاشت تا قضای حاجت كند، من كه پا برهنه و تشنه بودم كفش‏ها و آب را برداشته شب‏ها راه پیمودم تا به مدینه رسیدم. پیامبر بر منبر مرا دید و دعایم كرد. آن‏گاه عصایی به من داد و فرمود در بهشت‏بر این تكیه كن كه عصا به دستان در بهشت كم هستند. (۴۶) در سریه قتل ابو رافع نیز عبدالله بن انیس گفت: من او را كشتم و پیامبر هم گفته مرا تصدیق كرد. (۴۷) در جنگ خیبر نیز عنایاتی از پیامبر درباره او گزارش شده‏است. (۴۸) این در حالی است كه شرح حال نویسان درباره این یار پیامبر اختلاف نظر دارند و گزارش‏های ضد و نقیضی درباره او وجود دارد. (۴۹) از این رو گزارش ابن‏انیس كه در آن از اشاره پیامبر به كشتن اسیر سخن به میان آمده، درست نیست، زیرا با بخش‏های دیگر گزارش این رویداد هم منافات دارد. (۵۰)
- در منابع تاریخی تاكید شده است كه همه ترورها در شب، بدون اطلاع اطرفیان و به صورت ناگهانی - همان‏گونه كه قاعده ترور است - انجام شده‏است ولی وقتی یاران پیامبر نزد اسیر رفتند از او امان گرفتند و او هم از ایشان امان گرفت. از مجموع گزارش‏ها نیز پیداست كه این حركت در روز انجام شده و هیچ شباهتی به سریه‏هایی كه برای كشتن شورشیان انجام می‏شده، ندارد.
- در سریه‏هایی كه پیامبر برای كشتن مفسدان اعزام كرده است اگر سخنی رد و بدل شده، برای فریب آن طرف بوده‏است. درباره كعب بن اشرف و ابورافع، یاران رسول خدا به دروغ گفتند: برای گرفتن خوار و بار آمده‏ایم. عبدالله بن انیس هم به ابن نبیح هذلی گفت آمده‏ام برای دشمنی با محمدصلی الله علیه وآله با تو همراهی كنم. اما در داستان اسیر سخن یاران پیامبر كه گفتند: «اگر با ما بیایی پیامبر به تو نیكی می‏كند و تو را ریاست می‏دهد» به حیله و فریب شباهتی ندارد، زیرا اگر بنا بر حیله بود به گونه‏ای دیگر عمل می‏كردند و قلعه‏های خیبر مانع آنان نبود، سی‏نفر هم لازم نبود زیرا پیش‏تر از آن ابورافع را پنج نفر، شبانه، در همان قلعه‏های خیبر كشته بودند.
- دقت در واژه‏هایی كه در گزارش این رویداد به كار رفته به خوبی گواهی می‏دهد كه هدف از این حركت، ترور اسیر نبوده، بلكه پایانش به كشتن او و یهودیان همراهش انجامیده است. ابن‏اسحاق در گزارش كوتاه خود می‏گوید: «این یكی از حركت‏های عبدالله رواحه بود كه در آن یسیر كشته شد». (۵۱) و برخلاف دیگر مورخان كه حركت عبدالله بن رواحه را از آغاز به منظور كشتن اسیر نوشته‏اند، تعبیر دیگری به كار می‏برد. واژه دیگر «پشیمانی در میان راه‏» است كه ابن هشام و واقدی می‏گویند اسیر در میان راه پشیمان شد. (۵۲) بلاذری هم می‏گوید: «اسیر با عبدالله بن رواحه بیرون آمد و آهنگ پیامبر كرد ولی در میان راه قصد كشتن ابن‏رواحه را نمود كه ابن انیس او را كشت‏». (۵۳) مورد دیگر این است كه وقتی یاران رسول خدا به اسیر گفتند: «پیامبر ما را فرستاده تا نزد او برویم و تو را بر خیبر بگمارد»، مشاوران، با رفتن او به مدینه مخالفت كردند و اسیر گفت: «ما از جنگ خسته شده‏ایم‏».
چنان‏كه گفته شد به نظر نمی‏رسد یاران پیامبر پیشنهاد ریاست را به دروغ و برای فریب به اسیر گفته باشند و به نظر نمی‏رسد كسی مانند او كه فرمانده نظامی خیبر به شمار می‏رفت‏به این سادگی فریب خورده باشد. همه این كلمات نشان دهنده این است كه عبدالله بن رواحه برای كشتن اسیر نیامده بود بلكه برای بردن او به مدینه آمده بود و اسیر هم - كه ترور دوستان یهودی خود را فراموش نكرده بود - موقعیت را برای همراهی با مسلمانان مناسب و به صلاح خود دیده كه چنین كرده‏است.
- در سریه‏هایی كه پیامبر برای كشتن دشمنان اسلام فرستاده است‏یك نفر (در چهار مورد) و یا پنج نفر (در دو مورد) بیشتر نفرستاده است ولی همراهان عبدالله رواحه در این حركت، سی نفر گزارش شده‏اند.
با آن‏چه گذشت روشن شد كه داستان اعزام فرزند رواحه از سوی پیامبر به خیبر آن‏گونه كه شهرت یافته، با هدف كشتن اسیر و همراهان یهودی‏اش نبوده است‏بلكه این، سفری سیاسی به منظور گفت‏وگو برای صلح با خیبریان بوده‏است (۵۴) ولی چون سرانجام این سفر، كشته شدن اسیر یهودی بوده این‏گونه درتاریخ مشهور شده كه این حركت، سریه‏ای برای كشتن اسیر و یارانش بوده‏است. (۵۵)
ب - گفت و گو برای صلح
گزارش زیر كه آمیخته‏ای از روایت واقدی و ابن هشام (۵۶) است نشان می‏دهد كه این سفر برای گفت‏وگوی صلح‏آمیز به خیبر انجام شده‏است:
در ماه رمضان سال ششم قمری به پیامبر خبر رسید كه یهود خیبر و مشركان اطراف آن در صدد جمع‏آوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا برای بررسی اوضاع خیبر، عبدالله بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد. این گروه مخفیانه به خیبر رفتند و مطالبی از اسیر - كه پس از ابو رافع به فرماندهی و ریاست‏خیبر گمارده شده بود - شنیدند. سپس به مدینه برگشته، اطلاعات خود را در اختیار پیامبر گذاشتند. مدتی بعد (در ماه شوال) (۵۷) آن حضرت یاران خود را خواست و این بار عده زیادتری را به همراه عبدالله، روانه خیبر كرد. وقتی آنان به خیبر رسیدند اعلام كردند كه از سوی پیامبر آمده‏اند; از اسیر امان خواستند و اسیر نیز از آنان امان خواست. آن‏گاه با یكدیگر دیدار كردند. ایشان به اسیر گفتند: اگر نزد پیامبر آیی به تو نیكی خواهد كرد و تو را به ریاست‏خواهد گماشت. اسیر پس از پافشاری مسلمانان پذیرفت كه همراه آنان برود. لیكن مشاوران او گفتند محمدصلی الله علیه وآله كسی نیست كه به بنی‏اسرائیل ریاست‏بدهد. اسیر گفت: درست است ولی ما از جنگ خسته شده‏ایم. سپس همراه سی‏نفر از یهودیان به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده كیلومتری خیبر اسیر از رفتن به نزد پیامبر پشیمان گشت و دست‏به شمشیر برد ولی عبدالله بن انیس كه در ردیف او بر شتر سوار بود پیش از آن‏كه اسیر حركتی بكند ضربه‏ای به پایش زد و سپس او را كشت. بقیه مسلمانان هم با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را كشتند به جز یك نفر كه موفق به فرار گردید. (۵۸)
از گزارش‏های كوتاه تاریخی استفاده می‏شود كه اسیر بن زارم برخلاف ابو رافع - كه پیش از او ریاست‏خیبر را برعهده داشت و جنبه بازرگان بودنش بیش از ریاست و فرماندهی بود - (۵۹) فردی شجاع و دارای جنبه نظامی بود. (۶۰) به همین جهت‏خیبر و پیرامون آن به‏ویژه یهودیان وادی القری و مشركان غطفان را آماده جنگ با مدینه كرده‏بود. از سویی دیگر مسلمانان در این برهه از زمان كه هنوز صلح حدیبیه انجام نشده بود توانایی مقابله با آن‏ها را نداشتند چون انتظار می‏رفت در این حمله قریش نیز بار دیگر به یاری آنان بشتابد و داستان احزاب - كه به تصریح قرآن كریم، مسلمانان را متزلزل كرد - بار دیگر تكرار شود. در چنین موقعیتی بهترین دوراندیشی این بود كه مسلمانان با یكی از دو گروه مشرك و یهودی كنار آیند و لااقل یكی را از دشمنی و نزاع باز دارند. از این رو پیامبر ابتدا به سراغ یهود رفت و به منظور آرام كردن شمال مدینه، عبدالله رواحه را برای گفت‏وگو به خیبر فرستاد.
با آن‏چه از استحكامات و آمادگی نظامی خیبر در گزارش‏های تاریخی وجود دارد به نظر نمی‏رسد مسلمانان در آغاز قصد حمله به این منطقه را كرده باشند، بلكه ابتدا درصدد برآمده‏اند با رؤسای آن كه فرد شاخص آنان در آن زمان اسیر بود به گفت‏وگو بنشینند تا از این راه به مخالفت‏های آنان كه منجر به ناامن شدن شمال مدینه شده بود پایان دهند. مشابه این حركت را پیش از این نیز رسول خدا انجام‏داده‏بود و هنگامی كه قبیله غطفان در پشت‏خندق به كمك یهودیان و مشركان آمد تلاش كرد با این قبیله مصالحه كند تا از دشمنان خود بكاهد. این‏جا هم پیامبر می‏خواست میان دشمنان خود شكاف اندازد تا در فرصتی مناسب‏تر با آنان روبه‏رو گردد. همان‏گونه كه با قریش صلح كرد و سپس مكه را گشود.
از گزارش‏های مربوط به سفر عبدالله رواحه به خیبر پیداست كه پیش از صلح با قریش بنابر صلح با یهود خیبر بوده كه با ناكامی همراه شده است. اگر قرار بود پیامبر اكرم‏صلی الله علیه وآله پیش از مصالحه با یكی از این دو گروه (مشرك و یهودی) به جنگ خیبر برود موفقیتی كه بعدها با فتح خیبر به دست آورد، حتمی نبود، زیرا این حقیقت قابل انكار نیست كه مسلمانان در شرایط پیش از صلح حدیبیه از درگیری با یهود خیبر هراس داشتند.
در سفر عبدالله بن رواحه، یاران رسول خدا از سوی آن حضرت یا از سوی خودشان (به اختلاف روایات) پیشنهاد ریاست‏خیبر را به اسیر دادند. این همان كاری است كه پیامبر درباره بزرگان وفدهای تازه مسلمان انجام داد و بزرگ هر قبیله را از سوی خود به ریاست آن قبیله تنفیذ كرد.
به هرحال ناكامی مسلمانان از صلح و قرارداد با یهود خیبر موجب شد كه به امید صلح با قریش به سوی مكه رهسپار شوند و پس از صلح حدیبیه با اطمینان از عدم همكاری دو گروه مخالف شمال و جنوب، گروه مستقر در شمال را قلع و قمع كنند.
صاحب اثر : مصطفی صادقی
منبع : سایت بلاغ
پی‏نوشت‏ها:
( ۱ ) ر.ك: ابن هشام، السیرهٔ النبویهٔ، تحقیق سقا، ابیاری، شلبی، (بیروت: دارالمعرفهٔ، بی‏تا) ج ۲، ص ۲۲۱; واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز (قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۴ق) ج ۱، ص ۳۶۵ - ۳۶۸ و ۴۵۴ - ۴۵۹; ابن سعد، الطبقات الكبری، تحقیق عطا (بیروت، دارالمكتب العلمیه، ۱۴۱۸ق) ج ۲، ص ۵۱; بلاذری، فتوح البلدان (بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۰۵ق) ص ۳۵; یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، تحقیق مهنا(بیروت، مؤسسهٔ الاعلمی، ۱۴۱۳ق) ج‏۱، ص ۳۷۰.
. ابن هشام، همان، ج ۱، ص ۵۰۱; ابوعبید قاسم بن سلام، كتاب الاموال، تحقیق هراس(قاهره، مكتبه كلیات الازهریهٔ، ۱۹۶۸م) ص ۲۹۱. منابع بعد، همان روایت ابن اسحاق را آورده‏اند.
. ر.ك: ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه قره چانلو (تهران، امیر كبیر، ۱۳۶۵) ص ۶۲ و جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (بغداد، نشر جامعه، ۱۴۱۳ق) ج ۶، ص ۵۱۹.
. یعقوبی، همان.
. ابن اسحاق و بلاذری آن‏جا كه نام دشمنان یهودی پیامبر را ذكر می‏كنند كمترین اشاره را به این قبایل دارند (ر.ك: ابن هشام، همان، ج ۱، ص ۵۱۶ و بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق زكار زركلی(بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۷ق) ج‏۱، ص ۳۴۰).
. ر.ك: احمد بن حنبل، مسند احمد (بیروت، دارصادر، بی‏تا) ج ۱، ص ۲۷۱ و ج ۲، ص ۲۰۴ و كلینی، الكافی (بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ق) ج ۵، ص ۳۱.
۷ . عون شریف، نشاهٔ الدولهٔ الاسلامیهٔ (بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۱ق) ص ۲۵; مونتگمری وات، محمد فی المدینهٔ (بیروت، المكتبهٔ العصیریهٔ، بی‏تا) ص ۳۴۳ و اكیرا گوتو، «قانون نامه مدینه‏»، كیهان اندیشه، ش ۷۵; این محقق ژاپنی با بررسی مواد قرارداد، نتیجه گرفته كه آن تركیبی از چند سند تاریخی است. اگر این مطلب اثبات شود اطلاق «قانون اساسی‏» و مانند آن بر این پیمان نامه وجهی نخواهد داشت چون این قرارداد شامل همه گروه‏های ساكن مدینه نمی‏شود.
. ابو الفرج اصفهانی، الاغانی (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۹۴م) ج ۲۲، ص ۳۴۳. البته یهودیان اصیل و اسرائیلی منحصر به این‏ها نیستند ولی دیگران به این اندازه شهرت ندارند.
. ابوعبید، همان، ص ۲۹۷; ابن كثیر، البدایهٔ و النهایهٔ(بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق) ج ۳، ص ۲۷۲.
۰ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۴۵۴; عامری، بهجهٔ المحافل (مدینهٔ المنورهٔ، المكتبهٔ العلمیه، بی‏تا) ج ۱، ص ۲۱۳; دیار بكری، تاریخ الخمیس (بیروت، دارصادر، بی‏تا) ج ۱، ص ۲۱۳.
۱ . ابوعبید هم گفته است‏یهود در جنگ‏ها همراه پیامبر بودند و سهم خود را می‏گرفتند (ر.ك: الاموال، ص ۲۹۶).
۲ . شهلا بختیاری، پیامبر و یهود مدینه (پایان نامه كارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه الزهراء، ۱۳۷۳) ص ۱۲۴.
۳ . عاملی، الصحیح من سیرهٔ النبی الاعظم (بیروت، دارالسیرهٔ، ۱۹۹۵م) ج ۴، ص ۲۵۵.
۴ . هیكل، حیاهٔ محمد (قاهره، مطبعهٔ السنهٔ، ۱۹۶۸م) ص ۲۲۷; وات هم این نظر را دارد (محمد فی المدینه، ص ۳۴۶).
۵ . در پاورقی اعلام و بحار الانوار كه متن طبرسی آمده، به اكمال الدین، تفسیر قمی و قصص الانبیاء آدرس داده شده‏است ولی ما حتی با جست‏وجوی رایانه‏ای چیزی از این مطالب را نیافتیم تنها چند كلمه از پیمان‏نامه در قصص الانبیاء راوندی وجود دارد كه آن هم از سه گروه یهود و مواد عهدنامه نام نبرده‏است. گویا مصحح در پاورقی بحار به پیمان‏شكنی یهود اشاره می‏كند نه متن پیمان.
۶ . طبرسی، اعلام الوری (قم، مؤسسهٔ آل‏البیت، ۱۴۱۷ق) ج ۱، ص ۱۵۷; مجلسی، بحارالانوار(بیروت، مؤسسهٔ الوفاء، ۱۴۰۳ق) ج ۱۹، ص ۱۱۰ و علی احمدی میانجی، مكاتیب الرسول (تهران، مؤسسهٔ دارالحدیث، ۱۴۱۹ق) ج ۱، ص‏۲۶۰.
۷ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۴۵۴; طبری، تاریخ الامم و الملوك (بیروت، مؤسسهٔ الاعلمی، ۱۴۰۹ق) ج ۲، ص‏۱۷۲.
۸ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۴۵۴; بغوی، معالم التنزیل، تحقیق عك رسوار (بیروت، دارالمعرفهٔ، ۱۴۱۵ق) ج ۴، ص ۳۱۳; عامری، همان، ج ۱، ص ۲۱۳.
۹ . ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۲۲۰; بلاذری، فتوح البلدان، ص ۳۵ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۴۵۵.
۰ . ابن هشام، همان، ج ۱، ص ۱۹۱; واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۷، بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۳ و طبری، همان، ج ۱، ص ۱۷۳.
۱ . برای نمونه ر.ك: ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۲۴۰ ; بلاذری، همان، ج ۱، ص ۴۳۳ ; یعقوبی، همان، ج ۱، ص‏۳۷۱ ; طبری، همان، ج ۲، ص ۲۴۹ و ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۵۷.
۲ . واقدی ، همان ، ج ۱، ص ۳۷۳ و طبری، همان، ج ۱، ص ۲۲۵.
۳ . بغوی، همان، ج ۱، ص ۲۸۲ و طبرسی، مجمع البیان (بیروت، دارالمعرفهٔ، ۱۴۰۶ ق) ج ۱، ص ۷۰۶.
۴ . منابع دست اول انعقاد آن را در اوایل هجرت می‏دانند لیكن برخی محققان معاصر با توجه به موارد آن می‏گویند پیمان‏نامه در سال‏های بعد نوشته شده‏است (اكیر اگوتو، همان; احمد بركات، محمد و الیهود (بی‏جا، الهیئهٔ المصریه العامهٔ‏لكتاب، ۱۹۹۶م) ص ۸۳).
۵ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۳۶۳.
۶ . طبرسی، اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۵۸.
۷ . البته استاد احمدی میانجی پنجمین ماه هجرت را زمان انعقاد آن دانسته‏اند (مكاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۶۰) لیكن این تاریخ در اعلام الوری و دیگر منابع نیست. از مورخان متاخر تنها دیار بكری موادعه یهود را در ماه پنجم هجرت دانسته است (تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۳۵۳).
۸ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۳۶۸.
۹ . همان، ج ۱، ص ۴۵۶.
۰ . همان، ج ۱، ص ۴۵۴; عامری، همان، ج ۱، ص ۲۱۳ و دیار بكری، همان، ج‏۱، ص ۴۶۰.
۱ . وادی، همان، ج ۱، ص ۴۵۴ و طبری، همان، ج ۲، ص ۱۷۲.
۲ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۶، و عامری، همان، ج ۱، ص ۱۶۷.
۳ . ابن هشام، همان، ج ۱، ص ۵۰۱ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۶.
۴ . مراد از پیمان عمومی در نظر كسانی است كه آن را یك مجموعه می‏دانند. ولی اگر آن را چندین قرارداد بدانیم پیمان عمومی معنا نخواهد داشت.
۵ . ر.ك: احمد بركات، همان، ص ۸۳ و مونتگمری وات، همان، ص ۳۴۵.
۶ . خلیفهٔ بن خیاط، تاریخ الخلیفهٔ (بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۱۵ق) ص ۳۴; یعقوبی، همان، ج ۱، ص ۳۹۵; طبرسی، همان، ج ۱، ص ۲۱۰ و محمد بن حبیب، المحبر (بیروت، دارالافاق، بی‏تا) ص ۱۱۹.
۷ . نام این یهودی در منابع گاه اسیر و گاه یسیر و نام پدرش زارم، رازم و رزام ضبط شده‏است. یكی دیگر از فرماندهان یهود كه درجنگ خیبر كشته شد اسیر نام دارد كه هیچ‏گاه به نام پدرش اشاره نشده‏است ولی برخی از مورخان درباره این دو نفر به اشتباه افتاده‏اند، برای نمونه ر.ك: واقدی، همان; طبرسی، همان و... .
۸ . ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۶۳۳.
۹ . ابن اسحاق، خالدبن سفیان بن نبیح و واقدی، سفیان بن خالدبن نبیح ضبط كرده‏اند (سیره، ج ۲، ص ۶۱۹ و المغازی، ج ۱، ص ۵۳۱).
۰ . ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۶۳۶ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۲.
۱ . به ترتیب پی نوشت فوق: همان، ص ۶۳۵ و همان، ص ۱۷۴.
۲ .همان، ص ۵۱ و همان، ص ۱۸۴.
۳ . هما، ص ۲۷۳ و همان، ص ۳۹۱.
۴ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۶۸.
۵ . چگونه پیامبر به دیگر یارانش فرموده با اسیر گفت‏وگو كنند یا او را برای گفت‏وگو به مدینه دعوت كنند و وعده ریاست‏خیبر را به او بدهند، اما به عبدالله بن انیس فرموده‏است اسیر را نبینم؟!
۶ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۳۳; داستان بخشیدن عصا، در حركت عبدالله بن رواحه هم تكرار شده‏است.
۷ . همان، ص ۳۹۴.
۸ . همان، ج ۲، ص ۶۸۶.
۹ . از مجموع مطالبی كه كتب شرح حال نوشته‏اند استفاده می‏شود كه در میان یاران پیامبر دو نفر عبدالله بن انیس نام داشته‏اند كه نام هر دو هم در منابع تاریخی آمده‏است (ر.ك: ابن هشام، همان، ج ۱، ص ۴۶۳ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۱۷۰).
۰ . البته بخش‏های دیگری از این رویداد و دیگر سریه‏ها را نیز عبدالله بن انیس گزارش كرده‏است ولی در آن‏ها مطلب غیر معقولی به چشم نمی‏خورد و شواهدی بر درستی آن وجود دارد.
۱ . ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۶۱۸. در این كتاب در دو صفحه پیاپی دو تعبیر به كار رفته است كه به نظر می‏رسد با توجه به گستردگی لغات عرب و حروف تعدیه، معنای «اصاب‏» در این دو مورد با یكدیگر فرق كند.
۲ . این محل در شش میلی خیبر بوده‏است (ابن هشام، همان، ج ۲، ص ۶۱۸ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۶۷).
۳ . بلاذری، همان، ج ۱، ص ۴۸۵.
۴ . ر.ك: صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد (بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۱۴ق) ج ۶، ص ۱۱۲.
۵ . جالب توجه است كه برخی مورخان می‏گویند: «پیامبر این گروه را برای كشتن اسیر و یاران یهودی‏اش فرستاد». در حالی كه همراهی آنان با اسیر پس از رفتن اصحاب پیامبر به خیبر مطرح شد!
۶ . گزارش این سفر از اضافات ابن هشام است و ابن اسحاق تنها در یك سطر به اصل آن اشاره می‏كند.
۷ . درباره زمان حركت عبدالله بن رواحه نظریات دیگری هم مطرح است. ابن خیاط، ابن حبیب و طبرسی آن را در رویدادهای سال پنجم نوشته‏اند (تاریخ خلیفه، ص ۳۴; المحبر، ص ۱۱۹ و اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۹۶) ولی این سخن درست نیست چون حركت عبدالله پس از مرگ ابو رافع بوده (ر.ك: واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۶۶) و ابو رافع هم پس از نبرد خندق یعنی اواخر سال پنجم كشته شده‏است (ر.ك: برخوردهای پیامبر و یهودیان حجاز، ص ۱۳۹). به نظر نمی‏رسد در آخرین روزهای سال پنجم این حركت انجام شده‏باشد، چون آن‏گونه كه برای پیامبر خبر آوردند اسیر در حال جمع‏آوری نیرو برای حمله به مدینه بوده و بعید است این كار در فرصت كوتاه، پس از مرگ ابورافع، یعنی روزهای باقی مانده از سال پنجم، انجام شده‏باشد.
۸ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۶۶; ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۷۰ و طبری، همان، ج ۲، ص ۴۰۶.
۹ . ر.ك: عامری، همان، ج ۱، ص ۱۹۳ و واقدی، همان، ج ۱، ص ۳۷۴.
۰ . واقدی، همان، ج ۱، ص ۵۶۶.
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید